من مرثیهگوی وطن مردهی خویشم!
(از م.امید – مهدی اخوان ثالث)
فرزاد سپهر- روزنامهنگار و کارشناس معماری: بعد از سه دهه چه وضعی برای بناهای تاریخی و فضای سبز شهر در انتظار است؟ آیا با بنایی که هویت خود را از دهههای نه چندان دور گرفته اما همچنان برپاست، باید خداحافظی کنیم؟ آیا با درختانی که برآمدن خود را سالها در امان ماندن از گزند باد و باران حفظ کردهاند، باید خداحافظی کنیم؟
روز به روز دورتر از بناهای سده نزدیک
حرف از بناها و عمارتهای خیلی سالهای دور نیست. بناهای سدهها و قرنها، بناهای باستانی، که هنوز به تخت جمشید، تخت رستم و تخت سلیمان نشستهاند، به هر بلایی هم که شده ماندهاند. حرف از بناها و عمارتهای دوره قاجار و پهلوی است که اگر بخواهیم از بناهای این دوره برای اهل دل مثال بزنیم، تا چند سال دیگر باید دست خالی بازگردیم.
کجاست شهر من؟ کجایند شهروندان شهر؟ و کجاست حساسیت ایشان در برابر خراب کردن عمارتها و باغها که حکم ریههای شهر دارند. باغها و عمارتهایی که هویت خود را به شهروندان میدهند و امیدوارند ایشان لااقل امانتدار باشند برای آیندگان.
چکاد کوه سرافرازی است یا سرافکندگی
آیا چکاد کوه سرافرازی است یا سرافکندگی مسئولان شهر که نادانی خود را به تصمیم گیریهای غیرمنطقی و عجولانه میدهند؟
چرا برای خراب شدن یک بنای تاریخی یا بلند شدن یک برج هیچ عکسالعملی شاهد نیستیم؟ همین برجهایی که در برابر دیدگان ما لابلای کوچهها و خیابانها، بلوارها و اتوبانها به آسمان میروند؟ چند صفحه از رسانهها برای بیشتر و بهتر اندیشیدن و لااقل دانستن که حق همگان بود و هست به این موضوع میپردازد؟ تا مردم بدانند که محیط سبز، باغها، چشمهها و قناتها و چکاد یک قله تا بناها و خشتخشت آجری آنها هویت همیشگی یک شهر است.
به دنبال رسالت رسانه
رسانهها، رسانههای جمعی، رسانههای نوشتاری و دیداری چه وظیفهای برای شهروندان این شهر باید ایفا کنند و اگر در این بین از جانب همان مسئولان تصمیمگیر اما عجول و بیمنطق تحمل نشوند چه کار باید بکنند و به کدام مرجع و محکمه شکایت خود برند؟
که هر حرف و نوشتهای خود بازی باخت- باخت است که نه ایشان حساسیت کار را میفهمند که اگر داشتند اینگونه تصمیم نمیگرفتند و نه قلم خسته یک خبرنگار قادر به انعکاس کامل حرفهای خود است. حرفهایی که امیدش به اثرگذاری بود و هست.
حکایت کهن شهر همدان
حکایت این بار در کهن شهر همدان اتفاق میافتد. کهن شهری که نام پایتخت تاریخ و تمدن ایران را بر پیشانی خود میبیند اما اینک باید فقط به عنوان همراه خود یدک بکشد. این بار حکایت درباره همدان است. شهر زمانی هزار چشمه، شهر بهشت بازیافته و به حالا به قول جان میلتون بهشت گمشده.
بزودی همان بلایی که در کوهپایههای سرسبز توچال و دماوند، درکه و دربند، فشن و نیاوران اتفاق افتاد و آرام آرام پیش رفت تا ساختمانهای بلندمرتبه، حصار تجربه دیداری روزانه شهروندان شود، در کهنشهرها و دیگر شهرهای در حال توسعه! اتفاق خواهد افتاد.
