– در جهان چه می‌گذرد؟

– نقش اکراین و جنگ در آنجا در تغییرات قدرت در جهان چیست؟

– آیا اروپا و آمریکا برای دمکراسی می جنگند؟

– دمکراسی چیست؟

– آیا سیستم‌های حکومتی در غرب دمکراسی‌اند؟

– آیا برای یک دستمال باید بازار را به آتش کشید؟

– آیا آنچه که اینها در غرب دمکراسی می‌نامند آنقدر ارزش دارد تا بخاطرش جنگ وسیع جهانی براه بیفتد و ده‌ها میلیون انسان کشته و بیشتر از آن آواره و فقیر بشوند؟

– آیا برای دمکراسی باید اینچنین جنگ کرد و هزاران میلیارد یورو به جهان خسارت زد؟ در حالیکه با این مبلغ می‌شود کشورهای فقیر را آباد و گرسنگان جهان را سیر نمود!

– آیا اینچنین جنگی با ادعای حقوق بشر همخوانی دارد؟

– چرا هیچ اقدام واقعی/جدی برای صلح و جلوگیری از جنگ صورت نگرفت؟

– ارسال “اسلحه و نیروهای نظامی” تحت عنوان ظاهر فریب “نیروهای مردمی” به اکراین راه‌های صلح را تنگ‌تر کرده و می‌کند و احتمال جنگ بزرگ جهانی را بیشتر.

– نقش اسرائیل در این ماجرا چیست؟ چرا سکوت معنی دار کرده است؟

– نقش ایران چگونه خواهد بود؟ آیا اگر به جبهه روسیه به پیوندد و از نظر نظامی به بهترین سلاح‌ها(مخصوصا اتمی) مجهز بشود وضعیت اسرائیل بخطر نمی‌افتد؟

– نقش کشورهای چین، ترکیه و… و سایر کشورهای جهان در این درگیری چیست؟

– چرا یک یهودی صهیونیست را رئیس جمهوری اکراین کردند؟ نقش/ماموریت او در این ماجرا و جنگ چیست؟

– روسیه به ایران احتیاج مبرم دارد زیرا مسیر غرب بر رویش بسته شده است، شمال آن قطب و یخ بندان است، شرق آن از دنیا بدور است و برای ارتباط با جنوب و جهان باید از ایران بگذرد. در اینجاست که ایران می‌تواند از روسیه چیزهائی بخواهد.

-‌ روسیه حتی برای تحریم گازی غرب به همکاری/حمایت ایران و قطر نیاز دارد.

بنظر می‌رسد بعد از اکراین، اروپا نیز قربانی شده است.

ورود به مطلب:

جنگ در اکراین با حمله گسترده روسیه به این کشور از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ رسما آغاز گردید. اما این آتشی بود زیر خاکستر که پس از چند سال شعله کشید. غرب نیز از چند روز پیش از آن صریحا شروع جنگ را اعلام کرده بود. یعنی با ماجرا از سال‌ها پیش کاملا آشنا بود و می‌دانست با روشی که از هر دو طرف پیش گرفته شده این جنگ روزی آغاز خواهد شد و برای آن برنامه ریزی کرده بود!

بله غرب آماده بود و برنامه ریزی کرده بود پس به صراحت می توان گفت:

“اکراین قربانی شد”.

استدلال روسیه برای حمله!

درگیری میان روسیه و اکراین در شرق این کشور از چند سال پیش در جریان بود.

روسیه از سال‌ها پیش نگرانی خود را از حضور ناتو در اکراین اعلام کرده بود.

از جنبه نظامی می‌توان این نگرانی را کاملا درک کرد زیرا حضور ناتو و در نتیجه بمب‌های اتمی و… در مرزهای روسیه بدان معنی است که با اولین شلیک پس از اندک مدتی شهرهای بزرگ و اماکن مهم نظامی و اقتصادی روسیه منهدم خواهند شد. این موضوع (نگرانی از امنیت مرزها) مورد جدیدی در تاریخ نبوده و نیست. آنگاه که شوروی موشک‌هائی را برای استقرار در کوبا فرستاد، امریکا تا پای جنگ اتمی پیش رفت و در نتیجه شوروی آنها را باز گرداند.

