شعری از:خالد بایزیدی(دلیر)
برای خسرو گلسرخی
 
 
 
باغبانی پیر
درشبی گفت:
بی توای غنچه نوشکفته بهارانم
همه گل های باغ
گل حسرت ویاس شده اند
ونسیم صبحگاهی
بوی تسلیم می دهد
خون می گرید
وباغ سرشارازفریاد
درخت باسرانگشتان
گل سرخ رامی بوید
باغ درآرزوی گل سرخ
باغبان با چشمان نمناک دریایی
برسرنعش گل سرخ
توفانی شد
گل سرخ درشبی بارانی
چگونه زیستن را
چگونه مردن را
چگونه نگریستن را
چگونه اندیشیدن را
به ما آموخت

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com