هر آدم ساده‌لوحی ممکن است شگفت زده شود از این که، کسی که برخی از مهم‌ترین تبهکاری‌های قرن ٢١ را بر مردم آشکار ساخت، این چنین، در زمانی که نیاز به همبستگی دارد، تنها بماند. کسی که قدم به قدم و در فقر کامل، مهم‌ترین کتابخانه ابزارهای قدرت جهان را برپا نمود، کاری کرد که هیچ یک از رقبایش نمی‌توانند ادعای انجام آن را نیز داشته باشند: هیچگاه، در این سیزده سال، حتی یک خبر نادرست انتشار نداد! اما این مانع از آن نشد که لوموند بنویسد «ژولیان آسانژ دوستدار حقوق بشر نیست»، مدیاپار «سقوط»اش را تیتر کند، یا اکونومیست زندانی شدن را جشن بگیرد.   
 
 
 قهرمان می‌شکند
ژولین آسانژ شکست‌ناپذیر
 
 
 
١١ آوریل، ژولین آسانژ، پناهنده سیاسی ازسال ٢٠١٢ در سفارت اکوادور در لندن، تسلیم مقامات بریتانیا شد. خطر استرداد بنیان‌گذار ویکی‌لیکس به ایالات متحده بسیار جدی است. او، با برملا کردن میلیون‌ها سند حساس، کاری کرد که همه از روزنامه‌نگاران انتظار داریم: شاید به همین دلیل است که بسیاری از همان‌ها به او پشت کردند؟
 
    

صبح روز ٩ نوامبر سال ٢٠١۶، روشنی صبح تازه در لندن مستقر می شود. مردی استرالیایی، ۴۵ ساله و با قامت یک متر و هشتاد و هشت سانتی، در طبقه همکف یک ساختمان آجری روی کامپیوترش خم شده و سخت مشغول کار است. دستی به ریش‌های مجعد و سفید خود می‌کشد می‌داند، مثل همه روزهای این چهار سال اخیر، پنجاه‌تایی افسر پلیس و شمار نامعلومی افسران اطلاعاتی دور و برش می‌پلکند، تحت نظرش دارند و آماده‌اند در یک چشم بر هم زدن بر سرش بریزند. زمان زیادی نیست که دونالد ترامپ عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده را گرفته است. خبرنگاران روزهای پیاپی اطراف سفارت اکوادور در رفت و آمدند‌.

چند ماه پیش از آن، در گرماگرم تابستان، ژولیان آسانژ علیرغم مراقبت‌های شدید، هزاران ایمیل زیر بینی قدرتمندترین کشور دنیا ارسال کرد، ایمیل‌هایی که نشان از زیر پا گذاشتن اصول اولیه حزب دموکرات توسط رهبران آن داشت، به نفع خانم هیلاری کلینتون و بر علیه رقیب چپ‌گرایش برنی سندرز. کسی که بیش از هر کسی در زیر نظر بود و در دالان‌های تاریک آپارتمان ویژه کنترل دیپلماتیک جمهوری اکوادور به دشواری روزگار می‌گذارند، توانست همه را فریب دهد و، ناگهان، مرکز توجه بازی‌های ژئوپلیتیک جهانی شود. مشهورترین پناهنده سیاسی جهان، که جرم‌اش انتشار اطلاعات تائید شده بود، نشان داد که هنوز تسلیم نشده است. در فوریه سال ٢٠١۶، سازمان ملل بواسطه یک گزارش که توسط یک گروه کاری اش تهیه شده بود، انگلستان و سوئد را (به خاطر صدور دستور بازداشت وی در اروپا) محکوم کرد و خواستار آزادی وی شد. به نظر می‌رسید، همه چیز به خوبی می‌گذشت. اما، افشای ایمیل‌های آقای جان پودستا، مدیر انتخاباتی کلینتون، آغازگر موج تکانی در رسانه‌ها بود که هر صدای عقلایی، و پیش از همه برداشت‌های مثبت اوباما به نفع ویکی‌لیکس(١)، را در خود محو ساخت.

