٢۵ ژانویه امسال دهمین سالگرد شروع انقلاب مصر است. انقلابی که جرقه اش را کارگر دستفروشی به نام محمد بوعزیزی در تونس زد. جوانی که وقتی ماموران نظام مافیایی بن علی گاری دستفروشی اش را مصادره کردند و اجازه ندادند حتی با دستفروشی نان سفره یک خانواده تهیدست کارگری را تامین کند، جسم و جانش را به شعله های آتش خشم و نفرت و استیصال سپرد. شعله هایی که زبانه کشید و آتش در کاخهای ستم دیکتاتورهای منطقه انداخت. دیکتاتورهایی که شغلشان حفاظت از منافع اقلیت میلیاردر در مقابل میلیونها انسان فقر زده بود. شعله های آتشی که بوعزیزی در تونس بر جان خود انداخته بود، در میدان تحریر قاهره به مشعلهایی سوزانی تبدل شد و به جان باندی افتاد که به سرکردگی مبارک ۸۵ میلیون مردم مصر را چندین دهه زیر پا لگدمال کرده بودند.

کسانی که در لحظات به یاد ماندنی ۲۰۱۱ به میدان تحریر خیره شده بودند میدانند که این میدان به قلب تپنده یکی از شکوهمندترین و قدرتمندترین اعتراضات سیاسی برای عدالت و برابری و آزادی و حرمت انسانی در اول قرن ۲۱ تبدیل شد. انقلاب مصر که قلب گرمش میدان تحریر بود، در همان ۱۷ روز اول دیکتاتور را ساقط کرد و به اولین هدفش رسید اما در نیمه راه متوقف شد. به پیروزی نهایی نرسید. نتوانست آرمانهایش انسانی توده های تهیدست و تحت ستم و مردم بپاخاسته مصر را متحقق کند. نتوانست مصر را از چنگال میلیاردرهای مفتخور و نظام سیاسی فاسد و ساختار سیاسی مستبد تماما رها کند. اما آن زمینه های اقتصادی و سیاسی که موجب انقلاب شده بودند همچنان هستند و به تبع آن آن آرمانها و آرزوهایی که میدان تحریر را خلق کردند برسرجایشان هستند و بی تردید جنبش برای تحقق آن آرمانها و آرزوها زیر پوست جامعه در جریان است و دنبال شکافی برای بازگشت به سطح جامعه و ادامه تلاش برای زندگی انسانی است.

مساله این است که تجربه انقلابات ۲۰۱۱  و مشخصا تجربه مصر سرشار از آموزش برای نسلی است که خود بازیگر آن انقلابات بودند و امروز میتوانند با کمی فاصله به جبنش خودشان،  به مبارزه شورانگیزی که پیش بردند، به نقطه ضعفها و نقطه قدرتهایشان نگاه کنند و این بار قدرتمندتر و آگاهتر از موانع راه و ملزومات پیروزی مبارزه حق طلبانه شان را پیش ببرند.

لازم است به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب مصر در مطلبی جداگانه به موانعی که در مقابل انقلاب مصر بودند و به درسهایش پرداخت. در این فرصت و در ده روز باقیمانده به شروع انقلاب مصر در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱، مایلم هر روز یکی از سلسله یادداشتهایم در آن روزهای سرشار از اعتراض و همبستگی و شور و شوق رهایی از اسارت و بندگی و تبعیض را مجددا منتشر کنم. بعضی از این یادداشتها فقط روی اتفاقات یک روز معین مکث کرده است اما جدا از یادداشتهای مربوط به روزهای قبل و بعدش هم قابل انتشار است.

محسن ابراهیمی

۱۵ ژانویه ۲۰۲۱

لحظه های انقلاب مصر: روز سیزدم

(۳)

خطر اسلام سیاسی، حرکت خزنده اسلام سیاسی!

