احمد شاملو روز ۲۱آذر ۱۳۰۴در خانه ای در خیابان صفیعلیشاه‌  تهران به دنیا آمد. و در روز دوشنبه سوم مرداد سال ۱۳۷۹پس از یک مبارزه طولانی با بیماری قند در تهران بدرود زندگی‌ گفت .  شاملو در هیجده نوزده سالگی ازدواج کرد و زندگی پر ماجرا‌ و اثر گذار وی از همان اوائل شروع شد. حدود ۱۸سال داشت که به زندان افتاد و پس از آزادی در سن ۲۳سالگی اولین نسخه‌ هفته نامه سخن نو را منتشر کردو آخرین کار او قبل از مرگ تولید نوار کاست پریا و دختران ننه دریا با صدای خودش بود.

شاملو پدیده شگفت انگیز شعر نودر ایران است ،شاعر – – کوچه مرد – – شاعر ، نویسنده، مترجم ، و روزنامه نگاری برجسته ای بود که از مدرسه و درس و دانشگاه چیزی نیاموخت و آنچه یاد گرفته بود از مدرسه اجتماع خودش بود و فرهنگ ، و مردم کوچه ها و خیابان های آن. نزدیک به ۷۰سال است که در داخل و در خارج از ایران,نوشتن مقاله و کتاب , بگومگو و بحث دراینترنت و فضای مجازی , انتشارات محققین دانشگاهی ادامه  دارد ، هزاران صفحه است ولی‌ باز هم میشود در مورد شاملو و شعر او نوشت. شاملو شاید اولین شاعر ایرانی باشد که کارنامه شعر و زندگی‌ او در زمان زندگی‌اش از هر گوشه ای بازرسی و ارزیابی شدهاست.

یکی‌ از جنجالی ترین و پر سر و صدا ترین یادگار های شاملو سخنرانی و مصاحبه طولانی او در سال ۱۹۹۰در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی است. گفت و گوی طولانی و مفصلی است زیر عنوان نگرانی های منو مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ. تمام سخن رانی ها و گفت و گو ها به اسانی در اینترنت در دست رس همه هست. برای روشن کردن نکات و منظور اصلی‌ این نوشته توجه دقیق به گفته های شاملو بسیار مهم است . شاملو در این سخن رانی ها از موسیقی‌ سنتی، روشن فکری در ایران ، فرهنگ عوام و پیچیدگی شعر و شاید موضوع دیگری که به فکرش در آن حال رسیده صحبت کردهاست.

خلاصه گفتار: آقای شاملو میگویدکه  فردوسی‌ یک “گر بوز” یعنی‌ حرامزاده است و خواننده گآنی‌ مانند شجریان فقط عرعرمیکنند . نظریات آقای شاملو به اینجا خلاصه نمیشود ,ایشان ادامه میدهند و میگویند “نوروز شروع فاجعه ای است که مطلقا جشن کرفتن ندارد …….بایستی روزعزا ی ملی‌ اعلام شود ,و در جای دیگر میگوید:

“فردوسی‌ از ضحاک  مردی  که از میان مردم عادی بر آمده و در مقابل نظام طبقاتی جمشید قیام کرده است, یا به عبارت دیگریک   –پادشاه دمکرآتیک — ,  یک“ غول بی شاخ ودم” ساخته است .تمام اینها  با مسخره کردن زرتشتی  ها و آئین آنها و توهین به شعر سهراب سپهری و شخص او ادامه  پیدامی‌کند  و شاملوبا انتقاد از تاریخ و فرهنگ ایران و آنچه که ایرانیت است ادامه میدهد   ومیگوید  ”… متاسفانه چیزی که ما امروز به نام   تاریخ در اختیار داریم جز مشتی دروغ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان درباری دوره‌های مختلف به هم بسته ا‌ند، این تحریف حقایق “……و یا “ پذیرفتن  دربست   سخنی که فردوسی‌ از سرگریزی عنوان کرده به صورت آیه منزل ، گناه  بی‌ دقتی ما است نه گناه  او که منافع طبقاتی یا معتقدات خودرا  دنبال میکرده .”

