وقتی کسی برای توجیه شرکت نکردن خود در انتخابات استدلال میکند که «انتخابات حاضر یک انتخابات آزاد نیست و من حاضر نیستم در یک انتخابات فرمایشی شرکت کنم»، ناخودآگاه در ته ذهن من جرقهای زده میشود که: آیا ایشان در انتخابات دومین دوره شوراهای شهر و روستا شرکت کرده است؟
* *
از کلیشههای فضای رسانهای کشور یکی دیگر هم آنکه میگویند «نباید احساسی عمل کرد و یا بر تحریک احساسات تمرکز کرد و هرکاری باید با منطق و استدلال باشد، ولو تبلیغات انتخاباتی». ناظر بیطرف میتواند یک مراجعهای بکند به پیشرفتهترین کشورهای جهان. همانهایی که از اساس فرآیندی همچون انتخابات را ابداع و مانند دیگر کالاهایشان به مشرق زمین صادر کردند. آیا در موسم تبلیغات انتخاباتی کشورهای جهان، همه جمع میشوند دور هم تا از ارشدترین مقامات سیاسی و اساتید دانشگاهی گرفته تا عامیترین مردم کوچه و بازار برای هم بازار استدلال و بحث سیاسی راه بیندازند؟
* * *
موضع همیشه طلبکار میدانید یعنی چه؟ من خدمت شما عرض میکنم. «وبلاگ میخک» در تازهترین یادداشت خود آورده است: «استدلالهای انتخاباتمحور میگویند که اگر در انتخابات شرکت نکنیم در آستانه لغزش به دره نیستی و تباهی قرار گرفتهایم. و این در حالی است که در همه این سالیان شرکت در انتخابات نتوانسته روند سقوط قهقهرایی ایران را کند بکند». (+) پرسش من این است: آیا نگارندگان میخک در انتخابات شورای شهر دوم تهران شرکت کردهاند؟ اجازه بدهید بحث را شخصی نکنیم. به صورت کلی بپرسیم آیا مشارکت حدود ۱۷ درصد از مردم تهران را در آن انتخابات میتوان به «شرکت در انتخابات» تعبیر کرد؟ آیا ظهور حامیان احمدینژاد در شورای دوم و انتخاب او به شهرداری تهران به عنوان مقدمه ریاستجمهوریاش محصول «مشارکت انتخاباتی» بود یا شرکت نکردن در انتخابات؟
به نمونه معروفتری بازگردیم. دور دوم انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴. اصلاحطلبان با بیانیه «صدای پای فاشیسم» از مردم دعوت کردند که با حضور در انتخابات جلوی اشغال دولت توسط جریانات فاشیستی را بگیرند. به نظرتان مشارکت ۲۸ میلیون ایرانی از میان حدود ۴۵ میلیون واجد شرایط، آن هم در وضعیتی که بیش از ۱۷ میلیون رای دهنده به احمدینژاد رای دادند نشانه «مشارکت انتخاباتی اصلاحطلبان» بود یا شرکت نکردن؟ آیا مشارکت ۱۸ میلیون نیروی دموکراسیخواه در انتخابات سال ۸۴ نمیتوانست جلوی ظهور احمدینژاد را بگیرد؟ آیا ظهور احمدینژاد از نگاه نگارندگان «میخک» یک سیر «قهقرایی» نبود؟ آیا امروز اصلاحطلبان باید مدعی باشند که امثال «میخک» با ندانمکاریهایشان چه هزینه گزافی به مملکت تحمیل کردهاند یا اینکه «میخک» است که هنوز هم باید در موضع طلبکار بنشیند و حقیقتی را که مثل روز جلوی چشمان همه قرار دارد با یک شعبده اعجابآور به سود خود مصادره کند؟
* * *
