بسیاری از زندانیان سیاسی آسیبهای جنسی را تجربه میکنند که بخشی از شکنجه است. اگر چه میدانیم که بر اساس آمار سازمان عفو بینالملل در ۱۹۸۴ در یکسوم کشورهای جهان آزارهای تعمدی و منظمی بر جسم و روان افراد اعمال میشود تا مخالفان سیاسی را بشکنند. از آسیبهای جنسی که در قالب شکنجه اعمال میشود اطلاعات چندانی نداریم.
به گفته باستوس،۱ زندانیان پیشین شیلیایی از اولین کسانی بودند که بر آن شدند به «توطئه سکوت» در مورد آسیبهای جنسی در زندانها پایان دهند و بعضی از گروههای ایرانی جلای وطن کرده هم چنین کردهاند، با این همه اطلاعات ما درباره پیامد این آسیبها روی تبعیدیانی که در غرب زندگی میکنند و اقداماتی که درباره آن شده همچنان ناچیز است.۲
روشهای مختلف شکنجه معمولا دو دستهاند: جسمی و روانی. در شکنجه جسمی هدف اصلی این است که با فرود آوردن ضربه، لگد زدن، آویزان کردن، شوک برقی، شکنجه با آب و بسیاری از شکلهای دیگر خشونت فیزیکی، جسم قربانی را به درد آورند.
در شکنجه روانی هدف این است که با ایجاد درد و رنج روحی و روانی، مکانیسمهای دفاعی قربانی را درهم بشکنند. روشهای معمول در این شکنجه انزوای طولانی، بازجوییهای طولانی و فرساینده، محروم کردن قربانی از خواب، تهدید، اعدامهای ساختگی، واداشتن قربانی به تماشای شکنجه شدن دیگران و رفتارهای تحقیرآمیزی چون برهنه کردن او و شکنجه جنسی است.
از دید بیشتر قربانیان، شکنجههای روانی دشوارترین و تحمل ناپذیرترین شکنجههاست. شکنجهگران با دستکاری در مجموعه پیچیدهای از احساسات انسانی، قربانی را خرد و تحقیر میکنند. در محیط تبعید قربانی به آسانی در موقعیتی قرار میگیرد که واقعیت درد و رنج او با ناباوری و بدبینی روبهرو میشود. برای آن دسته از ما که این موقعیت را تجربه نکردهایم، امکان هضم و قبول وحشیگریهای شکنجهگران دشوار است و برای محافظت از خود در برابر این آگاهی چارهای نداریم مگر اینکه شنیدههای خود را انکار کنیم یا در آن به دیده شک بنگریم. در این مواقع میپرسیم: واقعا این طور بوده است؟ راهی برای اثبات این حرفها وجود دارد؟ چه کسی میتواند شواهدی ارائه بدهد و این شواهد چه هستند؟ شکنجهگران همواره شیوههایی را انتخاب میکنند که اگر زمانی موضوع شکنجه مطرح و گفته شود برای کسی باورکردنی نباشد. انتظار اینکه مقامهای مسوول بر روایت شکنجهها مهر تایید بزنند بیهوده است. کاملا برعکس، زندانیان پیش از آزادی مجبور میشوند بیانیهای را امضا کنند که طی آن به طور کتبی شهادت میدهند که شکنجه نشدهاند.۳
پس جای تعجب نیست که میبینیم توسل به شکنجههای جنسی این قدر متداول است. شکنجههای جنسی تروما۴ ایجاد میکنند. گوی اینکه غالبا علائم مشهودی از این شکنجهها به جا نمیماند. از آنجا که شکنجههای جسمی و روانی اغلب همسان هستند، تفکیک آنها شاید کاری عبث به نظر برسد. با این حال از جنبه رواندرمانی این نکته اهمیت دارد که ویژگیهای روانشناسی و سکسشناسی شکنجه به دقت تعریف و مشخص شوند، زیرا اثرات بسیار شدید و آسیبزایی دارند.۵
بنابراین در ادامه میکوشم این نکته را دقیقتر توضیح بدهم که چگونه در فضای خشن شکنجه از جنسیت قربانی بهرهبرداری میشود.
پژوهشهای پیشین
از آنجا که شکنجه جنسی موضوعی تابو و ممنوعه بوده است، مطالعات کمی در دست داریم که با این محور انجام شده باشند. در مورد موضوع زنان و شکنجه جنسی فارست۶ مینویسد: «راجع به شکنجه ویژه زنان حرف و حدیث زیاد است… بیشک بررسی عمیق این موضوع در هر زمان که ممکن باشد مفید خواهد بود. این کار میتواند تجزیه و تحلیل بعضی جنبههای ساختاری جامعه ما را از یک منظر تازه و آگاهیبخش ممکن سازد.»
البته مقالههای متعددی بهطور غیرمستقیم به موضوع شکنجه جنسی پرداختهاند. یک نمونه مقالهای است به قلم یک روانشناس آرژانتینی که خود ۹ سال را در زندان گذرانده و تحت شکنجههای «جسمی، روحی و روانی» قرار داشته است. او مینویسد شکنجهگران غالبا به قربانیان خود میگفتهاند: «هیچ کس از اینجا زنده بیرون نرفته است. ما همه شما را نابود میکنیم. پایان کار شما یا جنون است، یا خودفروشی و یا خودکشی.»۷
هدف
دو روانشناس شیلیایی به نامهای لیرا و واینشتاین۸ هدف از اعمال شکنجه جنسی را بر اساس تجربه طولانی که در درمان قربانیان شکنجه داشتهاند، توضیح دادهاند. به گفته آنها شکنجه جنسی یعنی استفاده از هر نوع فعالیت جنسی با هدف اعمال خشونت و وارد آوردن آسیب جسمی و روانی. آنها تاکید کردهاند که هدف از شکنجه جنسی نابود کردن هویت زندانی است که در عین حال جنسیت زندانی را هم نشانه میرود و تلاش دارد فعالیت جنسی قربانی را در آینده مختل کند.
