میان اقتصاددانان همواره یک تز خاص درباره جنگ مطرح و نقد شده است: جنگ باعث بهبود اقتصادی کشور میشود یا میتواند به عنوان وسیلهای در کنار مقاصد سیاسی، به هدف راه انداختن چرخ اقتصاد کشور استفاده شود. استدلال این است که جنگ با کشاندن منابع و نیروهای مولد به بخش نظامی، انگیزه بیشتری برای تولید و مصرف ایجاد کرده، بیکاری را کاهش داده و به طور کلی میتواند اقتصاد کشور را از رکود نجات دهد.
برخی از اقتصاددانان مانند پل باران (Paul A. Baran)، این انگیزه جدید را یکی از وجه مشخصات جنگهای امپریالیستی میدانند که در تقابل با جنگهای استعماری پیشین قرار دارد که تنها به هدف استخراج و غارت منابع طبیعی از مستعمرات صورت میگرفت و یا جنگهای باستانی که انگیزه کسب خراج از کشورهای مغلوب را داشت. در این تز یک انگیزه پنهان یا آشکار جنگ، شکوفایی اقتصاد داخلی و تولید بیشتر است. به طرز متناقضنمایی تخریب و نابودی، شکوفایی و تولید به بار میآورد.
باستیا، اقتصاددان کلاسیک، این تز را با عنوان «مغلطه پنجره شکسته» رد میکند. باستیا برای توضیح این مغلطه داستانی را نقل میکند که در آن پسر مردی پنجره خانهای را میشکند. ناظران میتوانند این کار پسر را به نفع اقتصاد کشور بدانند چرا که پدر مجبور است که پول شیشه را بدهد و برای شیشه گر کارسازی میشود و به همین ترتیب قدرت خرید شیشهگر نیز بالا رفته و به طور کل چرخ اقتصاد آن محله یک گام به جلو برمیدارد. باستیا نقد میکند که این تنها نیمی از داستان است و مغلطه در اینجاست که وقتی پدر آن پسر مجبور شود که بهای شیشه را بپردازد، از درآمدش کم شده و در نتیجه مجبور خواهد شد که برای مثال کفش یا دیگر کالاها را نخرد و بدین ترتیب یک مشتری از کفاش کم خواهد شد. بدین ترتیب واقعا چرخ تولید با این تخریب برانگیخته نمیشود و این تز که تخریب میتواند تولید را به حرکت وا دارد از اساس مغلطه است.[۱]
«مغلطه پنجره شکسته» معمولا برای رد توجیه اقتصادی جنگ به کار میرود اما همین استدلال باستیا خود واجد مغلطه دیگری است. بنا به نظر جان مینارد کینز، یکی از مشکلات رکود اقتصادی در اینجاست که مردم بیش از آنچه لازم است پس انداز میکنند و کمتر خرج میکنند. در این مثال، اگر پدر مبلغ شیشه را از پول پس انداز شده بپردازد و در واقع میزان مخارج خود را افزایش دهد، استدلال باستیا دیگر درست نخواهد بود.
همچنین در مورد جنگ، پدر این پسر خطاکار همان دولت است که میتواند با اخذ مالیات بیشتر یا افزایش بدهیهای حکومتی یا افزایش نقدینگی این هزینه را تامین کرده و سرمایهداران بیشتری را به بخش نظامی و دیگر بخشهای تولیدی مرتبط با جنگ کشانده تا در آنجا اقدام به سرمایه گذاری کنند. در واقع طرفداران موافق این تز بر همان استدلالی استوارند که کینز در مورد افزایش هزینههای دولتی برای برونرفت از بحران اقتصادی ارائه میدهد.
جنگ میتواند یکی از راهها برای افزایش مخارج دولتی باشد اما حتی برای خود کینزیها نیز بهترین راه حل نیست. به عبارت دیگر، روی کاغذ جنگ ممکن است راهی برای برون رفت از بحران و رکود اقتصاد سرمایهداری باشد، اما به دشواری بتوان تصور کرد که حتی یک اقتصاددان محافظهکار کینزی چنین توصیهای را به رهبران یک کشور بکند. برای اجرای طرح کینز، راههای کمتر مخاطرهآمیزی نیز وجود دارد مانند ایجاد پروژههای عمرانی و دیگر کارهای غیرمولد، سرمایهگذاری روی خدمات اجتماعی و کمکهای خارجی(معمولا این کمکهای خارجی با شرط خریداری از کالای همان کشور اهدا کننده و دیگر امتیازات صورت میگیرد) و یا حتی مشارکت مستقیم دولت در بازار.
