بررسی ابعاد روانی جنبش من هم
تجربه آزار برای زنان و مردانی که در معرض آزار جنسی قرار میگیرند، پیامدهای روانی متفاوتی به همراه دارد. بارها از سوی روانپزشکان و روانشناسان بالینی توصیه شده، مراجعه به رواندرمانگر جزء اولین اقداماتی است که آزار دیده باید انجام دهد. از سوی دیگر جنبشهایی نظیر من هم me to، سئوالاتی را در زمینه وضعیتی که آزار دیده درآن قرار میگیرد به ذهن متبادر میکند. سئوالاتی که شاید تنها یک رواندرمانگر بتواند پاسخگوی آن باشد. زنان و مردانی که در فضای مجازی و رسانهها از ماجرای آزارشان پرده بر میدارند، از یک سو با حملههای احتمالی طرف میشوند و از سوی دیگر مورد قضاوت قرار میگیرند؟آیا این حملههای رسانهای آثار روانی خاصی روی راوی آزار دارد؟ آیا این روایتها از نظر درمان روانی کمکی به آزار دیده میکند و همچنین آیا زنان فمنیست وظیفهای در قبال متهم به آزار و خانواده او که در معرض قضاوتی غیر از دادگاه قرار میگیرند، دارند؟ اینها سئوالاتی بود که از از شهرزاد پورعبدالله، روانشناس بالینی پرسیدم
*زنان و مردانی که مورد تعرض یا آزار جنسی قرار میگیرند، بحرانهای روانی متفاوتی را تجربه میکنند. کمی درباره وضعیت روانی آزار دیده صحبت کنید؟
واقعاً متأسفم در جامعهای زندگی میکنیم که اطلاعاتشان درباره آزار جنسی اندک است. هنوز هم افراد زیادی نمیدانند، اگر کسی علیرغم میل باطنیاش در یک رابطه جنسی قرار بگیرد، یا حتی لمس شود، یا نظری درباره بدنش دریافت کند، چه تاثیرات روانی مخربی را تجربه میکند. شاید اگر افراد در این زمینه اطلاعات داشتند قبل از انجام آن فکر میکردند. من در دوره فعالیتم با کسانی کار کردهام که خودشان جاهایی در زندگیشان آزارگر بودهاند، بدون اینکه بدانند و بعد که در دنیای آزاد قرار گرفتند، یا مطالعاتشان ارتقا پیدا کرد، متوجه آسیبهایی که به دیگران وارد کردهاند شدهاند و اذعان دارند اگر اطلاعات کافی داشتند شاید آن کار را انجام نمیدادند. به نظرم اطلاعات در حوزه آزارجنسی واقعاً لازم است. اینکه شما در چه سنی باشید، بسیار حائز اهمیت است. من با زنان و مردانی کار میکنم که به شیوههای متفاوت مورد انواع آزار جنسی قرار گرفتهاند (اینجا من صرفاً از تجاوز صحبت نمیکنم)، هر نوع از عمل جنسی بدون رضایت شخص مقابل برای ما یک تعرض جنسی است. این تعرض میتواند حرف باشد یا تماس یا حتی چت و نگاه. سنی که ما در آن هستیم، رابطه ما با آن فرد، اینکه آن شخص در چه موقعیت و مقامی باشد، نسبت به ما چه موقعیتی داشته باشند، اینکه رابطه فامیلی یا کاری داریم، در چه محل و شرایطی اتفاق میافتد، چند بار این اتفاق میافتد همه در تاثیرات روانی آن دخیل هستند. آیا آزارگر در محل کار ماست و هر روز او را میبینیم؟ یا یک بار اتفاقی افتاده و قرار نیست آن فرد را دوباره ببینیم، همه این موارد درجه آسیبپذیری را تعیین میکند. هرچه آن اتفاق بیشتر افتاده باشد و به طور مرتب با مرتکب آن مواجه باشیم، یا اگر آن فرد به ما نزدیک باشد، یا با تهدید انجام شده باشد، آثار روانی مخربتر است. مثلاً ممکن است آزار در محیط کار از طرف رئیس انجام شود و اگر شما با آن موافقت نکنید، کارتان را از دست بدهید. یکی از اولین آثار آزار این است که شخص (آزاردیده) احساس گناه به خودش دارد و با خودش میگوید چرا نتوانستم جلوی این اتفاق را بگیرم. متاسفانه اکثراً خودشان را مقصر میدانند و این احساس گناه میتواند زمینهای باشد که بستر را برای افسردگی آماده کند.
