ادامه انباشت سرمایه برپایه انباشت قدرت
در سالهای آغازین هزاره سوم میلادی نو محافظهکاران حاکم بر آمریکا مسئله کنترل جریان نفت را یک پارامتر مهم برای اعمال هژمونی خود بر جهان تعریف کردند. یورش امپریالیسم آمریکا به عراق و اشغال دراز مدت خاک این کشور سرآغازی بود بر اجرای این دکترین نو محافظهکاران تا همزمان با اعمال چیرگی خود بر رقبایی چون چین و همپیمانهای آمریکا در اتحادیه اروپا و ناتو یعنی آلمان، اتریش، فرانسه و ایتالیا، قدرت روسیه و قدرتهای منطقهای مانند ایران و ونزوئلا و غیره را تحت کنترل درآورد. از این دریچه میتوان بحران سازی در اکراین را حلقهای از زنجیری دید که با اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ توسط بوش نومحافظه کار آغاز شد و با تحریم گسترده نفت ایران در همان سال، حمله ناتو به لیبی و فروپاشی این کشور پی گرفته شد. آمریکا در دو دهه اخیر زیر نفوذ ایدئولوژی آخرالزمانی نومحافظه کاران و اعتقاد به “انباشت سرمایه برپایه انباشت قدرت” عملاً در راه تبدیل شدن به یک امپریالیسم نظامی گام برداشته[۱] و موجب بیثباتیهای گسترده در اقتصاد جهان برای ادامه انباشت بیامان سرمایه در کشورهای کانونی سرمایهداری شده است. دولت آمریکا به این نکته توجه دارد که تحولات و دگرگونیهای فناورانه در جا به جایی انرژی رویکرد اشغال و سلطه بر منابع انرژی نفت و گاز را در بسیاری از مناطق به کنترل و سلطه بر جریان انرژی جایگزین کرده، از این رو شاهد مخالفت شدید ایالات متحد چه در دوره ترامپ محافظهکار و چه در دوره بایدن دمکرات با خط لوله نورداستریم هستیم. اکنون دیگر بر همگان روشن شده که جنگ افروزی در سوریه نیز به منظور جلوگیری از پروژه انتقال نفت و گاز ایران و عراق از طریق بندر طرطوس سوریه در مدیترانه به اروپا بوده است. این کشور سیاست ایجاد اتحادهایی با کشورهای لهستان و بلغارستان در شرق اروپا و حضور مؤثر در اوراسیا برای جدایی غرب اروپا از روسیه را دنبال کرده و همزمان در صدد چیرگی بر منابع انرژی اوراسیا به منظور جلوگیری از دستیابی چین به میدانهای نفتی ترکمنستان، قزاقستان، آذربایجان و شاید دریای مازندران با کمک ترکیه و اسراییل بوده است. به معنی دیگر همان گونه که جنگ سوریه برای خرابکاری در اتصال لوله های نفتی ایران به عراق و ادامه آن از طریق خط لوله های آسیب دیده در جنگ در شمال عراق به سوریه و از آن جا به دریای مدیترانه بود، جنگ اکراین نیز در جهت محصور کردن روسیه در شرق و خرابکاری در خط لوله نورداستریم ۲ است.
اما بایستی در نظر داشت که حدود ۴۶ درصد نفت و ۵۳ درصد گاز اروپا از روسیه تأمین میشود و در صورت بروز هر بحران در جریان این انرژی نه تنها نفس صنایع اروپای مرکزی، بلکه ژاپن و کره و سایر قدرتهای نزدیک به آمریکا به شماره خواهد افتاد، از این رو بحران آفرینی آمریکا در اکراین مانند یک تیغ دولبه عمل میکند. از سویی عملی بازدارنده در برابر قدرت گیری روسیه است و از سوی دیگر اختلال در تشکیل احتمالی محور روسیه، فرانسه.
موضوع دیگری که در ارتباط با نفت باید بدانیم آن است که این محصول نقشی به مراتب فراتر از پنبه در رشد و پیشرفت و گسترش سرمایهداری در دوران انباشت بدوی در بریتانیا بازی میکند. نفت تنها یک انرژی مانند انرژی خورشیدی یا انرژی زغال سنگ نیست. نفت خام و گاز ارزش افزودهای به مراتب بالاتر از هر مواد اولیه دیگر ایجاد میکند. به معنی دیگر نفت فقط یک سوخت نیست بلکه مشتقات فراوان آن در صنایع بالادستی ارزشی به مراتب بیشتر از سوخت صنایع ایجاد میکند. از این رو محروم شدن این کشورها از جریان نفت و گاز یا تغییر در قیمت آن پیامدهای ناگواری برای اقتصاد کشورهای سرمایهداری دارد.
