سوزان بریسون در کتاب «عواقب بعدی: خشونت و بازساختن خود» از تجربه یک تجاوز وحشیانه و وضعیت‌ بعدی‌ای که از سر گذرانده را در قالب این اتوبیوگرافی نوشته. این کتاب تلاش اوست برای پیوند دادن دو بخش عمده زندگی‌اش؛ یکی به‌عنوان زنی که مورد آزار جنسی قرار گرفته و دیگری به‌عنوان یک فیلسوف تحلیلی.

مقدمه مترجم: در هفته‌های اخیر زنان بسیاری تجربه خود از تجاوز و آزار جنسی را در شبکه‌های اجتماعی فارسی علنی کرده‌اند. در اغلب این موارد متجاوز یا فرد سرشناسی بوده یا به طریقی دیگر در دایره آشنایان قربانی قرار می‌گرفته است. این افشاگری‌ها واکنش‌های گوناگونی به همراه داشت. البته تعدد گزارش‌ها درباره افراد مشخص و حتی مشهور بودن آن اشخاص به آزارگری جنسی چندان محلی برای تشکیک در ادعای قربانیان باقی نمی‌گذاشت. با این حال برخی نیز با انکار، تخطئه یا حتی تهدید قربانیان در سوی دیگر ماجرا ایستادند. تمام این واکنش‌ها برخاسته از یک زمینه فرهنگی بود و در این مقدمه می‌خواهم از تاثیری بگویم که این فرهنگ در ذهن من گذاشته بود و ناخودآگاه حتی در ترجمه این متن نیز رهایم نکرده بود.

این متن درباره تجاوز جنسی است. در خلال ترجمه متوجه شدم یکی از گزارش‌هایی که به آن‌ها ارجاع داده شده، در سال‌های بعد مورد بحث و بررسی‌های مجدد قرار گرفته و موارد طرح‌شده در مقاله تایید نشده‌اند. نگران شدم و احساس کردم ممکن است این مسئله اعتبار کل متن را زیر سوال ببرد. موضوع را با یکی از دوستانم مطرح کردم و از اشتباهی که در ذهنم رخ داده بود، بر خود لرزیدم. اشتباه من این بود که گمان کرده بودم این متن نیز مانند یک گزارش جنایی یا علمی اعتبارش را از اعتبار مصادیقش می‌گیرد و حالا مثل یک متن علمی که اعتبار آزمایشش زیر سوال رفته، ممکن است حقانیتش را از دست داده باشد.

اما تجاوز و مجموعه ستم‌های سیستماتیک علیه زنان چیزی نبود که برای اثباتش نیازی به تایید مصادیق و مثال‌ها باشد. تجاوز چیزی است که همه درباره آن می‌دانند. هیچ‌کس حتی هارترین زن‌ستیزان نیز نمی‌توانند حقانیت صحبت از این جنایات هر روزه -در متن زیست زنان- را انکار کنند و من برای لحظاتی این کار را کرده بودم. این‌که همیشه پس از صحبت تجاوز کسانی پیدا می‌شوند که به جای توجه به موضوع اصلی دنبال صحت‌سنجی شواهد و دروغ‌سنجی مدعی باشند، خود بخشی از فرهنگ تجاوز است. چنان‌که در متن نیز آمده است تعداد ادعاهای دروغ در پرونده‌های مربوط به آزار جنسی به هیچ وجه بیش از سایر جرایم نیست.

در باب فرهنگ افشاگری و تاثیری که این شیوه اعتراف‌گونه بر روان قربانی می‌گذارد، باید بسیار گفت و نوشت. درباره این‌که دادگاهی دوسویه تا چه حد می‌تواند ابزاری کامل برای رسیدگی به تجاوز باشد نیز نظرات موافق و مخالف بسیار است. در ایران به طریق مضاعف خلاء‌های قانونی، اتهام‌های احتمالی علیه قربانیان و مجازات اعدام زنان زیادی را از طرح دعوا علیه متجاوز بازمی‌دارد.

به هر رو در زمانه و جغرافیای زیست ما جرات یافتن زنان برای نوشتن از این تجارب روندی لازم و نیازمند حمایت اجتماعی است. شکستن این تابو قدم اول است و در قدم دوم ذهن جامعه باید بیاموزد به جای پرسش از قربانی و انگ زدن به او، از متجاوز سوال کند و سپس از خود بپرسد که چگونه این جرم را در خود پرورانده است.

سوزان بریسون۱) استاد فلسفه کالج دارتموث و نویسنده کتاب «عواقب بعدی: خشونت و بازساختن خود»۲) است. بریسون تجربه یک تجاوز وحشیانه و وضعیت‌ بعدی‌ای که از سر گذرانده را در قالب این اتوبیوگرافی نوشته و این کتاب تلاش اوست برای پیوند دادن دو بخش عمده زندگی‌اش؛ یکی به‌عنوان زنی که مورد آزار جنسی قرار گرفته و دیگری به‌عنوان یک فیلسوف تحلیلی.

