تجمع اعتراضی جمعی از رانندگان اسنپ، تهران، سوم آذر ۱۳۹۹

اعتراضات اخیر رانندگان/کارگران تاکسی‌های اینترنتی جهانی چون «اوبر» و «لیفت» و رانندگان اسنپ و تپسی در ایران حول مطالباتی صورت گرفته که کارگران کارخانه‌های صنعتی در دو قرن اخیر برای کسب آن مبارزه کرده و به آنها مشروعیت نهادی و گفتمانی داده‌­اند. اما تغییر ساختار فناورانه‌ی شرکت‌های جدید در کنار غلبه­‌ی گفتمان نولیبرالی این امکان را برای سرمایه فراهم کرده است تا کارگران جدید را خویش‌­فرما یا پیمانکار مستقل معرفی کند و بدین واسطه دستاوردهای کارگری پیشین را نادیده بگیرد.

اما کارگران جدید همچون کارگران صنعتی به نظر نمی‌آیند. آنان بیشتر شبیه رانندگان تاکسی و آژانس‌هایی هستند که پیش‌‌تر در سطح شهر رؤیت می‌شدند با این تفاوت که دیگر به هیچ مکان ثابتی، چه آژانس و چه خطوط اختصاصی تاکسی‌­‌رانی،­ تعلق ندارند و بیشتر شبیه رانندگان مسافرکشی هستند که ضرورت­های معیشتی آنان را به کارهای دوم و سوم واداشته بود یا جوانانی و افرادی که امکانی برای اشتغال پایدارتر به‌­دست نیاورده بودند. اما موقتی‌کاری این گروه و همراه آن یعنی سرگردانی در فضای شهر به‌­مثابه رهایی از الزامات پایدار مشاغل ثابت تصور نمی‌شد.

با این همه، گفتمان فناورانه‌ی مدافع شکل جدید کار – بی‌‌ثبات‌کاری، این سرگردانی و بی‌­وزنی را ستایش می‌کند و مدیریت فنی و اطلاعاتی جدید را به‌­مثابه زیستِ کاری مدرنی تصویر می­‌کند که نه فقط از اقتصاد راکد و کندِ خرده‌بورژوایی پیشروتر، بلکه از بخش خدمات حمل‌ونقل وابسته به شهرداری‌ها مدرن­‌تر است. وساطت فناوری­های اطلاعاتی/ ارتباطی و مجازی بودن این فضا، رانده شدن کارگران از مکان­های خدمات عمومی و تولید اشتراکی به‌نوعی شرایط پیشامدرن آزادکاری (کارگری که برای خود کار می‌کند) و محرومیت ازحقوق مدرن (خودآگاهانه‌­تر) کارگری را پنهان می‌کند.

این واپس­‌روی در لفاف امکانات اندکی اتفاق می‌­افتد که فناوری‌­های جدید برای تسهیل زیست کاری رانندگان فراهم کرده ­است. انعطاف زمانی و تسریع و بهینه‌­سازی پرداخت­‌ها و پیدا کردن مشتری و جز آن به‌­مثابه امکانات نویی پدیدار می‌­شوند که در ظاهر فراهم‌آورنده­‌ی زندگی کاری رهاتر و آرام‌­تر و عقلانی‌­تر/ بهینه‌­تر و مدرن‌­تر است. همزمان کارخانه‌­های صنعتی و اقتصاد بخش عمومی شهری، قدیمی یا پرتنش ظاهر می­‌شوند.

سرمایه­‌داری متأخر به‌­واسطه‌­ی دست‌کاری ایماژهای اجتماعی و سیاسی در گفتارهای فناورانه و اشکال متفاوت صنعتِ فرهنگ بر جابه‌­جایی تجربیات زمانی مذکور موفق بوده و باعث شده است که امر قدیمی بتواند در جامه‌­ی امر نو در آید و امر نو نیز به‌­سرعت به تاریخ بپیوندد و بدین­‌واسطه قدیمی­‌ترین و سنتی­‌ترین و ساده‌­ترین روابط اقتصادی و اشتغالات روزمره به‌­میانجی بازار اقتصادی/ فرهنگیِ موجود بتوانند به‌­عنوان مدرن‌­ترین و مفرح‌­ترین امور فرهنگی جلوه کنند و در مقابل تجربیات شغلی باثباتی که محصول تجربه و سیاست­‌ورزی طبقات جدیدند، یادآورِ جدیت و صلب بودن سنت­ و نهادهای سنتی­ شوند؛ جدیتی که در فرهنگ خوش‌­باشانه‌­ی امروز جایی ندارند.

این امر همزمان به­‌واسطه‌­ی تعامل دیالکتیکی فرهنگ و اقتصاد در اشکال سرمایه‌­داری جدید محقق شده ­است. هم­‌اکنون به­‌میانجی کالایی‌شدن فرهنگ، قلمرو اقتصادی نیز به امری فرهنگی تغییر چهره داده ­است. در نتیجه شرکت­‌ها و ساختارهای اقتصادی جدید بیش از پیش با تعینات فرهنگی خود شناخته و به­رقابت با یکدیگر می­پردازند. کمااین‌که «برند»های موجود نیز بیش از آن‌که به کیفیات عقلانی و تجربیِ کالاها ارجاع دهند، به سبک زندگیِ مشتریان خود و جایگاه آنها در ساختار طبقاتی/ فرهنگی فعلی ارجاع می­‌دهند و باعث شده‌­اند که امروزه خرید مایحتاج روزمره در هایپرمارکت‌­ها به تجربه‌­ای مدرن و نشاط‌­آور (نوعی امر فرهنگی) بدل شود؛ خریدهای اینترنتی و سفارش خدمات از استارت‌­آپ‌­ها نیز تجسمِ سبک زندگی جدیدی شده­ است که بر سرعت و سهولت دسترسی به‌­عنوان مؤلفه‌­های دیگر تجربه‌­ی مدرن و عقلانیت جدید، بنا شده‌­اند. حال آن‌که این بنگاه‌­ها به‌­میانجی همین تصویر به‌­روز و به‌ظاهر عقلانی توانسته‌­اند مدرن­‌ترین و دموکراتیک‌­ترین دستاوردهای طبقات کارگر و قراردادهای کاری را منحل کنند.

سویه‌­ی دیگر این تصویر مدرن، مختصات فضایی جدید و متفاوت شرکت‌­های استارت‌­آپی است که دیگر مکان حضور یا کارِ کارگران بدنی یا خدماتی نیست بلکه به مدیران و کارگران ذهنی و مهندسان و بازاریابان و طبقات متوسط حقوق‌­بگیر (متفاوت از کارگر مزدبگیر) اختصاص یافته ­است. تقسیم کار ذهنی و بدنی با نابرابری‌­های جدیدی ازجمله ثبات مکانی و اجتماعی کاری – در تقابل با آزادکاری – ادامه و تشدید شده است. مزیت اجتماعی‌کاری تنها امکان چانه‌­زنی بیشتر با کارفرما نبوده بلکه کار در مکان‌های عمومی و اشتراکی به‌­‌صورت بالقوه می‌­تواند امکان پراکسیس و تجربه‌‌­های اجتماعی غنی‌‌­‌تر و پیچیده‌‌­تری را نیز فراهم آورد. همین تجربه زمینه‌­ی خودآگاهی طبقه‌ی کارگر صنعتی بوده و هست. حال شرکت‌­های جدید بر اهمیت تجارب شغلی (متفاوت از تجارب کار صنعتی) انگشت گذاشته‌­اند؛ اما نه برای کارگران یدی.

