جنبش اجتماعی کنونی که خصلتی همگانی پیدا کرده، علت وجودیش را مدیون خود است و نمی توان محتوای مثبت آنرا صرفا به واکنشی منفی تقلیل داد. درست است که این جنبشی اعتراضی است اما برای تداوم و قوام گرفتن حیات خودپویش، مستلزم خوداگاهی نسبت به ذات ایجابی خویش می باشد. جنبشی که “غایت” خود را در خود نیابد، خود سرنوشت ساز نیست و در کشمکشی مداوم با انچه نمی خواهد، با “غیر”، خود را فرسوده میکند. جنبشی که صرفآ خود را با ضد خودش تعریف کند هنوز در خود ریشه نبسته، و خودواسطه گر نشده است. درحال حاضر ادراک این مساله برای اندیشمندان ما اهمیتی تعیین کننده دارد. اگر آنها زمینه های دوام و بالندگی جنبش اجتماعی را در خودِ آن جستجو نکنند، اگر “امر ممکن” را صرفا ازطریق سنجش توانایی های معاندین مردم شناسایی کنند، نمی توانند راهبردی سرنوشت ساز برای حرکت مردمی امروز تدوین کنند. ذهن اندیشمند نمیتواند از طریق مداقه ی بیواسطه “واقعیتِ” موجود به نتیجه گیری برسد. دراینجا “واسطه” واقعیت وجودی خود جنبش است، درغیراینصورت ذهنیت متفکر نسبت به دینامیزم درونی جنبش به عاملی “خارجی” تبدیل شده، هدفی خودپرداخته را عمومیت بخشیده و برمبارزات جاری تحمیل میکند. حال این هدف چه بسیط و همه جانبه باشد چه محدود و تنگ نظر.

ادامه مطلب در لینک زیر:

در روش شناسی مبانی آزادی

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)