من تجربه دو تجاوز را پشت سر گذاشته‌ام که برای اینکه به‌عنوان قربانی باورم کنند، یکی از آن‌ها بهترین نوع تجاوز محسوب می‌شد و دیگری بدترین نوع آن.

در یکی از این تجربه‌ها من ۳۵ ساله بودم و در فرانسه برای پیاده‌روی صبح بیرون رفته بودم که غریبه‌ای از پشت به من حمله کرد، کتکم زد، سپس به من تجاوز کرد و بارها گلویم را فشرد تا از هوش رفتم. با سنگ مرا زد و در حال مرگ ته دره‌ای رهایم کرد. گزارشش کردم، در موردش حرف زدم و درباره آن یک کتاب نوشتم. گزارش من از اتفاقی که افتاده بود مقبول واقع شد و مهاجم، که حتی اگر من هم اقامه دعوا نمی‌کردم تحت تعقیب قرار می‌گرفت، به خاطر تجاوز و اقدام به قتل مجرم شناخته شد.

در تجربه دیگر من ۲۰ ساله بودم و در اتاق خوابگاه در انگلستان خوابیده بودم که مردی از آشنایانم در اتاق را زد. من او را راه دادم و او به من تجاوز کرد. به هیچ کس نگفتم. بعدها دیگر سر کلاس‌ها نرفتم و زمانی که پریودم دو هفته عقب افتاد، گمان کردم حامله‌ام و فکر خودکشی به سرم زد. هیچ گاه گزارشش نکردم، تا سال‌ها بعد به هیچ کس درباره‌اش چیزی نگفتم و حتی وقتی گفتم اسم اتفاقی را که افتاده بود «تجاوز» نگذاشتم. تا سه سال پیش درباره‌اش به صورت عمومی حرفی نزدم و تاکنون هم در مورد آن چیزی منتشر نکرده‌ام.

 

همین‌طور که زنان بیشتری برای متهم کردن بیل کازبی۳) به تجاوز قدم پیش می‌گذارند، از آن‌ها می‌پرسند: «چرا این همه وقت ساکت بودی؟» و همین طور که دانش‌آموزان بیشتری در کل کشور در مورد تجاوز در محیط کالج حرف می‌زنند، از آن‌ها می‌پرسند: «چرا همان موقع گزارشش نکردی؟ چرا پیش پلیس نرفتی؟»

پرسیدن این سوال‌ها از بازماندگان تجاوز مثل این است که از بازماندگان خشونت خانگی بپرسید «چرا ماندی؟» این سوال نشان‌دهنده فقدان همدلی با قربانیان تجاوز و بی‌توجهی به موانع بزرگ بی‌شماری است که آن‌ها را از حرف زدن بازمی‌دارد.

از طرف دیگر همان‌طور که سال‌هاست می‌دانیم، برخی از شاکیان قربانی کازبی حرف زدند. یک دهه قبل زنی به پلیس گفت که کازبی او را آزار جنسی داده و دادستان حرف او را باور کرد، اما از آن‌جا که گزارش یک سال بعد از وقوع تعرض انجام شده بود، هیچ شاهد فیزیکی‌ای وجود نداشت و پرونده پیش نرفت. عده‌ای نیز دهه‌ها قبل می‌خواستند گزارش کنند اما به آن‌ها گفتند امکان ندارد حرفشان پذیرفته شود. بقیه سکوت کردند. زمانی که دان لمون، مجری سی ان ان، از جوان تارشیس، زنی که ادعا کرده کازبی ۴۵ سال پیش به او تجاوز کرده، پرسید چرا تا حالا به کسی نگفته بوده؟ او پاسخ داد: «کی حرف منو باور می‌کرد؟» و بعد -مجری- ناخواسته پاسخ سوال خودش را داد وقتی پرسید «اگر نمی‌خواستی بهت تجاوز دهانی کنن، چرا از دندونات استفاده نکردی؟»

قربانیان تجاوز می‌دانند اگر حرف بزنند سرزنش می‌شوند که چرا آن کاری را نکرده‌اند که  به نظر  مردم می‌توانسته جلوی تجاوز را بگیرد. آن‌ها مستقیما این را می‌دانند چرا که پیشتر خودشان خودشان را سرزنش کرده‌اند.