اکثر افراد اگر نتوانسته باشند در مورد واقعه صحبت کنند درگیر افسردگی و اضطراب میشوند. این آثار به شیوههای مختلف خودش را نشان میدهد؛ مثلاً فرد ممکن است حس کند کثیف یا آلوده شده است. خیلیها درگیر وسواس نظافت یا فکری میشوند، بستگی دارد چه اتفاقی افتاده باشد، درواقع آنها دچار فلشبک هستند، خوابشان مختل است. خیلی اوقات به این مسئله فکر میکنند و در ذهنشان ناخواسته کابوس میبینند. احساس امنیت را در رابطه از دست میدهند و خیلی جاها احساس عدم امنیت میکنند، حتی با کسانی که قبلاً احساس امنیت میکردند، روابطشان تغییر میکند؛ به بیان دیگر آنها اعتمادشان را به دیگران از دست میدهند. خیلی اوقات باعث میشود روابط میانفردیشان تحت تأثیر قرار بگیرد. رفتارشان با همکارانشان تحت تأثیر قرار میگیرند و گاهی چیزهایی که قبلاً برایشان مشکلی نداشت میتواند آنها را به هم بریزد. مثلاً ممکن است فرد نشسته باشد و کسی دستش را روی شانهاش بگذارد. انگار به فرد جریان برق وصل کرده باشند ممکن است شروع به جیغ زدن کند یا طرف مقابل را پس بزند که چرا به من دست میزنی. کاری که تا پیش از آن ممکن بود هیچ مشکلی با آن نداشته باشد. یا اگر در رابطه جنسی جدیدی وارد میشوند، این تجربه قطعاً تاثیرگذار است. برای خانمهایی که در سن بزرگسالی این تجربه اتفاق بیفتد میتواند در روابط جنسیشان تأثیر بگذارد. بیشتر آزاردیدهها با مرور این خاطرات خودشان را سرگرم کارهایی میکنند که کم کم عادت میشود، مثلاً ممکن است باعث اعتیاد آنها یا اضافه وزن زیاد شود. ممکن است منجر به پرخوری یا کماشتهایی، پرخوابی یا کمخوابی شود. یا الکل زیادی بنوشد یا از مواد مخدر استفاده کند. در واقع فرد به چیزی پناه میبرد تا دیگر به آن واقعه فکر نکند.
*خانم پور عبدالله، شما تجربه کار با آزاردیدگان را داشتهاید؟
خیلی زیاد.
*برای یک آزاردیده بهترین کار چیست؟ اولین کاری که باید انجام دهد چیست؟
در هر سنی که این اتفاق افتاده باشد اولین کار که میتواند کمک کند، صحبت کردن است. چیزی که من را در مورد جنبش ME TOO ایرانی متأثر کرد این بود که اکثر این خانمها فرصت نکرده بودند بلافاصله و در محیط امنی با کسی صحبت کنند. به نظرم صحبت کردن حتی اگر آن شخص نخواهد برای شما کاری انجام دهد، بخصوص برای کسانی که بالغ هستند، لازم و مفید است. در مورد کودکان شرایط متفاوت است و شما باید فضایی را برای او فراهم کنید تا امنیت را به او برگردانید. متأسفانه من با مواردی روبهرو بودهام که سالها سکوت کردهاند. این سکوت واقعاً سمی است. و از نظر روحی روانی تاثیرات منفی روی این افراد میگذارد.
دومین مورد این است که شما در محیطی دور از آن ماجرا قرار بگیرید. مثلاً اگر همچنان با آن فرد در تماس باشید یا با او کار کنید میزان اضطراب را در شما بالا میبرد و شما مدام در محیطی هستید که درجه بالایی از اضطراب را تجربه میکنید که بعدها برای شما مشکلات روحی و جسمی به وجود میآورد. اولین مورد کمک برای من صحبت کردن است و مهم این است که صحبت کردن با همدلی و همدردی همراه باشد و روایت فرد باور شود. مخاطب به فرد حق بدهد که ترسیده یا حال اشمئزاز به او دست داده است. به طور خلاصه فرد باید با کسی صحبت کند که احساساتش در آن لحظه را به رسمیت بشناسد. واقعاً معتقدم کسی که آزار را تجربه کرده باید روان درمانی شود. ممکن است اگر با دوست تان صحبت کنید حس بهتری داشته باشید اما این حس بهتر، احساس گناه داشتن یا تأثیر منفی بر روابط میانفردی و عاطفی شما را برطرف نمیکند. از آنجا که این اتفاق به فرد تروما وارد میکند، باید بدانیم یکی از مشکلاتی که تروما ایجاد میکند رشد عاطفی فرد را دچار اختلال میکند. اگر شما ۲۰ ساله باشید و این اتفاق را تجربه کنید وقتی ۴۵ ساله میشوید، از نظر عاطفی شاید ۳۰ ساله باشید چون گاهی آنقدر آن ماجرا برای شما سخت است که از نظر احساسی انگار در زمان وقوع ماجرا فریز میشوید و ساعت درونیتان آنطور که باید عقربههایش نچرخیده و زمان به کندی گذشته. درواقع شما ۴۰ ساله هستید اما وقتی در شرایط اجتماعی هستید، احساس میکنید ۲۲ ساله هستید. بهترین کار این است که هرچه زودتر فرد در مورد اتفاق صحبت کند.
