فمینیست اینستاگرمی، سودای تغییر به میانجی رخنه ایجاد کردن در روبنای فرهنگ دارد. او اما از تماشای تصویر بزرگتر عاجز است. او روزبهروز پایههای هویت خود را درون کالتی که با هممسلکهایش تشکیل داده، مستحکمتر میکند. این کالت به مرور واژگان آیینی خود را تصاحب میکند: موی بدن، باکرگی، قاعدگی و … . فمینیست اینستاگرمی اما از جایگاهِ پروبلماتیک بدنها در کانتکست تاریخی-اقتصادی-سیاسی، ادراکی غالباً سطحی دارد.
میگویند ما از فرودست نمینویسیم چون به سانتیمانتالیزم منجر میشود. میگویند در جامعهای میتوان از فرودست نوشت که سیاستمدارش پاسخگو باشد و سیستم اقتصادیاش کارآمد (و از خود نمیپرسند در چنین سیستمی چرا باید اصولاً فرودستی وجود داشته باشد؟). اصرارشان بر این است که ما اکتیویست نیستیم و کارویژه خود را آگاهیبخشی قرار دادهایم. ما فرهنگسازی میکنیم، میخواهیم با سلاح فرهنگ به جنگ ارتجاع برویم. اینها، چکیده بخشی از گفتمانیست که در فضای مجازی میان برخی از فعالان زنان مطرح است. فعالانی که صفحات مجازی پربازدید و بسیار پرطرفداری در اینستاگرم، توییتر و … دارند، ویدئوهای لایوی که میگذارند همیشه مخاطبان پروپاقرصی دارد که شنونده حرفها و توصیههای ایشان هستند و فعالانه در بحثها مشارکت میکنند. آنها اغلب در IGTV (تلویزیون اینستاگرم) کانال دارند و تلاش میکنند از تمام ظرفیتهای مجازی برای انتقال پیام خود و جذب مخاطب بهره گیرند. در این یادداشت، ما از عنوان «فمینیست اینستاگرمی» برای نامیدن این گروه بهره میگیریم (به سبب اینکه فعالیت اینستاگرمی آنها مشهودتر است).
فمینیست اینستاگرمی، همانطور که گفته شد، سودای تغییر به میانجی رخنه ایجاد کردن در روبنای فرهنگ دارد. او اما از تماشای تصویر بزرگتر عاجز است. او روزبهروز پایههای هویت خود را درون کالتی که با هممسلکهایش تشکیل داده، مستحکمتر میکند. این کالت به مرور واژگان آیینی خود را تصاحب میکند: موی بدن، باکرگی، قاعدگی و … . فمینیست اینستاگرمی اما از جایگاهِ پروبلماتیک بدنها در کانتکست تاریخی-اقتصادی-سیاسی، ادراکی غالباً سطحی دارد. در صورتبندیِ غیرذاتگرای او، از قضا تنها یک ذات تبیین میشود؛ همه چیز سراسر تابوست و ما باید طغیان کنیم و علیه این تابوها فعالیت کنیم و آدمها را مطلع کنیم و زنها را نجات دهیم. او به مفاهیم نخنما و عامهپسندی همچون سبک زندگی (که از کثرت کاربرد ناصحیح، دیگر به ندرت سویههای انتقادی و پیشرو دارد) متوسل میشود تا بگوید مرا ببینید و الگو قرار دهید، اما ماجرا آنجایی سرشار از تناقض میشود که این سبک زندگی به هیچ عنوان نسبتی با زندگی روزمره زنِ ایرانی (بهویژه زن فرودست) ندارد.
در اینجا مسأله خطکشی میان فعالان حقوق زنان خارجنشین و یا داخلنشین مطرح نیست (چه این انتقادْ به بسیاری از فمینیستهای داخل کشور نیز وارد است) مسأله بر سر الگوییست که اساسش هیچ روی زمین نیست و گوینده با اصرار سعی در تجویز آن دارد. یکی از این افراد به تازگی نوشته بود که چرخه فرهنگسازیِ ما در نهایت تغییر را برای توده مردم درونی خواهد کرد. تأثیر ما روی طبقه متوسط، سبب تغییرات ساختاری و درنتیجه سودرسانی به طبقه فرودست خواهد شد (نقل به مضمون). اما -با فرض پذیرش جملات فوق- منظور از این آگاهسازی چیست؟ نمونه متأخر آن، دعوت به جدیگرفتن قوانین مربوط به مهریه و اخذ بیقیدوشرط آن است. فمینیستهای مذکور، مهریه را پلی برای توانمندسازی زنان میدادند (انگار کوششی خودآگاه در راستای فراموشیِ مکانیزمهای وابستهسازی اقتصادی زنانْ به میانجی اخذ مهریه در جریان است)، آنها از سوی دیگر در صفحات مجازیشان از حمایت از کسب و کار زنان میگویند اما این حمایت، بهواقع چیزی جز بازتولید نگاه خیریهای به مقوله اشتغال زنان نیست.
