هر رخداد سیاسی/اجتماعی یا فردی در «ساختار و صحنه ایی» رخ می دهد و در این ساختار و صحنه حداقل سه بازیگر وجود دارد. اول انکه ادعای اربابی و رهبری می کند. دوم انکه در نقش مخالف بنده یا مخالف معترض قرار دارد و سوم ضرورت صحنه و شرایط است و انچه او از دو طرف می خواهد.این مثلث ارتباطی یا اودیپالی اما ضلع و نفر چهارمی نیز دارد که همان «ساختار نمادین و تمنامند کل صحنه و روابط درونی و بیرونیش» است که قانون محوریش این است که انسدادها را بشکند و کاری بکند که دور باطل به تحول دورانی تبدیل بشود. اینکه از دیسکورس اولیه «اقا/بنده ی» هگلی و از نقطه ی قرینه و مقابلش دیسکورس «قیام هیستریک بندگان» در نهایت به دیسکورس روانکاوی و به شکست فضای سیاه/سفیدی و به تولید فضا و شرایط نمادین چندرنگی و چندنحوی بیانجامد. زیرا «زندگی تکرار جاودانه و تمنامندی است که می خواهد مرتب تفاوت و قدرتی نو و بهتر بوجود بیاورد که بشخصه چندنحوی و باز و قادر به تحول نوین است.» بنابراین وقتی یک شرایط مسدود و بسته می شود، مشکل تنها «نقش ارباب خشن یا دیکتاتور و نارسیست» در دیسکورس اولیه «ارباب/بنده ی» هگلی نیست که بزعم لکان پایه و شروع همه روابط اجتماعی و سیاسی و فردی یا خانوادگی است، بلکه مشکل حالت و موضع گیری نقش متقابل «بنده و یا معترض» نیز هست که اکثرا در نقش «قرینه ی نارسیستی» و به حالت وسواسی یا هیستریک می رود و در فضای سیاه/سفیدی و انتاگونیستی می ماند و بناچار قربانی می شود. ( نمودار چهار دیسکورس لکان و حرکت دورانی و تحول افرینشان که دور باطل را می شکند.)

زیرا ظالم فقط وقتی حضور دارد که مظلوم نیز نقش متقابل را بازی بکند و هر دو دچار تکرار سناریوی ظالم/مظلوم مشابهی بشوند. همانطور که دیکتاتور وقتی وجود دارد که طرف مقابل نقش «امت تابع» یا «قهرمان ناراضی و وسواسی/هیستریک» را بازی بکند و هر دو در یک سناریوی پارانوییک و خشن در پی براندازی یا اصلاح یکدیگر بمانند. در حینی که دیکتاتور بخاطر قدرت و ابزار بیشتر مالی و نظامی می تواند فرزندان معترضش را براحتی سرکوب بکند و همزمان از طرف دیگر خویش را از درون هرچه بیشتر تهی و مضحک می سازد، تا انموقع که تغییر ضروری حال به شکل یک «فالوس قتال» و خطرناک و به شکل یک فاجعه ی جمعی و فروپاشی همگانی رخ بدهد. همانطور که در عراق و افغانستان و غیره شاهد آن بودیم. ازینرو نیروی معترض و بویژه نیروی مدنی قوی بایستی مرتب بنگرد که موضع گیری و رویکردش به چه گونه است. ایا به «قرینه ی حریف» در یک بازی سیاه/سفیدی تبدیل شده است و بناچار سرکوب خویش و سرکوب تحول مدرن را بازتولید می کند و یا اینکه قادر است بنا به شرایط و صحنه مرتب رنگ و حالتهای نوین بگیرد و اینگونه تحول دموکراتیک و پس روی ساختارهای دیکتاتوری را مرتب جلوتر ببرد. زیرا اسیر حالت و نگاهی پارانوییک یا کین توزانه نیست. زیرا به قدرت نمادین و رند نسل رنسانس تبدیل شده است. در این معنا نیز دقیقا خطای اصلی پس از انتخابات کنونی این است که حال شروع به «سیاه سازی صحنه» و بلند کردن صدای خطر دیکتاتوری نو بکنی، بجای اینکه از صحنه و شکست انتخابات انتصابی کنونی برای بازکردن فضاهای درونی و خارجی و پس گرفتن سنگرهای مدنی استفاده بکنی و در موقعیتی که حکومت و دولت جدید از ابتدا یک دولت اقلیت و در ضعف است و مجبور است حال بها بدهد تا هرچه بیشتر در اقلیت و ضعف قرار نگیرد. یعنی اینجاست که بایستی خطر «کین توزی فرزندان معترض» را فهمید که نمی خواهند ببینند این کین توزی همان خویشاوندی انها با پدر دیکتاتور است و باعث و بانی دور باطل و محکوم به تولید فاجعه است. زیرا «پدرکُشی و پسرکُشی دو روی یک سکه» و نافی تحول بالغانه یا دموکراتیک هستند. ( در باب سه نقش در چالشهای اجتماعی یا در روابط انسانی به سمینار مهم «نامه ی ربوده شده» از لکان مراجعه بکنید و یا به نوشته های من و دیگران در مورد این سمینار.)

داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

تولید سناریو پارانوییک بعد از انتخابات تُف سر بالا است!

اینقدر نگویید که ابراهیم رئیسی می تواند یک دولت و سیاست خشن و سرکوب گر نو بوجود بیاورد و دوباره اعدامهای دسته جمعی راه بیاندازد. چون نمی تواند. چون دوران این حرفها و این قُلدربازیها گذشته است. او رییس جمهور یک دولت و کابینه ی اقلیت است. او حتی بنا به امار رسمی خودشان رییس جمهور اقلیتی هفده میلیونی و درصد اندکی از مردم ایران است. به این خاطر مثل هر دولت اقلیتی اول باید دل اکثریت و همکاری جهان را بدست بیاورد، وگرنه کلاهش پس معرکه است. یا هر روز بیشتر گرفتار و ایزوله می شود، اگر که بخواهد با این وضعیت و پیش شرطهای خراب تازه قُلدری و زورگویی هم بکند.

شرایط و تناسب قوا در صحنه ی رخدادهای سیاسی/اجتماعی تعیین می کنند که هر رئیس و رهبری چگونه برخورد می کنند و نه اینکه رئیس و رهبر بشخصه تصمیم می گیرند و دلبخواه عمل می کنند. همیشه ساختار و صحنه و تناسب قوا اساس است، چه در زندگی فردی یا چه در ساختار و زندگی جمعی و در رخدادهای سیاسی/اجتماعی.

بنابراین وقتی از این «منظر ساختاری» به صحنه و ساختار حوادث انتخابات و بعد از آن بنگری، می بینی که حکومت ایران و خامنه ایی چه خطایی مرتکب شدند و به خویش چگونه گُل زدند. زیرا حکومت ایران قبل از این حوادث که خودبخود تحت ایزوله و بایکوت جهانی بود، اما انتخابات حذف کننده ی جدید باعث شد که در داخل هم «ایزوله بشود» و حال دولت اقلیتی باشد که هم از خارج و هم در داخل زیر فشار است. به این طریق ایران موقعیت خویش در گفتگوهای برجام را نیز ضعیف تر کرد و مجبور است حال باج بیشتری بدهد. از طرف دیگر کسی را رییس جمهور کردند که بخاطر سابقه ی قبلیش اصلا « کاریسما و معروفیت خوبی» ندارد. داخلیها او را قاضی اعدامهای جمعی می دانند و حال خارجی ها چون اسراییل و چون برخی از اروپا او را «قصاب» یا « یک مجرم علیه جنایت علیه بشریت» می دانند و در رسانه ها اینگونه می نامند. در چنین فضایی که حکومت و خامنه ایی از دو طرف ایزوله شده است و رییس جمهور جدیدش از ابتدا اسم و رسم بدی دارد، خوب اگر ابراهیم رِِییسی بخواهد قلدری بکند و اگر خامنه ایی بخواهد جلوی برجام را بگیرد، آنگاه که هرچه بیشتر ایزوله و لنگ در هوا می شوند و نظام مورد علاقه شان بیشتر زیر ضربه می رود. به این خاطر آنها مجبورند «نرمش انقلابی» نشان بدهند و نیروی مدرن و مردم ما باید با این شیوه ی «عدم اعتماد فعال و رندانه» کاری بکنند که هر نرمش او نرمشهای بعدی و بازشدن فضای بیشتری را ممکن بسازد. نه اینکه حال این طرف و اپوزیسیونش از ابتدا در نقش «قربانی خشمگین یا پارانوییک» فرو برود و هی سناریوی سرکوب نو و خطر نو بیافریند و محیط را هرچه بیشتر انتاگونیستی و سیاه/سفیدی بکند. چون آنموقع تف سربالا کرده است و انسدادی را حفظ می کند که به نفع حاکمیت و باعث گرفتاری مردم در روزمرگی بیشتر است. چه برسد به اینکه او باید با جاگیری درست و رندانه کاری بکند که حتی اگر این حکومت بخواهد به سیم اخر بزند و قلدری بکند، هرچه سریعتر در داخل و خارج ایزوله و زیر فشار قرار بگیرد و بحث جنایت علیه بشریت اوج نوینی بیابد. یعنی با حاگیری و موضع گیری قوی کاریشان بکند که با هر خطایی مجبور بشود بیشتر بها بدهند و نرمش در نرمش ایجاد بکنند. اینکه در برابر حکومتی که حداکثر دو تا سه شیوه ی برخورد به مشکلات و مباحث دارد که همه در نهایت خنزرپنزری شده اند، تو باید نماد نیروی مدرنی باشی که می تواند رنگارنگ ببیند و رندانه عمل بکند و اینگونه انسدادها را بشکند و دیکتاتوری را هرچه بیشتر ناتوان و ایزوله و پُرهزینه برای خودشان و برای کشور بسازد.