نوزدهم مه ٢٠١٧. آقای بالتازار گراتسون، مدیر گروه وکلای آسانژ، می‌خواهد با احتیاط حرکت کند. مدت زیادی نیست که سوئد موضوع ظن به تجاوز جنسی را مسکوت گذاشته است. اما او، که موجب دستگیری آگوستو پینوشه شده بود و علیه القاعده و آقای جرج و. بوش مبارزه می‌کرد، درمی‌یابد اوضاع زیاد خوب نیست و مشکلات یکی پس از دیگری دارند فرود می‌آیند. وضعیت دولت اکوادور، که درآمد‌ سالیانه‌اش به یک هفتم بودجه نظامی ایالات متحده هم نمی‌رسد، رو به وخامت است.

سال‌ها مقاومت در برابر فشار واشنگتن سرانجام پایان یافت. آقای لنین مورونو، که خود را برای سوگند خوردن به عنوان رئیس جمهور به جای آقای رافائل کورا آماده می‌کرد، نخواست با آسانژ ملاقات کند. اخیرا، ویکی‌لیکس هم اقدام به افشای زرادخانه ترفندهای سیا و عملا خنثی کردن تمام سلاح‌هایی کرده که مورد استفاده سیا برای هک کردن اهداف‌اش بود. بالاخره، وقت آن رسید که دولت خشمگین ترامپ دریابد با یک ناراضی طرف است، نه متحدی که تصور می‌کرد در نهایت می‌تواند وی را به سوی خود جلب کند.

سال ٢٠٠۶، زمانی که آسانژ فعالیت تاثیرگذاری چون ویکی‌لیکس را شروع کرد، چهره قابل اعتنای جهان هکرها بود. اما کسی انتظار نداشت که مردی چون او، با سیمایی هنوز جوان، گسترده‌ترین افشاگری‌ها در تاریخ را موجب شده و بی‌وقفه خوانندگان‌اش را به دنیای دسیسه‌های سفارت‌خانه‌ها در خاورمیانه، اسرار رژیم بشارالاسد یا بازی‌های اولیگارشی پایتخت‌های آفریقا ببرد و فساد ذاتی اقشار بالای جامعه آمریکا یا روابط سرویس امنیتی فدرال روسیه (FSB) با جاسوسان و مزدبگیران‌اش را هم بی‌نصیب نگذارد.

از کتاب راهنمای سیانتولوژی گرفته تا عملیات یک بانک بزرگ سوئیسی و مقررات داخلی خلیج گوانتانامو، انتشارات نخست ویکی‌لیکس دردسر زیادی درست کرد و موجب شد وزارت دفاع ایالات متحده دستور بررسی و تحقیق در سازمان را بدهد… که آن را هم ویکی‌لیکس منتشر کرد. اختلاس بزرگی در ایسلند برملا می‌شود؛ در کنیا، پس از فاش شدن گزارشی سری درباره کاندیدای مورد توجه، انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٧ دستخوش تغییر می‌شود. اما، هنوز سایت به آن افتخار و شکوهی، که محبوبیتی قطعی نصیب‌اش سازد، دست نیافته است.

در آوریل سال ٢٠١٠، ویدئویی از نوع خاص این نقش را ایفا کرد. عنوان آن Collateral Murder (قتل جانبی) بود. در این ویدئوی سیاه و سفید، در پس‌زمینه‌ای از اظهارات کم‌رنگ و بی‌رمق، شاهد قتل شهروندان و روزنامه‌نگاران رویتر توسط نیروی آمریکا در عراق هستیم. اجساد، که مثل بازی ویدئویی از آن‌‌ها فیلم گرفته شده، همراه با قهقهه‌های قاتلین، رسانه‌های غربی را تکان داد. آن‌ها که خود را هدف می‌دیدند، تلاش کردند چهره واقعی «جنگ‌های تمیز» ایالات متحده در خاورمیانه از سال ٢٠٠١ را آشکار سازند؛ منازعاتی که خود تا آن موقع عمدتا از آن دفاع کرده بودند. در ماه‌های بعد، ویکی‌لیکس اقدام به انتشار شواهد هزاران جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت تحت عنوان بخشی از «روزنگارهای جنگ افغانستان» و «روزنگارهای جنگ عراق»، با مشارکت معتبرترین سردبیران در غرب، آسانژ را به اوج قله رسانه‌های در بحران رساند.