 

دیروز، رهبر اخوان المسلمین، در مصاحبه با سی ان ان به مردم مصر تضمین داد که قصد بدست گرفت قدرت سیاسی را ندارد. خامنه ای گفته بود که انقلاب مصر نشانی از “بیداری اسلامی” است! رهبر اخوان المسلمین پاسخ داده بود نه خیر انقلاب مصر اسلامی نیست. امروز صحبت از این است که مذاکراتی میان گروههای اپوزیسیون و دولت در جریان است. اخوان المسلمین یکی از شرکت کنندگان است.

در این یادداشت کوتاه فقط میخواهم چند نکته در باره خطر اسلام سیاسی طرح کنم. آیا این خطر واقعی است؟ آیا این یک پروپاگاند سیاسی با هدف سیاسی ویژه ای است؟

۱- اخوان المسملین مجبور است اعتراف کند که انقلاب مصر اسلامی نیست. آفتاب آمد دلیل آفتاب. فقط باید بصیرت معمولی داشت و دید که مقابل چشمان ما یکی از شکوهمندترین حرکتهای توده ای برای شکوهمندترین  ایده الهای انسانی، رفاه و آزادی و حرمت و برابری در جریان است. بگذریم از اینکه انقلاب اسلامی تناقض در خود است. انقلاب را میتوان شکست داد و اسلامیش کرد آنچنان که در انقلاب ۵۷ ایران رخ داد. انقلاب حرکتی برای زیر رو رو کردن جهان وارونه با تمام ستمها و تبعیضها و بی عدالیتهایش است. نمیتوان انقلاب کرد تا جامعه سیاه پوش شود، عشق ممنوع شود، موسیقی حرام شود، زن انسان محسوب نشود و پشت نقاب محبوس شود، خرافات جای علم بنشیند، انتقاد ممنوع شود، دولت مافیای قاچاق شود، آخوند میلیاردر شود، کارگر گرسنه بماند، و …

۲- در میدیای غرب این سئوال مکرر و به طور برجسته طرح میشود: آیا خطر عروج اخوان المسلمین از میان این اعتراضات وجود ندارد؟ اولین سئوال این است که خطر به چه معنا؟ خطر برای دول غرب؟ خطر برای مردم؟ خطر راه انداختن بساط ارتجاع اسلامی در مصر؟ پاسخ این سئوال به نظرمن بسته اینکه چه کسی پاسخ میدهد متفاوت است؟ از نظر دول غرب، اخوان المسلمین فقط در صورتی خطر محسوب میشود که تمام قدرت را بگیرد و پرچم اسلامی سیاسی را به مثابه رقیب  قدرت منطقه ای بلند کند.  و گرنه اخوان المسلمین شریک در قدرت مهار شده برای غرب ابدا خطری محسوب نمیشود. اگر دقت کنید دول غرب الان بر طبل دولت انتقالی با حضور “اپوزیسیون” از جمله اخوان السلمین میکوبند.

با این وجود هنوز خطر این جریان در هوا چرخ داده میشود. اینجا اخوان المسلمین نقش لولو خورخوره سیاسی را بازی میکند. غرب به تصویر منفی جنبش اسلامی در میان نسل جوان و بخصوص زنان واقف است و دارد از همین تصویر منفی برای کنترل اوضاع، استفاده سیاسی میکند. لولو خورخوره را بالای سر مردم گرفته اند تا مردم را به خانه بازگردانند، تا پیش از اینکه دیر شود انتقال تدریجی، کنترل شده و حساب شده قدرت از گارد کهنه بورژوازی مصر به گاردهای تازه نفس همان بورژوازی را به فرجام برسانند. حکومت هم دقیقا به این معنا خطر اسلام سیاسی را برجسته میکند: دارد به صف انقلاب میگوید که سرجایتان بنشینید و الا جمهوری اسلامی خامنه ای نصیبتان خواهد شد. به خانه بازگردید تا عمر سلیمان و محافل حاکم غرب، روی دوش انقلاب شما، نظام را با ترکیب حکومتی متفاوتی حفظ کنند.

