بهزاد نبوی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

خودانتقادی در هر زمان یکی از مهمترین اقدامات گروه‌ها و جریانات فکری و سیاسی، اجتماعی برای شناخت بهتر و دقیق‌تر جامعه و ارزیابی درست و کامل نسبت به خطاها و انحرافات خود از اصول و خط‌مشی های مقرر و اعلام شده به مردم است تا هرگونه قضاوت و هر نوع اظهار نظری در ترازوی انتقاد، میزان شود و میزان درستی و نادرستی یا کژی و راستی آن نمایان گردد؛ آنهم در آینه و نه در دیوار!
این کار بویژه برای گروه ها و احزاب و شخصیت‌های سیاسی که کارنامه مشخصی در عرصه عملی دارند و هر گفتار و کردارشان با واقعیت های غیرقابل تردید و بلاانکار در حوزه اجتماعی و در پیشگاه قضاوت ملت تصادم دارد، از اهم واجبات و نجات بخش آنان از غلطیدن به دام توهم و تخیل و قضاوت های ناراست و دروغین می‌شود و به یافتن جهتگیری های درست و در راستای منافع ملت و همسویی با حق و حقیقت یاری می‌رساند.

در همین راستا به نظر می‌رسد که سخنان اخیر بهزاد نبوی مشمول همین قاعده خودانتقادی قرار گیرد بخصوص که بر مبنای این قاعده پذیرفته شده؛ اشتباهات شخصیت های مبارز و آزادی خواه و زجر کشیده بسیار بزرگتر و مخرب‌تر از دیگران است.

ایشان در گفتگو با روزنامه سازندگی و ناظر بر انتخابات اخیر مجلس به مواردی اشاره کرده است که در اینجا به چند نمونه کوچک اشاره می‌شود تا بر مبنای آن بتوان قضاوت کرد که آیا این سخنان، فارغ از درستی یا نادرستی خود متن، واقعا به نتایج مورد نظر و بهبود وضعیت اصلاح طلبی و سلامت شاخصه‌های اجتماعی و بویژه معنادار شدن انتخابات خواهد انجامید یا اینکه باید با دقت بیشتری در این سخنان تامل انتقادی کرد که وظیفه برادران مومن در حق یکدیگر، اصلاح یکدیگر است. بویژه که این سخنان بازنمود نظریات و اذهان طیفی از اصلاح‌طلبان هم هست که اکنون نمود یافته است:

«اصلی‌ترین عامل شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات، نحوه برخورد جریان مقابل بود.

تبلیغات ضدانقلاب در افزایش یأس و ناامیدی مردم موثر بود.

اصلاح‌طلبان هرگز از عدم شرکت در انتخابات سود نبرده و نخواهند برد.

برخی از اصلاح‌طلبان به اشتباه بر این باور بودند و هستند که کاهش مشارکت مردم در انتخابات، مشروعیت آن را زیر سوال خواهد برد.

برای ما که معتقد به اصل نظام و مشروعیت آن هستیم، کاهش مشروعیت انتخابات که به تضعیف نظام منجر می‌شود، نباید خشنودکننده باشد.»

