سی سال حاکمیت تعدیل ساختاری و خصوصی سازی علاوه بر ستم مضاعف بر کارگران، بخشی از طبقه متوسط صنعتی را هم که در شهرک های صنعتی کار و تولید میکردند و اطراف شهرهای بزرگ قرار داشتند از میان برده است. آن صنایعی هم که با پایینترین ظرفیت خود کار میکنند به دلیل سقوط قدرت خرید مردم به رکود کشیده شدهاند.
کارگران پروژه ای، کارگرانی صنعتی هستند که تولیدشان کارخانههای صنایع مادر مانند پالایشگاه ها، پتروشیمیها، نیروگاهها و دیگر صنایع تولیدی کشوراست. ولی تهاجم مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی از سه دهه پیش تا کنون در ابتدا، تنها این گروه از کارگران را شامل می شد. برغم افشاگریهای اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران و درگیریهای قانونی با این مناسبات در تبریز، بوشهر، و کشتی سازی بندر عباس، به دلیل سکوت دیگر بخشهای کارگری، مناطق آزاد تجاری – صنعتی توسعه یافت و دولت اصلاح طلب (خاتمی) کارگاههای زیر ده نفر را هم از شمول قانون کار خارج کردند تا نشان دهند در عمل چیزی به نام اصول گرا یا اصلاح طلب وجود خازجی ندارد و همگی سر و ته یک کرباسند. مشتی دلال و غارت گرند که در سنگر عقیدتی که مردم به آن باور داشتند، منافع حریصانه خود را پاسداری میکنند.
ادامه سکوت بخشهای دیگرکارگری با این امید که نولیبرالی به سراغ آنها نخواهد آمد، گامهای دولت های تعدیل ساختاری و خصوصی سازی را با شک درمانی شدید تر کرد و طرح های متعددی از طریق وزارت ضد کارگری ” کار” به مجلس برده شد تا قانون کار را به کلی در همه بخشهای کارگری و حقوق بگیری حذف کنند. این واقعیت باعث اعتراض کارگران و حقوق بگیرانی گردید که تا دیروز مهر سکوت بر لب زده بودند. ولی دیگر دولتهای پس از جنگ بر موج تعدیل ساختاری و خصوصی سازی سوار شده بودند و بدون اعتنا به این اعتراضات، همچنان راه مناسبات تحمیلی – پیشنهادی صندوق بین المللی پول را در ایران کاربردی میکنند و هر روز بیشتر خود را در آغوش خونین امپریالیسم فرو میبرند. در این میان بزرگترین صدمه را باز کارگران پروژه ای تجربه میکنند. کارگران کارخانهای بزرگ که به صورت معمول در حاشیه شهرهای بزرگ قرار دارند، حقوق بگیران دولتی، گارگران شرکت های نفت، فلات قاره و حفاری پس ازسی سال کار بازنشسته میشوند. ولی کارگران پروژهای به دلیل عدم پرداخت حق بیمه آنها به صورت مرتب به وسیله کارفرما برخی از آنها پس از بیش از چهل سال کار هنوز سی سال کارکرد آنها کامل نشده است و درزمان ناتوانی کارکردن، با سال های کمتری بازنشسته میشوند از این رو در حقوق دریافتی آنها سی روز کار منظور نمیگردد و حقوقی حداقلی دریافت خواهند کرد. کارگران وحقوق بگیران دولتی و کارخانهای با مبلغ آخرین حقوقشان باز نشسته میشوند وبدین گونه در ظاهرحقی از آنها ضایع نمیگردد.
ولی کارگران پروژه ای با حداقل حقوق بازنشسته میگردند. زیرا دولتهای نولیبرالی پس از جنگ برای کوچکتر کردن دولت ( تعدیل ساختاری) بازرسی ازعمل کرد پیمانکاران را حذف نموده است. حداقل حقوق در این شرایط خصوصی سازی که همه خدمات در اختیار مشتی دلال قرارگرفته وبه نام حکومت ولایت مطلقه . . . اصل های مردمی قانون اساسی به ذباله دانی تاریخ ریخته شده تا مردم مسخ شده بزرگتری دروغ های تاریخ را با همه وجودشان درک کنند. این حدقل حقوق بازنشستگی آن هم با سالهای کم بازنشستگی هیچ ارزشی ندارد و حداقلهای زندگی بازنشسته ای که تازه باید دردها و بیماری های یک کار سخت و اردوگاهی را مداوا کند، آن هم بدون یک بیمه کارآمد و تامین اجتماعی که هر روز یک دارو را آزاد اعلام می کند، دردی را دوا نمیکند و زندگیش را فلج مینماید. بدین جهت تنها راهی که برایش باقی میماند، در سن بالا، ریختن به خیابانها و فریاد زدن است. زیرا در کشوری که به استعمار مشتی دلال در آمده، گوش شنوایی وجود ندارد. مورد بعدی ستم مضاعف به بازنشستگان کارگران پروژهای: این واقعیت است، در زمان بازنشستگی به کارگران وحقوق بگیران دولتی و دیگر شرکتهای بزرگ و کارخانهای، تامین اجتماعی یا صندوقهای دولتی بابت سی سال کار سی ماه حقوق به بازنشسته پرداخت میکند که برای کارگر یا نیروی کار، با ارزش و قابل توجه است.