شاید تیشه به دستانِ زمینخوار بزودی الوندکوه را از ریشه بَرکنند تا ساختمانهای بیقواره، نشانههای بیهیبتی از شیشه و سنگ بکارند. تا حافظه تاریخی مردمان شهر که با بناهای قدیمی پیوند خورده از بین ببرند. تا هویت شهر را دوباره کنند که تنها سردرگمی و سردرد نتیجه آن است. حکایت چیست نمی دانم…
قیمت بیشتر در مزایده برای فاجعه
خبر کوتاه بود اما جانکاه. عمارت قاجاری محکمه بدیع و باغ بدیعالحکمای همدان بزودی با ساختمانهای عجیب و غریب محصور میشود. چه کسی قیمت بیشتری در مزایده برای این فاجعه پیشنهاد داده است؟!
یادمان باشد باغبان سالخورده این باغ مشغلام طاهری سالهاست عمارت و باغ را به نگهداری و محافظت به این روزگار رسانده و اگر او نبود شاید دیگر نشانهای هم از این عمارت و باغ نبود.
خبرهای تخریب و تفکیک فضای سبز و تنزل آن به مکان احداث ساختمان در رسانهها آمد. خداحافظی با بنای تاریخی دیگری در همدان و تکهتکه شدن خانه – باغ بدیع بهانهی دوبارهی توجه به محیط سبز و باغهای رو به ویرانی شده است. اما بدیعالحکماء که بود و این خاندان چه خدماتی در ارتقای علم و فرهنگ ایران زمین داشتند.
فریاد پنهان بولدوزرها
فریاد پنهان بولدوزرها وقت آغاز تخریب باغ بدیع الحکماء را برای تاریخ به سینه مانده مورخان و نگاه دلسوزان شهر ضبط و ثبت کردم. هرچند ضرب و شتم، تهدید و اخراج و کسب عنوان «مهندس ستارهدار!» کمترین هزینهای است که میتوان برای خواسته حفظ فضای سبز و باغات به عنوان شریانهای تنفسی شهر و نگهداشتن بناها و عمارتهای قدیمی به عنوان سندهای ماندگار تاریخ و فرهنگ کهنشهر همدان پرداخت اما شاید کورسوی امیدی برای خبرنگاران، هنرمندان، فعالان مدنی و شهروندان دلسوز هگمتانه روشن باشد تا بر آن پای بفشاریم و از مسئولان ارشد شهر تقاضای رسیدگی پیش از دیرشدن و همچون قبل، کار از کار گذشتن داشته باشیم.
گلهمندی دکتر اذکایی از ویرانی باغ بدیعالحکما
باغ بدیع الحکما، در دره مراد بیگ روزگاری محل تجمع بزرگان همدان و پذیرای بسیاری از چهرههای تاریخی و فرهنگی ایران بوده و بازمانده از دوران قاجار است. مدتی نیز اقامتگاه عارف قزوینی، شاعر بزرگ مشروطه و متعلق به خاندان بدیع بوده است.
خبر هجوم به باغ بدیع همچون دیگر بناهای تاریخی شهر، اشک به چشمان پیر دانای همدان، آورد.
دکتر پرویز اذکایی که عمری در ضبط و ثبت تاریخ و فرهنگ مردمانه همدان کوشیده است با بیان این نکته که از این بیتوجهیها و ویرانگریها دلخون است، با بغض گفت که این کار را با هیچ منطقی نمیتوان پذیرفت.
مورخ و نویسنده کتاب تحسین شده حکیم رازی و بسیاری آثار دیگر با خوانش بخشی از مقدمهای که بر کتاب شکوه الوند نوشته، به ما گفت: دریغا امروزه، بیهیچ پردهپوشی و بدون وطندوستی ریایی باید گفت، که از آن همه لطف و طراوت، سرسبزی و خرمی، جمال و نزاهت الوند، زیاده چیزی بر جای نمانده است…. تخریبی که بر آن رفته و میرود، هیچ قومی چنین بلایی بر جای دیگر نازل نکرده است… دریغا که این کوه لخت بلند بالا دیگر آن «الوند» نیست؛ خدا را، الوند ما کجاست؟ و حال باید گفت همدان ما کجاست؟ به قول اخوان: «گویند مرا امید و چه نومید ندانند/ من مرثیهگوی وطن مرده خویشم.»