بنابراین در وهله اول هدف واداشتن قربانی به اعتراف یا دادن اطلاعات نیست. بلکه این نوع شکنجه را باید تلاش مسوولان برای محروم کردن قربانی زن یا مرد از هویت او، از جمله هویت سیاسی دانست تا شاید بتوان بدون کشتن زندانی او را منفعل و بیاثر کرد. از جمله اهداف جانبی این شکنجه هم ارعاب دیگران و تنبیه عناصر «برانداز» با هدف بازدارنگی است.
مسوولان و شکنجهگران میخواهند با استفاده از روشهای مختلف شکنجه هر رابطه انسانی، قابل اعتماد و متقابلی را از میان ببرند و زندانی را دچار پسروی شدید جسمی و روانی کنند، بهطوری که دیگر نتواند با بدن خودش، دنیای بیرون و انسانهای دیگر ارتباط برقرار کند.
بدین سبب شکنجه به عمد میکوشد فرآیندهای روانتکوینی را تغییر دهد و باعث بروز تغییراتی شود که در نظریه پست ترومایی، معمولا پیایند استرس شدید خوانده میشوند: از تغییرات بنیادی که شکنجه در نفس فرد پدید میآورد پریشانی و تغییر نگرش به جهان است.۹
از اینرو این امکان وجود دارد که استرس شدید ناشی از آسیبهای جنسی، تبدیل به هدف شکنجه شود چرا که این نوع شکنجه موجب میشود که «استمرار نفس و خویشهمانی فرد و نیز ادراک منسجم و مستمر آدمی از خودش از دست برود. شکنجه جنسی همچنین به بروز احساس آسیبدیدگی خودشیفتهوار و چندپارگی نفس و هویت منجر میشود.»
از سوی دیگر تغییر نگرش به جهان اطراف که از نتایج همین فرآیند است، شاید هویت سیاسی زندانی را هم تحت تاثیر قرار بدهد.
روشها
به گفته لیرا و واینشتاین، فرآیند فروپاشی اساسا به دو طریق صورت میگیرد:
یک: با وادار کردن زندانی به مشارکت در روابط جنسی تحقیرآمیز («انحرافی») و دو: با به درد آوردن آلت تناسلی قربانی که باعث میشود زندانی درد و وحشت را با سکسوالیته مربوط بداند.
شکنجه جنسی ممکن است این موارد را شامل شود: تجاوز به وسیله فرد ناهمجنس یا همجنس، تجاوز به زنان به وسیله سگهای آموزش دیده، شوک برقی بر اندام تناسلی، تحریک اندامهای جنسی با دستگاه، تحریک اندامهای جنسی با دست، فرو بردن اشیایی به شکل اندام جنسی مرد در حفرههای بدن (این اشیا ممکن است از فلز و یا مواد دیگری باشد که جریان برق هم از آن عبور کند؛ این اشیا اغلب بسیار بزرگ هستند و به بدن قربانی آسیب میرسانند و در مورد قربانیان زن و مرد هر دو به کار میروند)، واداشتن قربانی به تماشای روابط جنسی «غیرطبیعی»، خودارضاییهای اجباری یا استمنا به وسیله دیگران، تحریک اندام تناسلی با زبان و بالاخره ایجاد فضایی آکنده از انواع رفتارهای خشن جنسی از قبیل لمس اندامهای تناسلی، برهنه کردن قربانی، به زبان آوردن عبارات رکیک و شهوانی و تهدید به اعمال خشونت جنسی علیه قربانی یا اعضای خانواده او و نیز تهدید به عقیم کردن او یا ناتوان ساختن او از درک لذت در آینده.
بعضی از شکنجههای جنسی برای زنان و بعضی برای مردان در نظر گرفته شده، شماری هم برای هر دو جنس به کار میرود. شکنجه زنان معمولا با تجاوز به وسیله مردان صورت میگیرد؛ در حالی که در شکنجه جنسی مردان، معمولا همجنسان قربانی به او تجاوز میکنند. در هر دو مورد حیات جنسی آینده قربانی با تهدید روبهرو است.
تعریفی روانپویشی
با توجه به این یافتهها، منابع دیگر۱۰ و همچنین تجربیات بالینی شخصی، تعریف پیشنهادی من این است: در شکنجه جنسی یکی از ویژگیهای رابطه قربانی و شکنجهگر نامعین بودن مرز میان خشونت و شهوت است. ساختار جنسی قربانی و شکنجهگر هر دو به لحاظ روانپویشی در این تقابل دخیل است و قربانی شکنجه را به مثابه خشونتی علیه هویت خود و تصویر ذهنی که از جسم جنسی خود دارد تجربه میکند، خشونتی که بر آن است این هویت و تصویر ذهنی را نابود کند.
از این رو بخش عمده تاثیر زیانبار شکنجه جنسی، ناشی از این حس است که قربانی خود را در موقعیتی بغرنج ومغشوش و آمیخته با خشونت و شهوت در مقام همدست شکنجهگر مییابد. قربانی میبیند که در یک رابطه جنسی با همجنس (یا جنس مخالف) مشارکت دارد و مقهور این احساس میشود که خود بخشی ازعمل شکنجه است و شدت این احساس منفی بسیار بیشتر از واکنش عاطفی قربانی در قبال انواع دیگر شکنجه است. بر این اساس، پیچیدگی و تضادی اخلاقی در بررسی آسیب روحی ناشی از شکنجه جنسی وجود دارد. همان طور که ویلسون گفته است در مجموع برآمد آسیبشناسانه این شکنجه نسبت مستقیمی دارد با اهمیت و پیچیدگی تضاد اخلاقی.