این نوشته یک  خلاصه غیررسمی و کوتاهی است از یک سخن رانی و مصاحبه طولانی . هدف در  اصلابراز نظر و بر داشت شخصی و موضع گیریخصوصی نیست بلکه تحریک  تعقل در خواننده و یک برسی انتقادی، یا  حتا نظر خواهی عمومی از تاریخ و فرهنگایرانی‌است  که شاید با تمام عشق و علاقه ای که به آن داریم ،  تعصب و جزم اندیشی که در درون هر ایرانی‌به یک نوعی هست،  مانع آن بشودکه  در اینه حقیقت  بتوانیم نگاه کنیم و بدون لجاجت و یک دندهای  ،همه زشتی‌هاو  پلیدی‌ها، زیباییها وخوبی‌ها  را جدا  ازهم  ببینیم.  به  شاخه های دیگراین درخت چندین هزار ساله نگاه  کنیم ، هر چه قدر هم یکشاخه یا شاخه ها  فاسد ، کرم زده ، خشک و مسموم باشند .

فضای مجازی منعکس کننده احساسات صمیمانه انانی است که وطن خود را “میپرستند”–فرزندان    با غیرت کوروش و داریوش . از این وطن چه میدانیم   و شناسنامه ملی‌ ما چه شکلی‌ دارد که مثل جادو گر  ما را در بند افسون و رازوری خودش حبس کرده است . امیدوارم  که  بتوانیم    زهد   فروشی، تعصبات و عقاید شخصی‌ را کنار گذارده و هر نظری را با ترازوی عقل و منطق سنجیده و بر اساس تفکر علمی‌ و عینی برسی‌ کنیم وبا روا داری به اصل آزاد منشی و حقیقت گوی همه احترام  بگزاریم .

برگردیم به اصل مطلب . یکی‌ از مو هبت هایی  که انقلاب برای ایرانیان به ارمغان آورد فرهنگ   زدائ  و رد  آداب و رسوم ایرانی‌ مثل جشن نوروز و سایر مراسم ملی‌ -میهنی بود .انقلاب فرصتی به دین سالاران داد که دشمنی و ضدیت تاریخی خود را با فرهنگ و رسم و رسومایرانی‌  بار دیگر نشان دهند و به عناوین مختلف برای انهدام ایرانیت و ماهیت فرهنگی ایرانی‌ ، همه به نام خدا و اسلام ناب محمدی،اقدام وبا این بهانه دست به هر جنایتی بزنند. از مراسم نوروز گرفته تا چار شنبه سوری ، جشن مهرگان، و دیگر. این دین سالاران تنها نبوده ا‌ند ، در دوران پهلوی و  قبلاز  آن   روشن فکرانی که با رژیم مخالف بودند ، به خصوص روشن فکران چپ گرا ،  مذهبی‌ ونیمه  مذهبی‌ ،   برخی از تجزیه طلبان ، همه با هم آداب و رسوم  ملی‌ -میهنی را که یک عامل اصلی بهم پیوستگی و هم بستگی قوم ایرانی‌ در تاریخ خود بوده است  رد  میکردندچون  که  این قدرت را  درتضاد  با ایدیولوژی وهدف اصلی خود یعنی‌ رسیدن به قدرت و حکومت میدیدند،وبهمین  دلیل چنین  ارزش های ملی‌ -میهنی را بدون چون و چرا وابسته و مربوط به رژیم حاکم و شاهان دیکتاتور میدانستند )طاقوتی (تاریخ همه جا نشان داده است که همیشه کسانی هستند که با گل آلود کردن آب ماهی‌ گیر خوبی‌ میشوند،چه درصحنه های  عمومی  یا   خصوصی‌  ،و درمیان دوستان و آشنایان خودمان  شایداین خصوصیت ورفتاررازیاد دیده باشیم،  تاریخ معاصر ما پر از این عوام فریبان   شیاد است .