۳- حتی اگر هیچ اطلاعی از ادعاهای قبلی اخوان المسلمین نداشته باشیم، این سئوال مطرح  است که چرا یکی از قدیمی ترین احزاب جنبش اسلام سیاسی، جنبشی که داعیه برافراشتن پرچم اسلام در همه پایتختهای جهان را داشته، به چنین وضعیتی افتاده است که در بحرانی ترین لحظات سیاسی، در لحظه ای که قدرت سیاسی نیمه آویزان است، اینقدر شکسته نفسی میفرماید و بی اشتهایی به قدرت نشان میدهد؟ به مردم  جهان و مصر تضمین میدهد که قصد گرفتن کامل قدرت سیاسی را ندارد! این بسیار جالب است. این حزب در اپوزیسیون است اما به مردم معترض، آنهم درست در لحظاتی که این مردم معترض مصممند بساط نظام حاکم را برچینند، قسم و آیه می آورد که قصد قدرت گرفتن ندارد. و مهمتر از این قصد برقراری حکومت اسلامی ندارد. آیا این یک تاکتیک زنی سیاسی است؟ اگر هست، چه واقعیتهای سیاسی موجب شده است که یک جریان برای تاکتیک زدن ناگزیر شده است ماهیت واقعی سیاسی خود، یا بهتر است بگوییم آرمان واقعی سیاسی اش را پنهان کند؟ تردیدی نکنید که حتی اگر منفذی برای اخوان المسلمین وجود داشت که به عنوان رهبر اعتراض مردم ظاهر شود و خلاء قدرت را پر کند، بدون ذره ای تردید چنین فرصتی را  در هوا می قاپید.

برای داشتن تصویر واقعی از یک پاسخ واقعی در باره این همه  “فروتنی” سیاسی اخوان المسلمین و به این اعتبار موقعیت واقعی این جریان باید روی این فاکتورها دقیق شد:

۱- چهره چرکین جنبش اسلامی لخت و عور در مقابل مردم جهان است. اخوان المسلمین به تصویر منفور اسلام سیاسی در میان افکار عمومی منطقه واقف است. ۲- انقلابی که راه افتاده است هیچ سنخیتی با اهداف و آرمانهای ارتجاعی هیچ جنبش ارتجاعی از جمله اسلام سیاسی ندارد. اخوان المسلمین به این هم واقف است. ۳- فعلا توازن قوا و ابتکار انقلاب در دست نیروهای واقعی انقلاب است: نسل جوان مدرن و آگاه و آزادیخواه و ضد ارتجاع  و خرافات و خواهان حرمت انسانی و خواهان برابری انسانها. هر جریان عقب مانده و تبیض گر اپوزیسیون اول باید در مقابل این نسل قسم بخورد که به افکار و آرمانهای عقب مانده اش وفادار نیست تا بتوند با قیافه اپوزیسیون ظاهر شود. اخوان المسلمین هم دقیقا دارد همین کار را میکند. این یعنی اینکه انقلاب برای آزادی و برابری و انسانیت دست بالا دارد.

در آخر: انقلاب اگر چه تمام صفا و سلامت و صمیمیت و انسانیت کودک را دارد اما آنقدر هوشیار است و باید باشد که به لولو خورخوره اسلام سیاسی در قامت واقعی اش نگاه کند: نه از ترس این موجود ترسناک ساکت شود و نه اجازه دهد این موجود پا از گلیمش فراتر بگذارد.*

شنبه ۶ فوریه ۲۰۱۱

بعد از ظهر یکشنبه به وقت قاهره 

  لحظه های انقلاب مصر: روز سیزدهم

(۴)

میدان تحریر: کشمکش ارتش و انقلاب!

  کشمکش انقلاب و ضد انقلاب در لحظه حاضر ظاهرا در چهار جبهه پیش میرود: میدان تحریر، “اپوزیسیون”، کریدورهای حکومت و محافل حکومتی در غرب. اما عملا و به طور واقعی اینجا دو جبهه هستند که در مقابل هم صف آرایی کرده اند. میدان تحریر به نمایندگی از انقلاب و برای  تغییر و کریدورهای دولت و محافل حاکم غرب و “اپوزیسیون” به نمایندگی از ضد انقلاب و برای حفظ نظام.