آقای وزیر توجه کنید
به ابتکار کارگردان همدانی و نام آشنای سینما، امیرشهاب رضویان نامهای خطاب به وزیر کشور، رییس سازمان حفاظت از محیط زیست و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با امضای ۲۴۷ هنرمند، نویسنده، پژوهشگر، مهندس معمار و روزنامهنگار آماده و منتشر شد.
از جمله اسامی مشهور امضاکنندگان نامه میتوان به این نامها اشاره کرد: مهندس هوشنگ سیحون (مهندس معمار و طراح بنای آرامگاه بوعلیسینا)، دکتر پرویز اذکایی (مورخ، فیلسوف و نویسنده کتاب حکیم رازی)، دکترمحمدحسین حلیمی(استاد دانشگاه و نویسنده کتاب اصول و مبانی هنرهای تجسمی)، دکتر علیرضا ذکاوتی قراگزلو (نویسنده)، عبدالله کوثری (نویسنده و مترجم)، میرحسین مفتون (دبیر انجمن فرهنگی همدانیهای مقیم مرکز)، محمد آژنگ (پژوهشگر)، ساعد. ا. احمدی (شاعر و نویسنده) ، هوشنگ جمشیدآبادی (نویسنده و نقاش)، مصطفی رحماندوست (شاعر و نویسنده)، پرویز شکری (طراح گریم)، امیر لطفیان (فیلمبردار و مدیر مسئول و صاحب امتیاز نشریه فیلم کوتاه)، میترا مهتریان (عکاس. سردبیر نشریه فیلم کوتاه)، سیدعلیرضا میرعلی نقی (پژوهشگر موسیقی)، جهانبخش نورایی (نویسنده، منتقد سینما و وکیل دادگستری)، سهراب نیکفرجاد (کارگردان و بازیگر تاتر)، هانیه توسلی (بازیگر)، مجید برزگر (کارگردان)، احمدرضا درویش (کارگردان) و پرویز پرستویی (بازیگر بنام سینما)
حلقه انسانی برای نجات باغ و عمارت بدیع
وقتی اعتراض هنرمندان، روزنامهنگاران، پزشکان و فعالان مدنی شهر نتوانست کارگر شود، فعالان محیط زیست و میراث فرهنگی همدان برای نجات عمارت بدیع الحکما حلقه انسانی تشکیل دادند وخواستار دخالت عاجل مسئولان ارشد شهر برای نجات این بنا و باغ شدند.
دکتر بدیعالحکما پزشکی انساندوست و مردمیآیین
آشنایی بیشتر با دکتر بدیعالحکما، از همراهی با پژوهش چندینسالهی «مهدی بهخیال» نویسنده همدانی میگذرد.
میرزا مهدیخان بدیعالحکما یکی از طبیبان حاذق و نامدار خطهی غرب بود که در طب عمومی تجربیات فراوانی داشت. او دورهی تخصصی امراض داخلی را نزد هیأت پزشکی آمریکایی در بیمارستان آمریکایی همدان فراگرفت و مدتها دستیار دکتر فانگ رئیس آمریکایی بیمارستان بود.
در مورد برخی از خدمات و شمهای از احوالات او دکتر پرویز اذکائی ـ که خود به یاد دارد در زمان کودکی جهت دوا و درمان نزد او رفته استـ چنین مینویسد: «… از دودمانی کهن و خاندانی پزشکیپیشه، به غایت انساندوست و نوعپرور، وطنخواه و مردمیآیین در آن سامان که زبانزد همگان بوده است. در اسناد دورهی مشروطهی همدان ذکر دکتر بدیعالحکما و برادرش میرزا یعقوبخان رفته، از جمله اینکه وقتی انجمن حفظالصحهی آن شهر تشکیل شد (۲۳ ربیع/۲ ۱۳۲۸ﻫ. ق.) بدیعالحکما از اعضای اصلی بود، همچنین عضو انجمن معارف شهر (تأسیس در همان سال) یاد گردیده است.