«دستان آغشته به خون»
ویکی‌لیکس شروع به انتشار هزاران گزارش جنگی و سپس ٢۴٣٢٧٠ گزارش دیپلمات‌های آمریکایی کرد و گروهی از سازمان‌ها، از عفو بین‌الملل گرفته تا مجله تایم، اکونومیست و لوموند شروع کردند به جایزه دادن به آن. این گزارش‌های افشاگر فساد رژیم‌های عرب نزدیک به واشنگتن بودند و مورد استفاده تظاهر کنندگان در تونس، چند روز پیش از سقوط آقای زین‌العابدین بن‌علی در ٢٠١١، قرار گرفت. کلینتون، وزیر امور خارجه وقت رئیس جمهور اوباما، باید به یکی یکی این کشورها سر می‌زد و از آن‌ها پوزش می‌خواست.

دانشگاهیان و رسانه‌های سراسر جهان، برای پی بردن به علل و دلایل برخی از رویدادهای مهم سال‌های اخیر، به این بایگانی‌ها هجوم آوردند. هزاران دادخواست، مبتنی بر انتشارات ویکی‌لیکس، در دادگاه‌ها مطرح شدند. آنگاه بود که هیئت تحریریه نشریاتی، که با سایت مشارکت می‌کردند، کم‌کم نگران شدند. آن‌ها از این شیوه کار که پیوند مستقیم بین روزنامه‌نگاران و منابع‌شان را زیر سوال می‌برد، نگران شدند. اگر قرار باشد آن چه را که این هرمس * نوین در دسترشان قرار می دهد دنبال کنند، فشار شدیدی را به دنبال خواهد داشت که حاصل‌ آن از هم گسیختگی کامل است.

از ٣٠ ژوئیه سال ٢٠١٠، نخستین مقالات در محکومیت آسانژ به داشتن «دستان آغشته به خون» در مطبوعات،- از جمله روزنامه‌های متحد با سازمان ویکی‌لیکس ، ظاهر شدند.(٢) همچنان که وزارت امور خارجه ایالات متحده تیمی شامل بیش از دویست دیپلمات را به خفه کردن ویکی‌لیکس گماشت، طرح جرم تجاوز جنسی علیه آسانژ نیز در سوئد مطرح شد. بدین ترتیب، راه برای سردرگمی قانونی طی بیشتر از شش سال باز شد و، در این میان، مطبوعات نیز نقش خود را داشتند. در این جا، رسانه‌ها همان شیوه‌های پنهان سانسور همیشگی خود را در مورد گزارشات دیپلماتیک به کار می‌گرفتند. در کانال‌های خبری آمریکایی، گویندگان پی در پی خواهان دستگیری و حتی، مانند آقای ترامپ در سال ٢٠١٠، اعدام بنیان‌گذار ویکی‌لیکس «به هر قیمت» شدند.(٣) وقتی آسانژ، در دسامبر سال ٢٠١٠، در لندن، دستگیر شد، دیگر نمی‌توانست، روی کسانی که برایش جشن می‌گرفتند، حساب کند.

هفت و نیم سال بعد، در ٢٨ ژوئن سال ٢٠١٨، مایکل پنس، معاون رئیس جمهور ایالات متحده، ملاقاتی در کویتو با رئیس جمهور مورنو داشت که در پی آن قطع پیوند بین آسانژ و اکوادور به نتیجه رسید. با کمال تعجب، جانشین کورآ در تلاش است میراث وی را به باد دهد(۴) و خواهان دریافت کمک مالی از ایالات متحده است. آقای پنس هم از خوشحالی دست‌هایش را به هم می‌ساید. چند ماه پیش، دفتر دادستانی کل ایالات متحده، آقای جفرسون («جف») سشنز، دستگیری آسانژ را در اولویت قرار داد. پیش از آن در آوریل سال ٢٠١٧، مایکل پامپیو وزیر امور خارجه آینده و مدیر وقت سیا، ویکی‌لیکس را «اداره جاسوسی غیر حکومتی دشمن» خواند. آسانژ این خطر را کرد که مستقیما با خود آقای ترامپ در افتد، کاری که پیش از با خانم کلینتون، زمانی که محبوبیتی داشت، کرده بود.

