Sahar Beheshtiسید سردار بهشتی، پدر ستار بهشتی، کارگر وبلاگ نویسی که آبان ماه ۱۳۹۱ پس از تحمل شکنجه در بازداشتگاه پلیس فتا درگذشت ۷ اسفندماه ۱۳۹۳ از دنیا رفت. وی سه روز پس ازشهادت فرزندش ستار دچار عارضه سکته مغزی شد و مدتی دربیمارستان بستری شد. سردار بهشتی پس از مداوای اولیه از بیمارستان به خانه‌اش در رباط کریم منتقل شد و سحر بهشتی دخترش، پرستاری از پدر و مادر را همزمان انجام می‌داد. بیماری سردار بهشتی مدتی پیش از زمان مرگ با سکته مجدد شدت یافته بود.
چندی پیش در تریبون زمانه یادداشتی با عنوان «چرا پدر ستار بهشتی در اوج تنهایی و در گوشه آسایشگاه سالمندان از دنیا رفت» توسط کاربران منتشر شد. سحر بهشتی، خواهر ستار بهشتی، درباره مطالب منتشر شده، توضیحاتی داده است.
او گفته است: «دقیقاً روز هفتم بابا قبل از رفتن به سر مزار این مطلب را به من دادند که آیا در تنهایی مردن لیاقت پدر ستار بهشتی بود یا نه؟ من نمی‌دانم چه کسی این مطاب را نوشته اما به آن شخصی که این مطلب را نوشته بگویید هیج کسی لایق در تنهایی مردن نیست. سحر بهشتی هم لایق این نیست که در تنهایی از پدر و مادرش نگهداری کند اما شرمسارم از روی پدری که تا جایی که توانستم و در توانم بود تک و تنها از او پذیرایی کردم. چرا که وظیفه‌ام بود و دوم اینکه باید از مادر هم نگهداری می‌کردم اما از بابا در جایی که در توانم بود نگهداری کردم، خدا خودش شاهد است این اواخر پدر تعادل نداشت و من خجالت می‌کشیدم به همسرم بگویم بابا را با هم جابه‌جا کنیم. بنابراین مجبور شدم پدر را در این دو ماه آخر به آسایشگاه خصوصی ببرم و این مطلب واقعاً داغی از داغ ما درمان نکرد به جز اینکه دردی هم بر درد ما هم گذاشت. بگویید سحر کار دیگری از دستش بر نمی‌آمد. واقعاً در تنهایی ماندن لیاقت هیچ کسی نبود و آن کسی که این مطلب را نوشته بلند می‌شد می‌آمد و کمک سحر می‌کرد نه برای کمک مالی چرا که ما به فقیر بودن اما به شرافت ماندنمان افتخار می‌کنیم. قرار شد برای ما درمان باشند نه درد. ما به حد کافی انقدر درد داریم که این مطالب وقتی به ما می‌رسد ما باید از آن ور هم آزار ببینیم؟ ما برادری از دست دادیم که هنوز هم نبودش نتوانسته جبران شود. کاش قدرت بازوی سه مرد را داشتم. فکر می‌کنید بردن بابا به آسایشگاه برای ما کم دردی نبود؟ خدا شاهد است که من از بابا دو سال و ۴ ماه نگهداری کردم، این دو ماه آخر تعادل نداشت و من با یک بچه کوچک، زندگی خودم و مامان باید از ایشان هم نگهداری می‌کردم، دیگر واقعاً از دست من بر نمی‌آمد، اما هیچ کس این را باور نکرد، هیج کس نخواست این را درک کند که سحر هم تنهاست، این روز‌ها خانواده ستار هم تنها هستند.»
سحر بهشتی در ادامه خطاب به نویسنده مطلب منتشر شده در تریبون زمانه گفته است: «این مطلبی که نوشتی وجدانت را کنار مطلبت می‌گذاشتی و می‌گفتی رفتم و دیدم. دیدم سحر در خوشی تمام بود و پدر را به آسایشگاه برد. آیا با چشم خودت دیدی؟ از کدام مطلب استنباط کردی؟ کجای دنیا رسم است که دختر برود زیر جنازه پدر، زیرتابوت پدر را بگیرد؟ کجای این دنیا رسم است که دختر به جای دست‌کم انداختن خودش بر روی خاک برود و صحبت کند. باور کنید خدا شاهد است صدای من گرفته است. دکتر رفتم و گفته باد اعصاب است به خاطر بغض‌هایی که فرو دادی. این مطلب آتشی صدباره بر جان من انداخت. وجدانتان را کنار قلمتان بگدارید. سحر یک نفر است با این همه مصیبت، در خارج که ترسی نیست بیایید در ایران حرف بزنید، ببینید مدال می‌گیرید یا نه، من هم اگر آنجا بودم صد تا از این مدال‌ها می‌گرفتم. اینجا ماندن و اینجا بر پا ایستادن و حرف زدن و روبه‌روی ظلم ایستادن هنر است. یکی بیاید مدال زجر را به مادر من بدهد. در آسایش ماندن و با این و آن صحبت کردن و خبر کار کردن چیزی نیست. اینجا باشی عزیز از دست بدهی زجر نبودنش را بکشی تحمل تمام بدبختی‌هایی که بر سرت می‌آورند به جان بخری چه بسا که بسیار‌ها هم ناگفته ماند. اینکه پدری را پرستاری کنی که تنها و تنها اسم ستار را می‌شناسد و هر روز بگوید به ستار بگویید بیاید و مرا پیدا کند. هر روز بار‌ها و بار‌ها تکرار کند و به او بگویی بابا چشم، فقط چشم. این سخت است که ببینی عکس ستار را روی لبش می‌گذارد و با خودش زمزمه می‌کند. اینکه مادری داری که هر روز به او بگویی مادر دارو‌هایت یادت نرود، امیدواری به او بدهی برای ماندن. من دو برادر دیگر هم دارم اما آن‌ها سر خانه و زندگی خودشان هستند. کی برادرهای من را دیده؟ سحر تنهاست. این نقد برای من سنگین تمام شد. توقع نداشتم از اینکه در مطلبی چنین جنایتی در حق یک روح انجام بدهند. این جنایت را حداقل در حق روح‌های ما نکنید. یک ساعت قبل از اینکه از خانه بیرون برویم از وازرت اطلاعات به نزد مادرم آمده بودند و گفته بودند پدر ستار که سیاسی نبوده و شما مرگش را سیاسی کرده‌اید. هنوز هم می‌گوییم ما خانواده سیاسی نیستیم پدر را هم ما سیاسی نکردیم. شما ستار را سیاست‌وار با سیاست کثیفتان کشتید. پدر از داغ ستار روز سوم سکته کرد و از فراغ ستار از این دنیا رفت. پس کسی نگوید پدر سیاسی نبود. با سیاست شما خانواده‌ها از هم پاشیده می‌شوند. با سیاست کثیف شما خانواده‌ها این طور از بین می‌روند کما اینکه نسرین ستوده در زندان بود و مادرش رفت. آرش صادقی را می‌خواستند ببرند و مادرش از بین رفت. محسن قشقایی در زندان بود و مادرش از بین رفت. پیمان عارفی در زندان مسجد سلیمان بود با سیاست کثیفشان این بنده خدا را از تهران فرستاده بودند به زندان مسجد سلیمان مادر و خانمش آمده بودند ملاقاتش و از بین رفتند، این‌ها هم سیاسی نبودند.»
سحر بهشتی در ادامه تأکید کرده است: «ستار نه جنبش سبزی بود و نه جنبش زردی، نه قرمز بود و نه آبی. ستار مستقل بود. ستار مستقل بود. تمام کشته شده‌ها از‌‌ همان ابتدای سال ۶۰ عزیز هستند تا امروز. اما ستار بهشتی مستقل بود. خانواده ستار، خانواده‌ای سیاسی نیستند. ما فقط و فقط صدای ستار هستیم. همین و بس. مظلومیت ستار رسالتی ست که بر دوش ما گذاشته شده. ستار با رفتنش این رسالت را بر دوش ما گذاشته و ما تا زماتی که زنده هستیم این رسالت را با افتخار بر دوش می‌کشیم.»
خواهر ستار بهشتی گفته است: «این را هم بدانید‌‌ همان‌طور که ما به این یقین رسیدیم باید دیگران هم به این یقین برسند که برای هر آزادی باید مبارزی وجود داشته باشد و خوشحالیم از اینکه سرباز وطن سربلند از میدان درآمد. ما جنوب شهری‌ها اخلاقی داریم که اگر در دعوا کم بیاوریم یک عمر سرمان پایین است. ما افتخار می‌کنیم که ستار کم نیاورد و این کم نیاوردن برای ما تا قیامت سربلندی دارد. ما در ایران به حد کافی درد داریم. نکند فراموش کردید اینجا چه خبر است؟ ما آدم‌هایی شدیم که این روز‌ها قبل از رفتن اشهد ان لا اله الا الله می‌خوانیم. آنقدر محیط و فضای اینجا سنگین است. ما از سایه‌ها هم برحذریم و نمی‌ترسیم چرا که مرگ وعده حق است.»
در مرداد ۱۳۹۳، حکم نهایی «اکبر تقی‌زاده»، مامور پلیس فتا و متهم اصلی پرونده قتل ستار بهشتی منتشر و مشخص شد که مجازات او سه ‌سال حبس، ۷۴ ضربه شلاق و دو سال اعزام به برازجان خواهد بود و از نظر دادگاه، مرگ ستار بهشتی قتل عمد نبوده و تنها گناه مأمور خاطی، سهل‌انگاری بوده است.
سه سال از مرگ ستار بهشتی گذشته است اما همچنان تجربه رنج جانکاه از دست دادن فرزند از جسم و روح گوهرعشقی، مادر ستار کمرنگ نشده است. امروز مادر ستار و همراه همیشگی وی سحر بهشتی، دخترش پس از گذشت سه سال همچنان به دنبال دادخواهی از دستگاه‌های قضایی و امنیتی هستند با وجود آنکه همچنان او و سایر اعضای خانواده‌اش زیر فشارهای مختلف ماموران امنیتی دستگاه استبداد دینی قرار دارند. هرچند گوهر عشقی، یگانه مادری نیست که در تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی از حق خود و خون فرزندش تا پای جان دفاع می‌کند.
تصویر گوهر عشقی که طی این سال‌ها به دلیل ترس حاکمیت از مطرح شدن چهره این مادر داغدیده در رسانه‌ها سانسور شده است اکنون به یک اسطوره و تمثالی از یک زن مستضعف و داغدار ایرانی تبدیل شده که به دنبال یافتن حقیقت مرگ فرزندش از پای ننشسته است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com