تکیه بر ریاست بهداری همدان
دکتر بدیعالحمکا از سال ۱۲۹۵ تا ۱۲۹۸ﻫ. ش. ریاست «صحّیّه» (=بهداری) نظمیهی همدان را برعهده داشت، تا آنکه در سوم برج اسد سال ۱۲۹۹ از طرف وزارت داخله به سمت طبیب صحّی بلدیهی همدان منصوب شد، که فوراً یک مریضخانهی دولتی (بلدی) با ده تختخواب در شهر دایر کرد و ماهی پنج تومان از حقوق ماهیانهی خود را نیز برای مصارف آن هَبه نمود.
وی تا آخر جدی (ـ دی ماه) سال ۱۳۰۲ﻫ. ش. بر سِمت مذکور بود، که چندی بعد دکتر یداللهخان حاجی حکیم هارون به جای او انتصاب یافت؛ اما مجدداً در تاریخ ۲۲ برج اسد (مرداد ماه) ۱۳۰۵ﻫ. ش. دکتر بدیع به ریاست صحّیّه (=بهداری/ بهداشت) همدان و توابع منصوب گردید. سِمتهای دیگر وی هم از سال ۱۳۰۵ عبارتست از: ریاست صحی بلدی و آبلهکوبی بهطور افتخاری، ریاست صحّیّه بلدیه (۱۳۱۴) که از سال ۱۳۱۵ به شهرداری تبدیل نام یافت.
مطب خیابان بینالنهرین پذیرای بیماران
دکتر بدیعالحکما در سال ۱۳۱۸ هم با عنوان پزشکی به وزارت راه منتقل شد و همچنان تا سال ۱۳۳۷ که درگذشت، مطب او واقع در خیابان بینالنهرین(سابق) دایر بود، مراتب تبحر و کمالات انسانی و گزارشهای پزشکی او نیز مراتب وظیفهشناسی، تعهد بقراطی، دلسوزی خادمانه و بهسازی امور صحّی و طبی مستفاد میگردد... .»
دکتر بدیع به نیکنامی و خدمترسانی شُهرهی شهر بود و از کمکهای او به بیبضاعتان داستانها نقل میکنند که در این میان طبیب بودنش از میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی (شاعر ملی دورهی مشروطه) از همه روشنتر، مشهورتر و خود حکایتی دیگر است.
طبیب عارف؛ شاعر ملی ایران
عارف قزوینی با شرایط نامناسبِ جسمی و روحی که به آن دچار شده بود از راه بروجرد به همدان وارد شد و چون سابقهی دوستی با دکتر بدیع را داشت به دیدار او شتافت و دکتر از او خواست در همدان بماند تا به معالجهاش بپردازد و از آنرو بود که عارف از آب الوند خورد و نسیم درهی مرادبیگ، و خاک دامنگیر همدان اسیرش کرد و همداننشین شد ـ نه آنکه تبعید گرددـ و دکتر بدیعالحکما طبیب مخصوص او گردید.
روایت ابراهیم صفایی
در مورد نوع برخورد دکتر بدیع با بیماران ابراهیم صفایی مینویسد: «نرخ ویزیت او یک تومان بود ولی هیچوقت از بیمار مطالبه پول نمیکرد، بیمار خود پس از گرفتن نسخه یک تومان را میداد. از بیماران تنگدست آن یک تومان را هم نمیگرفت و گاهی پول دستی هم به آنها میداد که داروی خود را خریداری کنند.»