آنانیا روی (۱) در نقد خود از پارادایم توانمندسازی، میگوید چنین پنداشتی، روندِ سهمگینِ کالاییسازیِ بخش غیررسمی را در هالهای از رمز و راز فرو میبرد. هرچند ایدئولوژیِ خودباوری و کمک به خود، شکلی از کارآفرینی را فرامیخواند، (۲۲۶، ۲۰۰۳) اما همانطور که یوهانس برِمن (۱۲، ۱۹۹۶) بیان میکند، چنین مسیر موفقیتی که از مجرای خوداشتغالی عبور میکند، به ندرت در بخش غیررسمیِ اقتصاد قابل مشاهده خواهد بود. بخشی از فعالان زنان در اینستاگرام، عامدانه تنها به «نمایش» حمایتگری خود میپردازند. ایشان به سادگی از درهمتنیدگی ساختارهای خانواده، دولت و سرمایهداری گذر میکنند، تنها به هشتگهای خود بسنده کرده و مینویسند: «اگر بخواهم از زنان فرودست بنویسم، در قالب این خواهم نوشت که آدمهای اطراف حواسشان به آنها باشد». دقت کنید حتی آن معرفی کسب و کار زنان هم تنها استراتژی است برای اینکه جلب ترحم کند و مطالبهگری برای دستمزد برابر و بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی زنان را به خیّرمآبی و دلسوزی تقلیل دهد.
حالا مدتهاست ما با پژوهشهای متعددی روبروییم که نشان میدهند پروژه سرمایهداری، همچنین پروژه بدنهاست. ما با نظارتی جنسیتی و سیستم کنترل و سرکوب بدن مواجهایم. اینکه چگونه میتوان از چنین پروژههایی گامی فراتر گذاشت، دیرزمانیست که اذهان بسیاری را به خود مشغول داشتهاست. همانگونه که هاروی (۴۰۴، ۱۹۹۸) میپرسد: «اگر بدنها در روندی دائمی به بدنهایی مطیع تبدیل گشتهاند، یا اگر ما همگی نیمهانسان-نیمهربات هستیم، دراینصورت چگونه میتوانیم چیزی را خارج از آغوشِ مرگبارِ ماشین و بدنی که به مثابه افزونه یکدیگرند، تحلیل کنیم؟» فمینیست اینستاگرمی اما صورت مساله را به همان مقوله نابسنده «فرهنگسازی» فرو خواهد کاست. او تنها میخواهد از هر آنچه -به زعم او- ممنوعه است سخن بر زبان براند (در چنین پنداشتی اما بدن زن کارگر، گویی از فرط عادیسازی ممنوعه نیست). صحبت از بدن، سکس، باکرگی، خودارضایی و … به یقین در فرو ریختن قُبح و نیز اسطورههایی که حول این موضوعات شکل گرفتهاست، بیتأثیر نیست اما انتقاداتی که به این فعالان وارد است را نیز از میان نخواهد برد.
فمینیستهای اینستاگرمی -اغلب- در برابر انتقادها به کالت خود پناه خواهند برد. آنها هر انتقادی را بهسادگی -و چه بسا مُحیلانه- توطئهای علیه اتحاد و کنشگریشان تلقی میکنند و أنا الحقگویان، آن را نشانی از راستکیشی خود میپندارند که خاریست در چشم دشمن. آنها، ادبیات رقبا را با اطمینانی مثالزدنی، «ثقیل و کسلکننده» میخوانند، سپس دستان یکدیگر را به گرمی میفشارند و افزایش فالوئرهایشان را به فال نیک میگیرند. در این میان، همیشه اینفلوئنسرهایی هم هستند که در شبکه روابط چنین فعالانی واسطهگری میکنند و به وایرال شدنِ (سرایت از طریق روابط میانفردی مجازی) صحبتهای آنها یاری میرسانند.
فعالان زنان (که فعالیت مجازی و اینستاگرمی برخی از آنها اینجا مورد توجه بودهاست) نمیتوانند به مباحثات درباره بازنمایی و پیوند آن با قدرت، تا ابد بیتوجه بمانند. زنان برای این فعالان، اگر بخواهیم واژگان لاتا مانی (۹۸۹) را امانت بگیریم، تنها «زمینه بحث»اند و نه سوژه یا ابژه آن. زنها همواره به شکلی مبهم و کلی، فراچنگ نیامدنی و بازنماییشده رخ مینمایند. آنها باید نگران تابویی که حول باکرگیشان شکل گرفته باشند، باید درمورد موی بدنشان به خودآگاهی برسند، باید مهریهشان را بستانند و … . گویی آنها همواره نیاز دارند که آگاه شوند، همواره باید خوراکی برای فکر کردن، نگرانشدن و دغدغهمند بودن به آنها داده شود. خوراک فکری که امروزه به مدد شبکههای اجتماعی، به وضوح در کار حذف و تقلیل بخشهایی از واقعیت موجود و نیز پررنگ کردن بخشهای دیگریست.
-
Ananya Roy
منابع:
- Roy, A. 2003. “City Requiem, Calcutta: Gender And The Politics of Poverty.” Minneapolis: University of Minnesota Press.
- Breman, J. 1996. “Footloose Labor: Working in India’s Informal Economy.” New York: Cambridge University Press
- Harvey, D. 1998. “The Body as an Accumulation Strategy.” Environment and Planning D: Society and Space 16: 401–۲۱.
- Mani, L. 1989. “Contentious Traditions: The Debate on Sati in Colonial India.” In K. Sangari and S. Vaid, eds., Recasting Women. New Brunswick: Rutgers University Press.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.