مهدی عربشاهی، متولد ۱۳۵۹در تهران است. وی فعالیت دانشجویی خود را در دانشگاه زنجان آغاز کرد و کارشناسی مهندسی برق خود را از این دانشگاه گرفت. در دوره حضور در این دانشگاه عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه شد و مسئولیت واحدهای سیاسی، تشکیلات و دبیری این انجمن را در سالهای ۸۰تا ۸۲بر عهده داشت. در همین دوران به مدت ۴سال نماینده انجمن در شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت بود.
عربشاهی در سال ۸۵با پذیرش در رشته کارشناسی ارشد مدیریت تکنولوژی دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان یک دانشجوی دو ستاره دوباره به فضای دانشگاه برگشت. وی در اسفند همان سال عضو شورای مرکزی و دبیر سیاسی دفتر تحکیم وحدت شد و در شهریور ۸۷به عنوان دبیر تشکیلات این اتحادیه دانشجویی برگزیده شد.
او در دوران فعالیت سیاسی و دانشجویی خود چندین بار بازداشت شد. یک بار در ۱۸تیر ۸۶به دلیل تحصن اعضای وقت شورای مرکزِی دفتر تحکیم وحدت در مقابلِ در دانشگاه صنعتی امیرکبیر به مدت یک ماه در بندهای ۲۴۰و ۲۰۹اوین زندانی شد. آخرین بازداشت او مربوط به روز عاشورای سال ۸۸بود. بازداشتی که نزدیک به سه ماه طول کشید و بخش عمده آن در سلول انفرادی گذشت. عربشاهی در این بازداشت بر اثر فشارهای وارده دچار حمله قلبی شد.
او اگرچه از سوی قاضی پیرعباس به دو سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد، اما با نظر پزشکی قانونی اجرای این حکم متوقف گردید. مهدی عربشاهی که پیش از دفاع از پایان نامه از تحصیل محروم شده بود، چندی پیش برای ادامه تحصیل از کشور خارج شد و موفق به اخذ کارشناسی ارشد رشته مدیریت و سیاستگذاری عمومی در دانشگاه ایالتی نیویورک شد. مهدی عربشاهی، پس از پایان درس در دانشگاه سونی، به پایتخت امریکا مهاجرت کرده و زندگی و کار را در این محل پی می گیرد. وی از مدرسان توانا در زمینه جنبش دانشجویی است.
شما به چه انگیزهای وارد فعالیتهای دانشجویی و حقوق بشری شدید؟
مثل خیلی از هم دورههای خودم یعنی کسانی که متولد اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت هستند، ما نسلی بودیم که به شدت حاکمان وقت برنامه ریزی کرده بودند برای اینکه ذهن ما، دغدغه ما، علایق و سلایق ما را آنگونه که میخواهند پرورش دهند. طبیعتا تا یک برههای هم تحت تاثیر آموزشهای ایدئولوژیک آنها در مدرسه و رسانههای انحصاری بودیم. اما به هر حال این برنامهها با شکست رو به رو شد. اکثر آن نسل به نوعی منتقد و مخالف آن دیدگاهها شدند و من هم یکی از آن افراد بودم.
از دوره نوجوانی حساسیت زیادی به مسایل اجتماعی پیدا کرده بودم. بخشی از آن معطوف بود به محدود شدن روز افزون آزادیهای اجتماعی. در واقع ما هم دوست داشتیم مثل جوانها در همه جای دنیا در انتخاب سبک زندگی خودمان آزاد باشیم. ولی این موضوع با سرکوب گروههای فشار و نیروهای بسیج و کسانی که به طور مرتب در مسائل زندگی خصوصی نوجوانها و جوانها دخالت میکردند، رو به رو شده بود. مساله دیگر مشاهده مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم بود. طبیعتا در حد خودم و در آن سطحی که دانش و تجربه من اجازه میداد، به دنبال این سئوال بودم که علت عقب ماندن کشور ما و علت اینکه ما پیشرفت نکردیم چیست.