سخن از شاملو است . آیا شاملو یک شاعر ملی‌ -وطنی است یا یک شاعر جهان –وطنی . ایرانی‌ با شعر می‌خورد  ، با شعر میخوابد ، و با شعر زندگی‌ می‌کند ، چه شعر نو یا کهنه . شاملو از دهه ۱۳۳۰به بعد در ایران همیشه مطرح و سر زبان بوده است ، کمتر کسی است که مدرسه رفته باشد و با شعر شاملو آشنأی نداشته باشد، داستان “پریا” را نداند ، “باغ آینه” و “ایدا در آینه”،  “ابراهیم  درآتش”و  …… را    نخوانده باشد . می‌توان گفت که شهرت شاملو و شناخت او در میان مردم بیشتر مدیون وابستگی وی به ایدیولوژی مارکسیست –لننیستی و موضع گیری وی به عنوان یک شاعر  روشن فکر و متعهد نسبت به اجتماع خود میباشد . در آن سالها طرز فکر و فلسفه مارکسیستی –لننیستی در ایران مخصوصا در میان جوانان تحصیل کرده و دانشگاهی پذیرفته شده و نشانه روشن فکری آنان بود . این قشر این ایدئولژی را تنها راه نجات اکثریت مردم ایران که در فقر و فلاکت زندگی‌ میکردند میدانستند و اگر شاعر یا نویسندهی “متعهد” نبود محبوبیتی درمیان  مردم پیدا نمیکرد و مشهور و معروف نمی‌شد .جامعه فقیر و استثمار شده ایرانی‌ تشنه  نوعتفکری  بود که با اهداف سوسیآلیستی نزدیک بود ، عدالت ، مساوات ، برابری ، و آن بهشت موعود گمشده ولی‌ در دسترس .شاملو در این زمینه خیلی‌ زود به عنوان  یک قهرمان و پرچمدار ,حتی بصورت بتی قابل پرستش برای نسل جوان در آمد .اشعار و نوشته  هایش نیرو بخش و راهنما ی امیدوار کنندهای برای نسلی شد که درانتظار “هوای تازه” ایبودند  .

شاملو پس از جدایی از مکتب نیما یوشیج ، پدر شعر نو در ایران ، به راه خود رفت ، مکتب “شعر سپید” را بعنوان نوع دیگری از شعر پایه گذاری کرد و بدون تردید پس از نیما بیشترین تاثیر را در شعر معاصر ایران دارد . شاملو متولد ساله ۱۳۰۴است . پدرش مردی نظامی‌ ، خشن و قلدوری است که از این سرباز خانه به آن سربازخانه در پی ماموریت است .به  دنبال پدر از این شهر به آن شهر زندگی‌ فلاکت بار مردم سرزمین خود را از نزدیکی‌ میبیند. تاثیر  عمیق و بنیادی این تجربه ، اختلاف طبقاتی ، بی عدالتی ، زور گوئ  و فقر کینه و نفرتی در او بوجود میاورد که به آسانی می‌توان در اشعار او دید . او یقین آورده بود که شاعر باید متعهد باشد و شعرش در خدمت جامعه او باشد در غیر این صورت شعر “واقعی‌” نیست .

شاملو به گفته خودش انتقام جو است ، اشعارش پر از گوشه و کنایه به انتقام و انتقام جوی است . شاملو شاعری است بسیار خشم گین نسبت به  اجتماع و میهن خود ، شاملو خشمناکو  آزرده در انتقام جوئ  همراهی چندانی از مردم تحقیر شده و ستم دیده خود نمیبیند و به صراحت میگوید : “برویم ای یار یگانه من /دست مرا بگیر /سخن من نه از درد ایشان بود /خود از دردی بود که ایشانند /و در جای دیگر میگوید : مرگ من سفری نیست /هجرتی است /از وطنی که دوست نمیداشتم /به خاطر مردمانش /

شاملو بخاطر مردم و موقعیت آنها در اجتماع خود شعر میگوید ، وطن برای او معنی‌ و مفهومی ندارد و وطن دوستی مطرح نیست . دید شاملو جهان –وطنی است و تاریخ ، فرهنگ ، و موسیقی‌ ایران –وطن جقرافیأی او –برایش ارزش چندآنی ندارد . تاریخ ایران از نظر او چیزی جز دیکتا توری شاهی ، ظلم و ستم ، فقر و بیچآرگی برای مردم ناداشته است .او به صراحت مخالفت و خصومت خود را اعلام می‌کند