اینجا میخواهم فقط به دو اتفاق در جبهه میدان تحریر اشاره کنم.

همسبتگی علیه حکومت!

رسانه ها تصویر میدهند که در میدان تحریر اقشار مختلف و مردم از هر جریانی حضور دارند: مسلمانان، مسیحیان، مارکسیستها، جوانان، پیران، زنان و کارگران. حتی لحظاتی را نشان میدهند که مسلمانان حفاظ درست کرده اند تا مسیحیان با خیال راحت عبادت کنند و از این تصاویر شگفت زده شده اند! از این بگذریم که شاید میدان تحریر با این حرکتش عملا دارد به بمب گذاران اسلامی در اسکندریه دهن کجی میکند که چندی پیش تعداد زیادی را در کلیسایی به خون کشیدند. اما شگفتی رسانه ها قابل درک است. یادشان نرفته است که چگونه دموکراسی خونین موشکی آمریکا در عراق میدان را شخم زد تا گنگها و گنگسترهای قومی و مذهبی جامعه را به خون بکشند و همین رسانه های رسمی هم این تخاصم خونین را به حساب ماهیت و روحیات قومی و مذهبی مردم این منطقه گذاشتند و از این همه “توحش مردم خاورمیانه” در اول قرن بیست ویک انگشت حیرت گزیدند! همین رسانه ها هستند که امروز از اتفاقات میدان تحریر حیرت زده میشوند چون عملا می بینند که تصویر بدقت مهندسی شده دول غرب از روحیات و مردم این منطقه یک شیادی سیاسی نفرت انگیز بوده است! می بینند که وقتی مردم زمام امور زندگیشان را حتی در یک میدان بدست بگیرند همدیگر را به نام مذهب و قومیت نمی درند. دیدند که تخاصم و خشونت  و خونریزی قومی – مذهب کار حکومتهاست نه مردم!

آنچه که در میدان تحریر میگذرد جای شگفتی نیست. میدان تحریر الان قلب تپنده انقلاب است و در قلب تپنده انقلاب انسانها نمیتوانند به خاطر افکار و و عقاید و مذهبشان مورد تعرض قرار گیرند. یک رکن مهم آرمان انقلاب مصر این است که به بساط تقسیم انسانها به اسلامی و مسیحی، مذهبی و غیر مذهبی، و مهمتر از این آزار انسانها به خاطر افکار و عقایدشان نقطه پایان بگذارد!

ارتش دستش را رو میکند و معترضین مقاومت میکنند!

میدانید که ارتش سعی کرده است در سیمای پلیس خوب ظاهر شود تا نظام را نجات دهد.

اما در میدان تحریر، امروز اتفاق مهمتری رخ داد که قابل توجه است: در حالیکه، انقلابیون حاضر در میدان، با سنگهای خونین باقیمانده از تهاجم شترسواران حکومت در “چهارشنبه خونین”، نمایشی از هنرهای تجسمی راه انداخته بودند، ارتش به دو حرکت دست زد: اولا، تانکهایش را به سمت میدان روانه کرد با این توجیه که میخواهد بخشی از میدان را برای “فعالیتهای بعدی” باز کند! ثانیا، از انقلابیون میدان خواست که باریکادهای اطراف میدان را برچینند چون دیگر نیازی به این سنگرها نیست! معلوم نیست چگونه نیاز انقلاب را یک نهاد عمیقا ضد انقلابی تشخیص داده است؟ انقلاب، این دو حرکت ارتش را فورا مشکوک تلقی کرد و در مقابلش  ایستاد و با مقاومتش اعلام کرد: میدان تحریر سنگر انقلاب است؛ محل نمایش قدرت انقلاب است؛ باریکادهای اطراف میدان هم حفاظی در مقابل تعرض بعدی نظامی است که مورد تعرض انقاب است. اعلام کرد که نه میدان را پس میدهد و نه باریکادها را. معترضین جسور میدان تحریر در مقابل تانکهای ارتش دراز کشیدند تا از هرگونه حرکت بعدی ارتش برای بازپس گرفتن میدان تحریر ممانعت کنند. این مردم جان به لب رسیده و مصمم با این حرکت به سران ارتش اعلام کردند که اگر میخواهید برخلاف ظاهری که تا الان نشان داده اید به حریم انقلاب تجاوز کنید، باید از روی جنازه ما رد شوید!

