d65f4gdf5g44f

پس از کشته شدن محسن خشخاشی، معلم دبیرستان پسرانه در شهرستان بروجرد بر اثر ضربه چاقوی دانش آموز ۱۵ ساله‌اش، فرصتی پدید آمد تا رسانه ها به چرایی بروز این میزان خشونت در مدارس از ابعاد مختلف بپردازند. برخی از فرهنگیان با انتقاد از سیاست های وزیر آموزش و پروش نظام آموزشی کشور را به چالش کشیدند و نسبت به ترویج سیاست‌هایی که به عادی شدن خشونت در جامعه منجر می‌شود هشدار دادند.

سعید پیوندی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در پاریس از منظری دیگر به ماجرا نگاه می کند و معتقد است که منشا دور باطل خشونت در جامعه ایران فقط دولت نیست اما همزمان دولت می تواند در کاهش میزان خشونت و بوجود آوردن یک فرهنگ جدید در جامعه نقش بسیار فعالی بازی کند و از جامعه مدنی و افراد مرجع در جامعه از جمله چهره های فرهنگی، هنری و علمی بخواهد که به میدان بیایند و با پیام ها و فعالیت های خود فرهنگ ضد خشونت  را پی ریزی کنند. اما متاسفانه چنین اراده ای از سوی دولت دیده نمی شود و از همین رو نه تنها شاهد بازتولید  بلکه شاهد تشدید اشکال خشونت هستیم. او مى گوید مدرسه را نمی توان از کل جامعه جدا کرد.

متن گفتگوی “راه دیگر” با دکتر سعید پیوندی، درباره چرایی افزایش خشونت در مدارس ایران در پی می آید:

آقای پیوندی، لطفا در ابتدا از دلایل بروز خشونت در مدارس ایران بگویید.

در ماههای گذشته شاهد حوادثی بودیم که بیشتر به خشونت معلمان و مسئولین مدارس علیه بر دانش آموزان می مربوط ه گاها منجر به بستری شدن آنها در بیمارستان می شد اما در هفته گذشته شاهد کشته شدن یک معلم توسط دانش آموز بودیم؛ همه این حوادث نشان می دهد که مدرسه بعنوان بخشی از جامعه ایران بصورت جدی درگیر مسئله خشونت است. البته در اینجا صحبت از یک شکل خشونت یعنی “خشونت فیزیکی” می کنیم و مدرسه بعنوان نهادی که وظیفه تربیتی و آموزشی دارد امروز شاهد رشد بی سابقه رفتارهای خشونت آمیز در آن است. این پدیده نگران کننده همزمان جایگاه و نقش خشونت در روابط اجتماعی و عمومی در جامعه ایران را هم به تصویر می کشد. در حقیقت، مدرسه را نمی توان از کل جامعه جدا کرد. در جامعه ای که اشکال مختلف خشونت در آن وجود دارد و با آن برخورد فعال نمی شود مدرسه هم بعنوان بخشی از جامعه نمی تواند از رواج فرهنگ خشونت و عدم مبارزه جدی با آن آسیب نبیند. مسئله خشونت در جامعه بخصوص در کشورهایی که زمینه ترویج خشونت در آن وجود دارد پدیده بسیار اساسی است که در ابعاد مختلف می تواند به یک آسیب اجتماعی بزرگ تبدیل شود و روح جامعه را مسموم کند.

از خشونت فیزیکی بعنوان یکی از اشکال خشونت نام بردید؛ اگر ممکن است به اشکال دیگر خشونت هم اشاره کنید