حدود یک سال پیش از انقلاب شاملو در جشن دانش جویان ایرانی‌ عضو کنفدراسیون جهانی در نیو یورک سخنرانی می‌کند ، تعدادی جوان تاثیر پذیر و در اصل بی  اطلاع از فرهنگ ایرانی‌ و مراسم نوروز . در این مجلس شاملو نوروز را به عنوان یک پدیده کمدی و بی مایه به شنونده های تاثیر  پذیر خود معرفی‌ می‌کند. اوشناسنامه  ملی‌ ایرانیان را تاریخ تحریف شده میداند و به جوانان هشدار میدهد که چشم و گوش خود را باز کنند و گول شیادان تاریخ نویسی مثل فردوسی‌ را نخورند . جوانان کنفدراسیونی ازبین رفتن این مراسم بی معنی‌ و سایر پدیدههای  شاهی‌ -استثماری را امری انقلابی دانسته مخصوصا چون که از زبان شاعر متعهد و مردمیمثل شاملو  بیرون آماده است .چندین سال بعد عده ای از همین جوانان در پیاده کردن انقلاب اسلامی نقش اساسی داشتند و دست در دست سایر اسلامیست ها تلاش اصلی‌ را برای بر انداختن ساختار و باور های فرهنگی‌ -ملی‌ ایران آغاز کردند .

انقلاب فرهنگی‌ یا درست تر تلاش در از بین بردن فرهنگ ایرانی‌ یکی‌ دو سال بعد از سفر آقای شاملو به نیو یورک با شدت هر چه تمام تر شروع میشود –اصلاح کتاب های درسی یکی‌ از اصول این انقلاب است .صادق خلخالی سر کرده این فرهنگ زدأی و مامور آن است، حاجی کریم دباغ معروف به  سروش پس ازخلخالی مامور انقلاب فرهنگی شد  . حساسیت دین سالاران  بیشترروی  کتاب فارسی‌ کلاس های ابتدأی  بود تا کتاب های دیگر . آقای شاملو در “کتاب جمعه “ شماره ۲۰که نشریه خودش است از آقای خلخالی یک دست و پا با لا تر میرود و در دفاع از ضحاک –پادشاه انقلابی از نظر او –مینویسد : “غول بی شاخ و دمی که فردوسی‌ از ضحاک ساخته معلول حرکت انقلابی ضحاک است که جامعه را از طبقات عادی کرد “……..و در جای دیگر نتیجه می‌گیرد که “ فردوسی‌ از جامعه بی طبقه –که ظاهراً ضحاک انقلابی در پی تشکیل آن بوده است —نفرت داشته است ودر  نتیجهچهره  ستم گرو آدم خوریاز ضحاک ساخت و پرداخته است “ شاملو در کتاب همراه شماره ۲۰کتاب جمعه مینویسد : “داستان کاوه جز یک فریب حماسی چیز دیگری نیست  ” ودرآخرکار داستان کاوه آهنگر از کتاب ها حذف میشود.

دوازده سال پس از سخنرانی  در نیو یورک ، آقای شاملو در آوریل ۱۹۹۰در  برکلی کالیفرنیا یک  سری سخنرانیهای دیگری دارد ، جنجال آفرین تر و ماجرا جویانه تر .عنوانسخنرانیها “نگرانی  های یک شاعر –حقیقت چقدر آسیب پذیر است “می‌باشد به خلاصه ای از نکات برجسته آن  در ابتدای این نوشته اشاره شده است .نکات بسیا ر قابل توجه دیگری که برچسب جنجال بر انگیزی سخنرانی  ها را تأید می‌کند همه جا دیده میشود .چکیده آن را از زبان آقای شاملو می‌توان به شرح زیر خلاصه کرد .

مناسبت جشن مهرگان را پیروزی کاوه بر ضحاک ذکر میکنند .همه این اشتباه لپی را مرتکب میشوند .

