می رقصاند
جوانی ام را
در بهار
آئینه بدون دیدن صورتم
…………………………………
آئینه
بی آنکه چهره ام را
دیده باشد
می رقصاند جوانی ام
دست در دست بهار
………………………………….
هرسال
بهار
جوان تر می آید
وماهنوز…
در حسرت جوانه های شباب
…………………………………….
ازخیال پروانه
عکس گرفتم
وگل
چه سپید
درنگاه بهار
خندید
………………………………….
عمدا چترم را
گم می کنم
تا باران
پیرهن چرکین زندگی ام را
بشورد
……………………………………
توکه رفتی
پنجره ی تنهایی ام را
گل گرفتم
تا دیگرهرگز!
به روی کوچه بازنشود
………………………………..
بهاررا
به خانه ام
دعوت می کنم
تا دراین سکوت طاول زده
گل بگویم
وگل بشنویم
…………………………………..
غمگین آن گل هایی ام
که شوت توپ هایمان
باغچه رالگد می کرد
………………………………
بی تو بهار
زمستان زمهریری ست
حنده برلبهای گل
هیچ
……………………………….
پیراهن گل گلی مادر
بهار زیبایی ها بود
ه چهارفصل
بوی عشق می داد
……………………………………
در دانه کودک
بی اعتماد باش
تا آستین
مار دارد
دهکده جهانی
…………………………………..
سرما
آنچنان در دلم رخنه کرده
که شکوفه ی درختان
نگاهم را
بهار نمی کند
چندکوتاه سروده از خالد بایزیدی (دلیر)
سه شنبه, 2ام فروردین, 1401
اضافه شده توسط تریبون شاعران و نویسندگان نویسنده مطلب: خالد بایزیدی (دلیر)مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.