من با واکاوی دقیقتر شکنجه جنسی قربانیان مرد به این نتیجه رسیدم که ساختار جنسی آنها بهطور عمده در دو حالت به کار گرفته میشود:
یک: با تحریک میل جنسی فعال آنها و در نتیجه برانگیختن هراس از عقیم شدن و دو: با تحریک میل جنسی منفعل و پذیرنده و به تبع آن با برانگیختن هراس از همجنسگرایی و دگرگون شدن هویت جنسی. در ادامه مقاله در اینباره بیشتر خواهم گفت.
در شکنجه جنسی زنان جنبههای اجتماعی و فرهنگی خشونت عریانتر است. دو نمونهای که در ادامه متن از کشورهای آمریکای لاتین توصیف شده، بیانگر تاثیر متقابل خشونت و سکسوالیته بر یکدیگر هستند. در این موارد از ارزشهای فرهنگی (زیبا بودن زن) به عنوان نوعی ابزار استفاده شده است.
نمونه اول
زن آرژانتینی: به چشمهای هر سه نفرمان چشمبند زده بودند و به دستهای ما هم دستبند بود. در طول راه مدام ما را دستمالی میکردند… مدتی بعد همان شخص با فرد دیگری که گفت دکتر است و میخواهد ما را معاینه کند برگشت. یکبار دیگر تمام بدن من را لمس کرد، لمس کردنی که هیچ شباهتی به معاینه پزشکی نداشت… من خوابم برد. نمیدانم چقدر خوابیده بودم که یکباره در سلول باز شد و یکی از نگهبانها به من تجاوز کرد. یکشنبه بعد همان فرد نگهبان بود. معذرت خواست که دیگر نمیتواند با من باشد چون بلوندها را ترجیح میدهد –موهای من سیاه است– و گفت که نمیدانسته من جزو چریکها نبودهام. روزی که به من تجاوز کرد گفت که اگر دهانم را چفت نکنم مرا به «دستگاه» (اتاق شکنجه) میفرستد و همانطور که تهدیدم میکرد با لگد به سرم کوبید. صبح روز بعد، وقتی چای آوردند، همان فرد وارد شد و به من شکر تعارف کرد «به عنوان تشکر از خدماتی که به او ارائه شده بود.» همان صبح مرد دیگری وارد سلول من شد و با صدای بلند دستور داد لباسهایم را درآورم. بعد مرا هل داد به طرف دیوار و به من تجاوز کرد. عصر یکشنبه مردی که همان روز به من تجاوز کرده بود، نگهبان بود و مرا واداشت با او ورق بازی کنم. او همان شب هم وارد سلولم شد و برای دومینبار به من تجاوز کرد.
نمونه دوم
زن شیلیایی: وقتی به من گفتند باید لباسهایم را درآورم سعی کردم طوری این کار را بکنم که گویی کاری عادی است. این موضوع آنها را عصبانی کرد و فریاد زدند که باید عجله کنم، چون آنها هیچ رغبتی به زنی به زشتی من ندارند. آن وقت بود که فهمیدم به من تجاوز نخواهند کرد، چرا که مدام به من توهین میکردند و میگفتند که به نظرشان بسیار زشتم. این رفتارشان تاییدی بود بر حدس من مبنی بر اینکه قصد تجاوز یا آزار جنسی نداشتند و همینطور هم شد. تنها کاری که کردند، دادن شوک برقی به اندام تناسلیام بود.
از آنجا که این نوع تجربههای پیچیده از منظری فرهنگی و اخلاقی بسیار نکوهیده و ناگوارند و موجب سرافکندگی قربانی تلقی میشوند، قابل درک است که چرا در متون و آثار مکتوب این موارد بهندرت ذکر شدهاند و به اشارهای ضمنی و تلویحی بسنده شده است. برای قربانیان، بازگویی و یادآوری این تجربیات با شرمساری و عذاب شدید همراه است.
در زیر مطالعاتی تجربی در خصوص شکنجه جنسی را بررسی میکنیم و به نمونهای از السالوادور میپردازیم که نشانگر کاربرد شکنجه جنسی علیه زندانیان سیاسی مرد است.
مطالعات تجربی
موارد ثبت شده از شکنجه جنسی متاثر از محیطی است که اطلاعات مربوط به این موارد در آن گردآوری شدهاند. نوشتههای اندک شمار در اینباره عمدتا مبتنی بر اطلاعاتی است که متخصصان در کشورهای خارج جمعآوری کردهاند. به علاوه ثبت شکنجه جنسی مبتنی بر تعریفی درست نبوده، بلکه بر اساس طبقهبندی شکلهای خاصی از شکنجه صورت گرفته است. بر این اساس در خصوص تعدد موارد ثبت شده باید با احتیاط اظهارنظر کرد.
به نظر میرسد که از دیدگاه دوگارد۱۱ شکنجه جنسی نوعی از شکنجه است که بر اندام تناسلی اعمال میشود (نظیر ضربه زدن یا فشردن بیضهها و دادن شوک برقی). بر اساس مطالعات آنها ۴۳ درصد زندانیان مرد یونانی (۱۲ از ۲۸ نفر) تحت شکنجه دستگاه تناسلی بودهاند.
