تصمیم برای متاهل شدن و خداحافظی با دنیای مجردی، یک حق کاملا طبیعی و شخصی است. هرکس حق دارد که به تنهایی تصمیم بگیرد که چهموقع؛ با چه کسی؛ و تحت چه شرایطی ازدواج کند، یا اصلا ازدواج نکند و تا آخر عمر مجرد بماند. به نظر میرسد تمام ادیان آسمانی هم، این حق را برای همه شهروندان محترم شمرده، و فقط توصیه و سفارش نمودهاند که انسانها بهتر است ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند.
از منظر علوم انسانی هم، ازدواج بسترساز جامعه به سوی تکامل و امری ارزشمند است، و در سایه آن است که برخی از مفاهیم لطیف انسانی، مثل «عشق» «مادر»، «پدر»، «محبت» و… معنا و مفهوم پیدا میکند.
در هیچ دین آسمانی، یا در بستر قراردادها و قانونهای متمدن، امر «ازدواج» به هیچ عنوان در قالب یک «تکلیف»، که شانه خالی کردن از انجام آن، مستوجب مجازات و محرومیت باشد معرفی نشده است. گو آنکه نفس مجرد بودن، به اندازه کافی محرومیت و مجازات برای فرد مجرد به دنبال دارد که نیازی به مجازاتهای تکمیلی دیگری نیست.
همه آنچه گفته آمد، در شرایطی معنا و مفهوم پیدا میکند که جمیع شرایط برای «ازدواج» یک فرد مهیا باشد، و تنها علت و شرط موجده برای تکمیل سایر شرایط و تحقق امر، تصمیم فرد باشد. در چنین شرایطی این «حق» قانونی و شرعی برای فرد مجرد مقرر شده، که بهرغم وجود همه شرایط و مساعد بودن تمام زمینهها، باز هم تصمیم بگیرد که مجرد بماند و ازدواج نکند و از این بابت هم هیچگونه مواخذهای برای او در کار نباشد. البته نصیحت و مذاکره و تذکر خطرات، به کسی که چنین تصمیمی اتخاذ نموده، امر دیگری است.
اما فارغ از «حق»ی که ذکر شد، در شرایطی که امکان ازدواج کردن اصلا وجود نداشته باشد؛ محروم و محدود کردن یک مجرد، چه وجه عقلانی میتواند داشته باشد؟
من از خیر خیلی از اینگونه شرایط و احتمالات میگذرم و فقط به یکی به عنوان مثال اشاره میکنم. دختری را تصور بفرمایید که باعلاقه تمام و با لحاظ تمام پاداشهای معنوی و اخروی، و با عشق و امید فراوان درک و لمس حس یک «مادر» منتظر همسر و شریک زندگی و «خواستگار» در خانه بماند و تا آخر عمر هم خواستگاری، ــ به هر دلیل ــ به سراغ او نیاید. تکلیف این دخترِ به معنی واقعی کلمه «بختبرگشته» چیست؟ آنهم در جامعهای مثل ایران، که هم قوانین عرفی و هم قوانین شرعی، آنگونه طراحی و تعریف و نهادینه شدهاند که بر اساس آن، دختر باید منتظر خواستگار بماند و این پسر است که میتواند انتخاب کند و به خواستگاری برود. نتیجه محتوم چنین قاعدهای آنست که دختران جامعه از حق انتخاب بین مجرد و متاهل بودن، یا مادر و دختر بودن و سایر لوازم و شرایط چنین امری محروم و ممنوعاند، و این جامعه و «پسران» و مردان هستند که انتخاب میکنند این «حق» را به آنها بدهند یا ندهند.
سوگوارانه باید گفت در چنین شرایط و سازوکاری، وقتی دختران بختبرگشته مجرد، آنهم در آستانه ۴۰ سالگی، محکوم به انتخاب تجرد بودهاند، صحبت کردن از اینکه حق خروج از کشور بدون رضایت ولی قهری ندارند ـ جدای از آنکه نافی اصل بدیهی کرامت ذاتی انسان و قانون اساسی است ـ اصولا محلی از اعراب ندارد.
«ابوالعلای مَعَری» نابغه و شاعر برجسته و روشندل عرب، هرگز ازدواج نکرد و فرزندزادن را جرم میدانست. میگفت: «اگر میخواهید به فرزندتان در عمل ثابت کنید که چقدر دوستش دارید، خرد حکم میکند که او را به دنیا نیاورید»
روی سنگ قبرش نوشته:
«این سند جنایت پدر من است. ولی من در حق هیچکس جنایتی مرتکب نشدم»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.