در دوران تحصیل همواره جز شاگردان ممتاز بودم با این وجود اول مهر برایم اول مصیبت بود و از مدرسه گریزان بودم. در سال تحصیلی جدید باید خودم را به معلمین و همکلاسیهای جدید معرفی میکردم و به همین دلیل از هفتهها قبل گرفتار ترس و اضطراب شده و روز اول کلاسها هم عمومن خجل و شرمسار میشدم. هنگامی که به مقطع راهنمایی رسیدم به اُمید رها شدن از شر دروس شفاهی و جواب پس دادن به معلمین، تصمیم گرفتم که به درجه داری بروم. پس از آنکه در آزمون تئوری نیروی هوایی قبول شدم، برای شرکت در آزمون عملی باید به تهران میرفتم. آزمون عملی ۲ بار به تعویق افتاد و من حداقل بار دوم این فرصت را داشتم که پیش از مراجعت به تهران، از برگزاری آزمون مطمئن شوم اما شخصیتم، لکنت را چنان برایم خجالت آور کرده بود که از تلفن زدن میهراسیدم و در نتیجه ترجیح دادم بدون کسب اطمینان از برگزاری آزمون راهیه تهران شوم و رفتم و متأسفانه آزمون هم برگزار نشد. بار آخر نیز دقیقا به خاطر لکنت زبانم در آزمون عملی رد شدم. لکنت زبان مرا به فرار از مدرسه وادار کرده بود، فرارم را به شکست کشانده و به انجام رفتار جنون آمیز وادارم میکرد. در واقع این لکنت بود که افسار زندگی مرا در دست گرفته و آن را تباه میکرد.
عموم مردم اطلاع چندانی در باب لکنت نداشته و تصور نمیکنند که این اختلال بتواند اثری تعیین کننده بر زندگی فرد بگذارد اما واقعیت این است که لکنت این توان را دارد که فرد مبتلا را به بُن بست رسانده و او را به خودکشی وادارد. آرش، کاربر یکی از انجمنهای مجازی مرتبط با لکنت میگوید: با وجودی که سالها برای فوق لیسانس زحمت کشیده بودم اما در نهایت صرفا به خاطر فرار از مشکلات دفاع از پایان نامه، ترک تحصیل کرده و درسم را ناتمام رها کردم و فیروزه نیز احساس خود از گرفتار شدن در دام این اختلال را اینگونه شرح میدهد: هیچکی منو درک نمیکنه، الآنم دارم با گریه این جملات رو مینویسم، روانپزشک و گفتار درمانگر هم نتونستن کاری برام بکنن، چند بار فکر خودکُشی به سرم زد اما فکر خانودام نذاشت، اما خسته شدم دیگه، اگه خوب نشم خودم رو میکشم….. و قاصدک، لکنت را بر حسب تجربیات خود اینگونه تعریف میکند: لکنت یعنی خود را هر لحظه به مرگ نزدیک دیدن و چیزی شبیه قبض روح.
لکنت، اختلالی است که فرد را خجل و جمع گریز کرده و میتواند روابط اجتماعی او را به شدت محدود کند و به مانعی بزرگ در راه شکوفایی استعدادهایش بدل شود. این اختلال میتواند از راه افزایش اضطراب فرد به پریشانی و کاهش تمرکز او منجر شده و بخش عمدهای از قوای ذهنیاش را هدر دهد و شخص را به خودخوری مداوم وادارد. شاید در ساختارهای اجتماعی قدیم لکنت اثرات مخرب کمتری بر زندگی مبتلایان داشته اما مختل شدن روابط فرد در عصر ارتباطات که موفقیت در بسیاری زمینهها نیازمند داشتن روابط گسترده است، میتواند راه موفقیت فرد را سد کُند. علاوه بر شرایط اجتماعی، ماهیت استعدادهای فردی نیز نقشی تعیین کننده در میزان اثرگذاری لکنت بر زندگی مبتلایان دارد. لکنت زبان بر زندگی فردی که عاشق معلمی یا گویندگی است اثری به مراتب مخربتر دارد تا بر زندگی فردی که در حوزه ورزش یا نوازندگی دارای علاقه و استعداد است. با این وجود لکنت تأثیراتی عمومی بر زندگی مبتلایان داشته و حیات و روابط اجتماعی آنان را دشوارتر میکند. ترس پایدار از حرف زدن و قرار گرفتن در موقعیتهایی که نیازمند گفتگو است و تحمل مداوم احساسات رنج آوری چون ترس و یأس و خجالت، به درونی شدن این احساسات آزار دهنده منجر شده و فرد را عاصی، عصبی و افسرده میکند. تجربهی دورههای طولانی لکنت به شکستهای فردی و اجتماعی پی در پی منجر شده و حس استیصال و درماندگی و بیپناهی را در فرد به وجود آورده و اعتماد به نفس او را به شدت کاهش میدهد و به خارج شدن زندگی فرد از مسیر طبیعیاش منجر خواهد شد. کوتاه سخن اینکه برای مبتلایان به لکنت هر کلمه یعنی یک رنج و زندگی آنان نه بر حسب روزها و ساعتها بلکه بر حسب کلمات در گذر است.