حقیقت بیش از این است و این تمام حقیقت نیست و روا نیست ما درباره یک رخداد سیاسی اجتماعی به وضوح انتخابات انتصابی مجلس اخیر، تا این حد ساده و تک ساحتی سخن بگوییم. گذشته از آنکه مخاطبان بسیار از ما جلوتر و بیدارترند. اصلی ترین عامل شکست اصلاح طلبان و بلکه خود انتخابات در آن نمایش مضحک، نه حکومت بلکه بزدلی، ناکارآمدی، فساد، بی خاصیتی و باج دهی بخشی از اصلاح طلبان پارلمانتریست و حکومت گرا در تجربه های پیشین، فراکسیون امید و بویژه در مواجهه با اعتراضات مردمی در دی و آبان ۹۶ و عدم انتقاد جدی و بنیادین و کارآمد نسبت به فرصت طلبی، فریبکاری و دروغگویی دولت روحانی و شخص وی درباره وعده های انتخاباتی ۹۲ و ۹۶ است. سخن بر سر یاوه‌گویی هایی است که در راستای نزدیکی رییس‌جمهور و دولت به بخش انتصابی قدرت و راس هرم حکومت ایران برای آمادگی جهت بحران جانشینی حاکم فعلی و بلای خانمان‌سوز بعدی است که بر سر «ایران» خواهد آمد.
که اگر علت شکست شما، جریان مقابل است پس تمام آنچه نظام سیاسی ایران در باب ارجاع علل مصایب و مشکلات و مفاسد متنوع مملکت در طول سالیان دراز گفته و آن را به گردن بیگانگان و استکبار و از این قبیل ترهات انداخته هم حقیقت دارد و شما و دیگر اصلاح طلبان در اشتباهید که به استبداد حاکم و نهادهای فراقانونی اعتراض می‌کنید و بخشی از خاک سیاهی که اکنون بر رخ ایران نشسته را از سم ستوران آن منتصبان و حجتیه ای ها و اصحاب مصباح و حلقه جنتی و دیگر حلقه بوسان قدرت حاکم می‌دانید!
دیگر جای این سخن نیست که شخص شما مشکل بزرگ مملکت را انحصار ۶۰ درصد ثروت مملکت در دستان چهار نهاد متعلق به رهبری یا منصوب او بدانید که پاسخگو نیستند و مالیات هم نمی‌دهند!

دیگر جای این سخن نیست که از نظارت استصوابی ناراحت باشید چون این مر قانون است و شما پذیرفته اید به هر قانون برساخته جمهوری اسلامی خواه عقلانی یا غیرعقلانی، خواه عادلانه یا ظالمانه، خواه تبعیض آمیز یا برابری طلب و خواه اسارت ساز یا آزادی گرا تن بدهید تا قانون گرا بمانید و با قانون استبداد، جامه آزادی برتن مستبد اندازید!

این استدلال به همان اندازه خطاست که جمهوری اسلامی تمامی مفاسد مبنایی، قانونی، نهادی و رفتاری خویش را در سایه تحریم ها و سلطه بیگانگان و دست آمریکا و اسراییل می‌پوشاند.
اگر این پذیرفته است آنهم هست و هکذا.

چگونه می‌توان زندانهای سیاسی و زندانیان ش را دید، معلمان را در بند و کارگران را زیر یوغ استبداد دید، جوانان مملکت را افسرده و بیکار و معتاد و بیزار از ازدواج و نومید از آینده دید و لبخند بر لب آنان ندید و آنوقت وضع دلخون و ننگین کنونی کشور را به یک دعوای مسخره مضحک بی محتوا نسبت داد که کنه ش نشان می‌دهد دعوای دو طرف بر سر سفره است و مردم بینوا بیرون تالار مهمانی منتظر و متحیر و منفعل اند!

فراتر از آن، دعوای دو طرف بر سر میزان ارادت و سمعا و طاعه نسبت به رهبری است و اگر اصلاح طلبی به این ذلت تن دهد و شخصیت و اعتبار و حریت و سوابق خود را در کف دست چهار نفر حضرات استصوابی شورای نگهبان قرار دهد تا مورد تایید آنها که معلوم نیست خود منتخب کدام مردم اند و صلاحیت خویش از کدام حق و خلق ستانده اند، قرار گیرد تازه باید ثابت کند که در دستبوسی آقا از بقیه چابکتر است و در هماهنگی با بیت از بقیه چالاک تر و در حدس زدن ذهن و ضمیر رهبر از الباقی باهوش‌تر!
و مگر سخنان علی مطهری غیر از این را می‌گوید و مگر کار عارف فراتر از این بود؟