ولی این امتیاز شامل حال کارگران پروژه ای نمی شود زیرا: آنها هربار پس از ساخت یک پالایشگاه با ضایعات کار به بیرون کارخانه ریخته میشوند. باید مدتی را در جستجوی کار این در و آن در بزنند تا کاری بیابند، این شرایط دو اشکال دارد از یک سو بیمه او به گونه مرتب پرداخت نمی شود وسال های بیشتری را باید کار کند، از سوی دیگرطبق قوانین مناطق آزاد تجاری – صنعتی بیمه بیکاری شامل حال آنها نمیشود در حالی که ۳ درصد آن از حقوق شان کسر میگردد. این وضعیت سال های کار او را طولانیتر میکند از سوی دیگر در کار جدید با کارفرما جدید تا مدتها ممکن است بیمه او پرداخت نگردد و هم چنین سنوات که تامین اجتماعی میباید به بازنشسته پرداخت کند، پرداخت نمیکند، به این بهانه که پیمانکارشما سنوات شما راپرداخت نکرده است، در حالی که تامین اجتماعی میباید از پیمانکارمبلغ سنوات را هر ماه دریافت میکرد. تامین اجتماعی خود را در این زمینه مسئول نمی داند و از کارگر میخواهد اگر سنوات میخواهد باید برود واز پیمانکاران سی سال یا چهل سال پیششان بپرسند چرا مبلغ سنوات شما را پرداخت نکرده است؟ در حالی که این وظیفه اداره کار و بازرسان آنها است نه کارگر. کارگران صنعتی پروژهای مانند برخی صنعتگران دوران فئودالی که با یک سندان ویک پتک کولی وار برای کار، همه ایران را زیر پامی گذاشتند، کار و زندگی میکنند.
این زحمت کشان در طی دوران کار خود با دهها شرکت و کارفرما کار کردهاند، چگونه میتوانند آن شرکتها را که برخی شاید دیگر وجود خارجی نداشته باشند پیدا کنند، تا سنوات خود را از آنها پس بگیرند؟! کاری که جزو وظایف دولتها بود که این سه دهه با قانون زدایی بنام مناسبات اقتصادی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی در کشور، به کلی حق کارگر پروژهای را از میان برده اند. در واقع کارگران قرارداد موقت هیچ قانونی از حقوقشان دفاع نمیکند از این رو تنها باید متکی به خود باشند و با ایجاد سندیکا و اتحادیه ها متشکل گردند. در غیر این صورت میباید همه این ستمهای مضاعف را تحمل کنند. کارگران پروژه ای به دلیل ساخت مجتمعهای عظیم تولیدی دور از شهرها کار میکنند و نمیتوانند شب را در کنار خانوادهاشان به سر ببرند و میباید خوابگاههای کارگری را که حداقلهای رفاهی را در اختیارشان نمی گذارند، تحمل کنند و با غذاهایی حقیر و بسیار کم ارزش که آنها را بیمار می کند، سر نمایند. علاوه بر دور بودن از خانواده برخلاف قانون کار به جای روزی ۸ ساعت کار روزی ۱۲ ساعت کار میکنند. در واقع برخلاف اصول قانون کار که اعلام نموده کارگر در روز نباید بیش از ۲ ساعت اضافه کاری داشته باشد و آنهم نه هر روز، روزی ۴ ساعت اضافه کاری، و هر روز هم این اضافه کاری غیر استاندارد ادامه دارد. که این شیوه صدمات جبران ناپذیری به جسم و مغز آنها وارد میکند. صدماتی که هیچ مبلغی قادر به جبران آن نیست. کارگر از روی ناچاری این شرایط نا هنجار را پذیرفته است. ازسوی دیگر او طی ۱۵ روز کار معادل یک ماه کارگر معمولی کار می کنند ( کارگر طبق قانون کار در ماه باید معادل ۱۷۰ و اندی ساعت کار کند) از این روطبق اصول بین المللی کار در سطح همه جهان و از جمله ایران این کارگران پس از ۱۵ روز کار، می باید ۱۵ روز به مرخصی برود تا تجدید قوا کند و به کار برگردد.