داستان دانشجوی دانشگاه ویرجینیا (UVA) که هفت مرد در مهمانی مربوط به یک گروه دانشجویی به طور وحشیانه‌ای به او تجاوز جمعی کرده بودند، اخیرا در رولینگ استون گزارش شد. علی‌رغم اینکه این موضوع امروز از سوی مقامات در حال بررسی است اما هم‌چنان تجاوز به طور رسمی گزارش نشده است.۴) بیشتر دانش‌آموزانی که در محوطه کالج بهشان تجاوز می‌شود، آن را گزارش نمی‌کنند یا اگر بکنند، به جای رفتن پیش پلیس به صورت محرمانه یا بدون بردن نام متجاوزان آن را با مسئولان کالج مطرح می‌کنند.

قطعا اتهام تجاوز ادعایی جدی است و حقوق قانونی متهم باید محفوظ باشد. حمایت من از حقوق قربانیان به معنای حمایت نکردن از حقوق مدعی‌علیه نیست. هیچ کس شایسته آن نیست که اعتبارش با اتهام بی‌پایه تجاوز لکه‌دار شود. اما اتهام‌های دروغین تجاوز بسیار نادرند و از جرایم دیگر متداول‌تر نیستند.

آن چیزی که در مقایسه با سایر جرایم نادر است، گزارش قربانیان تجاوز است و مهم است که بفهمیم علت چیست.

قربانیان تجاوز می‌دانند اگر حرف بزنند سرزنش می‌شوند که چرا آن کاری را نکرده‌اند که  به نظر  مردم می‌توانسته جلوی تجاوز را بگیرد. آن‌ها مستقیما این را می‌دانند چرا که پیشتر خودشان خودشان را سرزنش کرده‌اند. حتی دانشجوی UVA که به صورت ناشناس درباره تجاوز جمعی صحبت کرد، خودش را به خاطر «تصمیم اشتباهش» برای رفتن به «آن مهمانی احمقانه» سرزنش کرده بود.

پس از آن‌که یک آشنا در ۲۰ سالگی به من تجاوز کرد من او را سرزنش نکردم یا فکر نکردم آدم بدی است. گمان کردم من بدم، آن‌قدر بد که لیاقت زنده ماندن ندارم. ممکن است این عکس‌العمل خیلی افراطی بوده باشد اما زمانی که کسی با شما مثل چیزی بی‌ارزش، بی‌مصرف و دورانداختنی، مثل یک «شئ» رفتار کند، ممکن است شما هم به خودتان همان نگاه را پیدا کنید. به‌خصوص اگر در سنی باشید که شاکیان کازبی می‌گویند در زمان وقوع تجاوز بوده‌اند. پیش از آن‌که بپرسیم چرا زنانی که ۳۰-۴۵ سال پیش به آن‌ها تجاوز شده این همه وقت ساکت مانده‌اند، باید به یاد بیاوریم که آن روزها تجاوز از سوی یک آشنا یا کسی که با او قرار داشتیم را «تجاوز» نمی‌نامیدیم. پس چه چیزی برای گزارش کردن وجود داشت؟

 

حالا دیگر می‌دانیم یا باید بدانیم که تمام تجاوزها، تجاوز واقعی‌اند اما باز هم دلایلی برای گزارش نکردن آن‌ها باقی می‌ماند. هیچ کس نمی‌خواهد بپذیرد ما در جهانی زندگی می‌کنیم که حتی اگر هیچ کار اشتباهی نکرده باشی، ممکن است وحشیانه مورد خشونت قرار بگیری، چه به دست یک دوست معتمد و چه یک آدم کاملا غریبه. سرزنش خود خیلی راحت‌تر از دست کشیدن از این باور است که چیزی وحشتناک، غیرموجه و مطلقا اجتناب‌ناپذیر برایت اتفاق نخواهد افتاد. چرا که اگر سرزنش متوجه تو نباشد، پس آن اتفاق باز هم می‌تواند بیفتد و نمی‌توانی هیچ کاری برای جلوگیری از آن انجام دهی. این ترسناک‌ترین فکر ممکن است.

دست کم گرفتن این‌که آن‌چه اتفاق افتاده چه‌قدر جدی بوده استراتژی دیگری برای محافظت از خود است و تلاش برای فراموش کردن آن به طور کامل راه دیگری است. تمام این استراتژی‌ها به دست اطرافیان ما که نمی‌خواهند توهماتشان در مورد امنیت از بین برود، تقویت می‌شوند.

قربانیانی که قدرت و جرات گزارش این جرایم را پیدا می‌کنند خیلی وقت‌ها خود را مجددا مورد تهاجم  می‌بینند، آن هم از سوی افراد و سازمان‌هایی که فکر می‌کردند برای احقاق عدالت کمکشان می‌کنند. بیشتر قربانیان تجاوز در کالج‌ها و دانشگاه‌ها، با علم به این‌که پرونده جنایی علیه متجاوز چه اندازه ویرانگر و در نهایت بیهوده خواهد بود، سراغ پروسه‌های دادرسی داخلی می‌روند. فقط برای پایان دادن به این حس که افراد و پروسه‌هایی که فکر می‌کردند کمکشان می‌کنند، بهشان خیانت کرده‌اند.