در نتیجه از جنبه نظامی اولین کشوری که روسیه می‌بایست به آن حمله پیشگیرانه بکند تا از خطر حمله نظامی و اتمی ناتو در امان باشد همین اکراین است.

پس اگر این نگرانی درست باشد از جنبه نظامی روسیه پس از یک دوره طولانی هشداردادن، یک حمله پیش گرانه انجام داده است تا مبادا آنجا به خطرناک‌ترین مرکز نظامی بر علیه کشورش تبدیل بشود.

در این خصوص گزارش‌های زیادی آمده است، حتی از درون حاکمیت آمریکا.

آیا روسیه حقیقت را می‌گوید:

“میان ما و آمریکا پیمانی بود مبنی بر اینکه کشورهای جدا شده از شوروی را آزاد بگذارند، ولی غرب زیر حرف خود زد و از آنها برعلیه ما یارگیری کرد”.

استدلال غرب چیست!

تا بحال استدلال دقیقی از جانب غرب ارائه نشده بلکه تاکید آنها بر “دمکراسی” است،‌ اینکه اکراین کشوری دمکراتیک (و بلوند اروپایی) است که روسیه چنین سیستمی را در کنار خود تحمل نمی‌کند

اکنون نیز که جنگ شروع شده با همین استدلال یا سخن (دفاع از دمکراسی در اکراین) همه افکار را در کنترل خود گرفته‌اند.

اما تا چه حد این سخن درست است باید نگاهی به ترم دمکراسی انداخت.

نکته:

فراموش نشود که اکراینی‌ها و روس‌ها پسرعمو/دختر عمو هستند و تاریخی مشترک دارند و تعداد بسیار زیادی از اینها در کشور آن دیگری زندگی می‌کنند. خروشف نیز اکراینی بود و بعضی از نویسندگان مشهور که به روسی معروفند اهل اکراین هستند. پایتخت روسیه نیز در اکراین بود.

و البته روس‌ها نیز همانند پسر و دختر عموهای اکراینی‌اشان بیشتر بلوند و مسیحی/بی دین هستند.

دمکراسی چیست؟

پیشتر در چند نوشته به بررسی این دسته مسائل/ترم‌های سیاسی پرداخته ام پس چنانچه کسانی آنها را با دقت خوانده باشند حتی پیش از مطالعه این نوشته می‌توانند به تمام نکات پی ببرند ولیکن اکنون در اینجا دوباره نگاهی مختصر به آنها انداخته می‌شود.

مطلبی دارم که در سایتم هست و در کتابی به نام ” فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب – چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید” منتشر کرده‌ام. در آنجا به افلاطون مراجعه نموده‌ام، شخصی که برای اولین بار سیستم‌های سیاسی را به شکلی منظم کرد و توضیحاتی داد و در نهایت هم نتیجه گرفت که در بین همه آنها سیستم سلطنتی ایران برترین است و دمکراسی بدترین.

البته دمکراسی تنها می‌توانست در جوامع کوچکی که همه مردمان یکدیگر را بطور کامل می‌شناختند اجرا بشود و نه در سرزمین‌های گسترده با جمعیتی زیاد که از همدیگر شناختی ندارند. پس این چنین سیستمی در کشورهای کنونی جهان ابدا امکان وجود ندارد زیرا مردمان به کسانی رای می‌دهند که ابدا آنها را ندیده‌اند و هیچ دانش مستقیم از خانواده، صداقت و … و در مجموع خصوصیات اخلاقی و انسانی آنها ندارند.

سیستم سلطنتی آن زمان نیز به شکلی بود که اکنون امکان آن نیست.