مزدوحقوق‌­‌بگیران جدید در شرکت‌­هایی به کار مشغول‌‌­اند که مانند کارخانه‌های صنعتی متقدم، ماشینی و غیرانسانی و بی‌­روح نیستند. در ساختار این شرکت­‌ها گویا عقلانیت مکانیکیِ جهان صنعتی جای خود را به الگویی انسانی‌تر و فرهنگی‌تر و طبیعی‌­تر داده ­است و بناست انسان اقتصادی با طبیعت آشتی کند؛ اما نه به کمک سیاست­ یا تقویت عرصه‌ی عمومی فرهنگی و هنری بلکه به کمک فناوری‌­های جدیدی که ظاهراَ منعطف‌‌­تر و انسانی‌­‌تر و ارگانیکی­تر هستند و در چارچوب ساختار سرمایه­‌دارانه عمل می‌­کنند. گفتمان فناورانه‌ی جدید این بار خواست سیاسی دیگری یعنی نفی ازخودبیگانگی (در اشکال معنایی متفاوت آن( و آشتی با طبیعت را قرض کرده و نوید حل آن را می­دهد؛ همان طور که وجدان معذب تکنوکراسی در دوران غلبه‌­ی فناوری‌­های صنعتی نوید کاهش استثمار و بهره‌­مندی بیشتر طبقات مختلف از امتیازات کالایی را به­‌واسطه‌­ی فناوری و نه سیاست داد.

همان‌­طور که تکنوکراسی با ادعایی کمینه در مورد سیاست (این ایده که محو سلطه و استثمار از طریق سیاست ناممکن و توهم‌آمیز است و سیاسیون و انقلابیون خوش‌­باورانه به آن دل بسته­ بودند)، خود را بر بیشینه­‌ی امور اجتماعی و سیاسی مسلط کرد و بدین واسطه استثمار طبقاتی را افزایش داد. گفتمان‌های فناورانه‌­ی جدید نیز با وانهادن زیستی طبیعی­‌تر و انسانی­‌تر برای همگان و محدود کردن آن به طبقات متوسط جدید، به ایجاد بنگاه‌­های اقتصادی غیر صنعتی چون استارت­‌آپ­ها و فضای مجازی دامن زد و درنتیجه اختیار ساحت اجتماع و فرهنگ و هنر را نیز به دست سرمایه بسپارد و بدین واسطه سلطه بر طبیعت درون را افزون کرد. تکنیک غیرسیاسی تنها به‌مدد برون‌­سپاری تولید صنعتی و از یاد بردن استثمار طبقاتی می‌توانست محیط کاری شاد و طبیعی و ارگانیکی فراهم آورد . اما کنار کشیدن از تولید (بدون نقد منطق سرمایه) یعنی نفوذ سرمایه به ساحت‌های مختلف امور اجتماعی و انسانی و فرهنگی و در نتیجه نفی خودانگیختگی و رهایی انسان در این حوزه‌­ها و نهایتاَ تشدید از خودبیگانگی و سلطه بر طبیعت درون.

اما همان­‌طور که اندرو فینبرگ، فیلسوف مطرح تکنولوژی و از اصحاب مکتب فرانفکورت، عنوان کرده ­است؛ پیشرفت­‌های فناورانه و تأثیر آن بر زندگی اجتماعی افراد در قرن اخیر می‌توانست به سیاسی‌­شدن فناوری و نه فن‌­سالاری یا فناورانه‌­شدن سیاست منجر شود. اما به‌­صورت تاریخی فن‌­سالاری بر گزینه‌ بدیل آن فائق آمد. با غلبه‌ی فن‌­سالاری، عرصه‌ی عمومی سیاسی و سیاست‌­گذاری‌­های کلیدی به متخصصان فنی و نه آرای مردم در ساختاری دموکراتیک واگذار شد. ایده‌­ی این جایگزینی گرچه به سن‌سیمون برمی‌گردد اما در دهه‌ی پنجاه و شصت میلادی به اوج محبوبیت خود می‌رسد و تز پایان ایدئولوژی مورد بحث قرار می‌گیرد (Feenberg, 1999:2).

اما مسأله‌ای که در نظریه‌ی فینبرگ مغفول می‌ماند و برای فهم پیوند فناوری‌­های جدید با سرمایه‌­داری متأخر حائز اهمیت است، پیوند تز پایان ایدئولوژی به مفهوم جامعه‌­ی پساصنعتی و غلبه‌­ی شکل جدیدی از فناوری و گفتمان فناورانه‌ی ایدئولوژیک و همزمان برون‌­سپاری بخش صنعتی و فراموشی منازعات طبقاتی سابق است.

 

پیشینه و مؤلفه‌­های مختلف گفتمان فناورانه/ایدئولوژیک جدید

گفتمان جامعه‌­ی پساصنعتی/ اطلاعاتی در واکنش به بحران نفتی از اوایل دهه­‌ی ۱۹۷۰ میلادی تکوین یافت و گسترش پیدا کرد. در این زمان در بسیاری از کشورهای توسعه‌­‌یافته، کاهش رشد اقتصادی به گسترش مباحث و ایماژ‌هایی دامن زد که بر نوعی جابه‌­جایی پارادایمی از اقتصاد مبتنی بر نفت به اقتصاد مبتنی بر اطلاعات متمرکز بود. در دهه‌‌­ی هفتاد و هشتاد میلادی، تقاضا برای شکل جدیدی از مزیت رقابتی در بازار جهانی، انگیزه‌ی اصلی را برای گزارش‌های رسمی و گردهمایی‌­های نخستین در باب جامعه‌‌­ی اطلاعاتی شکل داد.

با بسط این گفتمان، فنا­وری­‌های اطلاعاتی که هوشمندتر و جدیدتر از فناوری‌­های صنعتی محسوب می­‌شدند، خوش­‌بینی سابق به فناوری را احیا و تشدید کردند. فناوری­‌های اطلاعاتی ظاهراً می‌­توانستند اقتصاد پویایی به بار آورند که سازگاری بیشتری با محیط زیست دارد؛ چراکه اطلاعات امری غیرمادی/ غیر فیزیکی است و بدون مقاومتِ طبیعت و جامعه توان تکثیر مضاعف دارد. همچنین نعمات فناوری‌­های جدید بنا به‌فرض می­‌توانست به حوزه‌­های مختلف اجتماعی نیز تعلق گیرد و آنها را از موهبت‌­هایی چون خلاقیت و تفریح و دموکراسی بهره‌­مند سازد.