*ME TOO و به بیان دیگر روایت آزار در بین مردم، آیا در کاهش آثار روانی آزار مؤثر است؟این مساله را لطفاً با تفاوتهای فرهنگی هر کشور توضیح دهید. به هر حال وقتی کسی روایت آزار در جمعی میکند، خودش را در معرض قضاوت قرار میدهد… اثرات روانی این ماجرا چیست؟
فکر میکنم در افراد مختلف اثرات متفاوتی دارد. ممکن است فردی تصمیم بگیرد دربارهاش حرف نزند چون نگران تبعات منفیاش باشد که قابل درک است و فرد دیگری ممکن است تصمیم بگیرد آن را به صورت عمومی عنوان کند. به نظرم بستگی دارد که افراد از این روایت در جمع چه میگیرند و چه میخواهند. اینجا دو نکته را باید در نظر داشت؛ یکی اینکه به سلامت روح و روانمان توجه کنیم، یکی از عللی که باعث میشود این افراد به صورت علنی درباره آزار صحبت کنند این است که مانع تکرار چنین اتفاقی برای دیگران شوند. این تصمیم برای من قابل درک است. اگر من متوجه شوم آن فرد آزارگر با چند نفر از همکارانم هم چنین کاری کرده، تا وقتی این سکوت باشد، ممکن است این اتفاق ادامه داشته باشد. باید در فضای عمومی عنوان کرد تا امثال چنین افرادی از موقعیتشان سواستفاده نکنند. اما اگر کسی به من بگوید چنین اتفاقی برایم افتاده و نمیخواهم کاری کنم، باز هم او را درک میکنم. چون این تصمیم خیلی شخصی است. ممکن است شما خانواده ای سنتی داشته باشید یا تصویرتان در رسانهها برایتان مهم باشد یا دوست نداشته باشید کسی به عنوان قربانی به شما نگاه کند یا شاید نخواهید اگر وارد رابطه عاطفی شدید فرد مقابل از این موضوع مطلع شود. صددرصد معتقدم افراد باید در مورد این قضیه صحبت کنند اما حتماً نباید در فضای عمومی باشد. به نظرم بیشترین اثر مثبت صحبت کردن درباره آزار در تراپی و مشاوره و در فضای امن بدون قضاوت اتفاق میافتد؛ وقتی روایت شما کاملاً بصورت محرمانه شنیده شود، روند درمان از اینجا شروع میشود. مبحث دوم این است شاید برای برخی افراد تأثیر صحبت کردن در ملأ عام جلوگیری از تکرار آزار برای دیگران باشد. مورد دیگر اینکه شاید من بخواهم افکار عمومی را روشن کنم که پدرها، مادرها این اتفاقات ممکن است در محیط کار فرزندانتان بیفتد. و اگر این اتفاق افتاد باید بستری باشد که فرزندانتان امکان صحبت داشته باشند و او را مقصر جلوه ندهید. نگرانیهایی هم وجود دارد که عنوان کردن این مسائل میتواند منجر به محدودیتهایی از طرف خانواده به دختران شاغل شود که بگویند وقتی جامعه اینقدر خطرناک است بهتر است سر کار نروی. یا همسر یک زن مانع شاغل بودنش شود یا جامعه محدودیتهایی را برای زنان اعمال کند. اما باید دانست عنوان کردن این مسائل در فضای عمومی میتواند افکار عمومی را روشن کند و افراد بدانند با کسی که این اتفاق را تجربه کرده چطور باید برخورد کرد. نه تنها با آن فرد، بلکه حتی با خانواده کسانی که آزارگر بودهاند.