در بررسی دیگری که اورتمان و لوند۱۲ در مورد ۱۴۸ قربانی شکنجه انجام دادند، ۶۹ درصد از قربانیان گفتند که تحت شکنجه جنسی بودهاند (راجع به شکنجه مردان و زنان قربانی اطلاعات مجزا وجود ندارد). نتایج این بررسی بر پایه تعریفی از شکنجه جنسی استوار است که این شکنجه را بر پنج نوع دستهبندی میکند، بی آنکه قائل به تعریفی روشنگرانه یا روانپویشی بوده باشد. در پژوهشی درباره پیامدهای شکنجه درمیان پناهجویان آمریکای لاتین که به وسیله ثوروالسدن۱۳ صورت گرفته، شکنجه سیاسی در رده تعدی روانشناختی دستهبندی شده است. تعرض جنسی با یا بدون تماس جسمی هم در این دستهبندی گنجانده شده است. در این پژوهش ۳۶ قربانی مرد و ۸ قربانی زن شرکت داشتهاند که از این تعداد ۸۸ درصد از قربانیان زن گفتهاند که تحت شکنجه جنسی بودهاند، اما این درصد در میان قربانیان مرد صفر بوده است. با این همه ثوروالسدن مینویسد: «این موضوع که هیچ بدرفتاری جنسی علیه مردان عنوان نشده به معنای آن نیست که چنین شکنجهای صورت نگرفته است. شاید اگر گفتوگوهای مفصلتری با این افراد انجام میشد نتایج دیگری به دست میآمد.»
در زیر شکنجه جنسی از زاویه دیگری مطرح شده است: این بررسی به وسیله خود زندانیان سیاسی در زندانی در السالوادور انجام شده است.
گزارش السالوادور: مطالعه شکنجه جنسی مردان
زندانیان زندانی در السالوادور از طریق صحبت با هم سلولیهای خود درباره شکنجههایی که پیش از انتقال به آن زندان تجربه کرده بودند، اطلاعات کمنظیری فراهم آوردند. سازمان حقوق بشر السالوادور این اطلاعات را در «کتاب سفید» جمعآوری کرده است. این کتاب با این هدف تهیه شد که گواهی باشد بر نادرستی ادعای مسوولانی که مدعی بودند در آن کشور شکنجه به کار برده نمیشود. در مقدمه کتاب آمده است: «با وجود محدودیتهایی که در پدید آمدن این کتاب در زندان وجود داشته است، اگر این اثر به شهرت برسد برای ما راهگشا خواهد بود.»۱۴
کتاب با توصیف شرایط سیاسی و اقتصادی کشور آغاز میشود با این هدف که هراسآفرینی حکومت را علیه مخالفان خود توضیح دهد و به دنبال آن ۴۰ شیوه شکنجه از زبان زندانیان توصیف میشود. روشهای شکنجه که در مورد هر زندانی به کار گرفته شده و نیز مجموع شکنجههای اعمال شده در جدولی نشان داده شده است. این اطلاعات برای تمام زندانیانی که در فاصله فوریه تا اوت ۱۹۸۶ از اتاقهای شکنجه به زندان منتقل شدهاند، گردآوری و ارائه شده است. کتاب سفید با اظهارات هشت زندانی در مورد شکنجههایی که متحمل شدهاند به پایان میرسد.
زندانیان روشهای شکنجه را به سه دسته تقسیمبندی کردهاند: جسمی، جسمی-روانی و روانی. آنها شکنجه جنسی را به عنوان نوعی مجزا از این سه قسم تفکیک نکردهاند. اما من با استناد به منابعی که پیشتر نام بردم، شش روش از ۴۰ روش توصیف شده شکنجه را به عنوان شکنجه جنسی میشناسم. آنها عبارت هستند از: یک) ضربه زدن به بیضهها، دو) شوک برقی، سه) برهنه کردن، چهار) تجاوز، پنج) تهدید به تجاوز و شش) آنچه زیر عنوان «روشهای دیگر» ذکر میشود.
جدول زیر نشانگر تناوب شکنجه است. ۶۶ درصد زندانیان تحت شکنجه جنسی بودهاند.
تناوب شکنجه جنسی در میان ۴۳۴ زندانی سیاسی مرد در زندان اسپرانزا
زندانیانی که دستکم تحت یک نوع از شش نوع شکنجه جنسی قرار گرفتهاند: ۳۲۹ از ۴۳۴ (۷۶ درصد)
زندانیانی که تحت شکنجهای بودند که موجب ترس از عقیم شدن است: (شکنجههای یک، دو و شش) ۱۸۶ از ۴۳۴ (۴۳ درصد)
زندانیانی که تحت شکنجهای بودهاند که هراس از همجنسگرایی را برمیانگیزد: (شکنجههای سه، چهار و پنج) ۲۶۹ از ۴۳۴ (۶۲ درصد)
در میان ۳۲۹ نفری که شکنجه جنسی شدهاند
تعداد آنها که تحت چند نوع شکنجه جنسی بودهاند: ۱۵۹ از ۳۲۹ (۴۸ درصد)
تعداد آنها که تحت یکی از انواع شکنجههای جنسی بودهاند: ۱۷۰ از ۳۲۹ (۵۲ درصد)
شاید دلیل اینکه در گزارش السالوادور، آمار انواع شکنجه جنسی بیش از این نبوده، اکراه عمومی از سخن گفتن درباره سکسوالیته و بهویژه شکنجه جنسی باشد. از سوی دیگر تعجبآور است که زندانیان سیاسی خود چنین صریح به توصیف بهرهکشی جنسی در زندان پرداختهاند و حتی آن را دقیقا ترسیم کردهاند. تجربه درمان روانکاوانه قربانیان شکنجه نشان داده است که معمولا در مراحل پایانی درمان، قربانیان خود اطلاعاتی درباره شکنجه جنسی ارائه میدهند. در نتیجه این احتمال وجود دارد که بعضی از شکنجههای جنسی که در السالوادور صورت گرفته، ناگفته و نانوشته مانده و اطلاعات گردآوری شده در حقیقت مشتی نمونه خروار باشد.