بحث آگاهی بخشی، هرچند مساله جدیدی نیست، اما با حضور در بیانیههای مهندس موسوی، ظهور و توجه ویژهای در ادبیات نیروهای دموکراتیک کشور پیدا کرد. این مساله به حدود چهار سال پیش باز میگردد. چهار سال است که فضای قابل قبولی از گفت و گو در میان جریانات سیاسی کشور شکل گرفته است. فضایی که بخش عمدهای از آن به نقد ساختار قدرت و حکومت معطوف بوده، اما در عین حال از نقد جریان اصلاحات، روند تاریخی کشور پس از انقلاب، وقایع تلخی همچون اعدامهای دهه شصت و خلاصه بسیاری از ضعفها و قوتهای دیگر هم باز نمانده است. خلاصه همه حرفها گفته شده و مواضع هم مشخص است. البته قطعا انتظار نمیرود بر سر همه موارد اجماع ملی شکل گرفته باشد، اما من گمان میکنم که تداوم این بحثها هم تکرار مکررات است. حالا شما بگویید وقتی بعد از این همه مدت کسی از راه میرسد و از شما، با سابقه چند ساله موضعگیری و حضور و مشارکت شفاف میپرسد «نظر شما در مورد ولایت فقیه چیست»؟ چه جوابی باید بدهید؟ یا اینکه کسی از راه میرسد و دوباره میپرسد: «آیا رای دادن در این نظام باعث مشروعیت بخشی به آن نمیشود؟»
البته شرایط ابدا یکسان نیست. برخلاف توقع و فشاری که بر حامیان مشارکت انتخاباتی وارد میشود که در مورد تمامی اجزای سیاست و کنش سیاسی و اولویتهای سیاستورزی به تفصیل سخن بگویند و بند به بندش را با استدلال اثبات کنند و آن وسطها اگر شد چرخ را هم دوباره اختراع کنند، برخی از دوستان حامی تحریم از همان شیوههای معمول و البته منطقی و معقول جامعه جهانی استفاده میکنند! مثلا آقای مجتبی واحدی، ناگهان در آستانه انتخابات یادش میافتد که در دوران هاشمی رفسنجانی قتلهای زنجیرهای رخ داده بود و آزادی بیان در کشور وجود نداشت. (+) آیا این اظهارات شما را به یاد دوستانی که تنها برخوردشان با میرحسین موسوی پرسیدن از «کشتارهای دهه شصت» بود نمیاندازد؟ با گذشت چهار سال از انتخابات ۸۸ و بیش از دو سال حصر موسوی و کروبی، به نظرتان کارکرد تاریخی آنانی که بر کشتارهای دهه شصت برای تخطئه موسوی تاکید میکردند چگونه بوده است؟ در جهت مقابله با یکپارچگی و سیطره استبداد؟ یا همچون روغن روانساز کودتا و رخنهای در سد مقاومت مردمی؟
(به نظرتان آقای واحدی، آن زمان که در دستگاه مهدی کروبی مشغول به فعالیت بود به ذهنش میرسید که از آقای کروبی به دلیل نقشی که در برکناری آیتالله منتظری، یا کشته شدن حجاج ایرانی در عربستان یا پرونده مالی شهرام جزایری سوال بپرسد؟ یا مثلا فکر میکنید اگر نیکآهنگ کوثر در انتخابات شورای شهر دوم رای میآورد یا اینکه در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت ماندگار میشد، باز هم به یاد فساد گسترده و باندبازی خانواده هاشمی میافتاد؟)
البته من ابدا انتقادی به این شیوه از عملکرد این دوستان ندارم. آنها به درستی دریافتهاند که موعد انتخابات زمان بحث و استدلال و ریشهیابی علل عقبافتادگی تاریخی ایرانیان نیست. هرکسی حرفی اگر داشته تا کنون زده. استدلالی اگر بوده و انتقادی اگر بوده و دفاع و توجیهی اگر بوده تا کنون باید مطرح میشده است. فصل انتخابات موعد برداشت است. همانگونه که دولت مستقر و حامیان آن امروز باید نتیجه هشت سال کاشتههای خود در عرصه کشور داری را برداشت کنند، مخالفان و منتقدین هم باید محصول چهار سال تبلیغات و فرهنگسازی و «آگاهی بخشی» خود را برداشت کنند. اگر اصولگرایان یا تیم دولت در این هشت سال به واقع وضعیت را به گونهای رقم زدهاند که اکثریت مردم از آنها راضی هستند، مفت چنگشان و نوش جانشان. ببرند انتخابات را و هشت سال دیگر هم به این مدیریت جهانی خود ادامه بدهند.