از طرفی کتاب خوانی و مجله خوانی از علایق اصلی من بود. آن زمان خیلی رسانههای تصویری گسترده نشده بود وبیشتر ما با خواندن بود که ارتباط میگرفتیم: خواندن شعرها، خواندن کتابهای داستان و خواندن کتابهایی که میتوانست مضامین سیاسی و اجتماعی داشته باشد. از سوی دیگر برنامههایی مثل کیهان و هویت به صورت معکوس در شخص من اثر داشت. من آن زمان خیلی دنبال این بودم که افرادی که منتقد و مخالف وضع موجود هستند را پیدا کنم، ولی خوب هیچ صدایی از اینها هیچ جا نبود. تنها کانالی که شاید باعث شد من بتوانم با برخی از این افراد آشنا شوم، در واقع همین برنامهها بود. یعنی آنها برای تخریب اپوزیسون برنامههایی مثل هویت را میساختند یا کیهان سعی میکرد آنها را تخریب کند و این برای خود من شاید دریچهای شد برای آشنایی با چهرههای منتقد و مخالف.
طبیعتا یک اتفاقی هم که خیلی تاثیر گذار شد در شکل گیری شخصیت سیاسی واجتماعی من، ۲ خرداد ۷۶ بود. فضای سیاسی که قبل ازآن در جامعه گسترده شد و اتفاقی که افتاد، آن شور و علاقهای که در مردم برای تاثیرگذاری در مسائل سیاسی و اجتماعی بعد از ۲ خرداد ۷۶ به وجود آمد و آزادیهای نسبی که در آن زمان بود، خیلی تاثیرگذار بود در اینکه من به سمت مسائل سیاسی و اجتماعی جذب شوم.
شما فکر میکنید که یک کنشگر تاثیرگذار، یک فعال سیاسی و اجتماعی باید چه ویژگیهایی داشته باشه که بتواند هم با محیط خودش ارتباط برقرار کند و هم بتواند بر محیط تاثیر گذار باشد؟
جامعه ایرانی از نظر من یک جامعه کاملا متکثر است. یعنی ما خیلی راحت نمیتوانیم در مورد ایران، درمورد مسایل ایران و مردم ایران احکام کلی صادر کنیم. جامعه ایی که دارای اقوام مختلفی هست، مردم مذاهب مختلفی دارند، فرهنگهای متفاوتی دارند و سطوح مختلف اقتصادی در جامعه. ارتباط گرفتن و نسخه پیچیدن برای چنین جامعهای ظرافتهای خاص خودش را دارد. به نظر من شناخت پیچیدگیهای جامعه ایران باید اولویت اصلی یک فعال سیاسی و اجتماعی باشد.
برای خود من تجربه زیستن در خوابگاه تاثیر گذار بود که تا حدی با این پیچیدگیها آشنا شوم. یعنی در دوران دانشجویی که فعالیتهای دانشجویی را آغاز کردم، زندگی در خوابگاه آن هم در یک شهرستان و اینکه با اقشار و لایههای مختلف جامعه از نزدیک ارتباط داشتم خیلی تاثیرگذار بود.
یک سری تصورها و یک سری انگارههای ذهنی درمن فرو ریخت و کمک کرد که اگر موضع سیاسی میخواهم بگیرم یا اگر برنامهای را میخواهم پیش ببرم؛ سعی کنم به این ظرافتها دقت بکنم. من معتقدم یک کنشگر سیاسی به ویژه در جامعه ایران برای اینکه بتواند تاثیرگذار باشد، باید خیلی ملاحظات زیادی را در نظر بگیرد. باید دقت کرد که هیچ وقت عمل سیاسی فرد و شیوه زندگی یک فعال سیاسی نباید فاصله خیلی عمیقی با مردم پیدا بکند. سبک زندگی و شیوه تعامل کنشگران سیاسی و اجتماعی به نظر من حداکثر باید یک گام از بقیه مردم فاصله داشته باشد. اینگونه آنها میتوانند جامعه را در آن مسیری که میخواهند به پیش ببرند.