از آن سو به سیل مصوبات ضد محرومین و مخالف با منافع کارگران و خردکننده اقشار مستضعف از جانب این مجلس و دولت نظر کنید. چه می‌بینید؟
قانون کار، حقوق کارگران، پرداخت حقوق مشاغل سخت، مواجهه با پزشکان و پرستاران، صنایع کشور، قیمت خودرو ها و گرانی و تورم افسارگسیخته ای که می‌رود همچون عصر شاه بی کفایت و بی لیاقت و بی خرد صفوی، سلطان حسین، حکمرانی کشور با دستان بی کفایت و پرخیانت خویش به دست اجنبی بسپارد و وطن به ویرانه بدل سازد.
اینهمه را به عیان می‌بینیم و از احوال آنانکه به نام اصلاح طلبی به مجلس و دولت فرستاده ایم غافل؟ چگونه و با کدام انصاف و قاعده اخلاقی؟ آنهم از چریک پیر؟
آنکه گفت من به میرحسین موسوی خیانت نمی‌کنم!

چگونه می‌توان پذیرفت که نقش ما، همه ما اصلاح طلبان در نومیدی مردم کم از انحصار گرایان است که آنان وعده آزادی نمی‌دادند تا وزارت اطلاعات شان اکنون در بگیر و ببند دانشجویان و معلمان و کارگران فعال مایشا باشد!
آنان وعده رفع حصر نمی‌دادند تا از گوشه و کنار دولت شان توصیه به کنار گذاشتن آن وعده به بهانه هزینه بر بودن و بلکه سرپوش نهادن بر آن شنیده شود!
آنان وعده راستگویی و صدق و غیرامنیتی بودن دولت و دانشگاه نمی‌دادند تا از لوله تفنگ شان در آبان خونین ۹۸ گلوله به همه جای مردمان شلیک شود و با نیش گشوده بر خون مردم نمک بریزند و راز جمعه مشهورشان را بازگویند.
آیا با اینهمه تخلف، فساد سیستماتیک و خون هایی که بیگناه بر زمین ریخته، باز میتوان به این گزاره نخ‌نما شده پوک آویخت که:
«تبلیغات ضدانقلاب در افزایش یأس و ناامیدی مردم موثر بود»
کدام ضدانقلاب؟!
کدام ضدانقلاب از حاکمان این کشور ضد انقلاب تر؟!
کدام برانداز از رهبر غیرپاسخگو و مستبد، براندازتر؟!
کدام نفاق از دعوت حقوقدان و سخنگوی شورای نگهبان به نفاق عیان تر؟! که آنچه را رهبری دوست دارد بگویید تا تایید صلاحیت شوید!
ذلت از این بیش که دارد که ما؟!

ملت از مخالفت حاکم کشور با خواست‌ میلیون ها ایرانی که همواره مخالف او رای داده اند و راهی مخالف او برگزیده اند و به توسعه طلبی های تروریستی او در خاورمیانه که موجب ذلت ایرانیان و نفرت همسایگان از ما شده معترض اند و از مفاسد و چپاول بنیادهای مالی عظیم زیر نظر او که چون اختاپوس بر چهار ارکان هست و نیست ما چنگ افکنده و پول بر پول می‌گذارند و سکه به نام حضرت ش می زنند، نان بر خون می‌زنند و حیران اند که پس کیست که بر این هیولاها نظارت کند و کیست از آنان حساب بخواهد و کیست که به تخلفات شان رسیدگی کند، آیا اینهمه به تنهایی بالاترین علت یاس مردم از انتخابات نیست؟
می دانید چرا؟ چون می پرسند مگر این مجلس نیست که در راس امور است و باید بر اینهمه نمونه های فساد نظارت کند؟
پس مجلس کجاست؟
آیا آن مجلسی که خود مجلسیان ش می‌گویند در قعر امور هم نیست و بی خاصیت ترین مجالس تاریخ ایران است، جز بازوی بی خطر و مطیع رهبری است که فقط و فقط در شکل و فرم، بی روح و محتوا منویات ایشان و مجموعه حکومت صنفی روحانی نظامی را سامان دهد؟
آیا آن انتخابات که شما مبنای مشروعیت ش می نامید با وجود مبنای شرک آمیز نظارت استصوابی قرار است به چه چیز مشروعیت بخشد یا کاهش دهد؟
توجه دارید که مشروعیت جمهوری اسلامی از آن موقع فروپاشید که خون بیگناهان بر اوین ریخت و احکام حبس بر معلمان این مرز و بوم برید و دانشجویان به اعتراف اجباری کشید و انتخابات را به تقلب آلود و هواپیمای اکراینی را به موشک ساقط کرد و تا ۳ روز دروغ گفت و به اعتماد مردم خیانت کرد و حتی بر احساسات جریحه دار شده ملت آتش گشود و دست از آزار و اذیت خانواده های قربانی آن پرواز خونین هم برنداشت؟!

