مشکل جامعهی ما چیست؟ نژادپرستی؟ نابرابری زن و مرد؟ وجود نداشتن آزادیهای فردی؟ عقبماندگی فرهنگی؟ میتوان تمام این صفحه را به نام بردن مشکلات و گذاشتن یک علامت سؤال در برابرشان اختصاص داد. میدانید و میدانم که این جامعه ایرادات فراوانی دارد و هرکدام از این نقصها و کمبودها نیز نیاز به بررسی جدی و فوری دارند. سؤالی که پیش میآید این است که چرا با وجود همهی این مشکلات، من در خانه نشستهام و کاری نمیکنم؟ چرا دیگر مانند گذشته به دنبال حل مسائل اطرافام نیستم؟ چه شد که من نسبت به این مشکلها بیاعتنا شدم و تصمیم گرفتم که به جای حل کردنشان با آنها زندگی کنم؟
اولین جوابی که در برابر چشمانام بزرگ و نئونوار ظاهر میشود ترس است. من کاری نمیکنم چون میترسم. من نمیخواهم انقلاب کنم ولی حتا از نوشتن این مقاله نیز میترسم. مهم نیست که چهقدر این سطور بیخطر هستند؛ همین که هدفام تغییر و اعتراض باشد کافی است تا فکر کنم زیر رادار نهادهای امنیتی قرار گرفتهام. من از حرف زدن هراس دارم. از این که به شکلی کارم به یکی از اتاقهای بازجویی بکشد به شدت وحشت دارم. اگر من را لحظهای در یکی از آن اتاقها بگذارند، بدون درنگ به تمام آنچه آنها میخواهند اعتراف میکنم. نه بتمن هستم و نه یکی از قهرمانان رؤیایی شما. من وقتی در خیابان راه میروم، فکر میکنم مگر چند سال دیگر زنده هستم که بخواهم سالهای عزیز زندگیام را در زندان و زجر هدر بدهم. مرگ برای من بهتر از زندگی نیست.
من از این که مینویسم ترسو هستم احساس خوشحالی و غرور نمیکنم. هنوز هم لحظهای فکر کردن به آنچه در ایران میگذرد از ذهنام بیرون نمیرود و تنهایام نمیگذارد، ولی خب این دردی است که میتوانم با آن زندگی کنم، یا حداقل الان تصمیم گرفتهام تا به آن توجهی نکنم.
من از این که مینویسم ترسو هستم احساس خوشحالی و غرور نمیکنم. هنوز هم لحظهای فکر کردن به آنچه در ایران میگذرد از ذهنام بیرون نمیرود و تنهایام نمیگذارد، ولی خب این دردی است که میتوانم با آن زندگی کنم، یا حداقل الان تصمیم گرفتهام تا به آن توجهی نکنم. البته ترس تمام ماجرا نیست، از تغییر نیز ناامید ام، و در عین حال آن را مسئولیت اصلی خود نمیدانم. من یک شهروند عادی هستم. در یک سیستم درست وظیفهی تغییر اوضاع متوجه من نیست، بلکه این وظیفه به نهادهای مردمی که زیر نظر جامعهشناسان و کارشناسان اداره میشود محول میگردد. چند هفته پیش بود که یوسف اباذری از سیاستزدایی جامعه گفت ولی دانشجویان جامعهشناسی حاضر در آن سالن، به جای این که مغز سخن او را درک کنند، با جیغ و فریاد به دفاع از پاشایی پرداختند. البته این موضوع فقط مختص دانشجویان نیست، روشنفکران و متخصصان ما آن قدر درگیر تسویه حسابهای شخصی شدهاند که دیگر وقتی برای نوشتن آنچه بر ما میگذرد ندارند. بحث معناداری در نمیگیرد و اگر هم حرفی باشد در میان فریادهای خشونتبار گم میشود. هنگامی که درسخواندگان جنبشهای مدنی نیاز به آموزش دارند آن وقت است که میمانی تغییر را باید از کجا شروع کرد.
روشنفکران و متخصصان ما آن قدر درگیر تسویه حسابهای شخصی شدهاند که دیگر وقتی برای نوشتن آنچه بر ما میگذرد ندارند. بحث معناداری در نمیگیرد و اگر هم حرفی باشد در میان فریادهای خشونتبار گم میشود. هنگامی که درسخواندگان جنبشهای مدنی نیاز به آموزش دارند آن وقت است که میمانی تغییر را باید از کجا شروع کرد.
اسلاوی ژیژک در یکی از سخنرانیهایاش گفت٬ مردم نابودی کرهی زمین را ممکنتر از تغییر در نظامهای جهانی مانند سرمایهداری میدانند. چند سال پیش بود که در یکی از مهمانیهای خانوادگی فردی نظری مشابه داد و اظهار کرد: تنها راه تغییر اوضاع ایران بمب اتم است، یک بمب اتم بیاندازند وسط شهرهای اصلی و جهان را از شرمان راحت کنند! آن موقع این حرف به نظرم احمقانه میآمد و پیش خود فکر میکردم فقط یک انسان بیسواد میتواند چنین تفکری داشته باشد. حرفی که آن روزها اینچنین خالی از تفکر مینمود امروز، بدون آن که من متوجه آن باشمریال تبدیل به بخشی از ساختار فکریام شده است.
من میبینم و میدانم که تغییر کردهام. خواستند مرا بترسانند و ترسیدهام. خواستند ناامیدم کنند و من ناامید شدم، اما هنوز بیتفاوت نشدهام. درست است الان در حالت سکون به سر میبرم. درست است گاهی چشمانام، گوشهایام، و دهانام را میپوشانم تا نبینم، نشنوم، و نگویم، ولی این بدین معنا نیست که حس نمیکنم. شاید در خواب زمستانی رفته باشم، ولی کافی است تا تلنگری به من بزنند و بیدار شوم. امید از بین نرفته است، تنها این من هستم که سعی میکنم بودناش را نادیده بگیرم. در انتهای فیلم رستگاری در شاوشنگ بود که اندی به رد نوشت: «یادت باشه، رد! امید چیز خوبیه، ممکن ه بهترین باشه و هیچوقت هیچچیز خوبی از بین نمیره.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.