شما در مدتی که فعالیتهای سیاسی و دانشجویی میکردید، چه اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی را مد نظر داشتید؟ در رسیدن به کدام یک از این اهداف بیشتر موفق بودید؟
فعالیتهای من بیشتر در قالب جنبش دانشجویی و در درون دانشگاه بود. به طور مشخص جنبش دانشجویی همیشه دو دسته اهداف داشت: اهداف اختصاصی دانشجویان و اهداف عمومی. اهداف اختصاصی دانشجویان چند سرفصل عمده داشت. استقلال دانشگاه به این معنا که روزی دانشگاههای ایران از قدرت مستقل باشند و اداره دانشگاهها به دست خود دانشجویان، اساتید و کارکنان دانشگاه صورت بگیرد. بحث آزادیهای آکادمیک به معنای حق تحصیل برای همه بر اساس شایستگیهای علمی، حق استفاده از اساتید دگراندیش، آزادی واقعی نشریات دانشجویی، تشکلهای دانشجویی، کانونها و شوراهای صنفی و همینطور حقوق صنفی دانشجویان که سطح رفاهی و علمی دانشگاههای ما پیشرفت بکند. اینها خواستههایی هست که اختصاص به فضای دانشگاه دارد. اما جنبش دانشجویی بر خلاف برخی از جنبشهای اجتماعی دیگر محدود به خواستههای اختصاصی خودش نیست. یعنی اهداف عمومی تری را هم دنبال میکند. به هر حال دانشگاه و جنبش دانشجویی یک دوره موقت و گذراست.
این افرادی که دغدغه دارند و در دانشگاه فعال هستند، بنا هست بعد از دوره دانشجوییشان یا بروند در قالب سایر جنبشها مثل جنبش زنان، جنبش معلمان، جنبشهای قومی و یا در قالب احزاب و گروههای سیاسی فعالیت خودشان را ادامه دهند. به این معنا جنبش دانشجویی از نظر منابع انسانی در بلندمدت، منبع تغذیه سایر جنبشها و جریانات سیاسی است. برای همین توجه به اهداف عمومیتر برای ما همیشه مهم بوده است. سوای از آرمانهای کلانی مثل آزادی و عدالت در این سالها آن چیزی که خیلی برجسته بود، یکی دفاع از حقوق شهروندی و حقوق بشر بود که تبدیل به گفتمان غالب در جنبش دانشجویی شده بود و دیگری مساله گذار به دموکراسی.
مطالعه تجربیات مختلف گذار به دموکراسی نشان میدهد که در اکثر جاها دانشجویان و جوانان از کارگزاران اصلی چنین گذاری بودند. اینکه به هر حال چقدر از این اهداف محقق شد، حقیقت این است که به نظر من همهٔ این پروژههایی که ما داشتیم پروژههایی است که هنوز تمام نشده است. اینها به آن نتیجهای که باید میرسیده نرسیده و طبیعتا الان در یک دورهای هستیم که به نوعی نیروهای اجتماعی و سیاسی سرکوب شدهاند. ولی گسترش این گفتمان واین خواستهها را ما میتوانیم در اتفاقات بعد از سال ۸۸ ببینیم. یعنی خیلی از شعارهایی که زمانی محدود به دیوارهای دانشگاه بود، مثل خواست آزادی زندانیان سیاسی، بعد از ۸۸ به میان اکثریت مردم آمده و در جمعیتهای بسیار بزرگتری تکرار میشود. این نشان دهنده غلبه این گفتمان در بخش زیادی از مردم بود که میتواند یک دستاورد باشد.
فضای سیاسی که در آن فعالیت میکردید، چگونه بود؟
به هر حال دانشجوها معمولا از متوسط جامعه بیشتر دغدغههای سیاسی و اجتماعی دارند. به نوعی آزادی عمل بیشتری هم داشتند و طبیعتا این میتوانست کمک بکند به اینکه ما در مسیر حرکت خودمان راحتتر جلو برویم. اما دو مساله اصلی وجود داشت: یکی اینکه کلیت افکار عمومی چه در جامعه و چه در دانشگاه بعد از فاجعه کوی دانشگاه در سال ۷۸ دچار یک نوع سیاست زدگی شده بود. جامعهای که یک بار در سال ۷۶ با انتخاب آقای خاتمی و شعارهایی که سر داده شد، به شدت توجهاش به سیاست جلب شد و آماده مشارکت سیاسی شد؛ بعد از اینکه دانشجویان احساس کردند از طرف سیاستمداران حمایت لازم از آنها نمیشود و جریان غالب اصلاح طلب خیلی آن ایستادگی لازم را بر شعارها و برنامههای خود ندارد دلسردی بر فضای دانشگاه و جامعه حاکم شد.
