مراسم اهدای دکترای افتخاری به بهرام بیضایی بهانهی خوبی برای گرایش قوی «افتخارْطلبیِ ایرونیِ» رایج میتوانست باشد، اما چنین نشد و کمتر نشانهای از تمایل جدی رسانههای اصلی فارسیْزبان برای خرج کردنِ این موفقیتِ شخصیِ بیضایی در «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» به چشم آمد. کانالهای مختلف تلگرامی و اینستاگرامی و فیسبوکی چندان این خبر را بازتاب ندادند.
به عنوان مثال نشرهایی همچون چشمه و مرکز و ثالث و حرفههنرمند و کانالهای هنری خاص که ادعای حرفهای بودن دارند، یادمان هست که همگی انگشتِ جوهرینِ خود را بارها به حمایت از روحانی به نمایش گذاشتند و حتا برای پیروزی تیم ملی فوتبال، اصرار داشتند که پرچمِ اللهْنشان را جهتِ شادی به اشتراک بگذارند ولی تا کنون من ندیدم خبر موفقیت اخیر بیضایی را بازتاب بدهند. حتا آثار نمایشیِ بیضایی در خارج از کشور هم بازتاب مناسبی در رسانههای داخلی نداشت و تقریبا یک بیاعتنایی از سوی جامعهی هنری را هم شاهد بودیم. احتمالا در روزهای آینده این خبر بیشتر منتشر شود ولی طبق معمول طوری عمل خواهد شد که این موفقیت هم یک جوری به خوراکِ «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» تبدیل شود.
به گمان من موفقیتِ بیضایی «افتخار ملی» محسوب نمیشود و واضح است که به کارِ «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» نمیآید. این مجلسْ ویژگیها و کارکردهای خاصی دارد که هر افتخاری به کارش نمیآید. این مجلسِ افتخارْطلبی، افتخاری را میطلبد که با توجه به مرکزِ فرماندهیِ حکومتیِ آن، بتواند به انرژیِ مناسبی برای قوتْبخشی به دولتْملتْسازیِ شیعیْآریاییْ و سیاستهای منطقهایِ مربوطه تبدیل بشود و ضمنا پوششِ مناسبی هم بر تضادهای مختلف جهتِ تقویتِ روالِ تقلیلِ همهی ابعاد کنشگریِ سیاسی و اجتماعی به حیطهی بازیِ میان جناحین مشخص و معین حکومتی باشد تا در امنیت کامل در عین حال که امکانِ دخالتگریِ موثر اقشار مختلف مردمی را سد میکند، با شوکدرمانیِ انتخاباتی و دوگانهسازیهای کاذب، توهم مشارکت را در جامعه تقویت کند. افتخارْطلبیِ تبلیغاتیِ کنونی که به مدد رسانههای مختلف موجهتر از همیشه جلوه دارد، از موثرترین راهکارهای تخفیفِ تضادهای درونی یک جامعه و کاهش سطح اصطحکاک است.
به این ترتیب باید ببینیم مثلا اصغر فرهادی یا قاسم سلیمانی چه چیزی دارند که شایستهی بالانشینی در «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» میشوند ولی امثال بهرام بیضایی در این مجلس اگر هم بتوانند وارد بشوند باید حتما دفرمه و مطابق میلِ مجلس آراسته شوند تا مجوز ورود بیابند.
بحث دربارهی ویژگیهای آثار بیضایی و جهتگیری سیاسی و اجتماعی و فرهنگیاش به درازا خواهد کشید اما یکی از ویژگیهای رویکرد بیضایی به تاریخ( که بخش مهمی از آثار او را در بر میگیرد) رجوع به یک «ایران» است که مورد ظلم و ستم و تجاوز قرار گرفته است. جدا از اینکه چقدر رویکرد بیضایی را بپذیریم اما قابل توجه و تأمل و تاکید است که ایرانِ بیضایی بسیار متفاوت از ایرانِ شاه و شیخ است. اولی میخواست با جشنهای ۲۵۰۰ ساله و جعل تاریخ «ایران»اش را سر و ساماناش بدهد و دومی هم با تکیه بر داربستی که رژیم پهلوی ساخت و با برجسته کردنِ شیعیگری در نهایت برای تامین «امنیت ملی»اش به موشکپرانی و دامن زدنِ به عرب و کُردستیزی و چنگ و دندان نشان دادن به کشورهای همسایه رسیده است.
واقعا چرا بیضایی مورد پسند این مجلس نیست؟
در «مجلس افتخارْطلبیِ ایرونی» موشکپراکنیِ سپاهیانی که در سرکوب مردمِ به جان آمده از عسلویه گرفته تا تهران نقش اصلی داشتهاند، باعث شادی و افتخار و غرور ملی میشوند، بیضایی اما در فیلم «باشو غریبهای کوچک» از اولین کسانی بود که زشتیهای جنگ را به تصویر کشید و در دورهی بعد از کشتار مردم محمره(خرمشهر) در سال ۱۳۵۸ که به اعرابِ جنوب ایران به چشم «تجزیهطلب» نگاه میشد، بیضایی یک کودکِ عربِ جنوبِ ایران را سوژهی اصلی فیلماش کرد و از صلح گفت و هزینهاش را هم پرداخت و فیلماش توقیف شد و تا پنج سال بعد از تاریخ ساخت(۱۳۶۴) یعنی در سال ۱۳۶۹ به نمایش عمومی در آمد.