در حالی که منزوی ساختن رئیس جمهور ایالات متحده اغلب او را در رویارویی با ادارات -دیپلماتیک و نظامی-، که نگران امتیازات و بودجه‌های‌شان هستند، قرار می‌دهد، ظاهر آسانژ از نظر او موضوع معامله مناسبی در جنگ فرسایشی‌اش با «دولت در سایه» است. آقای مورونو، که خود نگران افشاگری‌های ویکی‌لیکس است، که اشاره به ثروت غیرقانونی‌اش دارد، می‌گوید خواهان امتیازاتی است. مذاکرت برای موافقت‌نامه‌های تجاری، اقتصادی و نظامی به سرعت آغاز و سرنوشت آسانژ قطعی شد. اکوآدور وامی به ارزش ٢/١٠ میلیارد یور از موسسات مالی بین‌المللی تحت نفوذ آمریکا (بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول) دریافت خواهد کرد. آسانژ دریافت که روزهایش در سفارت رو به پایان است. الیزه، به توصیه من، نخواست، با پذیرفتن کسی که فرزندش در این کشور است و خدمات مهمی به این کشور کرده، به ویژه پس از برملا شدن جاسوسی سیستماتیک از رئیس جمهورها و شرکت‌های فرانسوی، که در مزایده‌های بیشتر از ٢٠٠ میلیون دلار شرکت کرده بودند، توسط سرویس‌های جاسوسی آمریکا، در این موضوع مداخله کند.

هنگام دستگیری آسانژ در سفارت اکوآدور در ١١ آوریل سال ٢٠١٩، برخلاف تمام کنوانسیون‌های بین‌المللی پناهجویان، مطبوعات غربی، از واشنگتن پست گرفته تا ورلد، گاردین و نیویورک‌تایمز، خجالتی شدند و گاه حتی برخوردی خصمانه داشتند. سرنوشت روزنامه‌نگار محصور در فضایی به مساحت بیست متر مربع، بدون دسترسی به هوای آزاد و آفتاب، به مدت هفت سال، در حالی که ماه‌ها در انزوای کامل و در شرایطی مشابه شکنجه به سر می‌برد، همه‌اش به خاطر کار بزرگی که انجام داده بود، آن‌ها را تکان نداد. آسانژ ضعیف شده، با چهره ای شکسته از تنهائی دیگر جائی در میان آنها ندارد.

هر آدم ساده‌لوحی ممکن است شگفت زده شود از این که، کسی که برخی از مهم‌ترین تبهکاری‌های قرن ٢١ را بر مردم آشکار ساخت، این چنین، در زمانی که نیاز به همبستگی دارد، تنها بماند. کسی که قدم به قدم و در فقر کامل، مهم‌ترین کتابخانه ابزارهای قدرت جهان را برپا نمود، کاری کرد که هیچ یک از رقبایش نمی‌توانند ادعای انجام آن را نیز داشته باشند: هیچگاه، در این سیزده سال، حتی یک خبر نادرست انتشار نداد! اما این مانع از آن نشد که لوموند بنویسد «ژولیان آسانژ دوستدار حقوق بشر نیست(۵)»، مدیاپار «سقوط»اش(۶) را تیتر کند، یا اکونومیست زندانی شدن را جشن بگیرد.(٧)

برای درک این گسستگی با دنیای رسانه‌ها، لازم است چگونگی عملکرد روزنامه‌نگاری مدرن در چارچوب بورژوازی و بازار اطلاعات را، که نزدیکی به قدرت شرط زنده ماندن در فضایی رقابت‌آمیز است، درک کنیم. مدل‌های مختلف با یکدیگر هم‌زیستی می‌کنند. مدیاپار در فرانسه، که ظاهرا کمتر خطوط قرمز را رعایت می‌کند، پایبند به نوعی «روزنامه‌نگاری و افشاگری» است که دائما چرخه برملا کردن خلاف‌ها و خیانت‌ها را بازگو می‌کند، بدون آن که سیستمی را، که رسانه خود جزئی از آن است، به پرسش گیرد و از این نظر، تفاوتی با موسسات مدعی روزنامه‌نگاری سنجیده مانند لوموند، گاردین یا نیویورک‌تایمز وجود ندارد.

