١- آقای (ع )مردی ۷۵ ساله است،خانه اش بغل مسجد جامع قدیمی شهر است بر خلاف سن و انتظار پیرمردی است با عقاید ضد دینى و مذهبى،می گویند در جوانی به کمونیست ها سمپات داشته،اما من یک بار با وی در این مورد صحبت کردم،گفت که هیچ وقت تمایلات سیاسی نداشته است و صرفا یک اتئیست است.اما ماجرایش چه هست؟خانه او بغل مسجد است و صدای اذان و قران زمان خوابش را بهم می زند!اما او چه میکند؟او به رسم شهرهای مرزی تفنگی دارد،برنو یا ام ۳ قدیمی،وقتی اعصابش خیلی خراب می شود پشت بامی میرود و با برنو قدیمی اش با چند تیر کل سیستم صوتی و بلندگوى مسجد را نشانه مى گیرد،او چهل سال است این کار را میکند،و جالب است تا حالا حتی نه متصدیان متشرع مسجد بلکه بچه ها هم با اینکه میدانند کار اوست،ولی وقتی پلیس و دادگاه برای تحقیق می ایند،(انها هم خود را به نفهمیدن میزنند)هیچ کس نمی خواهد که گزندی به او برسد و همه اظهار بی اطلاعی میکنند،هیچ کس او را بجرم توهین به قران و اذان و مسجد طرد نمی کند!در بدترین حالت می گویند دیوانه است،هیچ کس تکفیرش نکرده و حکم ارتدادش صادر نشده!وقتی صدای اذان و قران برای چند روزی قطع میشود،همه اهل محل می خندند و وقتی بهم رسیدند می گویند باز اقای (ع) کار خودش را کرد!که آنها به این مصرع اعتقاد دارند،مى بخور منبر بسوزان مردم آزارى نکن!
٢-اما مسجد حضرت ابوالفضل ماجراهای جالبتری دارد،اخوندش آقای الف تا حدی منفور است و از مقامات نظامی سابق،محله اش را خرمن یری می گویند و زیستگاه رندان است،برادران (ر)هم ملقب به خانواده لینچان از رندترینهاى اهل محل هستند،اما مایه تفریح انها چه بود؟انها بهمراه جوانان مسجد شبهای رمضان و محرم برای خنده و البته عقده گشایی از روحانی منفور،فیوز مسجد را میزدند و به یکباره از قندان و استکان هر چی دم و دستشان بود به سوی اخوند مورد نظر پرتاب میکردند،چند باری هم چند گونی کفش نمازگزاران را داخل رودخانه مشهور شهر (گدار)ریخته بودند،و همه خدا را شکر میکردند که عوض اینکه استکان و قندان سرشان را بشکافد،بسلامت پابرهنه به خانه میرفتند!اما واکنش اهل محل و مسجد چه بود؟همه می خندیدند و البته بعضی ها میگفتند که جوانی است و سر به هوایی،خیلی می گفتند از بیکاری است و بی پولی!باید سروسامان بگیرند و کاری برایشان کرد!هیچ کس بفکر معرفی انها به پلیس وقضا نشد و هیچ کس هم نگفت آنان مرتد هستند و ضد دین!یا کسی طردشان نکرد،کوبنده ترین واکنش از آخوند مسجد بود که با سر و رویی خونین اعتراف کرده بود که صیغه هایی که من خواندم نتیجه اش همچین جوانهایی میشود. (یعنی صیغه ها درست خوانده نشده و جوانان نتیجه زنا هستند)
٣-نقطه ای دیگر که است بجز یکی دو مسجد شهر،بقیه اذان صبح پخش نمی کنند،ماه رمضان بود یکبار از مشدی خداوردی خادم مسجد پرسیدم؛مشدی چرا اذان صبح نمی گذارید؟باسادگی گفت آقا امنیت جانی نداریم،تهدیدمان میکنند که مزاحم خواب صبحگاهی مان میشوید و اگر اذان صبح پخش کنید پدرتان را در می اوریم!اما مسجد صاحب الازمان آبروی حکومت است و در انجا هر صبح صدای اذان پخش میشود،خادم پیر و نازنینی دارد،به روال همیشه نوار مناجات و اذان گذاشته و البته به روال همیشه سیستم پخش در خارج از مسجد بوده و خود در داخل مسجد مشغول عبادت و راز و نیاز میشود!اما رندان مسجد عصری نواری با همان مشخصات و تشابه را با نوار معمولى تعویض میکنند!آن روز مردم بجای قران و اذان به هایده و ابراهیم تاتلیسس گوش داده بودند،بعد از ان این کار در چند مسجد تکرار شد و خنده ای در لبان مردم ایجاد کرد که انها باور دارند که اگر مقصود خداوند باشد هایده و اذان بهانه است!که مقصود تویى کعبه و بتخانه بهانه