در «مجلس افتخارْطلبیِ ایرونی» همه باید با ارکستر محافظهکاری هماهنگ باشند و مخالفخوانی محکوم به نابودی است پس آنان که در دههی شصت بر سر پیمان و اعتقاد خود ایستادند را تنها «پنج درصد» مردم معرفی میکنند(۱) که کشتارشان هم بهتر است که به فراموشی سپرده شود و اکنون هم به کمک فیلمهایی که با هزینههای کلان علیه گروههای سیاسی فعال در دههی شصت ساخته میشود، آن مبارزین را «تروریست» معرفی میکنند و سرکوبشان توسط حکومت را لازم و ضروری میدانند. اما بیضایی در فیلم «مسافران» (۱۳۶۹) از آنان تلویحا یاد میکند( و نتیجهاش توقف دهسالهی فیلمسازی بیضایی و آوارگی و بلاتکلیفی طولانیاش شد) و بعدها در جریان قتلهای زنجیرهای واضحترین واکنش را در نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» نشان داد که این نمایش هم خیلی زود توقیف شد.
در «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» که رنگْبازیِ سبز و بنفش از مشخصههای بارزش است، دههی شصت، دوران طلایی امام راحل معرفی شده است که اگر رونقِ سفرهها نبود، اما صفا بود و صمیمیت! جنگِ ویرانگر را «دفاع مقدس» جلوه میدهند و جنایتکارانِ جنگی را شهید و مقدس معرفی میکنند. بیضایی اما در فیلم «باشو غریبهای کوچک» چهرهی کریه جنگِ ویرانگر را نشان داد و در فیلم «سگکُشی» رژهی وحشتِ پاسداران در خیابانها را اصرار داشت که نشان بدهد. وقتی یکی از منتقدین از او سوال کرد که این کارش روی اعصاب مخاطب میرود و اغراق هم دارد، بیضایی جواب داد که مخاطب باید بداند این اغراقی که حس میکند، بخشی واقعی و ناچیز از مصیبتهای مردمی بود که دههی شصت را از سر گذراندند و او گمان میکند که اغراقی در کار نیست.
در «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» که شیعهباوریاش را با ربنا و زولبیا و بامیه به رخ سُنیهای هموطناش( که اکنون بعد از عملیات اخیر داعش در تهران در قالب کُردستیزیِ هم مشاهده میشود) و همچنین کشورهای سُنی همسایه میکشد، بیضایی اما در «روز واقعه» (۱۳۶۱) و «مجلس ضربت زدن»(۱۳۷۹) و «طربْنامه»(۱۳۹۵) مقابل یک مذهبِ حکومتی میایستد و ترفندهایش را افشا میکند.
در «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» تقدیس شاهان و حاکمان جزو لاینفکِ تفکر یک ایرونیِ دلزده از انقلاب ۵۷ است و اکنون هم از ترسِ «تبعات انقلابیْگری» به شریکِ حکومت برای انجام «اصلاحاتِ گام به گام» تبدیل شده است. یعنی هم قربانصدقهی رضا شاه و محمدرضا و رضا کوچیکه میروند و هم جانشان را برای کلید و لبخند روحانی و خاتمی میدهند. بیضایی اما از «آرش» (۱۳۳۷) و «اژدهاک» (۱۳۳۸) گرفته تا «چهارصندوق» (۱۳۴۶) و «مرگ یزدگرد»(-۱۳۵۷ و ۱۳۵۸) و «مجلس قربانی سنمار» (۱۳۷۷) و «طربْنامه» (۱۳۹۵) شاهان و نخبگانِ حکومتی و عملکردشان را مورد حمله قرار داده است.
به این لیست میتوان موارد دیگری را هم افزود که نیاز به تأملی بیشتر بر آثار جناب بیضایی است. اما همین مقدار هم کافی بود تا متوجه بشویم به راستی چرا بهرام بیضایی به کارِ «مجلسِ افتخارْطلبیِ ایرونی» نمیآید.
قدردانی از بیضایی اگر «افتخارِ ملی» نیست اما قوتی است برای جانِ خسته ی هنر مستقلی که همیشه کوشش کرده است بر قدرت باشد و نه با قدرت.
————–
(۱) ابراهیم نبوی در یک برنامه از صدای امریکا کشتهشدگان دههی ۶۰ را چنین توصیف کرد و توصیه کرد که به خاطر آینده این کشتار نادیده گرفته شود.
نظرات
دست مریزاد. قلمت پرتوان باد
جمعه, ۲ام تیر, ۱۳۹۶