عمارتی مصفا در آغاز راه مزین به حضور عارف
دکتر بدیع در روزهای خوش آبوهوای همدان در طبیعت باغ خود، که در سر راه درهی مرادبیگ قرار داشت اموراتش را میگذراند. این باغ یکی از باغهای زیبا و با صفای آن دوران بود که در وسعتی حدود شصت هزار متر قرار گرفته بود؛ در ورودی باغ عمارتی زیبا در دو طبقه که یادآور معماری دورهی قاجار بود خودنمایی میکرد.
این بنا با شوق و ذوق، و همت دکتر بدیع ساخته شد. بدیع از طبقهی همکف این عمارت برای مطبی نیمهخصوصی استفاده میکرد و مطب و منزل خود را در خیابان بینالنهرین که یکی از خیابانهای مهم آن دوران محسوب میشد انتخاب کرده بود و اتاقی در قلعهی کاظمخان سلطان که بین منزل و باغ خود قرار داشت به قرار ماهی هفت تومان، از خاندان مشیری برای شاعر ملی اجاره کرد؛ تا به بیمار خود دسترسی بهتری داشته باشد.
همچنین شاعر جمهوریخواه از هوای خوب درهی مرادبیگ بینصیب نماند و چون محل سکونت عارف در نزدیکی باغ قرار گرفته بود، عارف ساعاتی از روزهای خوش آبوهوا را در باغ بدیعالحکما میگذراند. و حتی دکتر بدیع پا را از این هم فراتر گذاشت و در سالهای آخر عمر شاعر، خانهای برای او در خیابان بینالنهرین که در نزدیکی منزل خود قرار داشت برای عارف اجاره کرد.
عارف در بعضی از نوشتههایش به این مسئله اشاره کرده و شأن و مقام دکتر را بیشتر روشن میکند و مینویسد:
«در همدان بـه یُمن قـدم طبیب عیسیدم حضـرت آقـای بـدیعالحکمـا کـه حقیقتـاً آدم شریف و مـرد بزرگواریست کـه میشود گفت بـزرگترین افتخار است بهجهت همدان و همدانی و در نوعپرستی عدیل ندارد و از زمان ملاقات ایشان با خودم معاهده کردهام که هیچ وقت او را فراموش نکنم و اینهم که خواستم اسم مبارکش در دیوان من باقی بماند برای اینکه بدانند اگر در دور زندگانی اگر از مال دنیا چیزی ندارم قدردانی در وجود من هست. امیدوارم در هر شهر ایران اقلاً یکنفر بدیعالحکما داشته باشیم که به بدبختی فقرا و بیچارهها رسیدگی کند…»
«بدیعالحکما یکی از اشخاصی است که تا زندهام «گردنم زیر بار منت اوست.»
در بعضی از اشعار عارف نشانههای دوستی را روشنتر میکند و مینویسد:
وای از دست بـدیـعالحکمــا نـگـذارد دمــی آســوده مـرا
آن برای تو بد است این خوب است آن ضرر دارد و این مطلوب است
بذر مهرم به دلش کاشته است کـه مرا زنده نگـه داشته است
خودکشی نیست بـرایم مشکل لیــک تـرسم شکنـد او را دل
زین دو امرار حیات است مرا ذات حق یک دو بدیعالحکما
روایت استاد ایرج افشار
اما در مورد بخشی دیگر از روش و مَنشِ اجتماعی دکتر بدیع، استاد ایرج افشار مینویسد: «… بدیعالحکما میان همگان شهرت داشت؛ طبیب بود و مورد احترام مردم و از ادبدوستان. خانهاش بر روی همگان باز بود. بسیاری از رجال و افرادی که به همدان میرسیدند به خانهی او فرود میآمدند و به هر حالی به محفل او وارد میشدند و با او نشست و برخاست داشتند…
یادگارهای ظهیرالدوله، عباسمیرزا، امیـرافخم قـراگزلو و بسیاری دیگر
بدیعالحکما دفتری داشت که معمولاً به واردشوندگان به همدان میداد تا در آن یادگار بنویسند. این دفتر خزانهایست ادبی و تاریخی که برجای مانده است و در آن یادداشتهای افرادی چون ظهیرالدوله، عباسمیرزا سـالارلشکر (فـرزند فـرمانفـرما)، امیـرافخم قـراگزلو، نظامالسلطان، رکـنالدوله، ثقهالملک، معـزالدوله، یمینالـدوله دولتشاهی، سید عبدالله خراسانی، حکیمالدوله، امامجمعهی بروجرد، سلیمان محسن اسکندری، معینالسلطنه، مدیر عصر انقلاب (آقاخان فریار)، آصفاعظم، شیخالملک اورنگ، سیفالاطبا، اعلمالدوله، شریفالدولهی بنیآدم، معتمد دیوان، ساعدالسلطنه (سردار اکرم)، سردار انتصار (مظفر اعظم) و اغلب حکام و امرای لشکر همدان و رؤسای دوایر ماندگار شده است.»