در حقیقت خشونت  اشکال مختلفی دارد که برخی از آنها مانند خشونت فیزیکی قابل مشاهده هستند و برخی از آنها دیده نمی شوند. خشونت هایی که پنهان هستند بعدها می توانند در قالب خشونت های فیزیکی خود را نشان دهند و جامعه ناگهان با اشکالی از خشونت روبرو شود که غیر منتظره و ناگهانی هستند . خشونت فیزیکی عریان ترین شکل خشونت است که در برابر چشمان همه رخ می دهد و افکار عمومی نسبت به آن کم و بیش آگاه  می شود و واکنش نشان می دهد.. خشونت نمادین، و خشونت سرد، خشونت روانی و یا خشونت قانونی و نهادی از جمله خشونت های غیر فیزیکی هستند که کمتر به چشم نی آیند و یا حساسیت بر می انگیزند. برای مثال وقتی اشکال گوناگون تبعیض جنیستی، دینی، سیاسی، فرهنگی علیه مردان و زنان  وجود دارند می توانیم از خشونت قانونی و یا نهادی سخن بگوئیم.   رسمیت بخشیدن به نابرابری زن و مرد و یا قوانین رسمی زن ستیزانه بخشی از این خشونت های غیر فیزیکی هستند. همین روایت پیرامون اشکال مختلف تبعیض مذهبی در جامعه صدق می کند و شاهد، نوعی خشونت رسمی، روانی یا نمادین علیه اقلیت های مذهبی هستیم. یا حتی وقتی دانش آموزان را مجبور به کارهایی می کنیم که به آن اعتقاد ندارند شکلی از خشونت نمادین است و… بنابراین در کنار خشونت های فیزیکی شاهد خشونت هایی هستیم که ناشی از سیاست های نادرست و تبعیض و نگاه محدود یا تقلیلی  به گروههای مختلف اجتماعی است و آنها در عمل قربانیان خشونتی هستند که شاید به ظاهر به چشم نیاید ولی آنها با گوشت و پوست خود لمس می کنند.

در ایران اشکال خشونت بیشتر از سوی چه نهادهایى رخ می دهد؟

در جامعه ایران بیشترین اشکال خشونت از سوی نهادهای رسمی انجام می شود و به این اشکال خشونت هم یک جامه قانونی پوشانده می شود؛ بعبارت دیگر وقتی فردی را بخاطر دزدی در ملا عام شلاق می زنند، یا برخورد خشونت آمیز پلیس با مردم معترض و عادی، برخورد ماموران گشت ارشاد با جوانان همگی اشکال اعمال خشونتی است که توسط نهادهای رسمی در جامعه انجام می شود. حتی اعدام در ملا عام نوعی تبلیغ  خشونت نهادهای رسمی برای جامعه است. یعنی زمانیکه مجازات را به اینگونه و در ملا عام اجرا می کنیم پیام این رفتار برای افراد جامعه بخصوص نسل جوان این است که انتقام گرفتن و یا اعمال خشونت فیزیکی یک مسئله بدیهی و طبیعی است و حتی مذهبی و دینی؛ یعنی زمانیکه در یک حکومت دینی اینگونه خشونت ها اعمال می شود مردم اینکارها را به نام اسلام و امر مقدس در نظر می گیرند و از همین رو آن را شرعی و مذهبی تلقی می کنند. جوان هم وقتی می بیند دولت این خشونت ها را در قبال شهروندان انجام می دهد به خودش اجازه می دهد از معلم خود انتقام بگیرد چرا که این رویه بخشی از فرهنگ حکومتی شده و رسانه های جمعی دولتی هم این زبان خشونت و سرکوب، تحقیر دیگری مخالف را به گونه روزمره تکرار می کنند. متاسفانه  در جامعه ایران فرهنگ خشونت تبدیل به یک امر عادی شده  و از همین رو اشکال مختلف خشونت هم روز به روز گسترش می یابد. در این میان محیط های آموزشی هم که باید محلی برای ترویج فرهنگ ضد خشونت و فرهنگ صلح باشند خودشان هم قربانی این فرهنگ خشونت اند و معلم و دانش آموز بهای سنگینی بابت آن می پردازند. ما  در جامعه با آسیب اجتماعی بزرگی به نام فرهنگ خشونت مواجه هستیم و خطر این گدیده برای آینده ایران باید به دغدغه مهم عمومی تبدیل شود البته  این حرکت به شرطی شکل می گیرد که  اراده ای در حکومت برای چنین کاری وجود داشته باشد و جامعه مدنی و نیروی های زنده آن بتوانند ابتکار عمل را در دست گیرند.

این یعنى رفتار و عملکرد دولت به نوعی بازتولید و ترویج خشونت در جامعه است؟

البته قصد ندارم بگویم که همه این مشکلات از نهادهای رسمی و حکومتی ناشی می شود بلکه منظورم این است که در اکثر کشورها دنیا نهادهای رسمی تلاش می کنند در کاهش خشونت تدابیری بیندیشند و از طریق روش های فرهنگی، کم کردن اشکال خشونت دولتی و خشونت رسمی و آموزش به افراد جامعه فرهنگ ضد خشونت را ترویج دهند اما در ایران چنین حرکتی یا وجود ندارد یا بسیار کم رنگ است.