ولی در ایران کارگران پروژهای در ماه تنها ۵ روز مرخص دارند که دو روز آن برای رفت و برگشت شان به کار و خانه مصرف میگردد.این ستم بیشرمانه سرمایه داری وطنی را حتی با نظام برده داری هم نمی توان قیاس کرد. باتوجه به اینکه در ایران این شیوه در شرکت های فلات قاره وشرکت های حفاری کاربردی میگردد. ( دوهفته کار و دو هفته مرخصی) سرمایه دار برخلاف نظر دلالان، کار آفرین نیست. او زالوی خون آشامی است که زندگی وحیات ش در گرو خون کارگر است. بازنشسته پروژه ای پس از سالها کار سخت دیگر رمقی برای ادامه ندارد و تازه باید به دوا و درمان خود بپردازد آنهم با حداقل حقوق و فرزندانی که تحصیلات دانشگاهی را به پایان برده اند ولی کاری ندارند تا مستقل شوند تا چه رسد به تشکیل خانواده. کارگر پروژه ای با تولیداتش بزرگترین صنایع مادر کشور را به وجود آورده ولی نتیجه زحماتش به جیب سرمایه دار رفته است. چه واژهای شایسته این شرایط و چنین وضعیتی در ایران است؟! زمانی که همه این شرایط را در کنار شُک درمانی حاکمیت دلال پرور، قرار می دهیم که قدرت خرید مردم را با بی ارزش کردن پول ملی به حداقل رسانده که تکهای نان با پیاز برای اکثریتی از مردم به یک آرزو بدل گردیده است، آن هم در حالی که خود را پرچمداراعتقادات مذهبی مردم نشان می دهند، چه می توان گفت؟! لطفا شما پاسخ بدهید.
تمدن ایران زمین بر اساس کشفیات باستان شناسی ( به کتاب در تاریکی هزارهها اثر ماندگاردانشمند ارجمند زنده یاد ایرج اسکندری مراجعه گردد) نزدیک به ده هزار سال است، اینک این تمدن جهانی در دستان حاکمیت هایی قرار گرفته که استثمار را حتی از حد و حدود قواعد برده داری هم گذرانده است و به نام آزادی بازار!! آزادی انسانها را به چالشی مرگ بار گرفته است، تا سیاستها و مناسبات اقتصادی نولیبرالی آمریکا را در ایران کاربردی کند. درچنین شرایط رنج باری کارگران میباید با امید به تغییر چنین شرایطی، به ایجاد تشکیلات سندیکایی خود بپردازند و پراکندگی در میان خود از میان بردارند و فریب ریاکاران انشعابگری که تشکیلات کارگری را در هم میشکنند آن هم با نام دعوت به ایجاد انتخابات جدید یا بهانههای دیگر را، نخورند. باید در کنار هم بود و اختلافات را به شیوه اقناعی حل کرد نه با انشعاب، انشعاب به هر دلیل تفرقه را گسترش میدهد و تفرقه ما را تضعیف میکند، باید یاد بگیریم به نظر جمع احترام بگذاریم نه فرد. فرد گرایی با درون مایه جنبش کارگری در تضاد است.
سی سال حاکمیت تعدیل ساختاری و خصوصی سازی علاوه بر ستم مضاعف بر کارگران، بخشی از طبقه متوسط صنعتی را هم که در شهرک های صنعتی کار و تولید میکردند و اطراف شهرهای بزرگ قرار داشتند از میان برده است. آن صنایعی هم که با پایینترین ظرفیت خود کار میکنند به دلیل سقوط قدرت خرید مردم به رکود کشیده شدهاند. گویی ایران به استعمار یک کشور بیگانه گرفتار شده است. حاکمیت با پشتوانه نیروی نظامیش با بی اعتنایی به این واقعیتها، ایران را به ورطه بحرانی غیر قابل برگشتی میکشاند.
درست مانند حکومت سلطنتی شاه که به ژاندارم منطقه معروف شده بود وبه نیابت از طرف آمریکا لشکر به عمان فرستاده بود و کمونیستهای آنجا را قتل عام نمود. همان گونه که جنبش چپ ایران را سرکوب کرده بود. در منطقه قویترین نیروی نظامی را داشت ولی با وجود بزرگترین نیروی امنیتی که پس از سیا و موساد برترین بود،( ساواک) در مقابل خواست مردم مانند یک ضایعه چرکین به ذباله دان تاریخ ریخته شد. ولی پشتوانه قدرتمند نظامی دانش وخرد را کور میکند و نظامها و دولتهای دیکتاتوری زمانی متوجه خطای خود میشوند، که دیگر کار از کار گذشته است. تاریخ به ما میگوید: مردم ما از دوران باستان تا کنون هرگز تسلیم ستم نشدهاند عقب نشینی کردهاند ولی باز با قدرت حمله نمودهاند. هر گز این واقعیت را فراموش نکنید، باید از تاریخ درس گرفت.
بازنشسته اتحادیه نیروی کارپروژه ای ایران
ناصر آقاجری
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.