آسانژ ربطی به این دو مدل نداشت. وی، به عنوان مبدع نظریه «روزنامه‌نگاری علمی»، از شیوه‌های تجاهل دور شد و، با افشای اطلاعات مهم و مهم‌تر، به ما آموخت که از هر گونه ابزار قدرت دور بمانیم. تنها اطلاعاتی را، که منابع آن‌ها با وسواس وارسی، به درستی طبقه‌بندی و داده‌ها به دقت تحلیل شده بودند و، پس از عبور از همه این فیلترها، از پلاتفرم ناشناس که تنها خودش کلید آن را داشت، منتشر می‌کرد. تمام اطلاعات روی این پلاتفرم همراه با منبعی خام بود که هر کس می‌توانست آن را مورد بررسی قرار دهد و در اختیار گیرد. به این ترتیب، دیگری اثری از امتیازاتی، که گروه بسته روزنامه‌نگاران برای خود قائل‌اند، نخواهد بود.

چنین تاکیدی بر هوش جمعی درست برخلاف اصول دوران ما است و، صرفنظر از آثار حاصل از افشاگری‌های بلافاصله آن، خبر از ظهور چشم‌اندازی مهم می‌دهد که همگان در آن مشارکت دارند و به دوراز هر گونه تجاهل است. ویکی‌لیکس به صورت نوعی فرارسانه درآمده که تمام رقابت‌ها را پشت سر گذاشته و حسادت‌های خیلی‌ها را برانگیخته است.

ماهیت رادیکال رویکرد آسانژ اجازه هیچ گونه سازش با نهادهای موجود را نمی‌دهد. و همین جهان رسانه‌ها را، که به آسودگی نزدیکی به آن چه که قدرت حاکم دارد خو گرفته‌اند، تهدید می‌کند و دستگاه‌های قدرت را، که هر لحظه بیم از آن دارند که در معرض دید قرار گیرند، می‌ترساند. منطقی است که این استرالیایی دور از وطن، که برخلاف میل‌اش به صورت تافته جدا بافته مغرب‌زمین درآمده، با اتهامات تجاوز، ضدیت با یهودیان، توطئه و حتی نوکری سرویس‌های مخفی روسیه مواجه شود. هشت سال پس از ظهور ناگهانی این مرد در قامت یک قهرمان، هنگام دستگیری، برخی او را «مطلق‌گرای شفافیت»(٨) و گروهی «دشمن آزادی‌ها»(٩) می‌دانستند.

——————————–
* هرمس از اساطیر یونان است که با زیرکی بین خدایان و انسانها در رفت و آمد بود

١- Dernière conférence de presse de M. Obama à la Maison Blanche, 18 janvier 2017.

٢- David Leigh, « WikiLeaks “has blood on its hands” over Afghan war logs, claim US officials », The Guardian, Londres, 30 juillet 2010. Cf. « The Guardian’s war on Assange ». Le quotidien britannique a également cherché à accabler Assange en prétendant, sans preuve, qu’il avait rencontré à Londres le directeur de campagne de M. Trump, une information inexacte sur laquelle il n’est pourtant jamais revenu.

٣- Nick Collins, « WikiLeaks : Guilty parties “should face death penalty” », The Telegraph, Londres, 1er décembre 2010.

۴- Lire Franklin Ramírez Gallegos, « En Équateur, le néolibéralisme par surprise », Le Monde diplomatique, décembre 2018.

۵- « La trajectoire ambivalente de Julian Assange », Le Monde, 14-15 avril 2019.

۶- Jérôme Hourdeaux, « Julian Assange, l’histoire d’une déchéance », Mediapart, 11 avril 2019.

٧- « Julian Assange : journalistic hero or enemy agent ? », The Economist, Londres, 12 avril 2019.

٨- « La trajectoire ambivalente de Julian Assange », op. cit.

٩- « Profession journaliste », rencontre avec Fabrice Arfi, Bibliothèque publique d’information, Paris, 17 avril 2019

* ژوان برانکو پژوهشگر، دستیار سابق دادستان دادگاه کیفری بین المللی

لوموند دیپلماتیک
 
 
نویسنده: Juan Branco*
برگردان: عبدالوهاب یاسری
 

 

بعد >

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com