کتابِ اشباحِ مارکس به نوعی وصیت‌نامه‌ی سیاسی‌ی دریدا است. مراد از «اشباحِ مارکس» در این کتاب میراثِ مارکس است که پس از فروریختنِ دیوارِ برلین و انحلالِ دولت‌های به‌ظاهرکمونیستی اما اصلاً فاشیستی‌ی بلوکِ شرق بیش از پیش هم‌چون شبحی اقصی-نقاطِ جهان را درمی‌نوردد، مضاف بر این‌که میراثِ مارکس برای جهانِ امروز، جهانِ سراسرتسخیرشده توسطِ سرمایه‌داری‌ی متأخر و نئو-کان‌ها، دیگر شبحی به نامِ کمونیسم نیست بل، «مسئولیت‌پذیری‌ی فلسفی» ی مارکس از یک سو و «روحِ رادیکالِ نقدِ مارکسیستی» از سوی دیگر است.

بسیاری انتظار داشتند تا دریدا در‌‌ همان دوره‌ی نخستِ تفلسفِ خویش هم‌زمان با نقدِ همه‌ی متفکرینِ تاریخِ غرب از پیشاسقراطیان گرفته تا هگل، نئومارکسیست‌ها و حتی فلاسفه‌ی تحلیلی، به عنوانِ یک پسامارکسیست در عینِ حال واسازی یا به بیانِ دیگر «برون‌ودرون‌بودنِ هم‌زمانِ» اندیشه‌اش نسبت به مارکسیسم را مستقلاً مشخص کند. اما دیدیم که دریدا چنین نکرد و نوشتنِ مستدل و مستقل در بابِ مارکس و مارکسیسم را به سال‌ها بعد، یعنی به اواخرِ زنده‌گی‌ی خویش، موکول کرد.

دریدا را تمام‌قد با تمامِ ترم‌های‌اش در اشباح… نیز می‌توان یافت. دریدا در اشباح… بر آن است که مارکس نیز چون تمامی‌ی متفکرینِ تاریخِ طولانی‌ی به اصطلاح متافیزیکِ غربی قربانی‌ی «هستی‌شناسی» ‌یی مبتنی بر «حضورِ مطلق» است. پس خوانشِ مارکس نیز چون سایرِ نماینده‌گانِ تفکرِ متافیزیکی‌ی غربی جز از مجرای واسازی‌ی کاملِ آن نمی‌تواند صورت گیرد. در این واسازی دریدا تلاش می‌کند «ردِپا» ی «نا-حضور» (non-presence)، «نا-واقع» (non-literal)، و «نا-متافیزیک» ی فروکاست‌ناپذیر را در آثارِ مارکس پی گیرد. چه، ابرامِ صریح بر وفاداری‌ی ضروری به مارکس در این جهانِ یک‌سره قربانی‌ی نئولیبرالیسم و نو-محافظه کاری – به زعمِ او – تنها زمانی ممکن است تا «تفاوط» (différance) را به مثابه‌ی یک روح در مارکسیسم تجسد بخشیده باشیم. به جز این هیچ راهِ نجاتی متصور نیست و در غیرِ این صورت جهان به کلی در گلوی نئولیبرالیسمِ افسارگسیخته‌یی که هم‌زمان در کارِ ممکن‌ساختنِ فاشیستی‌ترین مقتضیاتِ خود نیز هست فرو خواهد رفت. «تفاوط» به مثابه‌ی یک روحِ تعین‌یافته‌ی مارکسیستی. این «تفاوط» چه‌گونه پدیدار می‌شود؟ نخست باید مارکسیسم را از تمامِ «تکانه‌های مذهبی» یی که یافته تهی کرد.‌‌ همان تکانه‌های مذهبی‌یی که وال‌تر بنیامین از آن‌ها به مثابه‌ی «نیروی سستِ مسیحاباوری» ی مارکسیسمِ ارتدکس یاد می‌کرد: «امیدی ورای امید» یا به بیانِ بهتر حتی «در تقابل با امید» به حتمیتِ آینده‌یی بهتر.

