به عقیده من برای رسیدن به “خودباوری” شخص باید ابتدا فرایند نسبی شناخت و اعتماد بنفس را برای رسیدن به هدفی مشخص در زندگی طی کند.
البته پیمودن این مسیر در اغلب زمینه ها مستلزم مطالعه و تعمق، داشتن هوش کافی، زحمت تجزیه و تحلیل و همچنین پشتکار و گذراندن مرحله آزمون و خطا است که اگر انجام پذیرند، اکثر اوقات نیز با چاشنی شانس همراه خواهند شد.
زمانی که انسان به “خودباوری” برسد، در آن شرایط است که میداند کیست و از خود چه انتظاری دارد و از زندگی چه میخواهد ؟
با رسیدن به این مرحله، بهانه هایی مثل محل بد زندگی و یا بحران مالی خانواده و یا دهها بهانه جویی و انتظارات واقعی و یا غیر واقعی دیگر سد راه وی نخواهند بود، زیرا این مطلب کاملاً درک شده
است که این موقعیت فعلی من است که باید تغییر کرده و تبدیل به یک فرصت شود.
اولین حرکت و تاثیر و بازدهی عملی این روش ابتدا در زندگی خصوصی و تصمیم گیریهای شخصی وی نمودار میشود . در این مرحله است که انسان نه تنها خود را قربانی نمی پندارد و همواره طلبکار دیگران نبوده و آنان را مقصر نمی شمارد، بلکه با کامل ندانستن خود، با دوراندیشی و متانت، همواره در پی عیبجویی و انتقاد از خود برآمده تا راه کم اشتباهی
را بپیماید. به عنوان مثال تجربه ثابت کرده است، شخص بدون طی این مسیر و داشتن ویژگیهای ذکر شده، حتا با در اختیار گرفتن یک سرمایه بادآورده و هنگفت نیز معمولا از مدیریت آن ناتوان بوده و به سرانجام مطلوب نخواهد رسید؛ یا حداقل در شرایطی قرار می گیرد که از اصل زندگی منحرف شده و احساس رضایت نخواهد داشت.
با نگاهی گذرا به اطراف خود می شناسیم جوانانی را که با اعتماد بنفس و آگاهی مدارج علمی را طی کرده اند و یا کسانی با یک شروع ساده و با حداقل امکانات ولی با هوش و نوآوری و پشتکار
خود توانسته اند با پرهیز از شعار به پول رسیدن “به هر قیمتی”، همراه با لذت دانایی و موفقیت کاری، از رفاه مادی چشمگیری نیز در زندگیشان بر خوردار باشند.
با امید به تندرستی و خودباوری برای همه به خصوص کسانی که در زندگی سالیان درازی را پیش رو دارند.
ضمنا طبیعیست که بخش بزرگی از این موفقیت ها به تقسیم منطقی فرصت های اقتصادی در جامعه و امکانات ارائه شده بالقوه آن بستگی دارد، که اینجا پرداختن به آن از حوصله این نوشته کوتاه خارج است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)