ظاهرا این اطلاعات با اطلاعاتی که از پناهجویان السالوادوری در تبعید به دست آمده همخوانی دارد. بیش از نیمی از قربانیان شکنجه گزارش دادهاند که در معرض آسیبهای جنسی بودهاند.
در ادامه به موقعیت قربانیان در شرایط تبعید خواهیم پرداخت و نیز به تضارب فرهنگها میان فرهنگ پناهنده و فرهنگ درمانگر غربی.
برخی جنبههای فرهنگی درمان
دانش ما درباره اشکال مختلف تاثیر تفاوتهای فرهنگی بر ادراک، بیان و جذب رویدادهای آسیبزا هنوز بسیار کم است. این را نیز نمیدانیم که تا چه حد میتوان مفاهیم و طرحهای دستهبندی شده غربی را در فرآیند درمانی پناهندگان به کار بست. با این حال بررسی پناهندگان هندوچینی حکایت از آن دارد که نشانههای افسردگی و اختلالهای مربوط به آسیب روانی در بسیاری از پناهندگان نیازمند درمان به چشم میآید.
صلیب سرخ دانمارک برآورد کرده است که از ۹ هزار پناهجو که در سال ۱۹۸۶ از آن کشور تقاضای پناهندگی کردهاند، دستکم ۲۰ درصد زیر شکنجه بودهاند و به مشکلات روانشناختی و جسمی بغرنجی دچار بودهاند.۱۵
نتایج یک تحقیق که در بیمارستان مرکزی هیلراد در دانمارک انجام شد، نشان داد که ۸۸ درصد از پناهجویانی که برای درمان به آن مرکز فرستاده شده بودند دچار مشکلاتی بودند که با علائم اختلال عصبی پس از آسیب همخوانی داشته است. اورتمان و لوند با استفاده از مصاحبههای مدون با قربانیانی که شکنجههای جسمی، روانشناختی و جنسی را تجربه کرده بودند به این پرسش که آیا قربانیان «احساس تغییر هویت میکردند» از ۷۴ درصد قربانیان پاسخ مثبت گرفتند. ۷۲ درصد گفتند که «عزت نفس خود را از دست دادهاند.» ۷۸ درصد گفتند «دچار اضطراب هستند» و ۷۶ درصد «احساس افسردگی» میکردند. با این حال نمیتوان از این آمار نتیجهای سببشناسانه گرفت.
در میان نشانههای بالینی مختلفی که در پناهندگان دیده میشود، بعضی نیز جنسی هستند. رایجترین معلولیتها عبارت هستند از ناتوانی جنسی، کاهش میل جنسی و بیزاری از رابطه جنسی.۱۶
از آنجا که ناتوانی جنسی یکی از واکنشهای معمول پس از تجربههای تروماتیک است، نمیتوان لزوما نتیجهگیری کرد که ناتوانی جنسی، پیامد مستقیم شکنجه جنسی باشد. بر همین اساس این استنباط که شکنجه جنسی موجب ناتوانی جنسی میشود، پذیرفتنی نیست. اما برای درک و شروع درمان پناهندهای که نشانههای آسیب جنسی در او دیده میشود، این مساله اهمیت دارد که ببینیم او تحت چنین شکنجهای بوده است یا نه.
بورگ گفته است۱۷ زنانی که به آنها تجاوز شده، هنگام رابطه جنسی صحنههای تجاوز را به یاد میآورند و شریک جنسی کنونی برای آنها یادآور فرد متجاوز است. قربانیان شکنجه جنسی در حین آمیزش جنسی صحنههای شکنجه خود را به یاد میآورند. چنین افرادی ممکن است در حین برانگیختگی جنسی دچار بیحسی روانی شوند که واکنشی است به استرس شدید. بورگ گفته است که معلولیت جنسی درقربانیان تجاوز به احتمال زیاد یا ناشی از کاهش عاطفه یا ترس از تداعیهای ذهنی مزاحم است. برای قربانیان تجاوز هم فعالیت جنسی ممکن است همراه با شرم و احساس گناه در قبال رفتاری باشد که برای بقا ضروری بوده است.
این واکنشها در قربانیان شکنجه جنسی (هم زن و هم مرد) نیز دیده میشود اما باید به تفاوتهای میان تجاوز و شکنجه جنسی توجه کرد. در تجاوز، عملی که صورت میگیرد برای قربانی معنایی ندارد در حالی که در شکنجه جنسی عملی که انجام میشود اگر به عنوان بخشی از یک روند منظم برای نابودی باشد، میتواند معنا داشته باشد. از این رو است که شکنجه جنسی دارای ابعادی فرهنگی و سیاسی است که با تجاوز در جامعه غربی تفاوت دارد.