اصلاحطلبان هم اگر توانستهاند در این هشت سال لزوم حرکت گام به گام و ضرورت مطالبه حداقلی و مقاومت حداکثری را در دل جامعه خود نهادینه کنند، اگر توانستهاند به مخاطب خود تفهیم کنند که باید تناسبی باشد میان ابزارها و امکانات و ظرفیتها با مطالبات و راهکارها، و در نهایت اگر توانستهاند به جامعه خود بفهمانند حمایت از یک نامزد انتخاباتی صرفا یک کنش سیاسی است و نه انتخاب او به عنوان «موعود بشریت»، آن وقت شاید (و فقط شاید) بتوانند بار دیگر اداره کشور را در دست بگیرند. آنچه قطعی است همین حقیقت ساده است که «انتخابات فصل کاشت نیست، فصل برداشت است».
* * *
آیا من به سلامت انتخابات ایمان دارم؟ آیا به باور من امکان تقلب در انتخابات وجود ندارد؟ آیا حاکمیت به بازگشت اصلاحطلبان رضایت میدهد؟ آیا پیروزی هاشمی به معنای نجات کشور است؟ چه تضمینی وجود دارد که هاشمی تغییر کرده باشد و عملکرد خود در دهه هفتاد را تکرار نکند؟ اطمینان داشته باشید که اینها پرسشهایی هستند که من طی یک ماه آینده پاسخهای هزارباره خود به آنها را تکرار نخواهم کرد. اما این به معنای توقف فرآیند تبلیغات انتخاباتی نیست.
«رویکرد ایجابی» در روند تبلیغات انتخاباتی، پیشنهاد جایگزین من برای فعالین اصلاحطلب است. قطعا هیچ یک از مخاطبان، از جمله هموطنانی که فعلا قصد مشارکت در انتخابات را ندارند نباید از فهرست مخاطبین اصلاحطلبان خارج شوند. با این حال، فرآیند فرسایشی و تکراری جدال بر سر «مشارکت یا تحریم انتخابات» اگر قرار بود به نتیجه منطقی برسد، باید پس از مشاهده فاجعه نتایج انتخابات ۸۴ برای همیشه متوقف میشد. اگر فردای نگارش این یادداشت هاشمی رد صلاحیت شد که هیچ. اما اگر تایید صلاحیت شد، پیشنهاد من این است که اصلاحطلبان صرفا بر روی داشتههای خود و یا امیدواریهایشان تاکید کنند. رویکرد انتخابات را از موضعی تدافعی و همواره «مستاصل» که به «دریوزگی» افتاده تغییر دهند و با اقتدار و قدرت به کارنامه خود و نقاط قوت آن بپردازند. تلاش کنند تا سایه شوم ناامیدی را از فضای اجتماعی دور کرده و به جای دامن زدن به بحثهای ملالآور انتخاب «بد و بدتر» که جز تحمیل یک یاس در اعماق وجود مخاطب نتیجهای ندارد، به فردایی بهتر و دستاوردهایی که آرای مردمی میتواند به همراه داشته باشد بپردازند. رویکرد ایجابی یعنی به مردم یادآوری کنیم که فعلا همه سهم آنان از اداره کشور یک برگ رای است، اما همان تک برگ رای میتواند گامی باشد برای کاهش فشار فقر، کاهش تورم، ایجاد اشتغال برای فرزندانشان و یک گام فاصله گرفتن از افسردگی و اعتیاد آنها!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
کاملا موافقم.هرحرکت واقدامی درعرصه ی اجتماع سه مرحله دارد:کاشت،داشت،وبرداشت.
دوشنبه, ۳۰ام اردیبهشت, ۱۳۹۲