فردوسی‌ یا اشتباه کرده و یا “ریگی به کفش “داشته که اسطوره ضحاک را به آن صورت جا زده تا جائی‌ که طبقه تحصیل کرده و مشتاق حقیقت حکم او را مثل وحی منزل پذیرفته ا‌ند .

بایستی با شاهنامه فردوسی‌ با آگاهی‌ نه با چشم بسته برخورد کرد، چرا که فردوسی‌ جز سلطنت مطلقه نمیتوانسته نظام سیاسی دیگری را بشناسد.

ایرانیان دچاربیماری خجالت آور کیش شخصیت یا بت پرستی شرم آور عصر جدید هستند و کلی‌ ادعا و افاده طبق طبق دارند.

)اکثر (ایرانیان غرق در سفاهت و ابتذال و تعصب جاهلانه  هستند.

کمبوجیه یک “آقا از آن نوع ملنگ ها است که از اول بلوغ بی‌ دمبک میرقصید”

داریوش یک فرد انتقامجو،  دیوانه ، و درنده خواست

این قسمتی‌ از نظریات شاعر است ، احمد شاملو. شاعر نامور و برجسته ایران .هیجده مجموعه شعر و تعدادی زیاد ترجمه و داستان و مقاله از او به جای مانده است .او شاعر  بزرگی است و تردیدی نیست دوران جدید شعر فارسی‌ با همت، ذوق و ابتکار او راه خود را شروع کرده  است .شعر شاملو بدون شک مرتبه ارجمند خود را در کنار بزرگان شعر و ادب ایران خواهد داشت و مردمی که او برایشان شعر میگفت هیچ وقت او را فراموش نخواهند کرد.

هدف من در اینجا برسی شعرو  مقام ادبی شاملو نیست ، این موضوع در حد و صلاحیت من نیست . موضوع اصلی‌ پرسش های بسیاری است که برای هر فرد حقیقت جو  وآزاده فکرمیتواند مطرح  شود. دفاع از همین حقیقت است کهبه  آزاد اندیشان مسولیت میدهد  که با مسائل مطرح شده با دید منطقی -علمی‌ برخورد کرده تا شاید بتوان به حقایق تاریخی نزدیک تر شد و  بلکه بفهمیم که کی هستیم و از کجا آمدهایم .آیا میتوانیم شناسنامه ملی‌ خود را مرور کامل کرده و از بیان حقیقت و رسواشدن  ترسی نداشته باشیم. آینه ای   در مقابل خود گزارده و از نقطه نظر باز بینی گذشته، به خود و تاریخ خود با رواداری و بی غرضی نگاه انتقادی داشته باشیم. آینه مقابل نه تنها برای آشکار کردن زشتی هاو پلیدی های گذشته، بلکه برای خود بینی‌،  و کشف حقیقت و راه جوئ برای آینده. به   قول مولانا :

برون ز تو نیست هر چه در عالم هست       از خود بطلب هر آنچه خواهی‌ که توئ

افکار و نظریات شاملو با ملیون ها نفر ایرانی‌ ، از جمله آنهائ که سنگ وطن را به سینه میزنند ، وطن را “میپرستند” و کوروش و فردوسی‌ به آنها مجودیت، اصالت ، و هویت میدهد تفاوت نجومی دارد . حقیقت در کجاست . آیا این دسته یک دروغ ، خیال و تصور واهی را پرستش و تمجید و تقدیر میکنند ، یا شاملو ی ضد ایرانی‌ با ضدیت ، خصومت و توهین به تاریخ و فرهنگ درخشان چند هزار ساله ملیون ها ایرانی‌ بایستی که شناسنامه خودش را پس بدهد. در حد نهائ ، خرد گرأی ، و اصالت و قدرت فکر مشت دغل بازان، نابکاران، و عوام فریبان را باز خواهد کرد. باز کردن این مشت کار اسانی نیست ولی‌ به قول عطار :

گر مرد رهی ، میان خون باید رفت      وز پای فتاده، سر نگون باید رفت

تو پای به راه درنه و هیچ مپرس        خود راه بگوید که چون باید رفت

با آرزوی خوشی برای همه

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com