به نظرشما نقش خانواده شخصِ آزارگر در این میان چیست؟
یادمان باشد خانواده افراد آزارگر هیچگونه دخالتی در این اتفاق نداشتهاند. فکر نمیکنم هیچ کدامشان درخور و لایق این باشند که به آنها بد نگاه شود یا قضاوت شود و در جامعه با آنها بد برخورد شود. چون یک نفر، پدرش نیست، برادرش نیست، پسرش نیست. آدمها هویت مجزا دارند. اگر پدر شما دست به چنین کاری زده باشد به نظرم ناعادلانه است که به شما به عنوان دختر این فرد کار ندهند یا افراد نخواهند با شما رفت و آمد کنند. افراد باید بتوانند خانواده فرد آزارگر را با خود فرد تفکیک کنند. خانواده آن افراد هم باید فکر کنند به هر صورت پدر من که این کار را کرده رفتار ناشایستی داشته، آیا پدر من فقط همین است؟ من پدرم را به خاطر خیلی کارهای دیگرش دوست دارم اما این رفتارش قابل پذیرش نیست و باید به خاطر این رفتار حساب و کتاب پس بدهد.
* جنبش me too چند ضلع دارد؛ آزار دیده، متجاوز، فعالان حوزه زنان و مخالفان. مشخصاً در مورد آزاردیده صحبت نمیکنم، چون قربانی نمیتواند تصمیم درستی بگیرد و بخواهد تفکیک کند که چه کسی به او تجاوز کرده و باید حواسش به خانواده آن فرد باشد. اما جامعه و فعالان حوزه زنانی که مشوق افشاگری هستند باید به چه مواردی فکر کنند؟ مثلا به فرزندان متجاوزان فکر کنند یا بگویند نه ارتباطی به من ندارد؟آیا من نوعی به عنوان کسی که این جنبش را اشاعه میدهم، موظف به فکر کردن به دیگران هستم؟
جواب مشخصی برای این سؤال ندارم چون فکر میکنم هر فرد با فرد دیگر میزان همدلی و همدردیاش فرق میکند. مثلاً شما قرار است عملی را انجام دهید و میخواهید تاثیرش را روی فرد ببینید و فلان حرف را پشت سرتان میزدند، در نتیجه از آنجایی که آن کار برای شما جذاب نیست خودتان هم آن کار را انجام نمیدهید. آدمها باید شرایط خودشان را در نظر بگیرند. مثلاً زنی به من میگوید شوهرم نسبت به من خشونت فیزیکی دارد. من به عنوان تراپیست اطلاعات میدهم که خشونت چیست و هیچ چیزی خشونت را توجیه نمیکند. ولی در نهایت تصمیم اینکه فرد باید از آن رابطه خارج شود یا نه تصمیم خودش است. اما واقعیت این است که گاهی فرد حتی اگر در رابطهای که در کنترل است بماند، ممکن است خودش احساس کند ماندن در رابطه آسیب کمتری نسبت به خارج شدن از رابطه دارد. فرض کنید کسی از طریق ازدواج به انگلیس رفته، رابطه خوبی با همسرش در ماههای اول و قبل از درست شدن اقامتش ندارد یعنی احساس میکند در رابطهای قرار گرفته که برابر نیست، روابطش با دیگران محدود میشود که خودش از مصادیق خشونت است. شخص یا باید شکایت کند و وارد سیستم قانونی شود و از طریق خشونت خانگی اقامتش را بگیرد که خیلی از افراد این روش را انتخاب نمیکنند. یا فکر کند اگر بخواهم الان از رابطه خارج شوم باید به عنوان یک فرد مطلقه به ایران برگردم و هیچ حمایت خانوادگی و مالی ندارم. اینجا اگر بخواهم بمانم اقامت و پسانداز ندارم. در نتیجه شاید برای من ماندن در این رابطه برای یک مدت کوتاه بهتر از بیرون رفتن از رابطه باشد. حتی اگر شرایطی برای من درست باشد ممکن است برای فرد دیگری در شرایط دیگر درست نباشد. در نتیجه جواب قطعی نمیتوان به این سؤال داد. ممکن است کسی فکر کند چرا باید به خانواده کسی که با من چنین کاری کرده فکر کنم؟ مگر وقتی او در حال آسیب زدن به من بود به من فکر میکرد؟ ممکن است دیگری بگوید چون میدانم چقدر آسیب دیدن میتواند آزاردهنده باشد نمیخواهم دختر آن فرد به خاطر حرفی که من میزنم آسیب ببیند. به نظرم مسئولیت این مساله با آزارگر است، اوست که باید به خانوادهاش فکر کند و وظیفه فرد آسیبدیده نیست که به خانواده متجاوز فکر کند. به نظر من خبرنگاران و کنشگران هم باید به تبعات و نحوه خبررسانیشان فکر کنند.