من بیشتر فعالیتهایم عموما در دهه ۸۰ بود که در اکثر این زمانها، به ویژه از ۸۰ تا ۸۸ این دلسردی را درعموم دانشجویان میبینیم. فضای فعالیتهای سیاسی یک مقدار کم رونق شده بود و عده فعالین در دانشگاهها آنقدر که باید و شاید نبود. این یک بخش بود ویک مساله هم نظارت و سرکوب نسبی نهادهایی بود مثل حراست، کمیتههای انضباطی، دفتر نهاد رهبری، مسئولین دانشگاهها و در خارج از دانشگاه، اطلاعات، اطلاعات سپاه، قوه قضائیه و گروههای فشار که اینها همه مجموعا در فعالیتهای ما تاثیر گذار بود.
مجموع این دو پارامتری که گفتم یعنی سیاست زدگی افکار عمومی و سرکوب نسبی و مستمری که وجود داشت موجب میشد یک مقدار بیانگیزگیهایی ایجاد شود و فعالیت سختتر گردد. اما از سوی دیگر باعث تقویت آن نسل از فعالان دانشجویی شد. آن کسانی که در آن فضا ماندند و به فعالیتهایشان ادامه دادند، تبدیل به چهرههایی شدند که توانمندی های مناسبی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دارند. برای مثال برخی از این دوستان که امروز در زندان هستند، مثل عبدالله مومنی، علی جمالی، بهاره هدایت، ضیا نبوی، مجید توکلی و… نسلی شدند که در آینده هم قابلیت این را خواهند داشت که مدیریت و رهبری حرکتهای سیاسی و اجتماعی را بر عهده بگیرند.
بیشتر مخاطبین شما چه کسانی بودند؟
خواستههایی که من گفتم، یعنی خواستههای اختصاصی و خواستههای عمومی جنبش دانشجویی باعث میشد که ما در یک سطح با کلیت جامعه و مردم تماس بگیریم وآنها را مخاطب قرار دهیم و در یک سطح دانشجویان را. اما به هر حال در آن دوران که بیشتر فعالیت من گذشت، به دلیل اینکه رغبت به مسائل سیاسی در عامه مردم خیلی زیاد نبود، بیشتر تلاش ما معطوف به فضاهایی بود که نخبگانی سیاسی و اجتماعی حالا چه در دانشگاهها چه در جنبشهای اجتماعی و احزاب سیاسی حضور دارند. همیشه گفتهام جامعه ایران دورههای متناوبی از انبساط و انقباض سیاسی را دارد. یعنی در دورههایی فضا انقباضی است؛ مردم دلسرد هستند، خیلی علاقه و رغبتی به فعالیتهای سیاسی ندارند و از طرفی توان سرکوب حاکمیت بالا است. در این دورهها طبیعتا نخبهها باید سعی کنند که تا میتوانند گفتمان خودشان را ارتقا دهند و آمادگی خود را حفظ کنند. اما یک دورههایی، دورههای انبساط سیاسی است. یعنی فضا شکسته میشود و علاقه مردم به مسائل سیاسی دوباره زیاد میشود.
این دورهها، دورههای اصلی عمل سیاسی است. دورههای انقباض را من بیشتر دورهای میدانم برای آماده شدن، تا زمانی که فرصت سیاسی ایجاد شد و نخبگان سیاسی با اقبال عمومی روبرو شدند، اشتباهات نسلهای قبل را تکرار نکنند. الان هم مجددا ما بعد از یک گشایش نسبی که توجه شدید افکار عمومی را داشتیم، دوباره وارد دوره رکود شدهایم. در این دوره مجددا نیروهای سیاسی و اجتماعی باید سعی کنند که آمادگی خودشان را حفظ کنند و علل شکستها را در فرصتهای سیاسی قبلی بررسی بکنند. باید آماده بود تا در فرصت سیاسی بعدی که فرا میرسد، بتوان تاثیرگذاری لازم را داشت.
