یکشنبه، سپیده نزده، دو جوان را بابت دزدی ۷۰ هزار تومانی به دار کشیدند. با ۷۰ هزار تومن چه میشود خرید؟ برای ۷۰ هزار تومن به چه کارها میشود دست زد؟ آنها برایش روی گلوی یک نفر قمه گذاشتند؛ برای همین دور گلویشان طناب گذاشتند…
نمایش تکراری وحشتآفرینی حکومتی که در بحرانی همهجانبه گرفتار آمده و ناتوان از انجام پیشپاافتادهترین وظایفش باید با وحشیگری این چنینی نشان دهد که هنوز میتواند کاری بکند. نیازی به رسوا کردن آنچه حکومت کرده نیست، که غیر از برادران قاچاقچی و دزدانی که سر گردنه نفت و منابع ملی را گرفتهاند، به پرونده همانهایی هم که به فساد مالی چند میلیاردی متهمند رسیدگی نمیشود. از این گذشته چه کسی است که نداند اگر فیلم آن دزدی دست به دست نمیشد و هزاران نفر آن را نمیدیدند اصلا نه ماموری پاپی بازداشت دزدهای بختبرگشته میشد و نه قاضی جلادی چون صلواتی قلم به حکم اعدام آنها میگرداند. زهی عدالتی که داوریش درباره یک واقعه وابسته به انتشار فیلم آن در اینترنت است! اساسا اگر عملکرد فاجعهبار اقتصادی و ماجراجویی حماقتبار جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی که به بهای ویرانی اقتصاد ملی تمام شده نبود، استیصال مردمان به جایی نمیرسید که بزهکاریهایی چون زورگیری این قدر زیاد شوند.
اما بی آن که نقش بنیادین حکومت در این وحشیگری را نادیده بگیریم، چه در خود اعدام و چه در آفریدن زمینههای بزهکاری، باید حواسمان باشد که ما، مایی که مشتاقانه و از سر کنجکاوی و تفنن فیلم زورگیری را دیدیم، و بعد از کنار عکس اعدامیها گذشتیم یا به غصه سر تکاندیم و از دیدنشان رو گرداندیم، ما هم در این اعدام سهیم بودهایم.
ایران امروز هرچند که هنوز ریاکاریهای درویشانه و ستایش قناعت و نکوهش اسراف و از این دست را به عنوان بخشی از ارزشهای رفتاری اقتصاد خود معرفی میکند، اما از یاد برده که فقر واقعی، آن جایی که درویشی اجبار و قناعت ضرورت است و چیزی هم برای مصرف نیست، چه مظاهر و تبعاتی دارد. در فهم کنونی ما از جامعه خویش «فقر» از یادها رفته است. و این در جامعهای است که بیش از ۱۵درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند. البته که اینجا و آنجا مدام با جلوههای ناخوشایند آن روبرو میشویم و ایبسا که از حکومت خواستار «زدودن فقر از چهره جامعه» شویم: جمع کردن معتاد کارتنخواب از خیابان، سامان دادن به وضع زنان خیابانی، پوشاندن کاور فسفری شهرداری به تن کودکان زبالهگرد و…
محرومیت بخشهایی از جامعه را چنان طبیعی میانگاریم که مداخله برای رفع آن برایمان موضوعیتی ندارد. برای ما، مای کرختشده نسبت به هولناکی فقر، بیچارگی اینها از بخت و اقبالشان بوده و بهرهمندی بالادستیها از سر تلاش و استعدادشان.و غافلیم که بازتولید این نابرابری چگونه با اجبار، ایجاد انحصار و محروم ساختن نظاممند بخشهای وسیعی از جامعه از امکانات ممکن شده است. ما به شکاف طبقاتی فزایندهای که نتیجه سیاستهای اقتصادی همه دولتهای اخیر جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بوده کوریم و اگر به امید رشد اقتصادی از آن سیاستها حمایت نکنیم، نتایج دردناک آن برای بخشهای مشخصی از جامعه را هم به نقد نکشیدهایم.
فرهنگ و سیاست رایج در ایران در سالهای اخیر چنان غرق در اوهام و مبارزه نمادین فرو رفته که مشکلی به هولناکی فقر را اصلا حس نمیکند و به عنوان مسالهای که بخواهد با آن درگیر شود بازنمیشناسد، چه برسد به آن که بخواهد تلاشی برای مبارزه با آن بکند. به این ترتیب همچنان که جمهوری اسلامی در استمرار فرودستی و محرومیت لایههای وسیعی از جامعه مقصر است، ما هم ظرفیتی برای جذب این لایهها به اجتماع نساختهایم و در حذف آنها از حیات اجتماعی سهیم بودهایم.قربانیان جنایت یکشنبه جمهوری اسلامی در خانه هنرمندان به قتل رسیدند، و چه انتخاب شایستهای برای قتلگاهشان. که کمتر جایی را میتوان چون خانه هنرمندان تهران نماد هنر بیخاصیت و روشنفکری سترون دانست که منفعلانه همدست حذف فرودستان است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.