ابتکار دکتر بدیع برای لولهکشی آب همدان
از دیگر خدمات دکتر بدیع، پیگیریاش برای آب لولهکشی در همدان بود؛ او ملک شخصی خود را که در یالپان (=یلفان) داشت (در سالهای ۱۳۳۵ـ۳۶) به این امرِ مهم اختصاص داد.
همسر او منور (بدیع) بود؛ او هم از نظر شخصیت، فداکاری و انسانیت کمتر از شوهرش نبود و از آنرو بود که فرزندان این دو بزرگوار هرکدام دارای مقام و شخصیتی شدند که به طور موجز عبارتاند از:
ـ مریم بدیع (متولد ۱۲۸۷ﻫ. ش.)
بزرگترین و تنها فرزند دختری او که اوایل انقلاب از ایران رفت و در حال حاضر ساکن پاریس است. همسر او دکتر فرجالله ارفع، مدتها در همدان به شغل دندانپزشکی مشغول بود و بین سالهای ۶۹- ۱۳۶۸ در پاریس درگذشت. فرزند آنان فرخ، مهندس معمار است که در کنار این رشته رشتهی تاریخ را هم خواند، وی در لندن زندگی میکند.
ـ پرفسور منصور بدیع
او پزشک سفارت ایران در پاریس بود. از او یک فرزند به یادگار مانده است به نام بهزاد که چون فوقلیسانسش را گرفت در دانشگاه لوزان شروع به تدریس کرد ـ در آنجا او را با نام بِرتران میشناسندـ وی در همان کشور با خانمی فرانسوی ازدواج کرد.
ـ مهندس ناصر بدیع
او معاون وزارت و آبادانی مسکن بود، که در تهران زندگی میکرد. او دو فرزند داشت که هر دو به سِمت استاد دانشگاهی رسیدند، فرهاد (دانشگاه امام صادق) و کامبیز در رشتهی الکترونیک هوش از کشور ژاپن فوقدکترا گرفته است.
ـ دکتر محمود بدیع
او عضو سازمان برنامه بود که چند سالِ پیش در تهران درگذشت، فرزندان او بهرام و بهروز نام دارند و هر دو در کشور آمریکا زندگی میکنند، بهرام لیسانس پتروشیمی و بهروز لیسانس اقتصاد را دارد.
ـ امیرمهدی بدیع (۱۲۹۴ـ۱۳۷۳)
او از سال ۱۳۰۸ که چهارده سال بیشتر نداشت به خواست و تشویق پدر تحصیلات خود را در فرانسه آغاز کرد؛ پس از چندی به زوریخ رفت و تا پایان عمر مقیم سوییس شد و در آنجا بود که با بانویی به نام اِولین که نسبی از دو سو (انگلسیی و آلمانی) داشت ازدواج کرد، او ستارهای دیگر شد که پرداختن به او خود مجالی دیگر میخواهد. از او با عنوان مورخ، فیلسوف، ریاضیدان و ادیب نام میبرند «بیگمان امیرمهدی بدیع یکی از مفاخر بزرگ ایران در عصر حاضر است. او را با ابوحامد غزالی مقایسه کردهاند. بنا به گفتهی سید محمدعلی جمالزاده پس از آن همه قرون باز یک جوان ایرانی در همان راهی وارد شده که غزالی آن را میپیموده است. اما پرویز اذکائی معتقد است بیتردید امیرمهدی بدیع نظر به جامع فیلسوف و مورخ بودن همانا، مسکویهی رازی عصر حاضر است.»
