چرا پسرتان سرش را از موبایل بیرون نمیآورد؟ میگوید دارم بازی میکنم ولی تا همین هفتۀ پیش بود که به شما میگفت موبایلش به درد بازی کردن نمیخورد. بعضی وقتها پیش میآید که ساعتها در اتاقش مینشیند و با تلفن حرف میزند، وقتی هم میپرسید باکی حرف میزدی؟ میگوید هیچکس!
آیا پسرتان دیوانه شده است و با خودش حرف میزند؟ آیا پسرتان دیوانه نشده است و با “هیچکس” خوانندۀ هیپهاپ حرف میزند؟ البته واقعاً سؤال کردن ندارد چون میدانید که پسرتان دوستدختر جدیدی پیداکرده است و مانند هر انسان طبیعی دیگری دارد از مصاحبت با معشوقهاش لذت میبرد.
من شمارا نمیشناسم برای همین نمیتوانم بگویم دیدگاهتان دقیقاً نسبت به دخترانی که با پسرتان میگردند چیست ولی خب یکچیز را میدانم و آنهم این است که اگر به خودتان بود بدتان نمیآمد تا حداقل دختری را که او ملاقات میکند، شما انتخاب میکردید. البته الآن میگذارید که به حال خودش باشد. اشکالی ندارد او خودش را با این دخترها سرگرم کند. آخر پسر قند عسلتان در این کشور که تفریحی ندارد، خیلی خوب میشود اگر یکی از این دختران سر پسرتان را گرم کند تا خودتان سر فرصت بتوانید یک دختر خوب از دوستان و آشنایان برایش پیدا کنید.
کاشکی عروستان روبات بود، روباتی که نیازهای پسرتان را برآورده میکرد و برای شما هم دو سه بچه ترگل ورگل میآورد. اینطوری خیلی هم بهتر میشد چون آنوقت نمیتوانست ذهن پسرتان را با حرفهایش پر و او را از راهی که شما برایش تعیین کردهاید دور کند. من هم مثل شما ماندهام که علم چرا آنقدر دیر پیشرفت میکند.
چکار دارید که پسرتان یکهزارم درصد با عروسی که انتخاب کردهاید تفاهم ندارد، مهم این است که خانوادهاش همسطح خانوادۀ شما باشند، یکی از این لیسانسهای دانشگاه تهران را در کیفش داشته باشد و اگر هم خواست کار کند، کارش در حد داشتن یک بوتیک خانگی باشد تا بتوانید لباسهای جدیدتان را از خود عروس گلتان بخرید. واقعیتش الآن که فکرش را میکنید کاشکی عروستان روبات بود، روباتی که نیازهای پسرتان را برآورده میکرد و برای شما هم دو سه بچه ترگل ورگل میآورد. اینطوری خیلی هم بهتر میشد چون آنوقت نمیتوانست ذهن پسرتان را با حرفهایش پر و او را از راهی که شما برایش تعیین کردهاید دور کند. من هم مثل شما ماندهام که علم چرا آنقدر دیر پیشرفت میکند.
چی؟ من ذهن بسیار بستهای دارم؟ شما اصلاً راجع به دخترانی که پسرتان ملاقات میکند چنین دیدی ندارید؟ اینها همه حاصل افکار عقبماندۀ من است؟ بله درست میفرمایید شما خیلی هم برای زنان جامعه احترام قائل هستید و این تقصیر شما نبود که پسرتان مانند بسیاری از افراد دیگر این سرزمین یک فرد جنسیتزده شده است. اینها همه تقصیر تلویزیون و آخوند مدرسه بوده. حالا شاید پیشآمده باشد هر وقت دختری با پسرتان نشست، او را عروس خودتان خواندید یا وقتی دخترتان عصر را بیرون از خانه ماند او را به تنفروشی متهم کردید ولی این رفتار نباید باعث میشد که پسرتان فکر کند زنان با مردان فرقی دارند، زنان با مردان هیچ فرقی ندارند ولی خب در ذهن شما امکان اینکه یک فرد مذکر با یک فرد مؤنث تنها دوست باشد غیرممکن است چون خدا مرد را آفریده تا با زنان بچه درست کنند و بچه درست کردن هدف والای زنان است. ایبابا باز که دارم شمارا محکوم میکنم، شما مثلاً دکترای دانشگاه تهران دارید، قبل از انقلاب هم با پیراهن و شلوار در خیابان رفتوآمد میکردید اینکه من بگویم شما پسرتان را تبدیل به یک فرد جنسیتزده کردهاید کاملاً احمقانه و زشت است. البته خب بعضی وقتها وجود داشته است که شما چیزهایی گفتهاید که نباید میگفتید مثلاً وقتی آن دختر فامیل با فلان پسر خوابید به او گفتید جنده! بچهتان که نمیدانست جنده یعنی چه، شما بودید که به او گفتید اگر دختری با پسرها بخوابد فاحشه است. البته شما هیچوقت نگفتید پسری که با دختران دیگر بخوابد نامش چه میشود ولی خب همسرتان همیشه از پسر خواهرتان به خاطر اینکه موفق شده بود دختران زیادی را زمین بزند تمجید و تقدیر کرد. حالا هم که پسر گرانمایهتان بزرگشده است فکر میکند که دختران شهرتان تخممرغ شانسی هستند و هر چه بتواند تعداد بیشتری از آنها را جمعآوری کند جوایز بیشتری به او تعلق میگیرد. البته خودتان هم میدانید که شما در این طرز تفکر هیچ نقشی نداشتید.
و حالا میرسیم به نتیجهگیری اخلاقی!
همانطور که تا الآن باید حدس زده باشید این متن هیچ ربطی به رمان پسران و عشاق نداشت (شاید هم داشت. من رمان دیوید لارنس را نخواندهام که بتوانم در این زمینه اظهارنظر کنم)، من فقط نام این مطلب را پسران و عشاق گذاشتم تا شمارا گول بزنم که بیایید این مقاله را بخوانید. اگر نام این مطلب را میگذاشتم مقداری غر راجع به جامعۀ سکسیستِ ما، شما حتی این مطلب را بازهم نمیکردید.
لُب کلام این است که شما ازآنچه در اطرافتان اتفاق میافتد بهاحتمال زیاد بیخبرید. ببینید! این روزها میشود با هرکسی خوابید چون خالی کردن خانه برای پانزده دقیقه آنقدرها هم سخت نیست. آنچه این روزها کمتر پیدا میشود یک سقف است که بشود یک رابطۀ عاطفی را در زیر آن پرورش داد. شما میتوانید این سقف را برای فرزندتان فراهم کنید اگر دوستدختر او را یک تکه گوشت برای سکس نپندارید و این دختر را بهعنوان یک انسان قبول کنید. انسانی که مانند همۀ ما ترسها و آرزوهای خودش را دارد و فرزند شمارا برای پر کردن تنهاییهایش برگزیده است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.