دیگر نباید از قربانی تجاوز بپرسیم «چرا ساکت ماندی». زمان آن رسیده که بپرسیم چرا بعضی مردان تجاوز می‌کنند و برای اینکه دیگر قادر به این کار نباشند چه کار می‌توانیم کنیم. تنها اقلیتی از مردان تجاوز می‌کنند اما باید اعتراف کنیم که این اقلیت شامل مردانی است که ما می‌شناسیم و حتی به آن‌ها احترام می‌گذاریم.

این‌که امروز افراد بیشتری از تجاوز آشنایان و آدم‌های مورد اعتمادشان صحبت می‌کنند، دل‌گرم‌کننده است. آن‌چه آن‌ها انجام می‌دهند، پرمخاطره، سخت و دردناک است. گفتنش برای من دهه‌ها طول کشید و هیچ‌کس حق ندارد آن‌ها را سرزنش کند که چرا زودتر نگفته‌اند.

زمانی که یک غریبه به من حمله کرد، به من گفتند به او مانند جانوری وحشی، مثل یک شیر، بیندیشم. اما او فرزند کسی بود، همسایه کسی بود. هر غریبه‌ای که تجاوز می‌کند، همین است. این افسانه که فقط هیولاهای غیرانسانی تجاوز می‌کنند، اجازه نمی‌دهد حرف قربانیانی را باور کنیم که افراد سرشناس و تحسین‌شده بهشان تجاوز کرده‌اند. به‌علاوه اجازه نمی‌دهد بپرسیم چه چیزی در فرهنگ ما وجود دارد که متجاوزان را می‌سازد و حمایت می‌کند.

از آن‌جا که من از تجربه تجاوز خودم صحبت کرده بودم، دانش‌آموزان بسیاری به طور محرمانه به من گفته‌اند که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. همان‌قدر که دوست داشتم آن‌ها بتوانند درباره‌اش حرف بزنند، دلایلشان برای ساکت ماندن را نیز درک می‌کردم. امیدوار بودم با گفتن داستان تجاوز خودم حرف زدن از تجربه‌هایشان را آسان‌تر کرده باشم اما هنوز داستانی مانده بود که باید تعریف می‌کردم.

من از مردی که در ۲۰ سالگی به من تجاوز کرد نام نبردم و قصدی هم برای این کار ندارم. اگر او می‌توانست این نوشته را بخواند، خودش را نمی‌شناخت، یا مرا. اگر به اندازه کافی برایش مهم بود که درباره چیزی که اتفاق افتاده فکر کند، آن را به‌عنوان تجاوز به یاد نمی‌آورد. چرا که من به جای این‌که مقاومت کنم، منجمد شده بودم. زمانی که قربانی ناتوان از مقاومت است، چه به خاطر شوک چه ترس و چه تحت تاثیر قرص یا الکل، متجاوز خودش را غیر قابل مقاومت می‌بیند.

داستان این دو تجاوز درباره من نیست. درباره دو مردی که به من تجاوز کردند هم نیست. درباره بی‌شمار زنان -و مردان- دیگری است که به آن‌ها تجاوز شده است. درباره این است که چرا برخی از آن‌ها حرف می‌زنند و برخی نه.

این‌که امروز افراد بیشتری از تجاوز آشنایان و آدم‌های مورد اعتمادشان صحبت می‌کنند، دل‌گرم‌کننده است. آن‌چه آن‌ها انجام می‌دهند، پرمخاطره، سخت و دردناک است. گفتنش برای من دهه‌ها طول کشید و هیچ‌کس حق ندارد آن‌ها را سرزنش کند که چرا زودتر نگفته‌اند.

این متن ترجمه‌ای است از یادداشت سوزان جی. بریسون در مجله تایم.

پانویس‌ها

۱. Susan J. Brison
۲. Aftermath: Violence and the Remakin of a Self
۳. بیل کازبی کمدین آمریکایی است که پرونده‌های متعددی از تجاوز و آزار جنسی علیه او اقامه شده است. برخی از این پرونده‌ها مشمول مرور زمان شدند اما با افزایش موارد اتهامی وی برخی از آن‌ها را پذیرفته و در دادگاه به زندان و جریمه نقدی محکوم شده است
۴. این گزارش که با عنوان A Rape on Campus منتشر شده بود، پس از تحقیقات پلیس و رسانه‌های دیگر با انتقادات فراوانی روبه‌رو شد. گزارش جانب‌دارانه و بدون در نظر گرفتن شواهد کافی ارزیابی شد و جزئیات روایت زیر سوال رفت. مجله رولینگ استون مجبور به پرداخت غرامت شد و ارتباط تجاوز با انجمن مذکور در دانشگاه رد شد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)