من هشت سال پیش به دکتر معین رای دادم . بسیار خوشبین و امیدوار بودم . فکر می کردم جامعه ای که خاتمی را از سر گذرانده لابد حرف های دکتر معین به مذاقش خوشتر می آید . فکر می کردم یک قدم جلوتر می رود . آن وقت ها بچه بودم لابد . نصویر روشنی از جامعه ام نداشتم . نمی دانستم مردم کشورم راه دیگری را پیش گرفته اند و قرار است این بار انتخابات را تحریم کنند . قضاوت نمی کنم . فقط می گویم نمی دانستم تحریم این همه طرفدار داشته باشد . توی ستاد نسیم برای معین تبلیغ می کردیم و بسیار امید داشتیم که معین رای می آورد . فکر نمی کردیم باید مرحلهء دوم با همان تحریمی ها برویم به هاشمی رای بدهیم . بدترین تصمیم زندگی ام رای به هاشمی بود . با اشک انگشتم را جوهری کردم و سر افکنده به خانه برگشتم . تصویر احمدی نژاد روی مونیتور پشت مجری بی بی سی که می گفت هی ایز پریزیدنت آو ایران سر افکنده ترم کرد . باری ! خواستم بگویم من هزار بار دیگر هم رای می دهم . تخمم نیست که برگهء آخر شناسنامه ام هیچ مهری نخورده باشد یا هزار تا . فکر می کنم احمدی نژاد رئیس جمهور تمام ماست . همهء آن هایی که هشت سال پیش انتخابات را تحریم کردند یا نکردند . چه مهم است مهری باشد یا نباشد . این نوشته هیچ ربطی به رای دادن یا ندادنم ندارد . حالا می گویم رای نخواهم داد . شاید روز آخر نه حتی سر افکنده بروم پای صندوق رای . اهمیتی هم ندارد برایم .
_ این که همیشه توی این کشور یکی فصل الخطاب است و وقتی می گوید بحث تقلب توی انتخابات منتفی ست و یعنی که حقیقتا منتفی ست این دارد آزارم می دهد . نامه های نوری زاد به رهبری ، بیانیه های میر حسین موسوی و ایستادگی مهدی کروبی در برابر فصل الخطاب سی خرداد آیت الله خامنه ای ، تمام زندانیانی که توی این سال ها سر خم نکردند ، هیچ جسارتی برای سیاستمداران این کشور به همراه نداشته . بعد از سخنرانی رهبری ، بحث تقلب در انتخابات از موضوعیت می افتد . دیگر حتی کوچکترین اشاره ای هم نمی شود . هنوز حرف اول و آخر را یکی می زند .
توی تمام نوشته هایی که خوانده ام که تمامش صرفا دعوت از خاتمی ست برای شرکت در انتخابات ، هیچ ردی و نشانی از مردم ، از شهیدان هشتاد و هشت ، از زندانیان این چهار سال ، موسوی و کروبی ، آن ها که از دانشگاه شان ، از محل کارشان اخراج شدند ، متواری شدند ، پناهنده های هنوز بلاتکلیف ، هیچ ، هیچ ردی و نشانی نیست .
دست کم نه از اصلاح طلبان داخل کشور ، که از کسی مثل محمدرضا جلایی پور انتظار نوشتهء دیگری داشتم . که دل نگرانیش چیزی فراتر از وجههء خاتمی باشد .
