«خوابی پریشان»
شبی خواب می دیدم:
مادری یگانه فرزنداش را
زنده به گورمی کرد
ومی گفت:
-آه!…
ماچقدرخوشبختیم
وچوپانی گله اش را
به دست گرگ می سپرد
وگوسفندها باگلوی بریده
می گفتند:
-آه!…
انسان چقدربی عاطفه است؟!؟!
شبی خواب می دیدم:
نجاری ازاستخوان انسانی
میزتحریری می ساخت
معماری ازکاسه های سرانسانی
بنای ساختمانی طرح می کرد
قصابی انسانی راذبح می کرد
وکودکی گوشت آن رامی خورد
ومی گفت:
-آری این گوشت
گوشت نیاکان ام است
یادشان بخیر
ودست فروشی
اعضای انسانی را
حراج می کرد
وروشندلی!
ازاوچشم می خرید
شبی خواب می دیدم:
کوزه گری ازخاکسترانسانی
کوزه ای می ساخت
ورهگذری خسته
ازآن آب می نوشید؟!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.