اما اتوپیای جامعه‌­‌ی اطلاعاتی بدون جدا شدن از خصایص کلی جامعه‌ی سرمایه‌­داری از همان ابتدا در تقابل با جامعه‌­ی صنعتی قرار گرفت و در مفهوم جامعه­ی پساصنعتی بروز پیدا کرد. مبدعان اولیه­ی مفهوم جامعه­‌ی اطلاعاتی/پساصنعتی، براساس نظریه‌­ی سه‌مرحله‌­ای تاریخ توسعه‌­ی اقتصادی، اقتصاد اطلاعاتی/ خدمات‌محور را گام نهایی مراحل تولید کشاورزی و تولید صنعتی تلقی می‌­کردند و بر این باور بودند که تولید دانش خصوصاً آموزش تکنیکی و تحصیلات عالی به­‌صورت روزافزونی اهمیت اقتصادی پیدا کرده و خواهد کرد. تا آن‌جا که مچلاپ[۱]مدعی بود که باید دانشگاه‌­ها را به‌­مثابه «صنایع دانش»[۲] بازشناخت. چرا که با گذر زمان دانشگاه‌­ها از کارخانه‌­های صنعتی برای رشد اقتصادی اهمیت بیشتری پیدا می­‌کنند (Machlup, 1962).

به این ترتیب گفتمان جامعه‌­ی پساصنعتی به مفهوم «اقتصاد دانش‌بنیان» پیوند خورد؛ یعنی شکل اقتصادی که ظاهراً در ذیل آن دانش به منبع اصلی ثروت تبدیل می‌­شود و تحصیلات به‌­ویژه تحصیلات عالی، به کلید اصلی و ناگزیر رفاه تبدیل می­‌شود. حال آن‌که در چند دهه‌ی اخیر، اقتصاد دانش‌بنیان مذکور، در عمل به صنعت‌زدایی روزافزون و مهارت‌زدایی از بسیاری از مشاغل و در نتیجه تضعیف طبقه‌ی متوسط در بسیاری از کشورهای جهان منتج شده است.

البته می‌­توان نشان داد که اقتصاد صنعتی/ سرمایه‌­دارانه همواره دانش‌­بنیان بوده و اقتصاد پساصنعتی حتی نیاز به تحصیلات عالی را کاهش داده ­است (چانگ، ۱۳۹۲: ۲۸۸) ولی همان‌­طور که دانیل بل توصیف و تجویز کرده ­است، اقتصاد اطلاعاتی/ پساصنعتی به‌­معنای غلبه‌­ی شکل خاصی از دانش، دانش‌­محور شده ­است. به‌­زعم او گرچه نوآوری و دانش در جامعه­‌ی صنعتی نیز مهم هستند ولی در جامعه‌­ی پساصنعتی نوآوری­ در فناوری‌­های تولید انبوه، انرژی و ارتباطات دیگر از طریق متفکران بااستعداد و خلاقی صورت نمی­‌گیرد که نسبت به علم و قوانین بنیادین تحقیقاتشان بی‌­تفاوت باشند، بلکه فرآیند نوآوری بیش از پیش نظام­‌مند و سازمان‌­دهی شده ­است و علم و فناوری پیوند نزدیک­‌تری با یکدیگر برقرار کرده­‌اند (Bell, 1974:20).

پس در حقیقت می­‌توان نشان داد که علم و دانشی که زمانی براساس نوعی استقلال از حوزه‌­ی تجارت و اقتصاد، معطوف به کشف حقایق جهان بود؛ به‌­واسطه‌­ی گفتمان اقتصادی و اجتماعی جدید به خلق فناوری­هایی متمایل شده که نه فقط سودآورتر هستند بلکه امکان نفوذ به سایر حوزه‌­های اجتماعی و کسب سود از این حوزه‌­ها را فراهم­ کرده ­است.

به­‌عبارت دیگر روی دیگر این پیوند ظاهراً خجسته، تغییرات دانش و فناوری در چارچوب منطق سرمایه ­و سرمایه‌­داری است. این تغییر تدریجی را هاروی در کتاب هفده تناقض سرمایه‌­داری این‌گونه توضیح داده ­است که فرآیندهای تغییرات فناورانه در طول زمان ماهیت خود را تغییر داده‌­اند. در وهله‌­ی نخست فناوری‌های عمومی در تاریخ سرمایه‌داری طوری تکامل یافتند که می‌­توانستند در عرصه‌­ی چندین صنعت به کار گرفته ­شوند و در نتیجه جستجو برای دستیابی به فناوری‌­های عمومی که می‌­توانست تقریباً همه جا به‌کار رود اهمیت یافت. این‌­گونه نوآوری در زمینه‌­ی فن­آوری، کسب‌وکار بزرگی شد که نوآوری را به خاطر نوآوری می‌­آزمود. فرهنگ سرمایه‌­داری شیفته‌­ی قدرت نوآوری شد و نهایتاً نوآوری در فناوری هم‌­چون بت‌­انگاره‌­ای در مرکز توجه نظام سرمایه­ قرار گرفت (هاروی، ۱۳۹۴: ۱۳۵).

به‌­عبارتی می‌­توان گفت که در نتیجه‌­ی این کشش بت­‌انگارانه، فن­آوری و نوآوری‌های فناورانه‌­ی سودآور بر علوم تفوق یافتند. با این حال این کشش بت‌انگارانه ورای شکل و ساختار نهادهای اجتماعی موجود سرنوشت مذکور را رقم نزده ­است. می‌­توان مدعی شد که گفتمان اقتصادی جدید در پیوند با گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی و مادیت آنها در ساختار دولت و سایر نهادها به تضعیف موقعیت علم و وابستگی آن به اقتصاد و فناوری منجر شده ­است.

این‌جاست که مجدداً پای گفتمان جامعه‌­ی پساصنعتی «بل» به میان می‌­آید. به­‌زعم او، گرچه علم، دانشگاه و متخصصان آموزش­‌دیده برای توسعه‌‌­ی جامعه‌‌­ی پساصنعتی کلیدی­‌‌تر می‌­‌شوند، اما آنها در وهله‌ی آخر تابع مطالبات و مقتضیات نهادها و ساختارهای فراگیر «نظارت اجتماعی» هستند و باید باشند. بل پیش­‌بینی می‌کرد که پیوند میان دانشمندان، اقتصاددانان و سیاست‌­مداران و گرایش موجود به‌سوی بوروکراتیک کردن کار فکری در جامعه‌‌­ی پساصنعتی به رشد خود ادامه خواهد داد (Bell, 1974: 43).