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
دکتر بدیعالحکما تا پایان عمر به کارهای انساندوستانهی خود (خصوصاً همدان و همدانیها) ادامه داد تا آنکه در سال ۱۳۳۷ حال مزاجی وی رو به وخامت رفت و خانوادهی او تصمیم گرفتند جهت بهتر شدن حالش او را به تهران برده تا شاید مساعدتی در احوال او گردد؛ اما متأسفانه فایدهای نبخشید و طولی نکشید که در دوازدهم آبانماه همان سال، دکتر میرزا مهدیخانِ بدیعالحکمای همدانی درگذشت و ـ برخلاف میل باطنیاش که دوست داشت در همدان دفن شود ـ او را در مسگرآباد تهران به خاک سپردند.
موقعیت قرارگیری باغ عمارت بدیع الحکماء
تنها رساله نوشتهشده در خصوص عمارت بدیع الحکماء را مهندس «بابک یاریاب» نگاشته است. در بخشهایی از این رساله آمده است:
باغ عمارت بدیع الحکماء در دامنههای رشته کوه الوند و در جنوب استان همدان در مسیر جاده قدیم دره مرادبیگ ( بلوار شهید مصیب مجیدی فعلی) حد فاصل میدان بیمه و میدان دره مرادبیگ در سمت چپ جاده و سه راهی پردیس واقع شده است.
جزییات عمارت
عمارت بدیع الحکما در دو طبقه، هر طبقه به مساحت ۱۳۰ متر مربع و ۲۱۴ متر مربع سطح اشغال شده و ۴۲۸ متر مربع زیر بنا واقع شده است؛ عمارت در باغی به مساحت ۶۰۰۰۰ متر و حریمی به مساحت ۳۰۰۰ متر مربع واقع شده است؛ فرم کلی پلان از کنار هم قرار گرفتن شکل مربع و مستطیل تشکیل شده و اگر حجم بنا را قابل توصیف قرار دهیم حجمی نزدیک به مکعب مربع به شمار میآید که با خالی کردن قسمت هایی از این مکعب پلان اصلی عمارت گرتهزنی شده است. پلان در طبقات همکف و اول کاملاّ به هم شباهت دارد. با توجه به کاربری بعضی فضاها دو در ورودی و سه راه دسترسی دارد.
کاربری عمارت
طبق شواهدی که در دست است و طبق سخنان سرایدار عمارت از روز اولی که عمارت بنا شده است کاربری مسکونی داشته است. با توجه اینکه این عمارت در ناحیه باغات دره مرادبیگ استان همدان واقع شده، نسبت به دیگر نواحی همدان هنوز دست نخورده مانده است.
از ابتدای ساخت عمارت به علت مسکونی بودن، همواره به جای جای عمارت رسیدگی شده و ترمیمهای ضروری در دورههای مختلف بر عمارت از طرف ساکنان و بعدها باغبان و سرایدار عمارت صورت گرفته و دخل و تصرف خاصی در بنا دیده نمیشود. تنها نمونههای تغییرات در ضلع غربی و ضلع جنوبی صورت گرفته است.
طبق شواهد موجود به نظر میآید دکتر بدیع الحکماء مطبی در جبهه غربی عمارت مسکونی خود داشته است که ورودی آن از جبهه غربی به واسطه یک راهرو صورت میگرفته است.
وضعیت ثبتیبودن بنا در فهرست آثار ملی
باغ عمارت بدیع الحکماء در تاریخ ۲۷/۸/۸۵ به شماره پرونده ۱۶۴۸۵ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.