«یک روزنامهنگار، لزوماً، نه یک جنگجو و نه یک چریک است؛ روزنامهنگار کسیست که میکوشد با نوشتن و گفتن، در رساندن پیام و ایجاد ارتباط، فرضیات و یا حقیقتهایی را مطرح سازد و روشنگری کند، به ایجاد تحول کمک نماید و در نهایت اگر بتواند نظری را به اثبات برساند.
این روش مبارزهی یک روزنامهنگار است.»
*
«به عقیدهی من سانسور و خودسانسوری یک “آسیب” اجتماعی یا یک اخلاق عمومیست. به ایران و ایرانیان هم منحصر نمیشود و این تنها دستگاههای مأمورِ برقراری امنیت نیستندکه اِعمال کنندهی آناند. افراد در موقعیتها و جایگاههای مختلف میتوانند نقش “مأموران سانسور” را بازی کنند و با ایجاد فضای توطئه، ترس، بدگمانی و اتهامزنی، به استقرار اختناق در جامعه یاری رسانند.
در گذشته دیدهایم افرادی در کسوتهای گوناگون -از جمله روزنامهنگاری-دانسته یا نادانسته چنین کردهاند و امروز هم میبینیم در ایران کسانی همین نقش را بازی میکنند و وظیفهی مهمترِ روزنامهشان، بهدام انداختن “مخالفان” است تا نشر حقیقت.
اما کمتر روزنامهنگاریست که در طول زندگی حرفهای خود به گونهای از حق مشروعِ برخورداری از آزادی بیان محروم نشده باشد. این “حق” را-که البته در انحصار اهل قلم نیست-هم خودِ فرد به اختیار از خویشتن سلب میکند و هم ممکن است جامعه یا حکومت به اجبار از او بگیرد.»
«من همیشه معتقد بودهام که وظیفهی وسیلهی ارتباط جمعی این است که آنچه را خوب و مفید است، به درستترین و شایستهترین شکل و شیوه به جامعه ارائه دهد و باور داشتهام که تودههای مردم نیاز و شایستگیِ دانستن، آگاه شدن و آشنا شدن با بهترینها را دارند.»
«طرز تفکر یا بهانهی دنبال سلیقهی تودههای مردم رفتن، در کار فرهنگی، به باور من، اولاً، نوعی بیاعتبار کردن تودههای مردم است، که خود، ارزش و شایستگی یک روزنامهنگار-به معنای فراگیر این کلمه- را زیر سؤال میبرد؛ دوماً، نشاندهندهی بیخِرَدی و بیسلیقگی اِلیت جامعه یا ”سرآمدان و سرآمدگرا”هاست.
من هرگز فکر نکردهام که تودهی مردم بیسوادند و یا نمیفهمند، پس اگر شلختهترین متن یا بدترین نوع موسیقی را هم بهخوردشان بدهیم، مهم نیست. این توهین به شعور انسانیست که با زندگی پویای خود مقولهی فرهنگ را ساخته است. بنابراین همیشه معتقد بهاین بودهام که برنامهها باید فرهنگی باشند و طرز فکر مردم را باید از چشمانداز فرهنگ بالا برد، نه این که دنبال میانمایهترین آنها رفت تا مثلاً مخاطب بیشتری داشت -یعنی نبایدکیفیت را فدای کمیت کرد.
البته این طرز فکر در همه جای دنیا، از جمله در شبکههای تلویزیونی آمریکا و بعضی نقاط اروپا هم رواج دارد، که باید دنبال خواست تودههای مردم رفت. میبینیم که تقریباً همیشه و در همه جا مجلات و روزنامههایی که ارزشی ندارند، تیراژشان بیشتر از نشریات معتبر است. برنامههای تلویزیونی بیمعنی و صرفاً هدر دهندهی وقت، بینندهی بیشتری دارند. ولی این مسئلهی اهل فرهنگ نیست و نگاه من به رسانه، امکان و ابزاری برای بحث فرهنگی یا فرهنگسازیست. »
«به نظر من لذت فکری، که به رشد فرد انسانی میانجامد و با او میماند، بسیار مهمتر، و اگر درست ارائه شود، خوشایندتر و ماندگارتر از لذت آنی از یک سرگرمی بیارزش و بیهدف است. شاید حتی بتوانم بگویم چنان لذتهایی، تشویقهاییست برای رشد مخاطب. تجربهای که رادیو امید، به جامعهی ایرانی ثابت کرد. ما با
بالا نگه داشتن سطح فرهنگی برنامهها، شنوندگان را تشویق کردیم تا سطح مکالمات تلفنی خود را بر خطوط باز برنامهها، محترم و شایسته نگه دارند و این در حقیقت نوعی فرهنگسازی بود، که نتیجهاش را امروز هم میتوانیم ببینیم.»
*
«پیشتر بودن از تودهی مردمان– سرآمدگرایی– و انجامکار فرهنگی شایسته و فرهنگسازی، به زبانی خاص برای بیان مفاهیم نو و پیشرو نیازدارد که اقشارگوناگون جامعه تا اندازههایی با آن درگیر شوند-زبان ساده و روانی که مفاهیم را با میانمایگی انتقال ندهد، زبان تمیز و درست باشد، درست هم ادا شود.»
«زبان – به عنوان بخش مهمی از فرهنگ-در مورد ما، مهمترین عامل حفظ هویت فرهنگ ایرانی-قرار نیست دنبال سلیقه و پسند تودههای مردمان حرکت کند یا درجا بزند. زبان پدیدهای زنده و پویاست که طبیعتاً توسط اِلیت فرهنگی و همراه با گسترش اندیشهی آنان گسترش مییابد و شنوندگان و خوانندگان یاد میگیرند سلیقهی خود را با این پیشرفت بهترکنند.
یک مسئولیت مهم رسانه، توجه به استفادهی درست از زبان وکمک به واردکردن تازههای این پدیدهی پویا میان مردم و بالا کشیدن سطح سلیقه و خواست آنهاست. »
*
«من همیشه گفتهام که رسانههای گروهی یک جامعهی مهاجر– از جمله ایرانی – انجام وظایف دوگانهای را به عهده دارند و مهمتر از هر چیز، خوب است بدانند که بین یک جامعهی مهاجر و یک ملت، تفاوت است. نباید جامعهی مهاجر را که بخش کوچکی ازکل مردم ایراناند، با “ملت ایران” اشتباه گرفت. همچنین معتقد بوده و هستم که این رسانهها میتوانند در زمینهی آشناکردن مخاطبان خود با دو روش و فلسفهی اجتماعی مهم این عصر: “مردمسالاری” و “پلورالیسم سیاسی” و پذیرش آنها نقش مهمی ایفا کنند و به جای نگاه کردن دائم به گذشته، به آینده و دنیای نو چشم بدوزند و امکاناتی که کشور دوم در اختیار فرزندان آنها قرارداده است.
این رسانهها -در محیطی که برای رساندن هر گونه آگاهی به مخاطبان خود آزادی دارند-باید روشی بدون تعصب و واقعگرایانه در انتشار خبر در پیش گیرند.»
« مقصود، آگاه بودن و پیوسته نگریستن است و هر روز خود را باز نگریستن که مبادا به راه خطا رفته باشیم؛ در واقع هیچ چیز در جهان حکم کلی و ابدی ندارد.»
-برگرفته از کتاب «امید و آزادی»، ایرج گرگین، انتشارات شرکت کتاب لس آنجلس، ۱۳۹۱ خورشیدی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.