شاید شمار اندکی از اهالی لردگان در جنوب استان چهارمحال و بختیاری باشند که هنوز خاطرهی روزهای طلایی خانمیرزا را در مرکز ارتفاعات سبزکوه و شمسآباد به یاد داشته باشند؛ روزهایی که در آن، بلوطهای سر سبز و پرنشاط زاگرس در سرشاخههای رودخانه خروشان و گوارای خرسان، پیش از آن که کارون را بسازد و آبزیان خلیج فارس را دمی تازه بخشد، از برکت چشمههایی جوشان و تالابی زیباتر و بزرگتر از شیمبار، مجنونوار به زندگی لبخند میزدند و از بازیگوشیهای تمام نشدنی سنجابها بر روی شاخ و برگشان و پرواز بیپایان حواصیلهای سفید و خاکستری، لذت و وقار و رضایتمندی را به خون مردم غیور دیار بختیاری میدمیدند تا آنها با اطمینان بدانند که این از “بخت” یاری آنها بوده است که بختیاری شدهاند.
دارم از تالابی با بزرگی حدود دو هزار هکتار – یعنی تقریباً برابر با تالاب بینالمللی چغاخور – سخن میگویم که امروز اثری از آن باقی نمانده است! چرا؟
و غمانگیزتر آن که نهتنها امروز اثری از آن تالاب جوشان و گوارا در دههی پنجاه شمسی باقی نمانده است، بلکه سطح سفرههای آب زیرزمینی چنان کاهش یافته که زمین با پدیدهی فرونشست – یعنی خطرناکترین و بیبازگشتترین مرحله از بیابانزایی – مواجه شده است.
و باز نگرانکنندهتر آن که ماجرا از مرز فرونشست زمین هم پیشتر رفته و اینک چند روزی است که از آن دیار سبز و خرم و پرطراوت دیروز، خبر میرسد که زمین در حال سوختن و از درون گداختن است؛ درست مثل قصهی تلخ سال گذشته دریاچه پریشان در کازرون و سالهای قبلترش در سلطانآباد و قرهباغ شیراز و گندمان در بروجن.
به راستی چه اتفاقی در بام ایران رخداده است؟ چگونه است در خطهای که بیشترین سرانهی آب شیرین ایرانیان، همواره به نام او سند میخورده، باید کار به چنان بیسامانی بزرگ و غیرقابل جبرانی برسد که زمین از شدت عطش و بیآبی در درون بسوزد و زیستمندانش را فراری دهد.
درحقیقت، همه چیز از آنجا آغاز شد که گروهی از مردمان خیرخواه در آغازین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی (در جهاد سازندگی آن روز) تصمیم گرفتند تا با زهکشی اراضی تالاب و خشکاندن آن، زمینهای زراعی بیشتری برای مردم بیافرینند تا هم درآمدشان بیشتر شود و هم کشور را به خودکفایی در محصولات غذایی نزدیکتر سازند. میبینید؟ ظاهراً نیتها خیر بوده است و بهانهی قتل تالاب، شکوفایی اقتصادی و اشتغالزایی بیشتر بوده است؛ اما تاریخ همواره نشان داده است که نیت خیر، به تنهایی برای دستیابی به عاقبت خیر کافی نیست! هست؟ همانگونه که مردم ساکن در کنار تالاب بختگان، وقتی که تالاب کمجان را خشکاندند تا کشاورزیشان را گسترش دهند، دریافتند و همانگونه که متجاوزان به پریشان، زریوار، گاوخونی، ارژن، گندمان، کانیبرازان، ارومیه و … دریافتند که نه باید و نه میتوان به بهای مرگ تالابها و عقبنشینی آنها، زندگی و رفاه پایدار برای مردم به ارمغان آورد. بیش از سه دهه است که اینک بر مزار آن تالاب نگونبخت در خانمیرزا، محصولات پرخواهشی چون برنج و لوبیا کاشته میشود که به آب فراوانی نیاز دارند؛ آبی که برای تأمینش ناچار از حفر بیش از ۷۰۰ حلقه چاه شدند و در نهایت، با این بارگذاری اشتباه و بیتناسب با توان بومشناختی منطقه، هم دود از دهانهی اغلب آن چاهها درآمد و خشک شدند و هم دود از دل زمین تشنه و مظلومی که زمانی آن را با قطعهای از بهشت هم عوض نمیکردند!
و البته معلوم است که چه بر سر شالیزارها آمده باشد …
باشد که این تجربههای تلخ و گرانبار، سبب شود تا هرگز به بهانههایی چون رونق اقتصادی و ملاحظات اجتماعی و سیاسی، تیشه بر ریشهی ضریب پایداری اکولوژیکی سرزمین نزده و شاخهای را که خود بر آن منزل گرفتهایم، از بن نبریم.
این، آن زنهار شیرینی است که امیدوارم از پس رخداد تلخ خودسوزی خانمیرزا، شنیده باشیم.
انشاالله …
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.