«واسازی‌ی هم‌زمانِ مارکسیسم در عینِ وفاداری به آن» را دریدا در فیگوری به نامِ «شبح» (specter) مجسم می‌کند. شبحی که چه بسا خودِ مارکس حتی از آن خبر ندارد. باید در متونِ مارکس پی‌ی ردِ پای این شبح گشت. «شبحی» که «حضور» ندارد، «واقعی» نیست، «جا» یی را اشغال نمی‌کند، با این حال، به درونِ هر حضوری حلول می‌کند تا بستارِ «حضور-بالنفس» در آن را به هم بریزد. «شبح»‌‌ همان چیزی است که ما متداوماً در معرضِ «نگاهِ خیره» ی او باقی خواهیم ماند، شبح‌‌ همان چیزی است که بی‌وقفه توسطِ آن «بازجویی» خواهیم شد، شبح «دگربود (غیریت)» ی است که همواره در کارِ «فراخواندنِ» ما است به گونه‌یی که نمی‌توانیم از «پاسخ‌گویی» به آن «طفره» رویم در‌‌ همان حال که از پاسخ‌گویی به آن نیز «ناتوان»‌ایم.

دریدا دو اثرِ ایده‌ئولوژی‌ی آلمانی و سرمایه‌ی مارکس را «مهم‌ترین تلاش‌ها» در تاریخِ تفکرِ غربی در راهِ «دفعِ کاملِ ارواحِ پلیدِ ارزشِ مبادله‌یی» از جسمِ انسانِ غربی و بازگشت‌اش به دامانِ «حضورِ بسیطِ ارزشِ مصرفی» می‌داند. «تلاش‌های تکینی» که البته «ناموفق» است چه در راهِ امری «ناممکن» صورت می‌گیرد، به‌‌ همان نسبت که نئولیبرالیسم – حتی پس از فروپاشی‌ی کمونیسمِ روسی و بلوکِ شرق – به رغمِ نیرومندی، از دفعِ شبحِ – به زعمِ خویش – پلیدِ کمونیسم از کالبدِ اروپا، که از جایی جزمانیفستِ کمونیست بر نیامده، عاجز است. عجزِ نئولیبرالیسم از دفعِ چنین روحِ خبیثی دقیقاً‌‌ همان تزی است در اشباح… که تزِ «پایانِ تاریخِ» فوکویاما و «پیروزی‌ی نهایی‌ی بازارِ آزاد در تاریخ» را رد می‌کند.

در اشباح… برخلافِ آثارِ دیگرِ دریدا که در آن وجوهِ سلبی و ایجابی‌ی واسازی در هم تنیده‌اند، ما یک‌سره با وجهی ایجابی از واسازی‌ی دریدایی مواجه‌ایم. دریدا برای نخستین بار در واپسین سال‌های عمر به جست‌وجوی راهی برای میراث‌داری‌ی تمام-عیار از متفکری پیش از خود (مارکس) برآمده است. چنان که مترجمِ انگلیسی‌ی کتاب – پگی کاموف – نیز در جستاری جداگانه به این مهم پرداخته است. کاموف حتی از این نیز فرا‌تر می‌رود و اشباح… را «یک آری‌گویی‌ی تمام-عیار به ضرورتِ میراث‌داری» دانسته است. «میراث‌داری‌ی چیزی که به وضوح حضور ندارد»، میراث‌داری‌ی «اشباحی که به خود اجازه‌ی دیده‌شدن نمی‌دهند»، اشباحی که هم رؤیت و هم میراث‌داریشان ناممکن است. میراثی که از دلِ نقدِ رادیکالِ مارکس از طریقِ قراردادنِ خوانشِ واسازگر در می‌انِ «حرکتِ شبح‌وارِ» زنجیره‌یی از «مشخصه‌های مرموزی» چون «ارزش، کالاواره‌گی، شیءواره‌گی، و…» برمی‌آید.