بر مبنای سیستم بندی افلاطون اکنون تقریبا تمام کشورهای جهان الیگارشی هستند که در ادبیات سیاسی کنونی به آن سرمایه داری می‌گویند که البته تفاوت‌هائی با الیگارشی آن دوران دارند.

از طرفی در عصر حاضر برمبنای قانون اساسی بعضی کشورها، سلطنتی هستند که این قدرت یا حاکمیت سلطنت در شرایط خاص (مثلا جنگ) خودش را نشان می‌دهد ولی در شرایط عادی قدرت در دست سرمایه‌داران است. اتفاقا یکی از درگیری‌های درونی بعضی از این دسته کشورها (مثلا سوئد)خواسته سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی برای حاکمیت کامل برکشور است که در نتیجه باید شاه را از سلطنت خلع بکنند. به این نکته بسیار مهم در مقاله‌ای پرداخته‌ام.

برای روشن شدن دمکراسی در غرب به یک مثال خوب، کشور سوئد، پرداخته می‌شود.

این کشور از آن جهت انتخاب شده که به نوعی مظهر دمکراسی، آزادی و حقوق بشر در جهان شناخته می‌شود.

بر مبنای قانون اساسی، سوئد کشوری سلطنتی است. اما اکنون یک سرمایه دار بسیار بزرگ به نام والنبری یک سوم درآمد ناخالص ملی سوئد را می‌برد و ۴۰ در صد کسانی که استخدام صنایع هستند برای او کار می‌کنند. این یعنی او در واقع مالک سوئد است. این خانواده یهودی همراه یکی دو خانواده دیگر یهودی که متحد یکدیگر هستند، در مجموع شاید بیشتر از نیمی از درآمد ناخالص ملی را می‌برند و بیشتر از نیم مستخدمین کشور برای آنها کار می‌کنند.

بقیه ثروت سوئد نیز در دست کلیسیا و چند سرمایه دار دیگر است. اندکی نیز متعلق به دولت/مردم است. همین جا به سادگی می‌توان دید که دولت در خدمت کیست. ظاهرا مردم هر ۴ سال یک بار با رای دادن به احزاب، دولت و مجلس را تعیین می‌کنند، ولی همین دولت سوسیال دمکرات درون خود جناحی دارد که وابسته به کلیسیا است و آنها دولت را تشکیل می‌دهند.

از طرفی هرگاه جناح سرمایه‌داری بزرگ، نیاز به تغییری اساسی دیده، به سادگی انتخابات را برده و آن تغییراتی را که می‌خواهد انجام داده و دوباره به استراحت پرداخته و زحمت اداره کشور که با پول مالیات خود مردم است به گردن آن دیگری انداخته است.

در نتیجه در این کشور، مردم عملا هیچ نقشی در حاکمیت ندارند و کشور به نوعی مستعمره است.

در هیچ مستعمره‌ای دمکراسی، آزادی و حقوق بشر وجود ندارد.

نکته: این افراد در یک اتحاد با یکدیگر در غرب، کنترل بانک‌ها، صنایع، تجارت و… و در نتیجه حاکمیت بر غرب را در اختیار داشته آنها را مستعمره کرده‌اند؛ بهمین خاطر این مردمان کشورهایی را که نمی‌خواهند زیر بند این استعمار/استثمار با عناوین کاذب دمکراسی و… بروند، به جدال و جنگ و کشتار می‌کشند.

این دسته یهودیان صهیونیست بسیار ثروتمند اگر بخواهند سوئد را در کمتر از یک روز به خاک سیاه می‌نشانند. آنها به همین سادگی می‌‌توانند ژاپن، کره جنوبی و … را در کمترین زمان، آنچنان بزمین بزنند که نتوانند سربلند بکنند.

اتفاقا جنگی که اکنون درگیر است برای همین قدرت و حاکمیت بر جهان است.