همچنین این نقد نیز شده است که جنگ (بهخصوص جنگهای طولانی مدت با عواقب نامعلوم) باعث افزایش بدهیهای دولت، نرخ بهره و در نتیجه وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی کشور میشود. برای مثال، بدهی فدرال آمریکا (بهصورت نسبتی از تولید ناخالص داخلی) در سال ۲۰۰۱ یعنی پیش از آغاز «جنگ علیه ترور» ۳۲.۵ درصد بود اما در سال ۲۰۰۷ به ۳۶.۲ درصد و در پایان سال ۲۰۱۱ به ۶۹.۴ درصد افزایش یافت (میتوان دید که بحران سرمایهدار از سال ۲۰۰۹ روی افزایش این بدهیها بیشتر از جنگ تاثیر گذارده است) همچنین شواهد نشان داده که افزایش در میزان بدهی به نسبت ۱ به ۳.۵ افزایش در نرخ بهره را به همراه دارد.[۲] به این ترتیب، عواقب اقتصادی جنگ آمریکا در افغانستان و عراق، کمکی به وضعیت اقتصادی این کشور نکرده است.
تا اینجا مشخص شد که ایده جنگ به عنوان راهکاری برای افزایش مخارج دولتی و در نتیجه برانگیختن چرخهای تولید در یک اقتصاد راکد، به لحاظ تئوری چندان غلط نیست، اما این راهکار امتیاز عملی چندانی ندارد و خصوصا اینکه جنگ اقدامی با ریسک بالاست و بنابراین انگیزههایی مانند مدیریت اقتصادی را نمیتوان چندان دلیل اصلی بروز جنگها قلمداد کرد. با این حال یک مثال بسیار برجسته در دفاع از این تز وجود دارد: جنگ جهانی دوم. [۳]
اگرچه به سختی بتوان جنگ جهانی دوم را صرفا یک توطئه چینی برای برونرفت از بحران دهه ۱۹۳۰ مشاهده کرد، اما مسلما بحران اقتصادی آلمان شرایط را برای قدرت گرفتن سوسیال ناسیونالیسم در آلمان مهیا کرد خصوصا آنکه کمر مردم آلمان زیر بار غرامتهای جنگی به جا مانده از جنگ جهانی اول خم شده بود. به عبارت دیگر، اگرچه جنگ یک واکنش مستقیم سیاستمداران به رکود اقتصادی نیست، دست کم میتوان گفت که ارتباط غیرمستقیمی بین بحران و جنگ وجود دارد. همچنین همانطور که پل ماتیک (Paul Mattick) نشان میدهد، نابودی فیزیکی سرمایه بعد از جنگ جهانی دوم، چرخهای اقتصاد را دوباره بهراه انداخت. همچنین جنگ شرایط را برای ایجاد وضعیتهای استثنایی و به کار گیری اجباری از نیروی کار آماده کرده و تاحدی دست عوامل منفرد بازار را که در شرایط رکود علاقهای به سرمایه گذاری نشان نمیدهند را از حیطه اقتصاد کوتاهتر میکند (اتفاقی که به وضوح در مورد آلمان و در طول جنگ در دیگر کشورهای متفقین نیز رخ داد. برای مثال انگلستان در طول جنگ با تصویب یک قانون موقتی و اضطراری، برای قاچاقچیان بازار سیاه مواد غذایی مجازات اعدام برقرار کرده بود).
