پیش از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ هم جمهوری اسلامی کشتار را آغاز کرده بود.
نیروهای وابسته به حزبالله و روحالله خمینی از همان فردای روزی که به سمت کسب قدرت سیاسی حرکت کردند از مسیری خونین گذشتند.
آنها در ترکمنصحرا، کردستان، خوزستان و آبادان، بلوچستان، انزلی، تبریز و… به روی مردم آتش گشودند، رهبران سازمانگر تودهای را ترور کردند، زندانها را از زندانیان سیاسی انباشتند، دانشگاهها را به نام انقلاب فرهنگی اشغال و تعطیل کردند، نیروهای چماقدار را در سرتاسر ایران سازمان دادند، به کتابفروشیها و دفاتر نشریات حمله کردند، دفاتر احزاب و سازمانها و نهادهای دموکراتیک را اشغال کردند.
اما بهرغم این هنوز ۳۰ خرداد یک لحظهی استثنایی است.
نه چنانکه مصطلح است لحظهی آغاز سرکوب، بلکه لحظهی پایان قطعی انقلاب و آغاز جمهوری اسلامی.
در سالهای پیشین هرچند نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی در صورت لزوم از تعرض به امکانات احزاب و سازمانها هم ابا نداشتند اما کشمکش اصلی آنها بر سر سرکوب انقلاب بود و به همین دلیل تهاجم اصلی را به نهادهای برآمده از انقلابی سازمان دادند که امکان استقرار حکومت جدید را از آنها سلب میکرد.
درگیریهای جمهوری اسلامی تا مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ دو خط عمده داشت.
یکی درگیری با نهادهای انقلابی و مردمی مانند کمیتههای محلات، شوراها، سازماندهیهای مردمی نظیر کمیتههای اشغال خانهها و هتلها و دومی درگیری و سرکوب احزاب محلی یا سراسری که رقیب حکومت مرکزی در یک منطقه یا سرتاسر ایران بودند.
در خط اول کمیتههای محلات را خلع سلاح و منحل کردند، شوراهای سربازان را با اعلام پایان خدمت سربازان انقلابی و بازسازی ارتش بدون امرای ردهبالای آن از بین بردند.
شوراهای دهقانی و کارگری را از یکسو سرکوب کردند و از سوی دیگر شوراهای اسلامی کار را به مرور جانشین شوراهای برآمده از انقلاب کردند و آنها را به تشکلهای زرد بدل نمودند، کمیتههای تصفیه معلمان انقلابی را از مدارس اخراج کردند و دانشآموزان انقلابی نیز اخراج یا پراکنده شدند.
شوراهای دانشجویی را چون به هیچ ترتیبی نتوانستند منحل یا اشغال کنند با به اصطلاح انقلاب فرهنگی برچیدند.
کمیتههای مسکن و خارج از محدوده و مانند آن را با اعزام نیرو به این مناطق تحت سیطره گرفتند. و به طور خلاصه پیگیر و مداوم از بین بردن نهادهای قدرت سیاسی مردمی در قالب کمیتهها و شوراها را در دستور کار گذاشتند.
در خط دوم با نیروهای رقیب مانند حزب جمهوری خلق مسلمان یا حزب دموکرات کردستان ایران، برخی خوانین بلوچ، ارتشیهای وفادار به محتوای ایدئولوژیک حکومت سلطنتی، مراجع مذهبی و طایفهای عرب و مانند آنها را سرکوب کردند و عقب راندند.
۳۰ خرداد یک لحظهی استثنایی بود چرا که نه تنها سرنوشت احزاب و سازمانهای مترقی و انقلابیای که قدم به قدم عقب نشسته یا به عقب رانده شده بودند در این روز تعیین شد بلکه سرنوشت انقلاب نیز معین گشت.
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ سرکوب انقلاب شکل قطعی و نهایی به خود گرفت.
ضدانقلاب اسلامی ابتدا سنگرهای انقلاب را سرکوب کرد و در هم کوبید و سپس به سراغ انقلابیون آمد.