۴-در کوههای نقده کوهی است بنام سلطان یعقوب،در این کوه گیاهی می روید که ما (حالقا دوزی )میخوانیمش!یک قطره شیری رنگ از (حالقا دوزی) مسهلی خطرناک است که برای درمانش باید راهی بیمارستان شد!این گیاه در زمستان هم قابل دسترس است و بعضا در تابستان هم میشود که قطراتش را در شیشه ای ذخیره کرد و یا به تکه قندی چکاند و در موقع ضرورت استفاده کرد،اقای (خ) از رندان مشهور شهر به مسجد (اسمش یادم یادم رفته اول خیابان چهل متری)میرود و ادعا میکند که نذر کرده است که در زمستان چای دارچین به نمازگزاران برای مقابله با سرما بدهد،خوشحال میشوند و البته تعجب هم میکنند که رندی مثل اقای (خ) به اهل مسجد خیال خدمت دارد.اما بشنوید از اقای (خ) که در اولین روز اداى نذر چای دارچین را با چاشنی حالقا دوزی مخلوط میکند و اهالی مسجد را از مرض مزمن اسهال روانه بیمارستان میکند و خود یک ماهی بمسافرت میرود و لب اهالى شهر را مى خنداند.
حکایت رندی ها و شوخی ها بسیار است،شاید گفته شود که اینان حکایت شوخی و رندان هستند و نشان از تساهل دینی ندارند اما این شوخی ها نشان از تساهل و بردباری معتقدین و متشرعین دینی دارد!که اصولا با یکى از این شوخى ها ممکن است در جایى دیگر منجر به حکم طرد و ارتداد مى شود!
بگذارید از خاطره اى نیک که رشد عقل گرایی را در مقابل سنت گرایی برایتان از نقده بازگو کنم که نشان تفوق دنیا گرایی بر ارتجاع دینى در سطحی بالا دارد آشکاراتر سخن بگویم؛
یک بار دوستی از اهالی شهرهای مرکزی ایران،ساکن تهران که خانمی نقده اى اختیار کرده بود و با هم آشناشده بودیم از آن نادانان مدعی دانایی،از آنان که با دو رویی مدعی میشد که همه ایرانی ها را بیشتر از خودشان دوست دارد!روزی برای رفع حاجت به مسجد رفت و موقع برگشتن با قیافه ای حق به جانب گفت که شما بی غیرت هستید!پرسیدم چرا؟گفت که یک نفر مانند سنی ها در مسجد (مسجد شیعه ها )نماز میخواند!گفتم برادر این طبیعی است که هر متشرعی،یا مسافر یا رهگذرى از جایی میگذرد،وقت نمازش شد بی انکه کسی مزاحمش شود یا احساس غریبه گی کند در مسجدی نمازش را می خواند،نه اهل سنتی تا حالا بهمین خاطر معترض شیعه ای شده و نه شیعه ای معترض اهل سنت!با تعجب جواب داد که مگر همچین کاری میشود؟من خودم تا حالا چند بار در تهران مسافرانى را که با پرویی در پارک و جایی بمانند اهل سنت نماز میخواندند با همکاری دوستان گوشمالی دادیم!و اضافه کرد که مملکت زبان و دین خاص خودش را دارد و هر کس در ایران زندگی میکند باید تابع آن باشد.برایش گفتم بیا در این آخرین دیدارمان برایت حکایتی را تعریف کنم که چند ماه پیش شاهدش بودم!
دده کاتب شاعر بزرگ اورمیه ای که از قضا عالم دینی حنفی هم است برای مجلس ترحیمی به مسجد صاحب الزمان شیعه آمده بود،از قضا امام جمعه نقده هم با خدم و حشم آنجا بود!به احترام میهمان از بین آنهمه روحانی شیعه و حتی امام جمعه حکومتى ،نماز جماعت به اصرار نماز گزاران شیعه به امامت دده کاتیب خوانده شد و باز هم در نطق بعد از نماز دده کاتب سخنران اصلی شد و جالب است که که نه در بالای منبر،بلکه مانند قرقی در وسط منبر نشست و اولین سخنش هم متلکی به امام خمینی انداخت!و هر جمله اش را هم با شعری تمام میکرد و هیچ کس هم نگفت که چرا این همه شیعه در مسجد مرکزی شیعه باید به امام سنی اقتدا نمایند و یا خطبه را امام سنی خطابه کند،بلکه آدمهای نماز نخوان هم به احترام میهمان نماز خواندند!و حالا شما مقایسه کنید با کشتار شیعه و سنی در کشورهای همسایه و کتک زدن نمازگزار سنی در تهران توسط دوست سابق ما!

و بسیار حکایت از نقده که همچنان باقیست

قهرمان قنبرى
١- شهرستان نقده در ٩۵ کیلومترى جنوب اورمیه در استان اذربایجان غربى قرار دارد

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com