کنت.ای. بولدینگ (Kenneth E. Boulding) و آلن.اچ.گلیسون (Alan H. Gleason) در پژوهش خود روی ژاپن و مخارج نظامی آن از سال ۱۸۸۷ تا سال ۱۹۶۰، به این نتیجه رسیدند که براساس دادهها برونرفت از بحران و رکود اقتصادی انگیزه ژاپن برای مشارکت در جنگ جهانی دوم نمیتوانست باشد. آنها همچنین اشاره میکنند که نتایج منفی تحریمهای کشورهای همسایه به علت توسعهطلبی ارضی ژاپن، سود اقتصادی بدست آمده از جنگ با چین را تقریبا خنثی کرد۴. بنابراین، ایده جنگ به مثابه راه حلی برای بحران اقتصادی، در عمل پیچیدگیهای بسیاری بهوجود خواهد آورد که به سختی بتوان آنرا یک راه حل عملی قلمداد کرد.
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است. رد این ایده که جنگ موجب برونرفت از بحران اقتصادی میشود به معنای این نیست که در پشت جنگ انگیزههای اقتصاد و منافع اقتصادی در کار نیست. یک مشکل تز فوق این است که پدیده جنگ را از زاویه منفعت ملی میسنجد. گویا حاکمان همواره در پی منافع ملی و اقتصادی مانند کاهش بیکاری و افزایش ثروت ملی کشور هستند. منفعت ملی البته اسطورهای بیش نیست و باید در نظر داشت که ممکن است حاکمان و دولتمردان سیاسی یک کشور جنگی را بهراه اندازند که اگرچه در نهایت به ضرر اقتصادی کل کشور باشد، اما به نفع نمایندگان اقتصادی طبقه حاکم تمام شود.
بنابراین در نظر گرفتن یک دولت-ملت و اقتصاد کلان آن به عنوان واحد تحلیل غلط خواهد بود. برای سرمایهداران و دولت نماینده آن، کسب سود در اولویت قرار دارد و نه ایدهآل رسیدن به استخدام کامل و یا «رقابت مطلق» آنچنان که در ادبیات اقتصادی فرض گرفته میشود.
نرخ بیکاری همیشه تا مقدار مشخصی تحمل شده است و به نظر نمیرسد که رسیدن به این ایدهآلهای اقتصادی انگیزهای برای سیاستگذاران باشد تا تصمیم مهمی مانند راه انداختن جنگ را بگیرند. بنابراین مهم است که هنگام بررسی رابطه اقتصاد و جنگ، انگیزه اقتصادی برای جنگ را به «مدیریت اقتصادی» تقلیل ندهیم. منافع طبقاتی برای کسب سود و سلطه در سطوح مختلف انگیزه اصلی جنگ است و این انگیزه با یک تز ساده که در فوق تحلیل شد توضیح داده نمیشود. برای مثال، نقش میلیتاریستی آمریکا در خاورمیانه را میتوان با سلطه بر بازار انرژی توضیح داد تا با شرایط اقتصاد داخلی. این سلطه مسلما مرتبط با سلطه طبقه حاکم در آمریکاست اما به این معنا نیست که آنها بر اساس مطالعه دادههای اقتصادی و به منظور مدیریت اقتصادی بر سر جنگ تصمیمگیری میکنند.
در نتیجه، این ایده که جنگ میتواند راه حلی برای برونرفت از بحران باشد یا اینکه حداقل یکی از انگیزههای فرعی براه انداختن جنگها باشد، روی کاغذ و به لحاظ نظری همانقدر قابل دفاع است که کل نظریه کینز درباره مخارج دولتی. اما این تز به سختی میتواند یک راه حل عملی باشد اگرچه این نظریه در اقتصاد و سیاست شناخته شده است و بسیاری از سیاستمداران و اقتصاددانان به آن فکر میکنند.
پینوشتها:
۱. Andrew Beattie, “What is the broken window fallacy?” Summaries on the Law by Frederic Bastiat, Frederic Bastiat Quotes,Essays on the Law by Frederic Bastiat, Retrieved fromhttp://www.investopedia.com/ask/answers/08/broken-window-fallacy.asp
۲. http://costsofwar.org/article/macroeconomic-impact-military-spending
۳.رجوع کنید به
Paul, A. Baran., (1969). The Longer View: Essays Toward a Critique of Political Economy. Edited by John O’Neill. P. 115-138.
۴. Kenneth.E. Boulding & Alan H. Gleason. (1965). War as an Investment. From economic Imperialism (1972). Edited by Kenneth E. Boulding & TAPAN Murkerjee. The university of Michigan press.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.