آنچه در زیر میآید حاصل تامل بر بیش از ۲۰ سال تجربه گرفتار بودن در دام لکنت است که امیدوارم مفید حال مبتلایان واقع شود:
- لکنت و مشکلات فیزیولوژیک: مبتلایان به لکنت عموما در تنهایی خود که فضایی تهی از استرس و ترس است به روانی صحبت میکنند یا حتی آواز میخوانند. به نظر میرسد همین تجربیات کافی باشد برای اینکه بتوان نتیجه گرفت مبتلایان به لکنت هیچ مُشکل فیزیولوژیکی نداشته و در نتیجه ریشه اختلال آنان را باید در مسائل ذهنی و روانی جستجو کرد.
- تحلیلگریزی لکنت: ریشههای روانی و ذهنی لکنت به نوعی به تحلیل گِریزی و هزار چهره بودن آن منتهی شده. زمانی ممکن است فرد در گفتگوی رو در رو بیشتر لکنت کند وگاه هم ممکن است احساس کُند که هنگام صحبت کردن با تلفن بیشتر مشکل دارد. زمانی ممکن است تلفظ کلماتی که با «س» شروع میشوند را دشوار احساس کند و وقت دیگر ممکن است از تلفظ کلماتی که با «ع» شروع میشوند در هراس باشد. در تمام این تغییر و تحولات هیچ تغییرات عینی رُخ نداده و این تنها تغییر ذهنیت و عقیده فرد است که به تغییر حوزه لُکنت او منجر میشود. با این وجود عموما میزان لُکنت مبتلایان به شدت نیازشان برای داشتن صحبتی روان وابسته شده و افراد در شرایط مختلف هر چقدر بیشتر محتاج حزف زدن باشند، در تنگنا قرار گرفته و مضطرب میشوند و در نتیجه کمتر میتوانند روان صحبت کنند.
- لکنت و ترس: لکنت عاشق در برابر معشوق نمونهای کلاسیک از بند آمدن زبان در اثر اضطراب است. به باور نگارنده عموم لکنتهای پایدار نیز محصول شرایط اضطراب آوری مشابه اما به غایت عمیقتر بوده که به درونی شدن ترس در روان فرد و بند آمدن زبانش منجر میشود.
- تشدید و تداوم لکنت: به باور نگارنده عوامل موثر بر تشدید و تداوم لُکنت تا حدی متفاوت از عواملی است که در به وجود آوردن این اختلال موثر بودهاند. اضطراب به لکنت منجر میشود و لکنت به اضطراب و اینچنین فرد در گرداب لُکنت – اضطراب افتاده و کم کم این باور در ذهن او شکل میگیرد که «من نمیتوانم روان صحبت کنم». چنین باوری اثری تعیین کننده بر کاهش اعتماد به نفس و افزایش اضطراب و متعاقبا تشدید و تداوم لکنت فرد داشته و به همین دلیل است که هرچه از سنین پائینتر و پیش از شکل گرفتن و تثبیت چنین باوری، به درمان لکنت اقدام شود نتیجه موفقیت آـمیزتر خواهد بود. تصور میکنم تأثیر چنین باوری به حدی است که اگر به فرض بتوان شرایطی پیش آورد که شخص مبتلا روزش را در حالی شروع کند که فراموش کرده مبتلا به لکنت است، به احتمال قوی بتواند به شکلی روان صحبت کند.