این‌گونه جامعه بیش از پیش به ­شکل فن‌­سالارانه‌­ای سامان‌­دهی خواهد شد، شکلی که با تصمیم‌­گیران آگاه‌­تر و مدیریت نظام­‌های بزرگ‌مقیاس خصیصه‌­نمایی می‌شود (همان: ۲۹). فناوری­‌های جدید (خصوصاً کامپیوتر) به بسط چنین گرایش‌هایی کمک خواهد کرد. آن‌ها همچنین نیروی محرکی برای تولید بهینه‌­تر، افزایش سطح زندگی و ظهور شیوه‌‌های جدید تفکر و تعامل اجتماعی هستند (همان: ۸۹-۱۸۸)

با این همه، در نگاه بل تغییرات فناورانه مستقلاً تعیین‌کننده نیستند. همچون عموم فعالیت‌­های اقتصادی، توسعه‌­ی فن­آوری‌­ها و اثرات اجتماعی آنها نیازمند ارزیابی‌­های عقلانی و مصلحت­‌اندیشی و مدیریت در جهت منافع جامعه به‌­مثابه کل است (همان: ۲۶). به تعبیر دیگر بل در چارچوب نوعی نگاه کینزگرایانه بر این باور بود که دانشمندان و متفکران در نهایت تابع اهداف سازمان‌­های بوروکراتیک (خصوصاً دولت) هستند، ولی آنها به‌سرعت در حال شکل‌دهی به قدرتمندترین قشر اجتماعی هستند. به­‌زعم او اگر آنتروپرونر و مجریان صنعت مهم‌ترین چهره­‌های قرن پیش از او بودند، هم­‌اکنون دانشمندان و ریاضی­‌دانان و اقتصاددانان و مهندسان فناوری­‌های هوشمند جدید، مردان جدید عصر حاضرند (همان: ۳۴۴).

در نهایت او بر این باور بود که «سرمایه‌­داری تام»ِ مبتنی بر اصل سودآوری و عقلانیت اقتصادی، با کنترل سیاسی جامعه و تولید اقتصادی جایگزین شده ­است. تکنوکرات‌­ها و طبقات اجتماعی جدیدِ «مهارت‌­محور» جایگرین طبقات سرمایه‌­دار سابق و سلطه‌­ی آنها شده‌اند. کمااین‌که شرکت­‌ها به­‌جای آن‌که از جانب آنتروپرونرهای متهور اداره شود، بوروکراتیزه شده­‌اند. بنابراین جامعه‌ی سرمایه‌­داری دستخوش تغییر شده اما نه به سمت سوسیالیسم بلکه به سمت شکلی از دولت‌­گرایی و جامعه‌­ی بورکراتیک (همان: ۸۰). بر همین اساس به‌­زعم او مارکسیست­‌ها به­‌دلیل تأکید بر شیوه‌­ی تولید سرمایه‌داری از فهم وابستگی فزاینده‌ی اقتصاد به دولت در شکل سیاسی متفاوت آن بازمانده‌­اند (همان: ۹۸-۲۹۷).

گرچه بسیاری از پیش­‌بینی‌های بل غلط از آب درآمد و اهمیت آنتروپرونرها و گفتمان آنتروپرونری به‌­هیچ­‌عنوان کاهش پیدا نکرد، اما نمی‌­توان انکار کرد که گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی در چهار دهه‌­ی اخیر در میان جامعه‌­شناسان و سیاست‌­گذاران تأثیرات زیادی گذاشته ­است. نظریات دانیل بل و در ادامه مانوئل کاستلز به‌­عنوان مهم‌ترین نظریه‌پردازان جامعه‌­ی اطلاعاتی، کارکرد هژمونیک مؤثری برای شکل‌‌دهی به سیاست‌­‌ها و مصالحه‌‌­های سیاسی در چند دهه­‌ی اخیر در سطح جهان داشته‌­اند (Ampuja & Koivisto: 2014).

گفتمان جامعه‌­ی پساصنعتی دانیل بل در ایران بعد از جنگ هشت‌ساله نیز به دلایل مختلف گسترش پیدا کرد و در پیوند با مؤلفه‌­های دیگر گفتمان (گفتارهای) پساانقلابی، به غلبه‌­ی گفتمان تکنوکرات‌­ها و مهندسان در سیاست‌گذاری‌­های اجتماعی و اقتصادی کمک کرد. در گفتمان اقتصاددانان و سیاست­‌گذاران مهم بعد از انقلاب که همگرایی آنها حول دانشگاه‌های فن­‌محوری چون دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه صنعتی اصفهان و ایدئولوژی‌هایی چون «مکتب نیاوران» تاکنون مطالعه و بررسی شده­ است، طنین بسیاری از سخنان و نظریات دانیل بل به­‌چشم می‌­خورد و به­‌تعبیر بهتر این سخنان در نظریات بل شکل منسجم­‌تر و اجتماعی‌­تری داشت.

آنچه بل «پایان ایدئولوژی» می­‌خواند کم و بیش در اذهان و گفتمان بسیاری از سیاست‌­گذاران تکرار شده ­است. به‌­زعم او لیبرالیسم در سطح جهان، بر تمامیت‌­خواهی کشورهای ایدئولوژی‌­محورِ کمونیستی و سوسیالیستی غلبه کرده ­است. در کشورهای غربی، بهبود سطح رفاه و افزایش حقوق شهروندی و افزایش مشارکت سیاسی به جامعه‌­ای پایدارتر منجر شده­ است؛ جامعه­‌ای که در آن جدال‌­های ایدئولوژیک حول اهداف بنیادین سیاسی از رونق افتاده‌­اند (Bell: 2000/1960: 402- 03).

ایدئولوژیک انگاشتنِ مباحث اجتماعی و اقتصادیِ مکاتب علمی و نظری متفاوت از اقتصاد بازار (همچون نظریات سوسیالیستی و چپ‌گرایانه) با تقریری که بل از مردان جدید (یعنی مهندسان و تکنوکرات‌ها و ریاضی‌­دانان) می­دهد، تکمیل و درک‌­پذیرتر می‌­شود. ستایش او از مردان جدید که به‌­نحوی یادآور مفهوم روشنفکران بی‌طبقه‌­ی کارل مانهایم نیز است، بر این مدعای ایدئالیستی استوار است که دانشمندان به‌مثابه طبقه‌­ای ترکیبی، ظرفیت قابل‌توجهی دارند که از منافع گروه‌­های خاص فراتر روند چرا که دانش، ایدئولوژی نیست بلکه قدرت اخلاقی را ترسیم می­‌کند که از اخلاقیات جمعِ خود تنظیم‌­گری از زنان و مردانِ آزاد حاصل می­‌شود که حول جستجوی مشترک حقیقت، وحدت یافته­‌اند (Bell: 2000/1960:451).

