عمق نفرت رژیم جمهوری اسلامی بیپایان است. رژیمی که علیرغم تمام فساد و جنگ طلبی و کشتار خود هنوز هم بر مسند قدرت است. بهر حال این را باید دانست که یک سوسک هم در خرابهای پادشاهی میکند ولی که چه؟ آیا حکمرانی به هر قیمتی کاری درست است؟ البته در نگاه یک ایدئولوژیست مسلمان شیعه اثنی عشری بلی درست است و اینان چون دیو مرگی هستند که خود را مجاز میدانند در هر شرایطی به مردم حکمرانی کنند. چرا که به زعم ایشان حکومت از جانب خدا به آنها اعطا شده است. این منطق آنها به ما میفهماند که به رژیم غاصبی روبرو هستیم که برای ترک حکومت حاضر است جوی خون در کشور راه بیندازد. همانطور که برای بدست آوردن قدرت تمام خیابانهای شهرهای کشور را با خون مخالفان سیاسی خود رنگین ساخت. شاید بهتر میبود یک دیکتاتور ملی بالای سرمان میماند با اقتصادی خوب و آزادیهای فردی تا دیکتاتورهای اسلامی با وضع اقتصادی رقتبار و خفقانی که اکنون شاهد آن هستیم.
نزدیک به چهل سال است که کشور را با بحران اداره میکنند. دزدیهای باورنکردنی و چپاول خزانۀ مملکت، این کشور ورشکسته را به لبه پرتگاه اقتصادی کشانده است. اعتراضات اقتصادی چند روز گذشته که خیلی سریع اصل مقدس حکومت اسلامی را نشانه رفت و شعارهای ضد دینی و ضد رهبری از افواه جاری گشت نشان داد که مردم سر پرشوری از اعتراض دارند و با دلی آکنده از خشم و نفرت، با بغض و کینه درخواستهای خود را طلب میکنند. این فریادها چیزی نیست که بتوان شنید و به آنها توجه نکرد. با نان مردم نمیتوان بازی کرد. بیپولی و کاهش قدرت خرید، افسار اعتدال فردی یک خانواده را از هم میپاشاند و آنها را به سمت خشم سوق میدهد. آمار جرم و جنایت و طلاق و سستی روابط خانوادگی، همه و همه حاکی از یک بحران عمیق عصبی و عدم تعادل دارد که روز بروز زخم آن آشکارتر میشود.
یکی از نقاط قوت این اعتراضات این است که خودجوش است و مردم بدون اعتنا به تهدیدات و دانستن خطرات، عواقب آن را قبول کرده و به خیابانها میآیند و از طرفی دیگر این نداشتن هدایتکننده این اعتراض، خود نقصی برای آن به حساب میآید و کاملاً شفاف نیست که خواستههای مردم چیست. جمهوری اسلامی هم تکلیف خود را مثل همیشه معلوم کرده است و آن سرکوبی و کشتار است. از بدو پیدایش جمهوری اسلامی ما مردانی از جمله «خلخالی»، «لاجوردی»، «احمد قدیریان»، «محمدعلی امانی»، «سید ابراهیم رییسی» و «مصطفی پورمحمدی» و صدها نفر دیگر چون اینان را میبینیم که همگی در این رژیم اسلامی، تشنۀ خون ریختن هستند. بیرحمانی که برای هدف خود، هر راهی را توجیه میکنند. گویی چون خدایان تشنۀ خون هستند! تشنه به خون این مردم که سالهای سال است جان به لب شدهاند. مهمترین وظیفۀ هر انسان نگهداری از جان خود است. ولی ایرانیان جان به کف به خیابانها آمدهاند. معنی این کار را همه میدانیم ولی آیا گردانندگان جمهوری اسلامی این را میدانند؟ بهر حال خون، خون خواهد آورد. خون بر زمین ریختۀ این معترضان در زمان و مکان خود معنا خواهد یافت و هیچ مقصری، قسر نخواهد رفت و مثل روز روشن است که تاوان پس خواهند داد. مسئله دیگری که مهم است اینست که نظام جمهوری اسلامی بهر حال یک نظام دیکتاتوری فاسد و پژمرده است و هیچ اصلاحی در آن ممکن نخواهد بود. این رژیم همیشه خون طلب کرده است. گویی مانند ضحاک ماردوش همیشه تشنه به خون جوانان ایران بوده است. این جماعت بیخردانی هستند که کرختی ذهن بر آنها غالب گشته است و تصمیمات خود را از سر عجله و کوتهبینی میگیرند. اینان قادر به حل مشکلات ابتدایی کشور نیستند و علاقهای هم به حل مشکلات ندارند. اینان در شروع هر بحران فقط میخواهند آن را در نطفه خفه کنند. این بحرانها همه کم کم روی هم جمع میشود و روزی همچون کوهی بر سرشان خراب خواهد شد.
آرزومندم تا روزهای شوکت و بزرگی ایران را ببینیم و ایران را خالی از این پستفطرتان و کژدمان حاضر در این نظام اهریمنی ببینیم. ایرانی آزاد و آباد برای تمامی ایرانیان. ایرانی که در آن آزادی وجود داشته باشد و مردم غم مسایل روزمره زندگی را نخورند و هیچ هموطنی را دلمرده در آن نبینم. آرزومند آنم که این شب ترس و نکبت جمهوری اسلامی به پایان رسد؛ آرزومند آنم تا این بختک شوم شیعۀ اثنیعشری از رویمان بلند شود و روزهای دوستی و برادری و برابری شروع شود تا بتوانیم به دوران غرور و سرافرازی و سربلندی خود باز گردیم. ایرانی که حکیم توس فردوسی آن را بدینگونه وصف میکند:
که ایران چو باغیست خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
اگر بفکنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه بد مَنه در میان
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
تو گفتی به تیر اندر آمد بهار
همه سر به سر، دست نیکی بَرید
جهانِ جهان را به بد مسپرید
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود
کَُنام پلنگان و شیران شود
ز ضحاک شد تخت شاهی تُهی
سر آمد بر او روزگار مِهی
چنین است کردگار گردان سپهر
گهی درد پیش آردت، گاه مهر
به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد بادا تنت بی گزند
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهانِ جهان را به بد مسپریم
وزین پس بر آن کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین
بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مَگیرید یاد
کسی باشد از بخت پیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد
شهرام امیرپور سرچشمه
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.