توجه دارید برادر که اینهاست که مشروعیت زداست تا برسیم به انتخاباتی که مظهر استصواب اهل انتصاب این ملک است و خود برتر از هر عامل دیگر، موجب اسقاط مشروعیت!
نظامی چنین فریبکار و دروغگو و پایمال کننده قانون اساسی که میثاق ملی حکومت و مردمان ش است با برگزاری چنین شعبده ای به نام انتخابات، خود به دست خویش بر مشروعیت نداشته اش خط بطلان می‌کشد نه مردمی که به چنین معرکه باطلی نه می‌گویند و چون توانی بیش از این ندارند از اینهمه هیاهوی باطل دو طرف سفره، بی اعتنا و به مضحکه می‌گذرند!
آن مردم هویت خود را می‌طلبند!
شخصیت خود را می طلبند!
رشادت خود را به یادها می‌آورند!
آن مردم می‌گویند برتر و بالاتر و بالغ تر و عاقل تر از آنند که به مشتی دیگر اجازه دهند به جایشان تصمیم گیرند و انتخاب کنند و بعد آنان را همچون مترسک سر زمین بخواهند!

رای دادن، جناب نبوی، از هویت و شخصیت و انتخاب میآید و انتخاب مال آدم آزاد است و آدم اگر آزاد نباشد اصلا انسان نیست و در اسلام هر چیزی که اراده و اختیار انسان در تصمیم گیری برای سرنوشت او را نفی کند یا بر او مسلط شود شأن انسانیت او را از کار انداخته است.

و حرف آخر:
« کاهش مشروعیت انتخابات که به تضعیف نظام منجر می‌شود، نباید خشنودکننده باشد.»
بله همین طور است.
اما مشروعیت انتخابات را چه کسی کاهش داد؟
اساسا بزرگترین دشمن انتخابات در این کشور کیست؟
بزرگترین نهادها و مقاماتی که در مقابل هر نوع انتخاب ملت ایستاده و می ایستند تا خنثی و اخته اش نمایند کدام هایند؟
ناآشنا که نیستند؟
گذشته از آن، کاهش مشروعیت انتخابات تنها به تضعیف «نظام» منجر نمی‌شود اما افسوس اینجاست که حتی در زبان ما هم نمی چرخد تا به یاد جامعه باشیم.
به یاد ملتی باشیم که تنها دلخوشی شان در این نظام فقرپرور تبعیض گرای ظالم و منحط و متحجر، یک نیم روز و یک انتخابات نصفه نیمه بود که آنهم دیگر نیست.
پس فراموش نشود: با بلایی که حکومت بر سر انتخابات آورد بزرگترین ظلم را بر مردم ایران وارد کرد.
از قضا اینجا این تضعیف نظام نیست که اهمیت دارد و رخ داده است.
آنچه صدها برابر اهمیت دارد و رخ داده، تضعیف مردمی است که آخرین داشته نیمه کاره شان همین انتخابات در جمهوری اسلامی بود.
واقعیت این است که آن تضعیف نظام پیش گفته، از آن روز رخ داد که این نظام دیگر نه جمهوری بود و نه اسلامی.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)