*به نظرتان ایا جنبش me too از طرف مردم، نهادها و آزارگران با توجه به مختصاتی که دارد باعث رفتارهای هیجانی میشود؟ خواندن این روایتها چه درست باشد یا غلط، میتواند برای من نوعی در جایگاه متهم که هنوز جرمم اثبات نشده خودکشی یا سکته را به ارمغان بیاورد.. یا برای شما که این روایتها را درباره من بیان میکنید میتواند آسیبهای مختلفی داشته باشد. ممکن است مردم که مخاطب روایتها هستند دچار رفتار احساسی شوند و به متهم و یا به آزار دیده آسیب بزنند،…از طرفی روایتگر خودش در معرض قضاوتهای تلخ و سردی قرار میگیرد. شما در باره این فضا و تبعات احتمالی چه فکر می کنید؟
به نظرم انتشار این گزارشها می تواند تبعات منفی زیادی داشته است. کسانی که تجاوزها را روایت کردهاند نباید خودشان آماج حملات قرار بگیرند. مثلاً به روایتگر میگویند تو خودت خواسته بودی یا طرف مقابل برای تبرئه مسائلی را عنوان میکند که وارد جزئیات خصوصی زندگی روایتگر میشود و همه اینها باعث آسیب بیشتر به آزاردیده خواهد شد
از طرفی در این میان خانواده افراد آسیبپذیر میشوند. بخصوص وقتی در فضای مجازی یا تلویزیون بین افراد زیادی این مسئله را عنوان میکنید اثر بسیار زیادی دارد. متأسفانه کسانی که متهم میشوند چون شکایتی به دادگاه برده نشده که وکیل بگیرید تا در مقام دفاع از خود بربیاید و در نهایت حکمی صادر شود، او همیشه در مظان اتهام است. در دادگاه یا محکوم شناخته میشوید یا تبرئه میشوید. متأسفانه در فضای مجازی شما همیشه متهم میمانید و این آدمها را دچار شرمی میکند که پاککردنش خیلی سخت است. تصور کنید کسی شما را به دزدی متهم کرده و شما ثابت میکنید که این کار انجام نشده، شرمی که به شما داده شده با تبرئه از بین میرود. اما در فضایی که فقط میتوانیم افراد را متهم کنیم بدون اینکه امکان راستیآزمایی باشد، فضا برای متهم دردناک خواهد بود. حس شرم را نمیشود در فضای مجازی پاک کرد، درواقع شما یک طرف را دارید که متهم میکند و شخص متهمشده هم انکار میکند، این حس شرم میتواند آسیبهای روحی و روانی به افراد وارد کند. در کل اثر شبکههای اجتماعی را نباید نادیده گرفت. احساس میکنم خیلی اتفاقات در آن هیجانی میشود. در چنین وضعی محکزدن صحت گفتهها خیلی سخت است. وقتی اتفاقی در ملأ عام برملا میشود هیجاناتی را ایجاد میکند که در جریان آن ممکن است اهمیت درد کسانی که بیشترین آسیبها را دیدهاند کم رنگ شود. نباید فراموش کرد اولین روایتگران هرگز به خاطر هیجان این کار را نکردهاند و واقعاً سالها در زمینه این برملا کردن فکر کردهاند. هیجانیکردن این ماجرا باعث میشود کسانی که سالها در سکوت درد کشیدهاند، روایتشان به درستی شنیده نشود. نگه داشتن این رازها فوق العاده دردناک و بازگوییاش حاصل تصمیمات سخت و ارادهای قوی است. این افراد احتمالاً تراپی هم رفتهاند اما سالها فکر کردهاند تا بالاخره به این نتیجه رسیدهاند که شاید تنها چیزی که میتواند به آنها کمک کند این است که با بیان تجربه دردناکشان، جلوی آسیب رسیدن به دیگران را بگیرند. اینکه فرهنگ صحبت در این زمینه را داشته باشیم خیلی خوب است. اینکه بدانیم قربانی آزار شدن شرم ندارد، اگر این اتفاق برای من افتاده من گناهکار یا مقصر نیستم. اگر کسی به من تجاوز کند من مقصر نیستم، در واقع فرد متجاوز نتوانسته خویشتنداری کند. اما فراموش نکنیم وقتی از متجاوز صحبت میکنیم، همه افراد در یک دسته قرار نمیگیرند. یکسری افراد واقعاً دچار اختلالات روحی روانی هستند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.