این نگاه در تأکید همیشگی اقتصاددانان لیبرال و نولیبرال ایرانی بر علم­‌بودگی اقتصاد بازار از یک‌سو و ترغیب مهندسان و ریاضی­‌دانان به تحصیل در رشته‌­ی اقتصاد و مدیریت از سوی دیگر، خود را به‌خوبی نشان می‌­دهد. به‌­عنوان نمونه به­ گفته‌­ی سرزعیم، با پایان جنگ و اتمام غلبه‌‌­ی ذهنیت چپ­‌‌گرا در عرصه‌­ی آکادمیک، فضای عمومی، نظام کارشناسی و نهایتاً نظام سیاست‌­گذاری، افرادی چون دکتر طبیبیان و دکتر مشایخی ]نمایندگان و پیش­‌برندگان گفتمان اقتصادی جدید در ایران[ به این فکر می‌­افتند که به‌­جای مجادله­‌های کم‌حاصل در جلسات اداری و کارشناسی با افرادی که تربیت علمی آن­‌ها متأثر از مفاهیم چپ‌گرایانه بوده، نسل جدیدی از دانشجویان را تربیت کنند که از آموزه‌‌های مدرن اقتصاد بهره‌مند باشند و جهت‌­گیری آموزشی آن­‌ها اقتصاد بازار باشد (سرزعیم، ۱۳۹۱).

آموزه‌­های مدرن اقتصاد نیز علمِ نابی تصور می‌­شد که ناب­‌بودگی خود را بیش از هرچیز از ریاضی‌­وار بودن آن می­‌گرفت. به­‌دلیل همین تلقی است که اقتصاددانان نولیبرال ایرانی، نسل جدید دانشجویان را از میان مهندسان و علاقه­مندان به ریاضیات انتخاب کردند و در گام نخست عنوان مهندسی سیستم‌­های اجتماعی – اقتصادی را برای آموزش اقتصاد نولیبرال برگزیدند (اباذری و پرنیان: ۱۳۹۴).

اما تناقض این‌جاست که اقتصاددانان و تکنوکرات‌­های ایرانی که قدرت سیاست‌گذاری خود را از قدرت و مشروعیت سیاست­‌گذاری اقتصادی و اجتماعی دولت در سال‌­های بعد از انقلاب و سپس شکلی از گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی (روایت دانیل بل) می­‌گرفتند، به ترویج سیاست­های اقتصادی پرداختند که یکی از مهم‌ترین نتایج آن تضعیف روزافزون شکل دموکراتیک دولت و امکان مداخله‌­ی آن در نظم اقتصادی و اجتماعی بوده ­است. حال آن‌که بل در دهه‌­ی هفتاد همچنان در چارچوب نوعی نگاه کینزگرایانه توضیح می‌­دهد که هزینه‌­های اجتماعی که شرکت­‌های خصوصی تحمیل می‌­کنند، دولت و سیاست عمومی قوی را ضرورت می­‌بخشد (Bell: 1974: 286- 94).

مسأله این‌جاست که در شرایط فعلی نیز شکلی از گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی در عرصه‌­ی عمومی و خصوصاً در گفتار سیاست‌­گذاران و مسئولان دولتی حضور دارد و یکی از منابع مهم مشروعیت‌­بخشی به گفتمان استارت‌­آپی و حمایت‌­های مالی دولت از این شرکت‌­ها نیز هست.

همزمان با تغییرات نظام سرمایه‌­داری در ایران و جهان، شکل گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی نیز تغییر پارادایمی کرده و به­ گفتمان شبه‌نولیبرال جامعه‌­ی شبکه‌­ای مانوئل کاستلز نزدیک شده ­است. اما به‌­دلیل قرابت و مؤلفه‌­های ظاهراً مشترک گفتمان فعلی با گفتمان پیشین، محوریت مداخله‌­ی دموکراتیک دولت در نظم اقتصادی و اجتماعی و تبعات ضعف این مداخله در پرده‌­ی ابهام باقی مانده ­است.

همچنین گفتمان اخیر جامعه‌­ی اطلاعاتی در پیوند با گفتمان نولیبرال، فهم مشترکی را در دو سه دهه‌­ی اخیر شکل داده­ است که به بسط شکل سرمایه‌­داری متأخر حتی بدون نیاز به قدرت سیاسی و اقتصادی طبقه­‌ی سرمایه‌­دارِ تشکل‌­یافته (در ابتدای این روند) در کشورهایی چون ایران دامن زده ­است.

هم‌­اکنون نیز گفتمان استارت‌­آپی در قرابت ساختاری با شکل اخیر گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی، به یکی از به­‌روزترین و پرطرفدارترین ساختارهای اقتصادی مورد حمایت دولت‌­ها­ بدل شده ­است. اما مسأله این‌جاست که شکل دولتی که در چارچوب گفتمان نولیبرال و اطلاعاتی جدید بناست از ساختارهای اقتصادی جدید حمایت کند، شکل دموکراتیک­‌تر مدنظر بل و سایر کینزگرایان نیست.

در این میان، شکل و موقعیت ساختاری استارت‌­آپ­‌ها پیوند و رابطه‌­ی دیالکتیکیِ گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی و نولیبرالیسم و تغییرات آن را به­‌خوبی نشان می‌­دهد. در وهله‌­ی نخست می‌­توان استارت‌­آپ­‌ها را وارث گفتمان و ساختار شرکت‌­های دانش­‌بنیان تلقی کرد. این شرکت‌­ها هم محصول مفهوم «اقتصاد دانش‌بنیان»ِ گفتمان جامعه‌­ی اطلاعاتی پیشین‌اند و هم با شکل اخیر سرمایه‌داری پیوند دارند. چرا که سرمایه‌داری متأخر برای گسترش هرچه بیشتر در سطح جهانی و انعطاف‌­پذیری بیشتر کار به بنگاه­‌های اقتصادی کوچک (چه شرکت­‌های موسوم به دانش­‌بنیان و چه استارت‌­آپ­‌ها) متمایل شده ­است.

با این حال شرکت­‌‌های دانش­‌بنیان با شرکت­‌های صنعتی قرابت دارند؛ یعنی با شرکت‌­هایی که محصول مرحله‌­ی نخست تکامل سرمایه­‌داری صنعتی به سرمایه‌داری مالی هستند. شکل متأخر این تبدیل نیز در مرحله‌‌­ی نخست در خصوصی‌­سازی و برون­‌سپاری‌های کارخانه‌­های صنعتی وابسته به دولت در ایران بروز پیدا کرد و باعث شد که بخش‌های تحقیق و توسعه­ و نوآورانه‌­ترِ کارخانه‌­های صنعتی به شرکت‌های کوچک‌‌­تر برون‌­سپاری شوند. اما در گفتمان رسمی نولیبرالی، کلیت مذکور و جدا شدن این شرکت­ها از کارخانه‌­های صنعتی پیشین در پرده­‌ی ابهام باقی ماند و نهایتاً شرکت­‌های موسوم به «دانش­‌بنیان» به­‌مثابه شرکت­‌های پیشرو و مستقلی تصویر شدند که عهده‌دار خلق دانش و تخصص در اقتصاد کنونی‌اند. اما شرکت­‌های استارت‌­آپی با غلبه‌­ی شکل مالی‌­تر سرمایه‌­داری فعلی و بسط مناسبات مالی و کالایی به حوزه‌­های دیگر اجتماعی از جمله خدمات و فرهنگ پیوند دارند.

