جامعۀ ایران دههها است که در وضعیت اضطراری دائمی و تعلیق قانون بهسر میبرد. وقتی میگوییم وضعیت اضطراری، یعنی وضعیتی که در آن حکم تبدیل به قانون میشود. بین این دو فرق وجود دارد. قانون، ولو نامطلوب، از یک اراده جمعی ناشی میشود. اما حکم در شرایط خاص و بدون سابقه پیشین وابسته به تشخیص و اراده شخصی حاکم صادر میشود. ویژگی دیگر وضعیت اضطراری، تعدد مراکز صدور حکم است. یعنی از هر طرف حکمی صادر میشود. همچنین چون بقا در آن اصل است، هر قدر هم فساد و فقر و بدبختی گسترده و عمومی شود، رسیدگی به آنها اولویت ندارد.
بحرانها زیادند؛ از بحران زیست محیطی گرفته تا زوال اجتماعی، بیقانونی، فساد، سوءمدیریت، تبعیض و غیره. یکی از مهمترین معضلات در حال حاضر این است که نه چشم اندازی برای حل اینها در بین مقامات وجود دارد؛ نه پذیرش مسئولیتی. این درجه از نزول و بحران خیزی را در ایران مدرن کمتر تجربه کردهایم. این وضعیت بیشتر به اواخر دوره صفوی و اواخر دوره قاجار شبیه است. ما با بحرانِ زوال دولت ملی مواجه هستیم. این یکی از نواقص اصلی در ساخت حکومتی و اندیشه سیاسی مدرن در ایران است؛ به تعبیر دیگر، ما در ایران برغم یک قرن تلاش، نتوانستیم یک ساخت سیاسی مستقل از حاکم و متکی بر قراردادی اجتماعی ایجاد کنیم که آحاد ملت را صرف نظر از دین و مذهب و جنسیت و قومیت و زبان و غیره دربربگیرد. از آن بدتر: حتی نتوانستیم ساختی ایجاد کنیم که مانع از سلسلهای شدنِ حکومتها، استقلال مطلق آنها از جامعه، و درنتیجه وابستگیِ کاملِ وضعیت سیاسی و اجتماعی به منافع و تصمیمات حکام و خاندانها شود.
درواقع به نظر میآید ما از نظر فکر و عمل سیاسی یک عقبگرد فاحش داشتهایم و برگشتهایم به وضعیت ملوک الطوایفی. تجربه دولت ملی در ایران امروز به شکست عملیِ فاحشی مبتلا شده که باید جدیاش گرفت. درواقع عایدی ما از دولتِ مدرن، نه دولت بود؛ نه قرارداد اجتماعی. بلکه وضعیت اضطراری دائمی بوده است؛ یعنی خشونت و قهر دولتی بیآنکه دولتی در کار باشد. ایجاد یک قرارداد اجتماعی جدید به نحوی که فراگیر باشد و به جای طرد دائمی، آحاد جامعه را همراه با تفاوت های بنیادینِ آنها به رسمیت بشناسد، بسیار مهم است. ما تا نتوانیم این تکثر را به رسمیت بشناسیم و از شبیه سازی و طرد دست برنداریم، فقط وضع خودمان را بدتر میکنیم.
واقعیت این است که جامعه به نحوی مکانیسمهای تطبیق خود با وضعیت اضطراری را مییابد؛ هر چند به قیمتی گزاف و با له شدن تعداد زیادی در لابلای چرخ دندههای این وضعیت به غایت خشن. حیات اجتماعی تداوم خواهد یافت، اما با ملاحظه شدت و عمق ویرانی، فکر میکنم نسلها باید بگذرد تا از نو چیزی بادوام ساخته شود. فروپاشی دولت به معنای فروپاشی و زوال اجتماعی هم هست. سپهری که در آن هر کاری توسط مردمان مباح و مجاز شمرده میشود.
زنان از جمله گروههایی هستند که هم از این وضعیت به غایت آسیب میبینند، هم در مقاومت در برابر پیشرفت آن نقش مهمی دارند. متأسفانه زنانه شدن فقر یکی از مهمترین واقعیتهای زندگی امروز به ویژه در جوامعی همچون ایران است که عمدتاً اقتصاد در آنها بر محور رها کردن جامعه به حال خود میچرخد. اما فقر زنان در جامعه ما شدت بیشتری دارد، زیرا گفتار رسمی در عین اینکه جامعه و زنان را به حال خود رها میکند، همزمان برای فعالیت اقتصادی آنها مانعتراشی میکند و تا بتواند آنها را از بازار کار بیرون میکند. زنان از نظر معیشتی بین دو تیغه گیر افتادهاند: از یکسو به دلایل عدیده، دیگر به مراتب کمتر از قبل از حمایت اقتصادی و اجتماعی دولت و خانواده و شوهر برخوردارند. از سوی دیگر دسترسی آنها به بازار کار با معضلات جدی تری مواجه است.
از سوی دیگر عاملیت زنان در مقاومت در برابر این وضعیت هم چشمگیر است. دلیلش این است که زنان عموماً در ایجاد و تقویت مناسبات و شبکه هایی که در آنها اعتماد، عشق، دوستی، کمک به همنوع، خودیاری، وفاداری و فعالیتهای عمومی قویتر است، مهارت بیشتری دارند. به همین دلیل است که میبینیم در این چند سال اخیر، همپای فقیرتر شدن قشرهایی از جامعه و بیدفاع شدن بیشتر آنها، این مناسبات به ویژه بین زنان تقویت شده است. همچنین زنان عموماً پیام آور شادیاند و آن را به جامعه تزریق میکنند. فکر میکنم وجود این شبکهها و مهارتها برای دفاع جامعه از خود و مقاومت در برابر تخریبِ فزاینده و پیش رونده، بسیار مهم است. باید تا میتوانیم در تقویت این مناسبات کوشش کنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.