در این مدتی که فعالیت میکردید فکر میکنید که بیشترین حمایتها و پشتیبانیها از شما از طرف چه کسانی و چه گروههایی بوده و بیشترین مخالفتها و موانعی که ایجاد شده از طرف چه کسانی یا چه گروههایی بوده؟
داخل دانشگاه را میتوانم به سه بخش تقسیم کنم: یک بخش مخالفینی که ما داشتیم. این مخالفین بیشتر درجاهایی مثل بسیج دانشجویی و تشکلهای وابسته به حاکمیت، سازماندهی میشدند. مسئولین دانشگاهها هم به عنوان نماینده حاکمیت سعی میکردند فعالیت ها را محدود کنند.
بخش دیگر در واقع رقبا را میتوانم نام ببرم. به هر حال گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی در دانشگاه بود. به طور مشخص رقبایی که میشود نام برد در یک برههای، گرایشهای چپ در دانشگاهها با یه اقبال نسبی رو به رو شد که خیلی اینها با دغدغههای دموکراسی خواهانه ما همراه نبودند. یک بخشهایی هم گرایشهایی که وابستگی سازمانی و تشکیلاتی به اصلاح طلبان داشتند. به هر حال با توجه به اینکه جریان ما در برخی موارد با اصلاح طلبان همکاری داشت؛ ولی معتقد به این بودیم که باید انتقادات خودمان را هم بیان کنیم. به همین دلیل در برخی موارد اصطکا ک نسبی با این جریانات به وجود آمده بود.
یک بخش هم میتوانم تحت عنوان کسانی که همکاری نزدیکی با ما داشتند نام ببرم. ما با خیلی از جریانات دانشجویی مثل جریانات دانشجویی قومی همکاری داشتیم. همینطور با بخش زیادی از دانشجویان دختر، که طبیعتا دغدغهها و خواستهها یشان با جنبش زنان نزدیک بود، از طریق کمیسیون زنان تحکیم ارتباط میگرفتیم. از طرف دیگر هدف گذاری ما این بود که بتوانیم به عنوان دفتر تحکیم وحدت چتری باشیم برای دانشجویان منتقد و دموکراسی خواه. یعنی ما میخواستیم نمایندگی این بخش از دانشجویان را در فضای دانشجویی و فضای سیاسی ایران داشته باشیم. در مجموع در این زمینه میتوانم بگویم موفق هم بودیم.
برای انتقال پیام خودتان به مخاطبینتان و کسانی که میخواستید با آنها ارتباط برقرار کنید از چه وسایل ارتباطی استفاده میکردید؟
ارتباط ما با مخاطبان ترکیبی بود از ارتباط چهره به چهره و همین طور ارتباط رسانهای. به هر حال اگر جریان دانشجویی بخواهد صرفا خودش را محدود به یکی از این دو تا بکند، بخشی از تواناییها و امکانات خودش را از دست خواهد داد. جریان دانشجویی نمیتواند فقط به حضور مستقیم در دانشگاه و ارتباط چهره به چهره بسنده کند و تاثیر گذاری در فضای کلانتر را از طریق رسانه از دست بدهد. از سویی نباید فقط خود را به رسانهها محدود کند. به نظر من هر دوی اینها میتواند مشکل ساز شود.
ما سعی میکردیم ترکیبی از اینها را به کار ببریم. بیانیههایی که در دانشگاهها توزیع میشد، نشریات دانشجویی که در سطح دانشگاههای مختلف منتشر میشد، و تجمعات و برنامههایی که در سطح دانشگاهها بود، بخشی از قضیه بود. بخش دیگر ارتباطات رسانهای بود، چه با رسانههای داخلی و چه با رسانههای خارجی. به ویژه که دفتر تحکیم وحدت در این سالها به نوعی در ارتباط گرفتن با رسانههای خارجی خط شکن و پیشتاز بود. یعنی شاید یکی از اولین جریانهایی که با رسانههای فارسی زبان خارج از کشور ارتباط گرفت.