گرچه پیوند تاریخی و گفتمانی این دو شرکت و تاریخچه‌­ی آنها در گفتمان رسمی و اقتصادی غالب مغفول است، اما زمانی که از تاریخچه­‌ی شرکت­‌های استارت‌­آپی پرسیده می‌­شود، مسئولان امر آن را به شرکت­‌های نوپای دهه­‌ی هفتاد برمی‌­گردانند. گفته می‌­شود که در این دوره، شرکت‌­های بزرگ دولتی برای برون‌­سپاری پروژه‌­های خود که عموماً در حوزه‌­های فناوری‌­های جدید، اعم از فناوری‌­های مخابراتی و نانوتکنولوژی و امثالهم بودند، به اشکال مختلف سرمایه‌­گذاری در شرکت‌­های نوپا روی آوردند.

به‌­زعم آنان در ابتدای مسیر برون‌­سپاری مذکور، بخش­‌های مختلف دولت و شرکت‌های دولتی به‌عنوان کارفرما هزینه‌­‌های لازم برای اجرای پروژه‌های فناورانه و جدید را تقبل می­‌کردند ولی شکست مالی بسیاری از پروژه‌­ها و اهمیت پیدا کردنِ ایده‌­های نوآورانه‌­ی شرکت‌­های جدید، آنها را به شکل‌­های دیگر سرمایه‌­گذاری و حمایت از این شرکت‌­ها متمایل ساخت و در نهایت به رشد صندوق‌­های سرمایه‌­ی خطرپذیر منتهی شد. نوع پروژه‌­ها نیز در آغاز از جانب دولت یا گروه‌­های تازه‌تأسیسی از متخصصان دانشگاهی و صنعتی در وزارت­‌خانه‌­هایی چون وزارت صنعت تعیین می‌­شد و در شکلی از ارتباط صنعت و دانشگاه، اساتید دانشگاه‌­ها، دانشجویان نخبه‌­ای را که علایق تجاری و کاری داشتند انتخاب می­‌کردند تا در قالب مدیر پروژه­، پروژه‌­های تعیین‌­شده را مدیریت کنند. این مسیر با رشد و گسترش فناوری‌­های اطلاعاتی و ارتباطی بیشتر به سوی استقلال از تصمیم‌­گیران دولتی و جدایی از پروژه‌های تعیین‌­شده از جانب دولت رفت و به‌­جای آن صندوق­‌های مالی و صندوق‌های سرمایه‌­ی خطرپذیر، چه دولتی و چه خصوصی، برای حمایت از شرکت­‌‌های جدید خصوصاً شرکت­‌های استارت­‌آپی تشکیل شدند وگسترش پیدا کردند.

اما این مسیر که در بیان رایج ضروری و معقول و طبیعی انگاشته می‌شود، با تاریخ تحولات نظام سرمایه‌­داری در کلیت آن پیوند دارد و در چارچوب برخی از سیاست‌­های حاکم بر گفتمان اقتصادی جدید یعنی برون‌­سپاری و مالی­‌سازی انجام شده و رشد پیدا کرده ­و در نتیجه محتوم و طبیعی نبوده ­است.

از سوی دیگر آن‌چه هم‌­اکنون اکوسیستم استارت‌­آپی نامیده می­‌شود، برگرفته از الگوی سیلیکون ولی آمریکاست. این الگو که الگوی طبیعی و ارگانیکی رشد فناوری‌­ها و شرکت‌­های جدید محسوب می­‌شود، با سامان‌­دهی عمدی دانشگاه­ها، نهادها و اندیشکده‌ها و واحدهای توسعه و پژوهش نظامی در محلی خاص تعین می­‌یابد؛ ساماندهی­ که از طریق آن دولت سرمایه‌­داری و ابر­شرکت‌­های سرمایه‌داری در پی نوآوری برای دست‌­یابی به برتری در عرصه‌­ی رقابت‌اند (هاروی،۱۳۹۴: ۱۲۷). در این الگو، ساختارهایی چون دانشگاه و صنعت و بازارهای مالی و حتی دولت و اقتصاد که بعد از روشنگری به­‌مثابه تجسم خرد، طبقه‌بندی و متمایز و مستقل شده­ بودند گویا به وحدت و همنهاد جدید رسیده­‌اند. و حتی در چارچوب آنها، تناقض‌های درونی سرمایه‌داری- از جمله ناعقلانیتِ خرد ابزاری یا نابرابری در عین برابری صوری در برابر قانون یا تضاد میان کار و سرمایه و مانند آن- رفع­‌پذیر به‌­نظر می‌­رسد.

هم­‌چنین، گفته می‌­شود که در شرکت‌­های استارت‌­آپی همه چیز به‌­نحو آزادانه و طبیعی/ارگانیکی توسعه می‌­یابد و آنانی که سرمایه‌­ای جز دانش یا ایده‌­ی خویش ندارند، می‌­توانند با گرفتن حمایت اندک از دولت یا صندوق‌­های مالی (شتاب‌­دهنده‌­ها) و در جمعی دوستانه، هسته‌­ی اولیه­‌ی شرکت خود را بنا گذارند و در صورت ارائه‌­ی محصولِ مناسب، سرمایه‌­ی کلان‌­تری جذب کنند. گویا به این ترتیب، به یمن ساختار اقتصادی- تکنیکی جدید، شرایط برای بسط برابری در کنار آزادی و برادری هموارتر خواهد شد.

بدین ترتیب در گفتمان فناورانه‌ی جدید، ساختار سرمایه­‌دارانه/ فناورانه‌ی شرکت­‌های استارت‌­آپی به‌­مثابه حلال بسیاری از مشکلات اجتماعی و سیاسی پنداشته و ستایش می­‌شود. متقابلاً مشکلات زیست‌محیطی و اشکال مختلف نابرابری‌­های طبقاتی و تصلب ساختارهای اجتماعی و اقتصادی به فناوری­‌های صنعتی یا دولت‌­ها منسوب می‌­شود. در این نگاه، همان­‌گونه که طبیعت در عصر صنعت مورد تعرض علوم فیزیکی و فناوری‌­های صنعتی واقع شده ­است، روال طبیعی مناسبات اجتماعی و انسانی نیز مورد تعرض دولت‌­های مداخله‌­گر و ایدئولوژیک قرار گرفته ­است. به­‌این ترتیب ادعا می­‌شود که اشکال اقتصادی و فناوری‌­های جدید این امکان را برای ابنای بشر فراهم آورده‌­اند تا از فناوری‌­هایی استفاده کنند که صنعتی نیستند و حمایت دولت­‌هایی را جلب کنند که مداخله‌­گر نیستند. در کتاب نئولیبرالیسم، صنعت و فناوری؛ شرکت­‌های استارت‌­آپی به‌­شکل مبسوط­‌تری به نقش ایدئولوژیک گفتمان فناورانه‌ی جدید در جهت مشروعیت‌­بخشی به ساختار سرمایه‌­دارانه/مالی ِ شرکت­‌های جدید پرداخته‌ام.[۳]