و به این ترتیب، صف انقلاب، هم میدان تحریر و هم باریکادها را به طور کامل حفظ کرد. انقلاب که در چهارشنبه خونین در مقابل شترسواران شخصی پوش و چماقدار حسنی مبارک  به میدان تحریر مقاومتی شور انگیز سازمان داده بود؛ این بار هم دست ارتش تاتک سوار را از دست اندازی به این سنگر مقاومت و تعرض انقلاب عقب زد.

در باره نقش میدان تحریر و نقش ارتش در سطح ماکرو باید مفصلتر صحبت کرد.*

۶ آوریل ۲۰۱۱ – بعد از ظهر یکشنبه،  بوقت قاهره

لحظه های انقلاب مصر: روز چهاردهم

 (۵)

موقعیت انقلاب و ضد انقلاب!

 

محسن ابراهیمی

ebrahimi1917@gmail.com

 

دیگر از هیجانهای رسانه ای خبری نیست. انگار انقلاب مصر که همه چشمها را به خود خیره کرده بود تمام شده است. گزارشهای لحظه به لحظه از یکی از شکوهمندترین لحظات تاریخ معاصر، جایش را به تفاسیر کسل کننده و مشمئز کننده در باره مذاکرات “اپوزیسیون” با “دولت جدید” مصر داده است. حتی از لفظ انقلاب به ندرت استفاده میشود. چه اتفاقی افتاده است؟ وظیفه انقلاب به فرجام رسیده است؟ انقلاب پیروز شده است؟ یا برعکس توانسته اند در نیمه راه متوقفش کنند؟ به جای پاسخ آری یا نه به این سئوالات بهتر است از موقعیت انقلاب و ضد انقلاب در لحظه حاضر تصویری  داشته باشیم!

 

در اردوی ضدانقلاب حاکم چه خبر است؟

 

هیچ چیزی به اندازه تیتر و تصویر صفحه اول روزنامه دولتی الجمهوریه، مشخص کننده موقعیت انقلاب در لحظه حاضر نیست. تیتر؟ “عصر جدید”! تصویر؟ عمر سلیمان در حین دیدار با “اپوزیسیون” در زیر قاب عکس بزرگی از دیکتاتور! معنای سیاسی همین تصویر در روزنامه دولتی چیست؟

 

دو هفته بعد از آغاز انقلاب و پنج روز بعد از تعرض خونین نیروهای نظم کهنه به قلب تپنده نظم جدید در میدان تحریر و مقاومت به یاد ماندنی انقلابیون در باریکادی به وسعت میدان تحریر؛ چند کیلومتر آنطرفتر، کارگزاران اصلی همان نظام کهنه با دلالان عرصه سیاست به نام “اپوزیسیون” مشغول بریدن سر انقلاب با پنبه هستند! همین! ارتجاعی که نتوانست با توحش چهارشنبه خونین، قلب تپنده انقلاب در میدان تحریر را از حرکت باز دارد، توانسته است در کریدورهای قدیمی حکومت سابق، با حضور چهره های اصلی همان حکومت، با حضور شیادان کهنه کار سیاسی در قالب “اپوزیسیون”، به مبارزان میدان تحریر نیشخند بزند.

 

خبر دیگری هم به صفحات اصلی رسانه های دولتی مصر راه یافته است: دیدار حسنی مبارک با کابینه اش با حضور معاون اش، نخست وزیرش و رئیس ستاد ارتش. این یعنی دیدار منفورترین شخصیت مورد تعرض انقلاب با نوچه های سیاسی و امنیتی و نظامی اش. در کنار این معلوم شد که این کابینه ضد انقلاب، یک دقیقه به یاد کشته شدگان “حوادث اخیر” سکوت کرده است! بیشرمی؟ وقاحت؟ رذالت؟ دنائت؟ ترکیبی از همه اینها؟ آیا شما در ادبیات سیاسی جهان لفظی برای توضیح این پدیده میشناسید؟ افسوس که گاها ابتکارات سیاسی ضد انقلاب از ابتکارات ادبی انقلاب جلو میزند!