- لکنت و انتظارات اطرافیان: مبتلایان به لکنت طبیعتن آرزومند داشتن صحبت و کلامی روان هستند و همین سبب میشود تا برای فرار از لکنت و خجالت، دست به دامان روشهای مختلفی شوند.گاه ممکن است عطای حرف زدن را به لقایش بخشیده و سکوت را بر صحبتِ همراه با لکنت ترجیح دهند و در اصطلاح حرفهای خود را قورت دهند. زمانی هم ممکن است از مکانیزم جانشینی استفاده کرده و اگر در حین صحبت برای ادای کلمهای به مشکل بر بخورند، در صورت امکان آن کلمه را با کلمهای مشابه و مترادف جایگزین کنند و این همه در حالی اتفاق میافتد که خویشاوندانِ دورتر فرد هیچ اطلاعی از این کشاکش درونی و خسته کننده نداشته و در ارتباطات کوتاه خود تنها شاهد سکوت یا صحبت روان فرد هستند. همین مسئله در کنار ماهیت ناپایدار و هزارچهره لکنت سبب میشود تا بسیاری از دوستان و آشنایان فرد اطلاع چندانی از اختلالش نداشته و از او هم انتظاراتی مشابه سایرین داشته باشند و همین شکاف میان انتظارات اطرافیان و توان فرد میتواند به سرمنشأ رنجهایی بیشمار برای فرد بدل شود. آنچه اطرافیان چنین اشخاصی نباید فراموش کُنند این است که،گاه آنچه برای ما در حکم عملی روزمره و بیاهمیت است میتواند برای یک فرد لُکنتی آرزو باشد، همانگونه که راه رفتن ما برای فردی نشسته بر صندلی چرخ دار.
- پیش روندگی لکنت: هر راهبردی غیر از مواجهه مستقیم و جانانه با لکنت را برای رهایی از لکنت خود در پیش بگیرید طولی نمیکشد که با گرفتاریهای بیشتری روبرو شده و به بن بست خواهید رسید. نه کم کردن روابط و نه جانشین کردن کلمات هیچیک نمیتوانند درد شما را درمان کنند. کم کردن روابط شما را به سوی قطع کردن روابط سوق داده و عادت کردن به جانشین کردن کلمات شما را به جایی خواهد رساند که احساس کنید بر زبان آوردن هر اسم دیگری غیر اسم خودتان راحتتر بوده و در پی جانشین کردن اسم خود در برخی موقعیتها هم برایید. به یاد داشته باشید که تن دادن به آنچه لکنت به شما تحمیل میکند، چیزی نیست جز عقب نشینی در برابر این غول بیشاخ و دُم و واگذار کردن یک حوزه دیگر به آن، به این امید که رضایتش را جلب کُنید تا شاید دست از سرتان بردارد، اما هیچگاه فراموش نکنید که لُکنت به چیزی کمتر از گرفتن همهی زندگی شما قانع نشده و پیش رویاش بیپایان خواهد بود؛ پس بایستید و دقیقا آنچه که مایل هستید را بر زبان بیاورید هرچند با لُکنت.
- بهبود لکنت: گفتار درمانگری که زمانی به او مراجعه میکردم یک بار با تعجب پرسید که نمیدانم چرا افرادی که به خاطر مشکل لکنت زبان به بنده مراجعه میکنند، اینجا که میآیند همه روان صحبت میکنند؟! به باور بنده کلید این معما در مسأله حساسیت زدایی و کلید رفع لکنت نیز در گستردن فضای جلسه درمان به تمام زندگی فرد است. هنگامی که فرد لکنتی به درمانگر مراجعه میکند دیگر نه تنها ترسی از نمایان شدن لکنت خود نداشته و برای پنهان کردن اختلالش تلاشی نمیکند بلکه باید آشکارا لکنت کرده و در باب لکنتش صحبت کند و همین مسئله به زایل شدن حساسیت فرد و کاهش چشمگیر اضطراب و لکنت او منتهی میشود. به باور نگارنده حساسیت زدایی کلیدیترین تمرین برای رفع لکنت بوده و کارآمدترین راه حساسیت زدایی نیز این است که فرد مستقیم به سر اصل مطلب رفته و در مورد لکنتش صحبت کند. مشکلی که برای توسل به این راهکار وجود دارد این است که مبتلایان در بسیاری از وضعیتهایی که طی روز برایشان پیش میآید ممکن است این فرصت را نداشته باشند که با مُخاطب خود در باب لکنتشان صحبت کنند؛ در این مورد آنچه به نظر بنده میرسد این است که افراد لکنتی هم میتوانند علامت و نمادی عمومی برای خود انتخاب کرده و در اختیار داشته باشند تا در صورت لزوم تنها با نشان دادن آن، این پیام کوتاه را به مخاطب ارسال کنند که: من لکنت دارم، لطفا برای شنیدن صحبتهایم اندکی تامل کنید.