ضدانقلاب حاکم چهاردهه تنها با یک کلمه تمام ماهیت این روز را وارونه کرده است.
آنها بارها از «تظاهرات مسلحانه مجاهدین خلق» گفتهاند.
تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ ولی مسلحانه نبود.
هرچند میزان خشونت نیروهای مهاجم به تظاهراتها از چند ماه پیش به شدت افزایش یافته بود و از مقطع ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ نه فقط دستههای چماقدار غیررسمی بلکه نیروهای مسلح کمیتههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران نیز علنی و آشکار در این تهاجمات شرکت داشتند اما برای بسیاری از کسانی که روز ۳۰ خرداد برای تظاهرات از خانه بیرون رفتند، این تظاهرات نیز مانند دهها تظاهرات اعتراضی بود که در ماههای اخیر برای اعتراض به موج سرکوب و خفقان برگزار میشد.
برای نمونه شبیه به تظاهراتی که روز ۲۶ خرداد همان سال، یعنی تنها چهار روز قبل برگزار شده بود.
بسیاری از نیروهای سازمانهای دیگر نه به دلیل فراخوان سازمان مجاهدین خلق بلکه برای اعتراض به وضعیتی که هر دم بستهتر میشد در این تظاهرات شرکت کردند.
نیروهای مجاهدین خلق نیز در این تظاهرات مسلح نبودند.
آنها به تازگی از رهبری سازمان اجازه گرفته بودند در مقابل تهاجم نیروهای چماقدار با دست خالی از خودشان دفاع کنند چرا که سازمان تا پیش از آن اجازهی دفاع از خود به نیروهایش نمیداد.
چنانکه در جریان حملهی دستههای چماقدار به ستاد سازمان مجاهدین تعداد زیادی از آنها با میلگرد و چماق و چاقو و تیغ موکتبر زخمی شده بودند اما حتا یک مشت به حریف وحشی نزده بودند.
در این تظاهرات حداکثر ادعای حاکمان وقت این بود که مقداری نمک و فلفل در جیب برخی پیدا کردهاند.
چه سلاح مخوفی؟!
در مقابل ژ۳ و کلاشینکف و کلت برتا، در مقابل قمه و چماق و زنجیر برخی تظاهرکنندگان به نمک و فلفل مسلح بودند!
آنها که برای شرکت در تظاهراتی معمولی بیرون رفته بودند و حداکثر محاسبه کرده بودند که چند مشت و لگد خواهند خورد، شاید چاقویی بخورند و شاید مانند تظاهراتهای ماههای پیشین نارنجکی در میان جمعیت منفجر شود که چند نفری کشته خواهند شد، یا مانند جهانگیر قلعهمیاندوآب بعد از تظاهرات یکی دو نفر ربوده و به قتل برسند، یا مانند تظاهراتهای پیشین چند نفری با ضرب چاقو و کارد کشته شوند، شبهنگام متوجه شدند داستان چیز دیگری است.
به فاصلهی چند ساعت از سرکوب تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ جوخههای مرگ جمهوری اسلامی کار خودشان را آغاز کردند و تیربارانها در سرتاسر ایران آغاز شد.
کسانی حتی بدون احراز هویت تیرباران شدند.
در شهرستانها جوخههای مرگ در خیابانهای شهرها و مسیرهای روستایی به حرکت افتادند و هر کسی را که به عنوان مخالف و هوادار سازمانهای انقلابی میشناختند بازداشت کردند.
بسیاری از بازداشتشدگان به فاصلهی چند روز یا حتی چند ساعت اعدام شدند.
فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ برخی از زندانیان سیاسی اوین که همگی از چند ماه پیش در این زندان به سر میبردند تیرباران شدند.
۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از این لحاظ لحظهای استثنایی است که لحظهی آغاز جمهوری اسلامی و لحظهی پیروزی حکومت ننگین در نبردی خونین بود که در تمام سالهای میان سرنگونی سلطنت پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی تن به تن جریان داشت.
لحظهی آغاز حکمرانی ضدانقلاب تا همین امروز.
متن از «گروه نویسندگان #سرخط»
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.