وقتی خشونت در جامعه به امری پذیرفته تبدیل شود  باشد در عمل شاهد خشونت در میان اعضای خانواده، مردان علیه زنان، معلمان علیه دانش آموزانی هستیم. نسل جوانی که روندهای جامعه پذیری اش در چنین فضایی شکل گیرد خشونت برایش عادی می شود و فردا به عنوان بزرگسال همین رفتارها را بازتولید می کند. در واقع تنها منشا این دور باطل خشونت در جامعه ایران دولت نیست اما دولت  می تواند در کاهش میزان خشونت و بوجود آوردن یک فرهنگ جدید در جامعه نقش بسیار فعالی بازی کند و از جامعه مدنی، افراد مرجع در جامعه از جمله چهره های فرهنگی، هنری و علمی بخواهد که به میدان بیایند و فرهنگ ضد خشونت را با کلام و فعالیت های خود پی شکل دهند. متاسفانه چنین اراده ای از سوی دولت دیده نمی شود و از همین رو نه تنها شاهد بازتولید اشکال خشونت بلکه شاهد تشدید اشکال خشونت هستیم.

یک مثال ساده در حوزه آموزش و پرورش می آورم. اولین قانون آموزش و پرورش ایران در سال ۱۲۹۰ شمسی این بود که تنبیه بدنی ممنوع شد اما اگر هنوز تنبیه بدنی در مدارس وجود دارد به این دلیل است که متولیان این نهاد که باید در اجرای این قانون تلاش می کردند کار خود را بخوبی انجام نداده اند و امروز شاهد وجود خشونت تا این میزان در مدارس هستیم. این بدین معناست که وجود قوانین هم به اندازه کافی موثر نمی تواند باشد تا ما بطور آگاهانه یک وجدان جدید در جامعه بوجود بیاوریم تا این وجدان جدید خشونت را امر منفی بداند و خشونت گر را در هر لباسی محکوم کند. در هر حال برای رفع این معضل نهادهای عمومی باید بعنوان نماینده افکار عمومی و جامعه علیه فرهنگ خشونت باید پیشقدم شوند و همزمان این آزادی را برای جامعه مدنی بوجود آورند تا بطور مستقل بتواند مبارزه علیه خشونت را بداخل مردم بکشاند.

آمار بالای خشونت در مدارس تنها به کشور ایران اختصاص ندارد و شاهد این خشونت در مدارس کشورهای آمریکا و اروپا هم هستیم تفاوت خشونت در مدارس در کشورهای غربی با خشونت در مدارس ایران در چیست؟

در جوامع دیگر مانند آمریکا بوجود آمدن اشکال مختلف خشونت در مدارس دلایل اجتماعی بیرون از مدرسه هم باز می گردد مثلا آزاد بودن اسلحه در آمریکا یا حتی نوع روابط آموزشی در بروز خشونت در مدارس این کشورها موثر است. تفاوت اصلی که بین خشونت های کشورهای غربی با خشونت در ایران وجود دارد این است که در خیلی از جوامع جهان امروز آگاهانه به مبارزه با این خشونت اقدام می کنند و در تلاش برای ایجاد فرهنگ ضد خشونت هستند. شخصیت ها و گروه های مرجع،  سازمان های مدنی و احزاب  سیاسی و یا رسانه های عمومی در نقد خشونت و ترویج فرهنگ ضد خشونت آزاد هستند. اما در ایران بدلیل اینکه دولت تلاش می کند تمام نهادهای واسطه ای بین افکار عمومی را محدود کند و تقریبا به نهادهای مدنی و افراد مرجع هیچ امکاناتی نمی دهد جنبش ضد خشونت شکل نمی گیرد و دولت هم خودش کاری انجام نمی دهد. بنابراین نیروی زنده جامعه که باید برای مهار خشونت بوجود بیاید شکل نمی گیرد. شاید تفاوت دیگری که ایران با برخی کشورهای اروپایی دارد این باشد که در اروپا دولت ها تلاش می کنند تا اشکال غیر خشونت آمیز را در جامعه ترویج دهند تا از سطح خشونت در جامعه کاسته شود اما در ایران عکس آن انجام می شود یعنی مثلا قوه قضاییه بعنوان نماینده عرصه عمومی خودش نه تنها اشکال خشونت را تبلیغ می کند بلکه به خشونت بنام دین افتخار هم می کند، مانند شلاق در ملاء عام و اعدام در ملاء عام و… بدنبال این اقدامات روح افراد آلوده می شود و فرهنگ خشونت در میان افراد جامعه مشروعیت پیدا می کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com