 

گفتمان فناورانه‌ی جدید مشروعیت­‌بخش به سرمایه‌­داری متأخر

نقش مشروعیت‌­بخش گفتمان فناورانه‌­ی جدید، مسأله‌­ایست که برخی نویسندگان و متفکران مطرح کرده‌اند. به‌­عنوان نمونه اران فیشر بر این باور است که گفتارهای فناورانه در سرمایه­‌داری صنعتی/ فوردیستی بر توانایی فناوری در کاهش استثمار طبقاتی تأکید داشت و بدین واسطه مشروعیت‌­بخش مداخلات فن­‌سالارانه در اقتصاد و سیاست و اجتماع بوده است. در مقابل گفتمان فناورانه‌ی جدید با تمرکز بر توانایی فناوری­‌های جدید در تخفیف ازخودبیگانگی مشروعیت‌­بخش عدم‌مداخله‌ی دولت در بازار و تمرکززدایی اقتصاد و بی‌ثباتی/انعطاف تولید و نیروی کار بوده ­است (Fisher, 2010). یا در کتاب روح جدید سرمایه‌­داری بدون تأکید روشن بر گفتمان فناورانه‌ی جدید، نشان داده ­شده ­است که گفتارهای مشروعیت‌­بخش سرمایه­‌داری متأخر تلاش می‌کنند تا به انتقادات مطرح‌شده درباره‌ی از خودبیگانگی افراد در جهان سرمایه‌­داری پاسخ گویند اما شکل مواجهه‌­ی ظاهراً خودمختار و آزاد و هنری (و سازگار با طبیعت) ترویج شده، با طرد دولت و توازن طبقاتی نهادینه‌شده در اقتصاد کینزی همراه بوده و به اخلاق‌زدایی و کالایی‌­شدن فرهنگ دامن زده است (Boltanski & Chiapello, 2018)

آدرنو و هورکهایمر نیز در دیالکتیک روشنگری به تغییر شکل گفتمان مشروعیت‌­بخش سرمایه­‌داری متأخر اشاره کرده‌­اند. آنجا که می­‌گویند، همراه با تبدیل شدن جهان به صنعت، سرمایه‌­داری متأخر «نمی‌­تواند در تقابل با توجیهات بورژوایی ادوار قبلی خرابکاری‌­های خود را به­‌عنوان پیامدهای ضروری نظام‌­های منطقی معرفی کند… آن دروغ‌­های اسطوره­ای در باب رسالت و سرنوشت ملت، که آنان [پیشوا و پیروانش] به‌­عوض دروغ­‌ها و توجیه‌­های قدیمی به‌­کار می‌­گیرند، حتی یک کذب کامل را هم بیان نمی‌­کنند: امروز، دیگر این قوانین عینی بازار نیست که اعمال صاحبان صنعت را هدایت می‌­کند و جامعه را به­‌سوی فاجعه سوق می‌­دهد، برعکس، تصمیمات آگاهانه­‌ی مدیران عامل است که در مقام برآیندهایی که به اندازه‌­ی کورترین مکانیسم­‌هایِ تعیین قیمت اجباری­‌اند قانون قدیمیِ ارزش و در نتیجه سرنوشت نظام سرمایه‌‌داری را فعلیت می­‌بخشد. حاکمان نیز دیگر به هیچ نوع ضرورت عینی اعتقادی ندارند، حتی اگر هنوز هم حقه‌های خویش را به­‌منزله‌­ی چنین امری توصیف کنند. آنان خود را مهندسان و معماران تاریخ جهان معرفی می­‌کنند» (آدرنو و هورکهایمر، ۱۳۹۶: ۶۷).

با توجه به این نکات، شاید بتوان مدعی شد که گفتمان فناورانه‌­ی جدید جایگزین نظام‌­های ایدئولوژیک سابق شده ­است اما برخلاف نظم منطقی و اندیشگانی آنها، بر نوعی همنشینی/جانشینی ایماژها و وعده‌­‌های شبه‌دینی در مورد مدیریت امور اجتماعی و جهانی استوار است. کمااین‌که در جریان نولیبرال‌سازی چند دهه‌ی اخیر، مدیران عامل شرکت‌­های بزرگ مالی­‌شده­ در قالب وعده­‌های فناورانه‌­ی جدید، خود را «مهندسان و معماران تاریخ جهان معرفی می‌­کنند».

آدرنو بر این باور بود که «عقل بیگانه‌­شده، در هیئت ماشین‌­ها و ابزار فنی، به‌سوی جامعه‌­ای حرکت می‌­کند که تفکر را در عین جمودش در قالب دستگاهی هم مادی و هم فکری با عنصری آزادشده و زنده آشتی می‌­دهد و تفکر را با خود جامعه به­‌منزله‌­ی موضوع واقعی آن مرتبط می‌­سازد. منشأ خاص تفکر و منظر کلی آن از دیرباز جدایی‌ناپذیر بوده‌اند. امروزه همراه با تبدیل شدن جهان به صنعت، منظر امر کلی، تحقق اجتماعی تفکر، چنان سراسر در معرض دید است که خود حاکمان تفکر را به­‌منزله‌­ی ایدئولوژی محض طرد می­‌کنند» (آدرنو،۱۳۹۶: ۶۷).

طرد تفکر و ایدئولوژیک خواندن تمامی نظام­‌های فلسفی و نظری و همزمان غلبه‌­ی علومی (اقتصاد/ مدیریت منابع طبیعی و منابع انسانی، روان‌شناسی و بازاریابی/ مدیریت احساسات، مهندسی/ مدیریت فناورانه، فاینانس/مدیریت سهام و بازار مالی و غیره) که نهایتاً مدیریت جامعه هستند؛ منظر امر کلی در معرض دید قرار گرفته ­است. و همزمان باعث شده­ است که تناقضات گفتارهای مشروعیت­‌بخشی چون گفتمان فناورانه‌ی مذکور (به‌­دلیل نظم رؤیاگون و عمل‌‌گرایانه/سلطه‌­گرایانه و نه منطقی آن) بیش از گذشته در برابر کنش سیاسی رؤیت­‌پذیر شود.

تناقضات گفتمان فناورانه‌ی ایدئولوژیک و اعتراضات اخیر رانندگان تاکسی‌­های اینترنتی

مبارزه‌ی رانندگان تاکسی­‌های اینترنتی برای بازتعریف خود به‌­مثابه کارگر و در نتیجه به‌­دست آوردن حقوق کارگری فقط در همین سطح باقی نمی‌­ماند. چرا که به‌سهولت می‌­توانند به مقایسه‌­ای دامن زنند که پیش‌تر به‌­واسطه‌­ی وعده‌­ها و ایماژهای گفتمان فناورانه‌­ی جدید پوشیده مانده بود؛یعنی مقایسه‌­ی خود با کارگران صنعتی یا کارگران خدماتی و یا مقایسه‌ی میان اجتماعی‌کاران و آزادکاران جدید.