ادامه انباشت سرمایه در غرب
همان گونه که اشاره شد روسیه برای صادرات کالا و نفت و گاز به شدت وابسته به مسیر اکراین است، از این رو همواره در تلاش بوده تا حکومتی وابسته به الیگارشهای روسیه یا دست کم دولتی کم خطر در این کشور برسر کار بیاید. آمریکا نیز با تحریک ناسیونالیستهای اکراینی و سازمانهای نازیستی که در همدستی با حکومت هیتلری در آلمان هزاران نفر از مردم این کشور را در جریان جنگ دوم جهانی به کام مرگ فرستادند نفوذ روسیه بر بازارهای اروپای غربی را تهدید کرده یا با اختلال رو به رو میکند. سرانجام دولت روسیه در پاسخ به تحریکهای امپریالیسم آمریکا و تهدید ناتو در دست اندازی به مرزهای این کشور به قصد دفع شر و تغییر دولت دست نشانده امپریالیسم آمریکا در اکراین به خاک این کشور یورش برد و جهان را با جنگی دیگر روبرو کرد. اگرچه قرائن نشان میدهد آمریکا از طریق ناتو اکراین را بازیچه هیستری جنگ طلبی و زیاده خواهیهای خود کرده و سیر رویدادهای بحران اکراین پس از بحرانهای عراق، لیبی، سوریه، افغانستان، ونزوئلا و ایران نشان دهنده شکست ایالات متحد در پیش برد سیاستهای خارجی این کشور است، اما اینها به معنی ضعف آمریکا در تاثیرگذاری بر اقتصاد جهان نیست. ایالات متحد آمریکا با تکیه بر جریان گسترده و حجیم مبادلههای بانکی که عمدتاً با دلار انجام میشوند و در نتیجه دسترسی به تراکنشهای سوئیفت میتواند از دلار به عنوان یک اهرم خارق العاده برای تاثیرگذاری بر روابط تجاری و اقتصادی جهان بهره ببرد. همان سیاستی که در برابر ایران در قطع دسترسی ایران به سوئیفت در پیش گرفته و عملاً تمام کشورها را دنباله رو خویش کرده است. همچنین قدرت انحصاری چاپ و انتشار دلار توسط دولت ایالات متحد آمریکا این کشور را قادر ساخته از پس هر بحران پرداختی جان به در برد؛ و چاپ و انتشار اسکناس دلار توانسته است کسری بودجه هنگفت خود را جبران کند و در جنگ تجاری با چین از نظر کنترل سرمایه دست بالا را داشته باشد. قدرت نظامی بی همتای این کشور را قادر ساخته تا همان گونه که در بحران مالی سالهای ۲۰۰۳ اقدام به اشغال عراق کرد، بحرانهای اقتصادی ناشی از انباشت بی پایان سرمایه را به خارج از مرزها و از طریق اقدامهای نظامی صادر کند. جنگ طلبی آمریکا در خدمت انباشت سرمایه پیامدی جز خاکسترنشینی، مرگ، فقر، آوارگی، درد و تهدید فرهنگ و دستاوردهای اقتصادی و سیاسی برای زحمتکشان و تودههای مردم نداشته است. هر شکست ایالات متحد آمریکا در زورآزمایی با قدرتهای نوظهور و قدرتهای محلی و دولتهای مستقل ملی موجب خرسندی هر نیروی مترقی و دمکراتیکی در جهان است و در سیاست بین الملل نشان دهنده برآمدن جهانی چند قطبی است، اما جهانی که در آسمان تیره آن کورسویی از رهایی و رستگاری طبقه کارگر دیده نمیشود و نوید روزهای روشنی برای زحمتکشان جهان نمیدهد. این هماوردیها در نبود یک کلیت متشکل از طبقه کارگر جهانی تنها به جا به جاییهایی خونبار در کلیت نظام سرمایهداری و در جهت تثبیت و ادامه روند انباشت بی پایان سرمایه ختم میشود. جهان ظرفیت جنگی دیگر براساس مطامع و منافع ابرسرمایه داران را ندارد. محیط زیست و شرایط اقلیمی جهان بیش از آن آسیب دیده و شکننده است که تحمل جنگی دیگر را داشته باشد. اکنون زمان آن رسیده که نیروهای مترقی و دمکراتیک در جای جای جهان هم آواز صدای خود را به گوش کر سیاست مداران فاسد و دزدسالاران در سراسر جهان برسانند و بگویند: جنگ بس!
[۱] دولت دمکرات بایدن برای سال ۲۰۲۲ بودجهای حدود ۸۰۰ میلیارد دلار از مجلس درخواست کرده. بودجهای که به تنهایی با نیمی از بودجه نظامی جهان برابری میکند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.