در شکنجه جنسی مردان از شگردهایی برای تحقیر مرد استفاده میشود و از انواع تشویشهایی که در حوزه مسائل جنسی شناخته شده است استفاده میشود: به عنوان مثال با مجبور کردن زندانی به برهنه شدن، او را در معرض تماشاگری جنسی و عورتنمایی قرار داده و تحقیر میکنند و همچنین او را به تشویش اختگی و همجنسگرایی میاندازند. علاوه بر همه اینها شکنجه جنسی هراس نهانی از «مرد واقعی نبودن» را در قربانی برمیانگیزد. هنجارهای فرهنگی در خصوص مردانگی مقبول جامعه هم در ذهن شکنجهگر نهادینه شده و هم در ذهن قربانی و بنابراین در فرآیند شکنجه از این باورها استفاده میشود.
در شکنجه جنسی زنان هم از این هنجارهای جاافتاده فرهنگی و «نوع مقبول زنانگی» بهرهبرداری میشود. مفاهیم شرم و گناه در ارتباط با زنانگی فعال مورد سواستفاده قرار میگیرند. هدف پنهان در شکنجه جنسی مردان از میان بردن قدرت و توانایی سیاسی با القای انفعال جنسی است در حالی که در شکنجه جنسی زنان هدف، نابودی قدرت و اثرگذاری سیاسی از طریق رابطه جنسی است. هدف این است که احساس شرم و گناه از «روسپی بودن» در زن برانگیخته شود زیرا حاکمیت و حاکمان میخواهند فعالیت سیاسی را با فعالیت جنسی همسان بدانند. به همین دلیل در شکنجه جنسی تلاش میشود که نقشهای جنسیتی تعریف شده جابهجا شوند.
بازسازی
تا زمانی که شواهد و مدارک مستندی مبنی بر کاربرد گسترده شکنجه جنسی در دسترس نباشد، دشوار میتوان اطلاعات موجود را برای درمان به کار بست. گاهی اوقات برای خوددرمانگران هم باور کردن روایت بیمار از آنچه واقعا روی داده، آسان نیست. برای اینکه درمانگر این گفتهها را باور کند، بیمار ناگزیر میشود به «اعتراف» واداشته شود، ولو اینکه این اعتراف برای او دردناک باشد. باید توجه داشت که بیمار در مواجه با تجربه ناگواری که داشته، مقاومتی طبیعی نشان میدهد چون یادآوری شکنجه کم و بیش به مثابه تکرار آن است.
مولیکا و لاول از تجربه کار با پناهندگان هندوچینی دریافتند که مرور تجربههای تروماتیک خود به تنهایی درمانبخش نیست و اغلب ممکن است باعث بروز افکار مزاحم دیگری بشود که شکل کنونی بیماری را تشدید کند. به همین دلیل این موضوع اهمیت ویژه دارد که رویدادهای تلخ و دردناک در بستری تازه دیده شوند و به عبارت دیگر بازسازی شوند. بازسازی تروما نه تنها به معنای تکرار درد و رنج بلکه به معنای تجربه و درک دوباره آن به شیوهای تازه و معنادارتر است.۱۸
«این کار به بیماران کمک میکند برای پرسشهای خود معنای تازهای پیدا کنند: چرا این اتفاق برای من افتاد؟ انسان چطور میتواند تا این حد بیرحم باشد؟» به همین دلیل درمانگر نباید تلاش کند که با درهم شکستن مقاومت بیمار به «احساسات» او دسترسی پیدا کند. تحریکاتی از این دست ممکن است به بهای زدودن «رنج سیاسی» بیمار، درد و رنج «شخصی» او را بیشتر کند و چه بسا در چشم او درمانگر را به جای شکنجهگر بنشاند.
باید این نکته را به درمانجو القا کرد که بسیاری از زندانیان شکنجه دیده هم زیر شکنجه جنسی بودهاند و کسانی که بر اریکه قدرت تکیه زدهاند برای ایجاد «انفعال سیاسی» از این راهبرد استفاده میکنند، انفعالی که شاید خود را در قالب انفعال جنسی هم نمایان کند. در این صورت پناهنده سیاسی این امکان را مییابد که بیماری خود را به عنوان جزئی از تلاشی برنامهریزی شده برای نابودی یک مرام و مسلک ببیند. بر این نکته باید تاکید شود که شکنجهگران آگاهانه از شگردهایی استفاده کردهاند که از شکنجه اثر آشکاری بر جا نماند، اما در خودآگاه ذهن قربانی به طور نامحسوس و عمدتا به شکل احساسات قوی شرم و گناه باقی بماند. سخن گفتن از شکنجه جنسی حتی در فضای زندان هم دشوار بوده است.
روش استفاده از شهادتنامه
یکی از روشهای مهم بازسازی، استفاده از روش شهادتنامه است که به وسیله روانشناسان شیلیایی در حین کار با زندانیان سیاسی پیشین تدوین شد.۱۹ این روش در کشورهای دیگر محل سکونت تبعیدیان سیاسی به کار گرفته شده و کارایی آن به اثبات رسیده است. در این روش پناهجو ضمن همکاری با درمانگر و مترجم شفاهی شهادت میدهد که چه شکنجهها و بدرفتاریهایی با او شده است. گفتههای او با این هدف که بعدها به صورت سندی مکتوب به وسیله پناهنده سیاسی مورد استفاده قرار گیرد، نوشته و ثبت میشود «تا جهانیان مطلع شوند.» این روش علاوه بر آنکه وسیلهای برای بازسازی تجربه قربانی است، جنبهای مبارزهطلبانه نیز دارد به این معنا که وقتی کسی علیه شکنجه شهادت میدهد، خود به جزیی از مبارزه علیه شکنجه تبدیل میشود.