زیرا در میان غربی‌ها بعضی مانند فراماسونری و شاهان، سربلند کرده و قسمتی از قدرت را می‌خواهند. چین/شرق نیز در مقابل اینها ایستاده است و البته جناح‌هائی از سرمایه‌داران بزرگ غرب حتی یهودی به چین پناه برده‌اند.

اختلافات درونی غرب و همچنین اختلافات درونی یهودیان صهیونیست بسیار ثروتمند که آنها را حداقل به دو دسته بزرگ تقسیم کرده به نابودی این قدرت (حاکمیت یهودیان صهیونیست) و بالا رفتن قدرت شرق کمک می‌کند.

چنانکه می‌بینیم تحریم‌های کنونی غرب بعضی یهودیان (روسیه) را نیز زیر ضرب گرفته است.

در این میان کتاب من که نشان داده “عیسی مسیح یهودی نبود”، باعث چرخش عقیده تعداد زیادی از مسیحیان صهیونیست شده و آنها را در برابر یهودیان قرار داده و شکاف در غرب را تشدید کرده است.

وضعیت شیوخ:

بسیاری کشورها همانند شیخ نشین‌های حاشیه خلیج پارس که ثروت زیاد آنها در گرو بانک‌های این سرمایه‌داران هستند مترصد آن باید باشند که در این جنگ جابجائی قدرت در جهان بتوانند پول‌های خود را با کمک شرق نجات بدهند.

غرب از ایران و این دسته کشورها چه می‌خواهد؟

آنچه این دسته مردمان حاکم بر غرب از ایران، کره‌شمالی، ونزوئلا، اکراین و… می‌خواهند دمکراسی، حقوق بشر و آزادی نیست، بلکه حاکمیت بر این کشورها است که دقیقا در برابر این ترم‌ها قرار می‌گیرد. آنها می‌خواهند کنترل بانک‌ها، صنایع، تجارت و در نتیجه همه چیز به اضافه حاکمیت این کشورها را در دست داشته باشند. این نکته را ممکن است بعضی مردمان عادی متوجه نشوند و فریب رسانه‌های غربی متعلق به همین دسته افراد را بخورند ولی جناحی از آخوندها و ملی‌گرایان و در راس همه خامنه‌ای و جناح او کاملا متوجه هستند و نمی‌خواهند خودشان را همراه با اسلام شیعه به بندگی استعمارگران یهودی صهیونیست بیندازند.

حاکمیت ایران در این بازی‌های بزرگ کنونی (تغییرات در جهان) شرکت دارد؛ در حالی که بسیاری از کشورها ابدا از آن اطلاعی ندارند و در بازی شرکت داده نشده‌اند، بلکه به بازی گرفته شده‌اند.

داستان ایران و بقیه کشورهائی که زیر بار غرب نمی‌روند همین شناخت از شیوه استعمارگران است. برای اینها یک جنگ آزادی‌بخش/ضد استعماری در جریان است.

جهان در حال تغییر است

اکنون چند سالی است که جهان در حال تغییر یا جابجایی قدرت است و بهمین دلیل آبستن درگیری‌هایی بود. جنگ اکراین نیز جزئی از آن است و شاید تعیین کننده حاکم/حاکمان جدید بر جهان بشود.

نشانه‌های نظامی تغییر قدرت و ضعیف شدن غرب اکنون دیده می‌شود. در نتیجه غرب به فشارهای اقتصادی روی آورده است که بطور محتمل آخرین مرحله این جابجائی قدرت است.

نقش بانک‌ها اساسی‌ترین است ولی از هم اکنون روسیه دارد به سیستم بانکی چین می‌پیوندد که در حدود ۱۸۰ کشور جهان رایج است. این عمل می‌تواند زنگ پایان قدرت بانک‌های آمریکا و سلطه آمریکا بر جهان باشد.

فشارهای استعمارگرانه آمریکا، هشداری برای همه کشورهاست تا خود را از زیر یوغ بانک‌های آن کشور نجات بدهند.