بنابراین اگر می خواهی واقعا جلوی سرکوب نو را بگیری، پس «موضع گیری یا جاگیریت» از همین حالا درست و از موضع طلبکار رند از دولت اقلیت باشد و اینکه او باید به حرفهایش عمل بکند، کار ایجاد بکند و خامنه ایی باید برجام را تایید بکند. زیرا دوران خان خانی گذشته است و سلطان باید شاه نمادین و با مسئولیت محدود بشود، چه بخواهد یا نخواهد. زیرا تا وقتی تو به انها نقش سرکوب گر مداوم می دهی، یا به انها قدرت مهندسی کردن همه چیز را می دهی، بناچار سرکوب خودت را تسریع می کنی. زیرا اسیر تکرار خطا و ترس خویش هستی. یا اسیر دروغها و تبلیغهای خودشیفتگانه حریف و رقیبت شده ایی و آنها را تکرار می کنی.

یعنی این دانش رادیکال و خندان را از فیلسوف بزرگ «ژیل دلوز» یاد بگیرید که راز گرفتاری در تکرار و دور باطل را به ما نشان می دهد. یعنی وقتی او نشان می دهد که «ما تکرار می کنیم، چون تکرار می کنیم. ما سرکوب می شویم، چون با تکرار سرکوب می کنیم.» و نمی توانیم از دور باطل به تولید راههای نو و نوزایی نو دست بیابیم.

زیرا چرا تکرار می کنی؟ چون همان زبان و روایت قدیمی یا همیشگی را مرتب تکرار می کنی و تغییر و تفاوتهای نو یا امکانات نو را سرکوب می کنی و نمی بینی. چون اسیر خشمی کور یا ترسی کور مانده ایی و بجای دیدن امکانات نوین مرتب صحنه ایی سیاه/سفیدی را تکرار می کنی.

مثل «کمپین نه به جمهوری اسلامی» که مثل پدرش خمینی با «نه به شاه و حکومت» شروع می کند و می خواهد دولت تعیین بکند. یعنی باز هم تکرار می کند و به حفظ این ساختار سیاه/سفیدی و حکومت کمک می کند، چون همان حالات و رفتارها را تکرار می کند. به جای اینکه با «بعله گویی به دموکراسی و سکولاریسم» حرکت بکند و اینگونه سیاست ورزی بکند.

ازینرو حال نیز شما بایستی با بعله گویی به «ضرورت بازشدن فضای داخلی و خارجی و تحقق برجام و شکستن انسداد اقتصادی و فرهنگی» حرکت بکنید و اینگونه از رییس جمهور یک دولت اقلیت بخواهید که به خواست ملتش تن بدهد. وگرنه هر روز بیشتر در اقلیت و ریاستی نالایق و خنزرپنزری می شود.

اینکه یاد بگیرید راههای نو و تاویلهای نو بوجود بیاورید. زیرا انکه تکرار می کند، خویش و تحول را سرکوب می کند. زیرا تکرار می کند و ناتوان از رفتن به راههای نو و ناتوان از دیدن امکانات نوین است. چون گرفتار تکرار و دور باطل است.

یا ازین جهت که بنگرید، می بینید که کاریکاتور بالا از کاریکاتوریست خوب «مانا نیستانی» از جهتی گرفتار همین تکرار و بزرگ نمایی قدرت مهندسی خامنه ایی و شروع سرکوب دوباره توسط رییسی است. یعنی کاریکاتورش اسیر دروغی است که خامنه ایی و هوادارانش در مورد خودشان می خواهند باور داشته باشند و تبلیغ می کنند. یعنی می خواهند به دیگران القاء بدهند که او دانای کل است و سلطانی است که همه چیز را در دست دارد. در حینی که این انتخابات بشدت انحصاری و انتصابی و نتایجش نماد «ضعف و ترس کامل حکومت و رهبری بوده و هست» و اینکه چگونه به خودشان دو تا گُل زدند و حال مجبورند کاری بکنند که دل مردم را تا حدودی بدست بیاورند و جلوی کشورهای خارجی که گسست درونی انها را هرچه بیشتر می بینند، دوباره قدرت و تفاهم مشترک درونی نشان بدهند. تا بوی گُه کاریشان بیشتر بلند نشود و ترس هایشان و گسست درونی و بیرونی کل ساختار مسدود بیشتر نمایان نشود. آنهم در حینی که بناچار با هر عمل افراط/ تفریطی چون این انتخابات انتصابی و مضحک مرتب بیشتر نمایان می شود. بی دلیل نیست که امریکا نیز از ایران خواسته است که خامنه ایی باید به برجام جواب مثبت بدهد وگرنه برجام تحقق نمی یابد و امریکا به قول رییس جمهور حال یا بعدی اعتماد نمی کند.

یعنی باز هم بقول «ژیل دلوز» بزرگ: «اسیر رویا و خیال دیگران نشوید، چون انگاه خودتان را به باد یا به فک می دهید.».

پانویس: در باب معضل ساختاری و سنتی «کمپین نه به جمهوری اسلامی» و اینکه چرا تکرار پدر و گذشته ی تراژیکش و این بار به شکل مضحک است، به این مقاله ام بنام «دروغ و کوری هولناک و مضحک کمپین نه به جمهوری اسلامی» مراجعه بکنید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)