این مقایسه همزمان تاریخی از مبارزات سیاسی کارگران برای کسب حقوقی را به­‌یاد می­آورد که با وجود کمیت اندک آن در قیاس با نیازهای معیشتی فعلی، جایگاه مشروعی برای مبارزات آتی است. سوی دیگر این یادآوری، صنعتی است که به‌­واسطه‌ی اشکال متفاوت سرمایه‌ی مالی از جمله سرمایه‌­ی خطرپذیرِ پشتوانه‌­ی شرکت‌­های استارت‌­آپی و گفتارهای مدافع آن به اضمحلال رفته ­است. اما با وجود اضمحلال صنعت و خصوصی‌­سازی آن، بنای سخت فناوری‌­های صنعتی و وابستگی آنها به مکان ثابت کارخانه‌­های صنعتی، تداومی را در شرایط کاری طبقات کارگر در زمینه داشته و دارد؛ خصیصه‌­ای که شرکت‌­های استارت­آپی جدید به‌جز معدودی، از آن بی‌­بهره‌­اند. به‌­عبارت دیگر حتی قراردادهای موقتِ بخش صنعتی به‌­معنای حذف کامل فرصت‌­های شغلی برای کل طبقه‌ی کارگر صنعتی نیست و تنها قدرت چانه­‌زنی آنها را کاهش می­‌دهد. اما شرکت‌­های استارت‌­آپی و مالی‌­شده‌­ی جدید این‌گونه نیستند. موقتی‌کاری آنها با ورشکستگی زودهنگام اغلب (نود درصد) این شرکت‌­ها ملازم است. پس حقوق کارگری خواسته­‌شده می‌‌تواند به مسأله‌­دار شدن ساختار اقتصادی شرکت­‌های جدید که براساس منطق موقتی و سوداگرانه‌­ی سرمایه­‌ی مالی عمل می‌کنند، منجر شود.

 این ترتیب فروپاشی یکی از ایماژهای گفتمان فناورانه‌ی جدید می‌­تواند به سایر آن‌ها تسری ­یابد. به‌­عنوان نمونه‌­ای دیگر اگر راننده‌­ی اسنپ، کارگری است که می‌‌خواهد حقوق کارگر صنعتی را داشته باشد یعنی طالب شرایط کاری است که در گفتمان فعلی، قدیمی و نابرابر و ناآزاد و پرتنش تصویر می­‌شود؛ حال آن‌که تجربه‌­ی همین چندساله نشان داده ­است که شرکت­‌های جدید (که در تقابل با کارخانه‌­های صنعتی معرفی می‌­شدند) تنها به بهبود وضعیت معدودی در میان طبقه‌ی متوسط جدید کمک کرده‌­‌اند. بیگاری و رقابت سخت رانندگان برای امتیازگیری بیشتر و کاهش شدید زمان­ فراغتِ بسیاری از کارگران خدماتی و ذهنی به­‌دلیل اشکال متفاوت رقابت و نظارت‌­پذیری مضاعف در ذیل ساختارهای فناورانه/مالی جدید، تصویر مدرن و آرام و طبیعی شرکت­‌های جدید را به وارونه‌ی آن بدل کرده ­است.

همچنین تلاش برای کسب حداقل درآمد و ایجاد اتحادیه‌­ها و در نتیجه برقراری ضوابط حقوقی میان کارفرما و کارگران جدید، خواسته یا ناخواسته ساختار مذکور را به ساختار اجتماعی‌­تر تاکسی‌­رانی­ شهری معمول (که براساس ضوابط و قواعد حقوقی /مدنی عمل می­‌کنند) نزدیک می‌­سازد. گویا تاکسی‌­های اینترنتی و در واقع فناوری‌­های اطلاعاتی/ ارتباطی، واسطه­‌ای برای تبدیل شکل محلی/سنتی­‌تر آژانس‌­ها به شکل مدرن‌­تر تاکسی‌­رانی شهری بوده و در کنار آن امکاناتی برای انعطاف‌کاری و تسهیل امور فراهم کرده‌­اند.

در نتیجه اعتراضات شاغلان در این استارت‌آپ‌ها می‌تواند هم به برملاشدن وجه ایدئولوژیک گفتمان فناورانه‌ی جدید کمک کند و هم زمینه را برای سیاسی‌شدن فناوری و بازطراحی اجتماعی فناوری و ساختارهای فناورانه در جهت منافع جمعی فراهم کنند.


 

منصوره خائفی

پژوهشگر اجتماعی و نویسنده‌ی کتاب نئولیبرالیسم، صنعت و فناوری: شرکت‌های استارت‌آپی، (نشر آگه، ۱۳۹۹)

 


Fritz Machlup[1]

از شاگردان لودویگ فون میزس (Ludwig von Mises).

[۲] Knowledge industries

[۳] خائفی، منصوره (۱۳۹۹). نئولیبرالیسم، صنعت و فناوری؛ شرکت­‌های استارت­‌آپی. تهران: آگاه.


منابع

– آدرنو، تئودور، هورکهایمر، ماکس (۱۳۹۶). دیالکتیک روشنگری. ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان. تهران: هرمس

 اباذری، یوسف و حمیدرضا پرنیان (۱۳۹۳). «استقرار آموزشی مکتب نیاوران؛ تاریخچه‌­ی ایجاد نهادهای دولتی آموزش مدیریت و اقتصاد بازار آزاد». مطالعات جامعه‌­شناختی. ۲۲(۲): ۱۷۶- ۱۵۱.

– چانگ، ها- جون (۱۳۹۲). بیست و سه گفتار درباره‌­ی سرمایه‌داری؛ پیرامون نکاتی که آن­ها را بروز نمی‌­دهند. ترجمه‌ی ناصر زرافشان. تهران: مهرویستا. سرزعیم، علی (۱۳۹۱). «خوب و بد مکتب نیاوران». تجارت فردا. شماره‌­ی ۱۱.

-هاروی، دیوید (۱۳۹۴). هفده تناقض سرمایه‌­داری. ترجمه‌­ی خسرو کلانتری و مجید امینی. تهران: کلاغ.

– Bell, Daniel (1974). The coming of Post-Industrial society. A Venture in Social Forecasting. London: Heinemann.

– Bell, Dandiel(2000/1960). The End of Ideology: On the Exhaustion of Political Idea in the Fifties. Cambridge, MA: Harvard University Press.

– Boltanski, Luc, Chiapello, Eve (2018), The New Spirit of Capitalism .London:verso.

– Feenberg, A.(1999). Questioning technology. London and New York: Routledge.

– Fisher, Eran (2010). Contemporary Technology Discourse and the Legitimation of Capitalism. European Journal of Social Theory, ۱۳(۲): ۲۲۹- ۲۵۲.

– Machlup, Fritz (1962). The Production and Distribution of Knowledge in the United States. Princeton, Princeton University Press.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)