دلار باید از پول/سیستم غالب مبادلات ارزی جهان برداشته شده و یک تصمیم جهانی برای جایگزینی مناسب گرفته بشود.

بعضی نظرات بر آنست که آمریکا سعی دارد در این جنگ گرم در اکراین، نه تنها اکراین بلکه اروپا نیز را درگیر کرده و در یک جنگ فرسایشی، اقتصاد اروپا و روسیه نابود بشود تا خود بتواند به سلطه اش ادامه بدهد.

اما نکته‌ای که در این معادله دقیقا بررسی نشده نقش چین است. چین اصل داستان در این جنگ قدرت است. چین هم اکنون به صورت یک تاجر بزرگ آن بالا نشسته و فعلا خود را بصورت کاملا مستقیم درگیر این منازعه نمی‌کند. ولی با پیش رفتن جنگ که پای اقتصاد آمریکا را نیز بطور مستقیم به میان کشیده، همه آنها تضعیف خواهند شد و قدرت چین بیشتر می‌شود. زیرا:

با بالا رفتن قیمت نفت و گاز و در نتیجه بالا رفتن قیمت تمام محصولات خوراکی و… اقتصاد همه آنها درگیر مشکلات اساسی می‌گردد.

یک طرف اصلی قدرت در جهان یهودیان صهیونیست هستند که هنوز بیشترین کنترل بر جهان را توسط بانک‌هایشان اعمال می‌کنند. اما این نیز در حال جا به جائی است. در اینجاست که پای شیخ نشین‌های ثروتمند حاشیه خلیج پارس به میان می‌آید. آنها که رویهم شاید چند هزار میلیارد دلار نقد در بانک‌های متعلق به یهودیان در آمریکا دارند و به واسطه این گرو بودن پول‌هایشان به نوعی برده و بنده آنها در آمده‌اند، در همین اواخر در یک اشتباه محاسباتی (در بدترین شرایط ممکن) اقدام به همکاری با اسرائیل کرده‌اند. اکنون شاید متوجه شده باشند که قدرت در حال چرخش است و باید موضع خود را مشخص بکنند و بهترین راه برای آنها پیوستن به شرق است. شاید بهمین دلیل است که آنها به انواع مختلف با ایران و روسیه و … نزدیکی‌هائی برقرار می‌کنند.

چین بواسطه اینکه چندهزار میلیارد دلار از آمریکا طلب دارد خواستار فروپاشی فوری آمریکا نیست تا بتواند پولهایش را باز پس بگیرد. اگر چنین نبود اکنون چند سالی بود که آمریکای ورشکسته دیگر هیچ توان و جایگاهی نداشت.

آمریکا بزرگترین کشور مقروض جهان است. آمریکا با مقروض کردن خود به تمام کشورهای جهان،آنها را اسیر کرده است و آنها نمی‌خواهنداین کشور به فوریت فرو بپاشد زیرا پولهایشان برباد می‌رود.

اما کشورهائی مانند ایران، روسیه و… که پولی یا طلبی از آمریکا ندارند و یا مبلغ چندان زیاد نیست، با او درگیر می‌شوند.

از طرفی اکنون در این شرایط روسیه کاملا به ایران نیازمند است. درست همانند زمان جنگ جهانی که ایران پل میان آنها بود،اکنون ایران پل روسیه به جهان است.

از جانبی غرب نیز برای بستن این پل بر روی روسیه (مسیر روسیه از طریق ایران به جنوب و جهان)، به ایران نیاز دارد.

پس در این شرایط اگر ایران هشیارانه عمل بکند می‌تواند بهترین استفاده را ببرد.

سایر این دسته کشورها نیز که در این بازی بطور جدی هستند اگر به این نقش خود اگاه باشند می‌توانند در این تغییرات اساسی جهان سهمی مناسب ببرند؟!