به شدت هم تحت فشار قرار گرفت، هم از طرف حاکمیت و هم از طرف بخشی از جریانهایی که آنها هم منتقد هستند. ولی خوب ما دیدیم به هر حال این قضیه جا افتاد و بعد از سال ۸۸ بخشی از کسانی که خیلی انتقادات شدیدی داشتند به ما که چرا با رسانههایی مثل وی. او.ای، مثل بی. بی. سی، مثل رادیو فردا مصاحبه میکنید؛ خودشان هم وقتی رسانههایشان تعطیل شد و هیچ مجرایی برای ارتباط گرفتن با مردم نداشتند، از این طریق سعی کردند با مردم ارتباط بگیرند.
شما آیا توانستید یک ائتلاف فراگیر ایجاد کنید با گروههای دیگر دانشجویی، با کسانی که با شما همسو بودند یا کسانی که در جنبشها و حرکتهای دیگری مثل جنبش زنان، جنبش کارگران یا جنبشهای دیگری که در ا یران فعال هستند، توانستید با آنها ارتباط خوب برقرار کنید و در مقاطع بحرانی یا جاهایی که لازم است به اصطلاح کارایی مناسب تری را ارائه بدهید؟
دقیقا یکی از برنامهها و اهدافی که درسالهای ۸۴ تا ۸۸ مد نظر ما بود، همین ارتباط با سایر جریانها و ایجاد شبکهای از گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی بود. این تا حدودی اتفاق افتاد. ما در سطح دانشگاه همانطوری که گفتم، سعی کردیم با دانشجویان دختری که دغدغههایشان نزدیک به جنبش زنان است، ارتباط داشته باشیم و ارتباطمان را در قالب کمیسیون زنان تنظیم کردیم. با دانشجویانی که دغدغههای حقوق فرهنگی اقوام را دارند، سعی کردیم از طریق کمیسیون اقوام دفتر تحکیم وحدت ارتباط داشته باشیم. به طور مشخص با دانشجویان کرد دانشگاههای تهران یا اتحادیه دموکراتیک کرد از یک طرف و از طرف دیگر از طریق انجمنهایی مثل انجمن دانشگاه تبریز توانستیم با دانشجویان ترک ارتباط بگیریم. همینطور با گروه دانشجویان لیبرال ارتباط خوبی داشتیم.
در خارج از دانشگاه هم ما به عنوان بخشی از یک جریان بودیم که بیشتر اسم تحول خواهان را بر خود میگذاشتند. جریانی که تقریبا مشتمل بود بر جنبشهای اجتماعی مثل جنبش زنان، جنبشهای صنفی کارگران و فرهنگیان وجنبشهای قومی. همچنین گروهها و احزاب سیاسی که منتقد نظام سیاسی ایران بودند، مثل نهضت آزادی، ائتلاف ملی مذهبی، جبهه ملی و برخی از روشنفکران و فعالان مستقل. سعی شد در واقع اینها با هم ارتباط داشته باشند و با یکدیگر گفتگو بکنند. جا دارد که یادی بکنم از یکی از کسانی که خیلی در این زمینه موثر بود، آقای مهندس کیوان صمیمی، که خیلی تلاش داشتند بتوانند در این زمینه ارتباط گروههای مختلف را برقرار کنند. دفتر کوچک ایشان در نشریه نامه، میزبان جلسات زیادی بود که افراد و جریانها با گرایشها و سلیقههای بعضا متفاوت شرکت میکردند و همدلی بینشان ایجاد میشد.
به نظر من بعضیها، این تلاشها را در شکل گیری جنبش سبز انکار میکنند. به ویژه اینکه بخش زیادی از این نیروها عمدتا کسانی بودند که بعدا در ستادهای آقای کروبی قرار گرفتند. برخی معتقدند که جنبش سبز تنها محصول شبکه فعالین ستاد آقای مهندس موسوی است. اما من معتقدم که جنبش سبز دو بال داشت. در واقع آن بخشی که توانست کمیت را برای جنبش سبز به ارمغان بیاورد و بخش زیادی از مردم را به خیابانها کشاند، ستاد مهندس موسوی و نیروهای نزدیک به ایشان بودند. ولی آن بخشی که توانست کیفیت لازم را به جنبش سبز بدهد، به نظر من همین نخبگان بودند. همین گروههایی بودند که بیشتر حول آقای کروبی سازمان دهی پیدا کردند.