روش شهادتنامه به آسانی قابل درک است و پناهندگانی که با اندیشه رواندرمانبخشی غربی ناآشنا هستند با آن ارتباط برقرار میکنند. در این روش به محض برقراری ارتباط و اعتماد میان درمانگر و بیمار، درمانگر میتواند از بیمار بخواهد که در تهیه شهادتنامه با او همکاری کند. این روش بهویژه وقتی که بیمار نسبت به درمانهای روانی بیاعتماد است، مفید خواهد بود. در این فرآیند درمانی کلید درمان شرح مفصل تجربیات بیمار است که درمانگر آن را از شرح حالی شخصی به گزارشی غیرشخصی تغییر میدهد و بازسازی میکند. درمانگر توضیحات بیمار را مو به مو مینویسد (یا از مترجم شفاهی میخواهد که این گفتهها را بر یک نوار صوتی ضبط کند و بعد بر کاغذ آورد). در صورتی که قربانی خود به خود جنبههای عاطفی تجربهاش را بیان نکند، درمانگر او را تشویق میکند که این جنبهها را به زبان بیاورد اما در عین حال برای دفاع عاطفی بیمار حرمت قائل است. به این ترتیب شهادت قربانی بین دو سطح شناخت و عاطفه در نوسان خواهد بود.
بعد از آنکه نوشتن شهادتنامه به پایان رسید، سراسر متن آن با همکاری پناهجو بازخوانی و ویرایش میشود. کار مکرر بر این متن باعث میشود که تجربه تلخ ضربه روحی قربانی رفته رفته به داستانی کمتر شخصی و منفک از او تبدیل شود. به عبارت دیگر آنچه در این تجربه پلید و ناگوار است، از ذهن قربانی جدا و به صفحه سفید کاغذ منتقل میشود.
این با درمانجو است که تعیین کند از شهادت او چگونه استفاده شود. البته شهادت دادن در مورد آسیبهای جنسی کاری به ویژه آزاردهنده است، اما در تایید ضرورت انجام این کار دلایل کاملا موثقی وجود دارد: دانش ما در این زمینه محدود است و سازمانهای بین المللی به سند و مدرک نیاز دارند. اگر پناهجو مایل باشد که شهادت بدهد، شهادت او حتی با نام مستعار به ضایعه روحی ناشی از شکنجه جنسی عینیت و مفهومی روشن و معتبر میبخشد.
بعضی زندانیان سیاسی پیشین از کشورهای آمریکای لاتین و ایران شهادت دادهاند که شکنجه جنسی در کشورهای آنها اعمال شده است. همانطور که مونیکا و لاول خاطرنشان کردهاند «تجاوز موضوعی نهان و پوشیده است و در افشای جزئیات آن، خست و کمگویی بسیار دیده میشود.» با توجه به این بیرغبتی، شاید پیشنهاد استفاده از این روش مضحک باشد. با این حال همین کم گفتن و در پرده نگه داشتن است که باعث میشود احساس شرم و گناه از میان نرود. اگر کسی از موضوع تجاوز آگاه نشود، چطور میتوان از وقوع آن پیشگیری کرد؟ به عنوان متخصصان بالینی ما باید بیش از پیش در پی آن باشیم که به توطئه سکوت پایان دهیم.
ملاحظات سکسشناسانه
بسیاری از متخصصان بالینی بر این عقیدهاند که اهالی جوامع غیرغربی از گفتوگو درباره مسائل جنسی ابا دارند. اما تجربه من این نظر را تایید نمیکند. البته این تجربه من است و ما نیاز داریم که در زمینه سکسشناسی فرهنگهای مختلف مطالعات بیشتری انجام دهیم. به عنوان مثال باید بدانیم که چگونه میتوان شگردهای سکسشناسانه متداولی نظیر تمرکز حسی را در یک محیط چند فرهنگی به کار گرفت.۲۰
درمان جسمی غیرکلامی زنانی که شکنجه جنسی شدهاند اثرات مثبتی داشته است. در عین حال لازم است از تاثیر بومشناسی تبعید بر نظام خانواده هم بیشتر بدانیم. انتظار میرود که آگاهی درباره بهرهبرداری جنسی بر روابط تاثیرعمدهای داشته باشد. در بسیاری از بسترهای فرهنگی، تجاوز (چه به جنس مخالف و چه به همجنس) ممکن است به طرد قربانی از سوی شریک زندگی او منجر شود. این بدان معناست که قربانیان تجاوز جنسی به حق با سخن گفتن درباره شکنجه در حضور شریک زندگی خود مخالف هستند. اگرچه در درمان سکسشناسانه معمول، روال کار این است که شریک جنسی بیمار هم از همان مراحل اولیه در فرآیند درمان حضور داشته باشد، این اصل در سکسشناسی چند فرهنگی لزوما به کار بسته نمیشود.
نتیجهگیری
شکنجه جنسی در فرآیند سرکوب هویتی زندانیان سیاسی کاربرد گستردهای دارد. از این رو شناخت محرک روانشناسانه این شکنجه اهمیت فراوان دارد، زیرا بسیاری از پناهجویانی که خواهان حمایت روانشناسانه و روانکاوانه هستند از شکنجه جنسی لطمه روحی دیدهاند.
اگرچه دانستههای ما در زمینه مسائل فرهنگی و آسیب روانی شکنجه اندک است، این احتمال وجود دارد که متخصصان در کشورهای غربی محل سکونت آسیبدیدگان بتوانند اصول کلی درمان را ارائه بدهند. به عنوان مثال ادای شهادت ممکن است به پناهجویان آسیبدیده از شکنجه کمک کند که اصل هویت خود را از نو بازیابند. در این صورت خواهند توانست آمیزه ناگوار خشونت و سکسوالیته را که در فرآیند شکنجه تجربه کردهاند، به مثابه یکی از روشهای اعمال قدرت جامعه بر فرد ببینند و بر آسیبهای روحی روانی ناشی از آن فائق شوند.