در هنگام جنگ جهانی، ایران اعلام بی طرفی کرد و در نتیجه به واسطه نداشتن متحد یا پشتوانه، اشغال شد. بسیاری از صاحب نظران این را اشتباه بزرگ ایران می‌دانند که نه تنها باعث گردید اشغال و منابع و مواد خوراکی اش برده شود و قحطی یا کمبود مواد خوراکی کشور را فرا بگیرد، بلکه پس از جنگ نیز او را به بازی نگرفته مورد حمایت جدی قرار ندادند و همانند بقیه رشد نکرد. حال همان داستان در حال وقوع است. اگر ایران یک جهت را بگیرد شاید بهترین کار باشد.

کنترل جهان توسط بانک‌ها و رها شدن از آن جنگ اصلی جهان است.

پیوستن به اتحاد با شرق، ورود به سیستم بانکی جهانی که چین برقرار ساخته راه نجات ایران از استعمار غرب/آمریکا است. این راه را باید سایر کشورها مخصوصا شیوخ نیز بروند تا بتوانند پول‌های بلوکه شده‌اشان را از زیر کلید آمریکا آزاد بکنند.

سرمایه‌داران غرب با داشتن پول‌های کشورهای دیگر در بانک‌هایشان، به خودشان وام‌های ده‌ها میلیارد دلاری داده و در کشورهای دیگر سرمایه گذاری می‌کنند و بدینطریق جهان را زیر کلید گرفته‌اند. جنگ با سلطه بانک‌ها، جنگ اصلی در جهان است.

یک طرف شرق است که در حال پیشروی و متحد شدن با کشورهای جهان می‌باشد.

یک طرف دیگر غرب در حال ورشکستگی است که بازیکنان آن دارند یکدیگر را قربانی می‌کنند.

قطر دو سه سال پیش فهمید که باید متحدین خود را عوض بکند و در یک اتحاد گازی با ایران و روسیه هم اکنون نبض انرژی جهان را در اختیار گرفته‌اند و می‌داند که بهمین دلیل غرب جرات فشار بر او را ندارد.

اما در مقابل سایر شیوخ حاشیه خلیج پارس در بدترین موقع با اسرائیل و غرب متحد شدند. آنها اکنون دارند با این موضوع تغییر در جهان آشنا می‌شوند و به آهستگی در مسیر همکاری با شرق می‌آیند.

سفر آقای رئیسی به روسیه دقیقا در رابطه با شروع جنگ در اکراین و روابط آینده با روسیه و شرق بود. بهمین دلیل گزارشی از آن بیرون نیامد ولی ساده اندیشان سیاسی فکر می‌کردند که در این سفر آقای رئیسی و ایران بازیچه قرار گرفته اند. این گونه ساده‌نگری در سیاست به خود آن سازمان سیاسی/کشور ضربه می‌زند.

چنانچه سه کشور روسیه،ایران، قطر (البته در کنار آنها ونزوئلا و… نیز وجود دارند) در یک هم‌آهنگی/همکاری، نفت و گاز را بر غرب ببندند، آنگاه این سلاح از هر سلاح دیگری کارآتر خواهد بود و بر سلاح‌های گرم غلبه خواهد کرد.

یادمان بیاید که بعضی نظرات بر این بود که جنگ سوریه (و ایجاد داعش توسط غرب) برای سلطه بر آن منطقه برای کشیدن خط لوله گاز از قطر از مسیر سوریه بود که آن نقشه با مقاومت ایران و سپس آگاه شدن روسیه و همکاری با ایران، به شکست غرب انجامید.

همکاری سایر متحدین و کشورهائی که از استعمار غرب خسته شده‌اند به پایان صلح آمیز جنگ/جنگ‌ها کمک خواهد کرد. و به احتمال قوی این جنگ در همان ابتدا تحریم انرژی به پایان می‌رسد و ازطرفی تقسیم/جابجائی قدرت در جهان نیز به نتیجه خواهد رسید.

مارس ۲۰۲۲

اسفند ۱۴۰۰

م. حسن بایگان


hassan@baygan.net
hassan@baygan.org
www.baygan.org

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)