 

“اصلاحاتی” هم در جریان است! ظاهرا انقلاب توانسته است “اصلاحاتی” را به سران نظام سابق تحمیل کند: کمیته ای برای اصلاح قانون اساسی تشکیل داده اند. وزیر مسکن و وزیر کشور سابق در دادگاه نظامی حاضر شده اند تا توسط دادگاه همان حکومت سابق محاکمه شوند. و در این میان اوباما و هیلاری کلینتون هم قول داده اند که مصر دیگر نمیتواند به حالت سابق بازگردد! چه پیش بینی داهیانه ای! انسان باید حیرت زده شود از این همه ذکاوت و تیزهوشی کسانی که درست چند روز قبل از عروج انقلاب، ارتجاع بورژوائی جهان عرب را مطمئن کرده بوده اند که حکومت مصر و پرزیدنت مبارک در ثبات کامل هستند!

 

و به این لیست باید چند اتفاق را هم اضافه کرد: بعضی از بانکها برای ساعاتی باز بوده اند و بورس سهام هم در نظر دارد کارش را شروع کند. خوب سئوال این است که راه افتادن بانکها و تحرک کابینه قدیم با همان دزدان سابق و “مژده” آغاز کار بورس سهام با همان دستور کار سابق کافی نیست که قبول کنیم نظم سابق، چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی بر سرجایش است؟ مگر نظام سابق غیر از کابینه دیکتاتورها و بورس سهام دزدان است؟

 

در اردوی انقلاب چه خبر است؟

 

هزاران نفر به یاد یک ژورنالیست جانباخته تظاهرات کردند. مبارزان میدان تحریر، مجتمع مهم دولتی در کنار این میدان را محاصره کردند و اجازه ندادند بوروکراسی دولتی به حالت عادی برگردد. در مقابل یک اداره دولتی، تعداد زیادی تجمع کردند و تهدید کردند که اگر به مطالبه شان در باره مسکن توجه نشود “مستقیما به میدان تحریر” خواهند رفت. در خود میدان تحریر، تعدادی از انقلابیون لای چرخهای تانکهای ارتش و مقابل تانکها نشسته و مانع کنترل میدان توسط ارتش شده اند. میدان تحریر، هم خود را برای مقاومت در مقابل هجوم احتمالی اوباش ضد انقلاب آماده میکند و هم شاهد وجوهی از یک زندگی عادی است: دو زن و مرد جوان مراسم زندگی مشترکشان را در این میدان برگزار کردند.

 

ظاهرا اوضاع در هر دو جبهه دارد حالت عادی پیدا میکند که اگر همین واقعیت  داشته باشد و فقط مدتی کوتاهی ادامه داشته باشد باید پذیرفت که انقلاب پیروز نشده است. هنوز زود است به این نتیجه قاطع رسید. به این دلیل ساده که انقلاب خود یک “سورپرایز” تاریخی است. انقلاب مثل زلزله کسی را خبر نمیکند. اگر خبر میکرد که رخ نمیداد. قبل از وقوعش، نظم حاکم راه چاره ای پیدا میکرد. اگر انقلاب خود یک سورپرایز تاریخی است، میتوان گفت که فضای سیاسی تا پیروزی کامل یا سرکوب کامل هنوز سرشار از حوادث غیر منتظره است. میتوان گفت که در حال حاضر انقلاب نه پیروز شده است و نه شکست خورده است.

