وه!
چه تاریک است،
اینجا بوی خون می آید از اطراف من
این ناله های آشنا،
از آنِ کیست؟
من نمی بینم،
چراغی،
شعله ای،
اندیشه ای.
فریاد!
من نفس هایم گرفت از بوی خون
گوش من از ناله ها لبریز شد
کو شجاعت پیشه ای؟
اندیشه ای؟
تا هم صدا عصیان کنیم
وه!
چه تاریک است
کوچه ها
اندیشه ها!
*****************
رسول بداقی – معلم زندانی – زندان رجایی شهر
شعر «بوی خون» از رسول بداقی، آموزگار زندانی
سه شنبه, ۱۸ام آذر, ۱۳۹۳
منبع این مطلب حقـــــــوق معلم و کارگــــر
نویسنده مطلب:مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.