در برابرِ سلطه‌ی سرخوشانه‌ی نئو-کان‌ها بر جهان و آفاتِ آن از جمله (سلطه‌ی بیش از پیشِ نظامِ سرمایه، نظامِ جهانی‌شده، جابه‌جایی‌ی کاملِ مفهومِ «کار» با «بیگاری»، رشدِ روزافزونِ فاشیسم در اروپای قاره‌یی، سربه‌فلک‌کشیدنِ دیوار از پی‌ی دیوار در مرزبندی‌های نوینِ جهانی، خصوصی‌سازی‌ی افسارگسیخته، جنگِ اقتصادی می‌انِ بلوک‌های سرمایه‌داری‌ی کهنه با یک‌دیگر و کهنه با نو، و…، غیرِقابلِ‌کنترل‌شدنِ سلطه‌ی کارتل‌های موادِ مخدر و بازارِ سیاه بر دولت‌ها، تجارتِ اسلحه و سلاح‌های کشتارِ جمعی، کنترل‌ناپذیری‌ی انحصارِ تولیدِ سلاح‌های هسته‌یی نزدِ بلوکِ قدرتمندِ جهان به دلیلِ کنترل ناپذیربودنِ ذاتی‌ی دانش، تشدیدِ جنگ‌های داخلی و نبردهای قوم‌مدارانه در کشورهای کمترتوسعه‌یافته، بدل‌به‌مضحکه شدنِ کاملِ قوانینِ جهانی و نهادهای قضایی‌ی بین‌المللی به دلیلِ سرسپرده‌گی‌ی کاملشان به دولِ قدرتمند، و جز این‌ها…) دریدا «بین‌المللِ نو» را به عنوانِ مفهوم و ره‌یافتی نو برای رهایی‌ی جبهه‌ی چپ پیش نهاد می‌کند. دریدا در توصیفِ بین‌المللِ نو می‌نویسد:

… پیوندی ناهنگام، بدونِ پایگاه،… بدونِ هم‌آهنگ‌شده‌گی، بدونِ حزب، بدونِ کشور، بدونِ جناح‌بندی‌های ملی، بدونِ هم‌گونی‌های شهروندی، بدونِ تعلقاتِ رایج به یک طبقه‌ی خاص. نامِ بین المللِ نو اینجا بر چیزی نهاده می‌شود که دعوت می‌کند به دوستی و اتفاقِ بدونِ تشکل میانِ کسانی… که به ملهم‌بودن از دستِ‌کم یکی از اشباحِ مارکس یا مارکسیسم ادامه می‌دهند. این فراخوانی است به ملهمینِ از اشباحِ مارکس برای هم‌بسته‌گی با یک‌دیگر، به طریقی نو، واقعی، و انضمامی حتی اگر زین پس هرگز شکلِ حزب یا بین‌المللِ کارگری نیابد، در راهِ نقدِ حقوقِ بین‌الملل، در راهِ نقدِ مفاهیمی چون دولت ملت، و جز این‌ها…، و به خصوص رادیکال‌کردنِ این نقد.

باری هم‌صدا با دریدا باید گفت: کمونیسم مرده است چون «آن‌چه می‌میرد، از قدرتِ خاصی برخوردار می‌شود»! (از کتابِمواضع)

منابعِ:

– Jacques Derrida، Spectres de Marx، Éditions Galilée، ۱۹۹۳

– Specters of Marx، the state of the debt، the Work of Mourning، & the New International، translated by Peggy Kamuf، Routledge ۱۹۹۴

– Peggy Kamuf، The Ghosts of Critique and Deconstruction، written as a lecture for a conference organized by Geoff Bennington in July ۱۹۹۸ at the University of Sussex

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com