۱. Bustos, E. (1988). Sexualitet och exil hos traumatiserade flyktingar. En psykodynamisk forstaelse (Sexuality and exile in traumatized refugees. A psychodynamic understanding). Nordisk Sexologi 6: 25-30
۲. Mollica, R. F., and Lavelle, J. P. (1988) Southeast Asian refugees. In Comas-Diaz, L., and Griffith, E.E.H. (eds), Clinical Guidelines on Cross-Cultural Mental Health, Wiley, New York
۳. Sveaass, N. (1987). Intervju med psykologerne Elizabeth Lira og Juana Kovalskys (Interview with the psychologists Elizabeth Lira and Juana Kovalskys) Tidsskrift Norsk Psykolog-forening 24: 102-105
۴. trauma
۵. Agger, I. (1987, June) The female political prisoner: A victim of sexual torture, Paper presented to the 8th World Congress for Sexuality, Heidelberg
Agger, I and Jensen, S. B. (1987, September). La potencia humillada. Tortura sexual de presos politicos de sexo masculino (The humiliated potency. Sexual torture of male political prisoners), Paper presented at the 10. Annual Meeting of the Nordic Association for Clinical Sexology, Hillerod
۶. Forest, E (1985, March 6). Mujer y tortura (Women and torture), Egin, p. 16. Informe de la comision nacional sobre la desaparicion de personas (1985). Nunca Mas (Never more), Editorial Universitaria de Buenos Aires, Buenos Aires
۷. Samojedny, C.J. (1985, December). Psicologia de la dialectica del torturador y el torturado (Psychology of the dialectics between the torturer and tortured), Paper presented at the Seminario Internacional: La tortura en america Latina, Buenos Aires
۸. Lira, E., and Weinstein, E. (1986, May). La tortura sexual (Sexual torture), Paper presented at the Seminario Internacional: Consecuencias de la represion en el Cono Sur. Sus efectos medicos. psicologicos y sociales. Montevideo
۹. Wilson, J. P. (1989) Trauma, Transformation and Healing, Brunner/Mazel, New York, In press
۱۰.
Amati, S. (1983). Overvejelser omkring tortur (Reflections on torture). Kontext 45: 110-123
de Beauvoir, S., and Halimi, G. (1962). The Story of the Torture of a Young Algerian Girl which Shocked Liberal French Opinion, Weidenfeld, London
Bundgaard, A. (1979, Feb) La Logica de la tortura (The logic of torture). Jornadas II de psicoanalisis, Symposium conducted at the Biblioteca Freudiana de Barcelona e Instituto Gallego de estudios Freudianos, Barcelona
۱۱. Daugaard, G., Petersen, H. D. , Abildgaard, U., Marcussen, H., Wallach, M., Jess, P., Hjort, T., and Johnsen, S. G. (1983). Sequelae to genital trauma in torture victims. Arch Androl, 10: 245-248
۱۲.
Ortmann, J., and Lunde, I. (1988, August). Changes Identity, Low Self-esteem, Depression and Anxiety in 148 Torture Victims Treated at the RCT-Relation to Sexual Torture, Paper presented at the WHO meeting of the Advisory Group on the Health Situation of Refugees and victims of organized violence, Gothenburg
۱۳. Thorvaldsen, P. (1986). Torturfolger blandt latinamerikanske flygtninge (Torture sequalae among Latin America refugees), Laegeforeningens forlag, Kobenhaven
۱۴. Comission de Derechos Humanos De El Salvador (CDHS), 1986, p. 2
۱۵. Kjeresm, H. (1987). Erfaringer fra arbejdet for asylsogere (Experience from the work for applicants for asylum) The Danish Red Cross. Copenhagen
۱۶. Barudy, J., Serrano, J., and Martens, J. (1980) Los problemas psiquicos provocados por la tortura en los refugiados politicos latinoamericanos (Psychological problems from torture in Latin American political refugees). In COLAT (eds), Asi Buscamos Rehacernos (In this way we try to re-create ourselves), Celadec, Bruxelles
۱۷. Burge, S. (1988) Post-traumatic stress disorder in victims of rape. J. Traum. stress 1: 193-210
۱۸. Lindy, J. D. (1986) An outline for the psychoanalysis psychotherapy of post-traumatic stress disorder. In Figley, C.R. (ed.). Trauma ans Its Wake, Brunner/Mazel, New York
۱۹. Cienfuegos, J., and Monelli, C (1983). The testimony of political repression as a therapeutic instrument. Am. J. Orthopsychiat. 53: 43-51
۲۰.
Masteres, W. H., and Johnson, V. (1970). Human Sexual Inadequacy, Little Brown, Boston
Agger, Inger. “Sexual Torture of Political Prisoners: An Overview.” Journal of Traumatic Stress Vol. 2, Vol. 3, 1989. Permission to republish granted by Springer.
Inger Agger is a licensed clinical psychologist with an MA in Psychology and a PhD in Social Science from the University of Copenhagen, Denmark. She has worked as a
psychologist for torture victims and refugees, and is currently a Senior Research Fellow at the Rehabilitation and Research Centre for Torture Victims (RCT), Research Department.
WIth experience in the clinical treatment of refugees and torture victims, Agger aims to connect research conducted on sexually tortured political prisoners, and the treatment for their resulting trauma. In conjunction to this material, she claims that sexual torture is not only traumatic, but also threatens and degrades the victims’ core identity and psychological state. Using transcultural references, Agger presents important methods and interventions in physically and mentally treating sexual torture victims.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.