با دعوت به مناظره اسماعیل بخشى از وزیر اطلاعات و بیان شکنجه شدنش، سرِ زخمِ همیشه چرکین این عمل خلاف قانون بار دیگر باز شد. در گذشته برخی از زندانیان سیاسی مانند عبدالله مومنى و حمزه کرمى وصف شکنجه و تحقیر شدنشان را نوشتند و مجید توکلى هم چندى پیش طى رشته توییتى به این موضوع پرداخت. تقى رحمانى، احمدزیدآبادى، اکبر گنجى و بسیارى دیگر از دهه قبل گفته اند. اما کى قرار است بساطش جمع شود و دستگاه قضایى و ضابطین به این نتیجه برسند که خلاف نص صریح عمل می کنند، هنوز معلوم نیست.

اکثر کسانی که یک بار به زندان رفته باشند، طعم شکنجه را چشیده اند. مصادیقش آن قدر زیاد است که گاهى فراموش می کنیم تحت شکنجه ایم. فحاشى حین بازداشت مصداق شکنجه است. استفاده از چشم بند مصداق شکنجه است. انفرادى مصداق شکنجه است. اما همه این ها در برابر ضرب و شتم و آزارهاى روانى ممکن است به چشم نیاید.

اما آن چه باعث تاسف می شود، نادیده گرفتن تعهد مسئولین قضایی است و اگر تاکنون ادامه داشته حاصل این اغماض است. اگر بازجو مورد بازخواست قرار می گرفت و تنها به تکذیب و پاک کردن صورت مسئله پرداخته نمی شد، شاید امروز ستار بهشتى و بسیارى دیگر در قید حیات بودند. چه بسا بیان بیش تر توسط افراد بیش تر و پیگیرى قضایى -هر چند بى نتیجه- می توانست حساسیت جامعه را برانگیزاند و مسئولین را وادار به رسیدگى کند. اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که از آن جایی که شکنجه ها در مکان هاى نامعلوم انجام شده و امکان دسترسى فرد به پزشک قانونى و جمع آورى مدارک مهیا نیست و در صورت هرگونه صحبت و یا اقدامى، مدارک و مستندات طلب می شود، پیگیرى سخت و گاه غیر ممکن می شود.

یک بار از یکى از نمایندگان مجلس ششم که سال ٨٨ مورد شکنجه واقع شده بود، پرسیدم اگر کسى مى آمد و شرح ماوقعى را که بر شما رفت، برایتان تعریف می کرد باور می کردید!؟ جواب داد: «باورم نمی شد در زندان هاى جمهورى اسلامى این اتفاقات رخ می دهد». بدا که تا وقتى مسئولیم، باور نمی کنیم و تا سرمان نیامده، نمی پذیریم. اگر در مقابل موج دستگیرى ملى-مذهبى ها در اوایل دهه ٨٠ و آن مصاحبه تلویزیونى کذایى از مرحوم مهندس سحابى ایستادگى شکل می گرفت، آیا براى بسیارى از کسانی که باور نمی کردند، بسیارى از آن اتفاق مى افتاد!؟

یک گام جلوتر می گذارم. زندانیان سیاسى، کم و بیش صدایشان شنیده می شود اما واى به حالت اگر متهم جرایم عادى باشى. مدتى در زندان هاى عادى تحمل حبس کردم. گاهى چیزهایى می دیدم که خارج از باور بود. گاهى فرد چنان مورد ضرب و شتم واقع شده بود که تا چند روز به کمک دیگران به دستشویى می رفت. دست و پاهاى ورم کرده و بدنى مجروح. اینان هیچ گاه صدایشان شنیده نمی شود و بدتر از آن پذیرفته اند که این بخشى از اتهاماتشان است. جرات که جاى خود، حتی نمی دانند می توانند شکایت کنند.

جاى دیگر با محکومین امنیتى و به زعم حاکمیت مرتبط با گروهک هاى معاند نظام حرف زدم. چیزهایى تعریف می کردند که مو بر تن راست می کرد و اگر فقط نصف حرف هایشان صحت داشت -که داشت-، مسببینش باید به جرم جنایت محاکمه شوند.

اما و اگرها زیاد است. واقعیت این ست که این جرثومه هم چنان هست و باید فکرى به حالش کرد.

***

اکنون که اسماعیل بخشى نه طلبکارانه که حق خواهانه به میدان آمده، تنهایش نگذاریم. صداى او باشیم. در زمانی که قدرت طلبان چون همیشه دروغ گویانه سعى در انکار این واقعیت موجود دارند، با بیان آن چه که دیده یا شنیده یا چشیده ایم، توقف این روند را مطالبه کنیم.

لازم به ذکر است کمیته هاى پیگیرى شکنجه اگر در اینترنت جستجویى کوچکى بکنند، میزان خشونت با درویشان را خواهند دید؛ اهانت، فحاشى، ضرب و شتم. یا نوع برخورد با محمد حبیبى، معلم شریفى را که هنگام دستگیرى کتک زدند. و بسیارى موارد دیگر.

 

چیزى عوض نشده است

شاید فقط رفتارها، تشریفات و رقص ها

با همه این ها

حرکت دست ها در دفاع از سر

همان ست که بوده

این تن به خود می پیچد

از جا می جهد

و سعى می کند خود را کنار بکشد

پاها جا می زنند

زانوها از جا می پرند

کبود می شوند

ورم می کنند

کف از دهان بیرون می زند

خونریزى می کند…

شکنجه اما همه را یکى می کند.      

شیمبورسکا


نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com