لیلا روی دست شاعران مرده است
و مرده است میان دود پکهای عمیق شعری در دور
دور از دسترس سیمهای تلفن و 
مادرش
ونزدیک دست پیرزنهای مشاطه
لیلا دور از دست من است 
کال بر درخت امامزاده 
و بوی خون می دود توی گونه هایش 
شعر از حلقش می جوشد و
ترانه می خواند برای شاعر مرده ای 
که اول شعر امد و رفت.
ارزان می شود بوسیدنش
لیلای من را بوسه ای به سیبی..
بوسه ای به سقفی…
بوسه ای به نانی..
بوسه ای و بعد می رود ازمایش خون می دهد 
و قطره قطره می چکد توی 
لوله های نفتی که رفته بود 
رسیده بود به روسپیهای روسی.
لیلای من اناستازیا نبود 
که گم شود لای ژنده پوشها 
بخوابد روی کارتنها و زیر کارتن خوابها
کم بود 
و گم شد در چهار راه میدان فردوسی
لای شعرمولانا یا خیابانش
و هنوز به بلندی مثنوی نرسیده ام 
که بدانم به اخر زندگیش میرسم یا نه!
لیلا با شعر من تمام نشد
من تمام شدم از گفتنش.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com