مثلا قبل از انتخابات ما میدیدیم دو تا گروه مختلف توی خیابان، یک طرف یک جمعیت خیلی زیادی از هوادارن آقای موسوی هستند که بعضا خیلی شعارهای سیاسی ندارند و شور و هیجان زیادی دارند. اما جمعیتی کوچکتر با شعارهای مشخص سیاسی و با سرودهای مشخص سیاسی که هوادار آقای کروبی بودند. این دو جریان یعنی این کمیت و کیفیت بعد از انتخابات به هم پیوند خورد و این محصول کار مشترکی بود که این دو جریان مختلف توانستند انجام بدهند.
نظر شما در رابطه با جنبش سبز چیست؟ فکر میکنید که الان در چه شرایطی است این جنبش؟ چه وضعیتی را دارد تجربه میکند و اگر شما بخواهید پیامی درمورد آن بدهید یا صحبتی راجع به آن بکنید؟
اول اینکه یاد میکنم از مهندس موسوی و آقای کروبی، که به نظر من اگر مقاومت و همراهی آنها با مردم نبود، قطعا جنبش سبز تبدیل به بزرگترین جریان سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب نمیشد. همین طور باید یاد کرد از زندانیان سیاسی که هزینه اصلی را آنها پرداختند و دارند میپردازند و در سختترین شرایط هنوز هم بر آرمانها و اصول خودشان ایستادهاند.
من فکر میکنم که جنبش سبز یک حرکت کاملا حقوق مدار بود. یک حرکت کاملا مدرن بود و به نوعی شاید ممتاز بود چه در تاریخ سیاسی ما و چه درمنطقه خاورمیانه. تا ۸ ماه هم توانست حضور خیابانی داشته باشد. اما به هر حال الان دوره فرود جنبش فرا رسیده است. یعنی یک فرازی داشته و یک فرودی دارد. این افول تا مقداری ناشی از حجم بالای سرکوب است.
با آن بازداشتها و برخوردهایی که در خیابان با مردم شد، تا حدودی این قضیه طبیعی است. جنبش سبز به عنوان یک جنبشی که برخاسته از طبقه متوسط شهری است، طبیعتا جنبشی است برای زندگی. مردمی که آمدند، تا حدی از این هزینه را میتوانند تحمل کنند و اینکه یک مقدار الان فروکش کرده طبیعی است. من این را عجیب نمیدانم و معتقد هم هستم که اگر مردم از یاس و ناامیدی پرهیز کنند و این آمادگی وجود داشته باشد که وقتی که فضا دوباره مهیا شد برای اعتراض بتوانند آن موقع وارد صحنه شوند، این خود میتواند تاثیرگذارباشد. فعالان هم باید سعی بکنند که از گسترش فضای یاس و ناامیدی تا جایی که امکان دارد جلوگیری کنند. و در ضمن آنها باید علت این شکستهای قبلی را مطالعه کنند و سعی نمایند در فرصت بعدی که من معتقدم با تحولاتی که مشاهده میکنیم، چه در سطح بین المللی و چه در مسائل درونی حکومت، آن تحول و آن فرصت خیلی هم دور نخواهد بود؛ آماده باشند.
در سطح رهبری جنبش سبز، من فکر میکنم که کسانی که میتوانند جریان را رهبری بکنند باید به شدت از اختلاف افکنی پرهیز بکنند، یاد بگیرند با هم گفتگو کنند و مهمتر از هر چیزی طراحی یک روش شورایی است. شورایی برای گفتگو، تصمیم گیری و مدیریت جمعی جنبش. قطعا باید شورایی یا جمعی که بتواند نمایندگی سلیقههای مختلف حاضر در جنبش سبز را بر عهده بگیرد شکل داد تا در زمان ضرورت با خلا رهبری روبرو نشویم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.