 

اما تا همینجا میتوان و باید روی این نکات تاکید کرد:

 

۱- اگر چه این حرکت شکوهمند تاریخی، مثل همه انقلابها، صحنه ابراز وجود میلیونها مغز و قلب و اراده و آگاهی و ابتکار و خلاقیت و جسارت و شجاعت و فداکاری بود؛ اما نمی بایست و نباید قلب و مغز میلیونی اش را در میدان تحریر محصور میکرد. بی دلیل نیست که هم شترسواران علنی ضد انقلاب و هم ارتش “بیطرف” اش تمام تلاششان این بوده و این است که این سنگر را از دست انقلاب بگیرند. انگار که ضد انقلاب فهمیده است همه امید و همه نیرو وهمه تمرکز انقلاب در میدان تحریر خلاصه شده است. انقلاب نمیتواند همه امید خود را به حفظ یک میدان محدود کند چرا که در این صورت، اگر این میدان را از دست دهد، شکست خورده است.

 

۲- انقلاب نمیتواند فقط مقاومت کند. نمیتواند فقط دفاع کند. صرف شروع یک انقلاب یعنی اینکه خشم و نفرت و رنج و تحقیر و گرسنگی و فلاکت سالهای سال در لحظه ای معین در قالب تعرض به نظم کهنه ظاهر شده است. انقلاب دفاع نیست، تعرض است. مطالبه چیزی از نظم کهن نیست، تعرضی به کل این نظم است. انقلاب نمیتواند دائما تعرض نکند و تعرض را ادامه ندهد. انقلاب اگر میخواهد پیروز شود باید بیوقفه تعرض کند. بیوقفه سنگرهای جدیدی را فتح کند. بیوقفه، طبقه حاکم را به موضع دفاعی بیاندازد. فراموش نکنید که تا همین لحظه، نیروهای امنیتی، در زندانهای جنایی را باز کرده اند اما هزاران زندانی سیاسی هنوز در زندان هستند! همچنین، آنگاه که از میدان تحریر حرکتی برای در هم کوبیدن عمارت حزب حاکم در یک کیلومتری میدان در دستور قرار گرفت، عده ای مخالفت کردند که نباید میدان را خالی کرد چون انقلاب مهمترین سنگر دفاعش را از دست میدهد! این نشان میدهد که بخشی از نیروهای انقلاب، حفظ سنگر را به تعرض به سنگر دشمن ترجیح میداد. روشن است که هم باید سنگر انقلاب حفظ  میشد و هم مقر حزب حاکم را در هم کوبیده میشد!

 

۳- انقلاب مناظره و مذاکره و مماشات کسی با کسی نیست. مقابله با نظم کهن است. تعرض به نظم کهن است. همینکه مذاکره به نام انقلاب شروع میشود، هشداری به انقلاب است که دارند به نام انقلاب سر انقلاب را زیر میکنند. عجیب نیست که همیشه مذاکره ها “از طرف” انقلاب را معمولا اپوزیسیونهای اعلیحضرت طبقات حاکم پیش میبرند. به همین دلیل، هر چقدر مذاکره و مماشاتها برجسته شوند، نشانی از این واقعیت است که انقلاب در موقعیت دفاعی قرار دارد. انقلاب، ممکن است یک پروسه طولانی باشد اما پیروزی قاطع انقلاب فقط و فقط با یک قیام سازمانیافته و رهبری شده امکانپذیر است. قیامی که مراکز اصلی و حیاتی قدرت سیاسی حاکم را برق آسا در هم بکوبد؛ ارگانهای مرکزی و حیاتی قدرت سیاسی حاکم را در هم بشکند و ارگانهای نوین کنترل و اداره جامعه را مستقر کند.

 

۴- مقاومت، شجاعت، جسارت، انسانیت برای در هم شکستن تاکتیکهای پیچیده ارتجاع طبقه حاکم و پیروزی انقلاب کافی نیست. انقلاب باید حزب خودش را داشته باشد و با حزب خودش نقشه قیام آگاهانه برای تصرف کامل قدرت سیاسی را سازمان دهد. در غیر این صورت، عظمیترین، توده ای ترین و شکوهمندترین انقلابها هم شکست خواهند خورد. *

 

دوشنبه ۷ فوریه ۲۰۱۱، بعد از ظهر به وقت قاهره

 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)