_ من سال هشتاد و چهار توی حلقهء آزادی بودم . ما دست هامان را داده بودیم به هم . گشاد گشاد . با این همه هیچ جوره نمی شد آن حلقهء دور میدان آزادی را پر کرد . تعدادمان کم بود . من سال هشتاد و هشت توی زنجیرهء سبز خیابان وایعصر بودم . جمعیت آن قدر زیاد بود که بیشتر شبیه تظاهرات بود . از رو به روی امیر کبیر می رفتیم پایین . می گفتند بروید پایین را پر کنید . بالا جمعیت زیاد است . توی چهار راه ولیعصر دیدیم جمعیت می آید بالا . می گفتند پایین پر است . برویم بالا . نرفتیم . ماندیم همان جا . ولیعصر پر بود از ما . دیگر شعار نمی دادند . می رقصیدند . جشن بود . پیروزی بود . ما برنده بودیم گیرم اسم رئیس جمهورمان از صندوق ها در نیامد . باری ! این ها را گفتم که بگویم سال هشتاد و چهار هم تقلب شد . کروبی خوابید و بیدار شد و رای نیاورد . فرداش ایران قیامت نشد . صدا از کسی در نیامد . چرا باید فکر می کردیم تقلب شده وقتی نتوانسته بودیم دور میدان آزادی را حلقه کنیم ؟ چهار سال پیش اما ، می دانستیم زیادیم . بحث تقلب در انتخابات از قبلش هم مطرح شده بود . اول ها شعار می دادیم ؛ « اگه تقلب بشه ! ایران قیامت می شه » فکر می کردیم انتخابات را می کشانند به دور دوم . بعد تر می گفتیم ؛ « موسوی اول نشه ! ایران قیامت می شه » شک نداشتیم موسوی برندهء انتخابات است . با قاطعیت . حق نداشتند انتخابات را بکشند دور دوم . شب آخر رفته بودیم سمت میدان فلسطین . یکی از بسیجی ها گفت بروید خانه . ما رای هامونو ریختیم تو صندوق . یک کم داد و بیداد شد . دوستم زنگ زد به یکی از بچه های کوی دانشگاه . گفت چند نفرید . پسره گفت خیلی . ما فکر کردیم شوخی می کند . گفتیم بیایند سمت میدان فلسطین . یادم نیست کدام سمت بودیم که جمعیت را دیدیم که داشتند می آمدند . قبلش گاردی ها . اولین بار گاردی ها را آن جا دیدم . داشتند بچه های کوی دانشگاه را اسکورت می کردند . که جمعیت بهشان نپیوندد . می رفتند سمت وزارت کشور . می خواستند خط و نشان بکشند . پلیس جلوی ماشین ها را گرفت و گاردی ها بچه های کوی را تا خوابگاه مشایعت کردند . آن شب ها تهران داشت خودش را آماده می کرد برای شب های پر التهاب بعد از انتخابات .
اگر آن زنجیرهء انسانی و تمام شب های قبل از انتخابات نبود من هیچ از ذهنم هم نمی گذشت که فردای اعلام نتایج بزنم از خانه بیرون و بروم سمت میدان ونک . اصلا چرا ونک ؟ ونک پر بود از جمعیت عصبانی و سرخورده . کی ما را کشانده بود توی خیابان ها ؟ قبل از انتخابات ما بی آن که بدانیم قرار این روز و این روزها را گذاشته بودیم . بیست و پنجم قرار بود برویم استادیوم آزادی جشن پیروزی بگیریم . نطفهء بیست و پنجم پیش از انتخابات بسته شد .
این ها را در جواب دوستی می گویم که می گفت موضوع مهم تر شرکت کردن خاتمی و رای دادن در انتخابات است . که می گفت بار پیش که تقلب شد کی فکرش را می کرد مردم بیایند توی خیابان . که فکر می کرد این بار هم مردم خواهند آمد . که فکر می کرد حالا باید خاتمی را راضی کرد . من فکر می کنم موسوی و کروبی خیلی هوشمندانه پیش از انتخابات موضوع صیانت از آراء را پیش کشیدند و از باز بودن فضای انتخابات برای تجمع های خیابانی استفاده کردند که اعتراضات خیابانی بعد از انتخابات شکل گرفت . می دانم این بار شاید فضا مثل چهار سال پیش باز نباشد اما بدون شک از چهار سال گذشته و از چهار سال آینده باز تر است . چرا نباید از این فرصت کوتاه استفاده کرد برای حرف هایی که نمی شود زد ؟ برای زندانیان سیاسی ، دستگیری دراویش ، ظلمی که به کردها می شود .
یادم هست توی شلوغی بیست و پنجم خرداد که فکر همه تقلب در انتخابات بود گروهی از زنان امضا جمع می کردند برای کمپین یک ملیون امضاء . آن زن ها داشتند آخرین قطره های آزادی را نفس می کشیدند . آن ها به هدف چند صد ساله شان می اندیشیدند . فارغ از تمام اسم ها و حزب ها .
__ اصلاح طلب ها همیشه تخم مرغ شان را توی یک سبد می گذارند .
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
من تا حالا رای ندادم اما شما یه قاعده اصلی لااقل تو این کشور رو فراموش کردی ابجی . نتیجه انتخابات و را ی دهنده ها تعین نمیکنن شمارنده ها این کا رو میکنن !!!
پنجشنبه, ۸ام فروردین, ۱۳۹۲
اولین بار بود که یه مطلب در مورد انتخابات را تا آخر خوندم!
ممنون
پنجشنبه, ۸ام فروردین, ۱۳۹۲
تو رو خدا رأی ندید
سه شنبه, ۲۰ام فروردین, ۱۳۹۲