- یک باور و یک تصور مفید: تجربیات تلخ گذشته عموما به بدبینی در مورد آینده منجر شده و سبب میشوند تا مبتلایان پیش از قرار گرفتن در هر موقعیتی پیشاپیش تصور کنند که با لکنت صحبت خواهند کرد؛ تصوری که عمومن در عمل هم محقق میشود. در این زمینه افراد مبتلا به لکنت نباید دو نکته اساسی را فراموش کنند: اول اینکه به این باور برسند که اگر حین صحبت کردن لکنت هم کردند فاجعهای رُخ نداده و اندکی با تأخیر حرف زدن یا تکرار برخی حروف مسئله چندان مهمی نیست و نکته دوم اینکه به یاد داشته باشند روندها الزاما ادامه نداشته و آینده لزوما شبیه گذشته نیست و بر این اساس سعی کنند پیش از قرار گرفتن در هر موقعیتی تصوری مثبت از صحبت روان خود در ذهنشان ترسیم کنند. احتمالن در عمل بر ساختن چنین تصورات ذهنی برای مبتلایان چندان آسان نباشد، اما باید به یاد داشته باشیم که در شرایطی که ماحتی در تصوراتمان هم نتوانیم روان صحبت کُنیم چگونه انتظار داریم که در عمل بدون لکنت حرف بزنیم.
- یاور آگاه و همدل: علاوه بر اراده و تصمیم خود فرد، حمایت آگاهانه خانواده و اطرافیان نیز میتواند تاثیری تعیین کُننده در بهبود لُکنت مبتلایان داشته باشد. تمسخر کردن به شکلی آشکار تاثیراتی منفی بر روحیه افراد لکنتی دارد، اما تصور نمیکنم که نشنیده گرفتن و به روی خود نیاوردن لکنت فرد هم اثری مثبت بر روند درمان او داشته باشد. در واقع این هر دو رفتار دارای این وجه مشترک هستند که شرم آور بودن اختلال فرد را به او تلقین میکنند، منتها یکی خواسته و مستقیم و دیگری ناخواسته و غیر مستقیم. به باور بنده در اینجا هم حساسیت زدایی میتواند مبنای رفتار درست اطرافیان بوده و بر این اساس سازندهترین برخورد این است که با اختلال مبتلایان به لکنت همچون هر اختلال دیگری برخورد کرده و اطرافیان فرد همانگونه که مثلا در مورد پا درد مادر، یا کمر درد پدر صحبت میکنند و جویای احوال و وضعیت فعلی و روند درمانشان میشوند، در مواجهه با لکنت یکی از اطرافیان خود نیز به همین صورت برخوردی باز و عادی داشته باشند و از مسأله شرم زدایی کنند. به باور نگارنده فضای حاکم بر رابطه اطرافیان با مبتلایان هر قدر سبکتر بوده و افراد بتوانند راحتتر و بیشتر در مورد لکنت و اثراتش با هم گفتگو کنند سازندهتر و مفید خواهد بود. یقینا برساختن چُنین فضایی ساده نیست اما لکنت هم اختلالی نیست که دارای درمانی ساده و بیدردسر باشد.
- کلام آخر: آخرین خبر مربوط به بهبود یافتن یک فرد از لکنت را بهار همین امسال در ویژنامه نوروزی اعتماد خواندم. حمیدرضا جلاییپور فعال سیاسی اصلاح طلب در آنجا از لکنت خود در دوران نوجوانی گفته و اضافه کرده بود که در جریان انقلاب لکنتش رفع شده. در میان اطرافیان بنده هم امروز دیگر از لُکنت پسرعموها و خواهرم چیزی باقی نمانده و پسرِ نازنین دختر عمویم هم که سالهاست بهبود یافته. موارد متعددی از بهبود یافتن مبتلایان به لکنت را میتوان نشان داد و من فکر میکنم اگر خوب گوش کنیم تک تک این موارد برای ما حامل امیدوار کنندهترین پیامها است. پیام اینکه بهبود و رهایی از لکنت هم ممکن و هم محتمل است. بله! ما میتوانیم و باید بهبود بیابیم، همانگونه که چرچیل و دموستن، خواستند و توانستند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.