بسیاری از کنشگران مدنی در حوزههای مختلف معتقدند جامعه مدنی ایران در یک دهه گذشته با وجود مسلط شدن گفتمان جامعه مدنیمدار در میان جامعه روشنفکری و سپهر سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی، به دلیل ارعاب، محدودیتها و تنگناهای شدید محیط سیاسی و حقوقی دوره فترت را طی کرده است. دولت یازدهم در شعارهای انتخاباتی خود بر حمایت از تشکلهای مردم نهاد، به عنوان کارگزاران جامعه مدنی تاکید کرده است، اما به گفته صاحبنظران این عرصه، اگر جامعه مدنیسازی را به مثابه یک پروژه دنبال کنیم، برای گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی مطلوب لازم است علاوه بر وجود فضای باز سیاسی، چالشها و کمبودهای فراروی نهادهای مدنی را نیز مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم. در این راستا در سلسله گفتوگوهایی با صاحبنظران در حوزههای مختلف تلاش میکنیم تا نگاهی از درون به وضعیت جامعه مدنی در ایران داشته باشیم. در گفتوگوی پیش رو به سراغ دکتر ناصرفکوهی، جامعهشناس و استاد دانشگاه رفتهایم. وی استمرار نظارت گسترده دولتی بر فعالیت نهادهای مدنی و گرایش به محفلیسم و در خود ماندن در میان گروههای مدنی را از جمله عوامل مهم ضعف جامعه مدنی در ایران میداند.
دولت یازدهم در شعارهای انتخاباتی خود بارها وعده حمایت از تشکلهای مردم نهاد را داده بود اما حداقل تاکنون جز یکی دو مورد اقدام عملی رویکرد شفافی در این خصوص ارائه نکرده است، با اینهمه، شاهدیم که امید اجتماعی در جامعه پس از انتخابات ۲۴خرداد و روی کار آمدن دولت یازدهم شکل گرفته، با در نظر گرفتن این شرایط وضعیت فعلی جامعه مدنی و نهادهای تابع آن را پس از روی کار آمدن دولت یازدهم چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر میرسد که نوعی امید بهتدریج در حال شکلگیری است که بتوان پایان دورهیی از یک تونل سیاه را در این حوزه مشاهده کرد. اما هر اندازه از انتخابات میگذریم این احساس نیز در حال تقویت شدن است که بیشتر با وعده روبهرو هستیم تا با عمل، بیشتر با حرفهای خوب تا کنشهای قاطعانه. دولت باید هر چه زودتر، اقداماتی اساسی را در این زمینه شروع کند تا سازمانهای غیردولتی بتوانند در محیطی امن فعالیتهای خود را آغاز کنند. اما هنوز چندان شور و هیجانی در این سازمانها دیده نمیشود، به ویژه در شهرستانها که جو پیشین با فشار بسیار بیشتری از تهران، حاکم بود. تغییرات مدیریتی در مدیریتهای مربوط به جامعه مدنی با روند بسیار کندی پیش میرود و در برخی موارد کالبد پیشین هنوز محکم بر سر جای خود نشستهاند و هیچ تغییری مشاهده نمیشود. ادامه تصدیگری دولتی در زمینههایی مثل رسانهها و دانشگاهها کاملا گویاست.
به عدم وجود محیطی امن برای فعالیت این نهادها اشاره کردید، به دلایل مختلف نگاه دولت به خصوص در یک دهه گذشته همواره به این سازمانها توام با نگرش اتهامی بوده و از فعالیت مستقل بسیاری از این نهادها جلوگیری شده، اما اگر دوجانبه نگاه کنیم به ساختار خود این سازمانها هم نگاهی بیندازیم، به عقیده شما مهمترین مسائلی که سازمانهای مدنی در ایران با آن مواجهند چه مسائلی هستند؟
نظارت دولت در ارتباط با این سازمانها از اینرو حایز اهمیت است چون مهمترین مساله وجود سد بزرگ مجوزهای بیپایانی است که باید برای هر کاری از دولت درخواست کرد و گزینشهایی که نهتنها کاهش نیافته، بلکه در بسیاری موارد تشدید شدهاند. تشکیل سازمانهای غیر انتفاعی یک حق اساسی است که نیاز به چنین سطحی از نظارت و کنترل و وسواس دولت ندارد. بنابراین در قدم اول، سد مهم، وجود هفت خوان رستمی است که بر سر تاسیس سازمانها، انجمنها، موسسات مردمی و غیر انتفاعی وجود دارد. در دومین سطح وجود چنین سطحی از حساسیت در مورد فعالیتهای این سازمانها نگریستن به آنها به مثابه دشمن داخلی است. نگاه مشکوک به هر آنچه غیردولتی و مستقل است خبر از نوعی پارانویای درونی شده در نظام دولتی میدهد که بیش از آنکه برای سازمانهای مدنی خطرناک باشد برای خود دولت خطرناک است زیرا آن را شکننده و نبود اعتماد را از درون و برون کشور نسبت به آن افزایش میدهد. پس مهمترین عامل همانگونه که گفتم یکی تصدیگری دولتی است که باید کاهش یابد و از طرف دیگر تغییر رویکرد کنشگران اجتماعی نخبه است که باید با فرآیند عمومی جهانی پساانقلاب اطلاعاتی و دموکراتیزه شدن دانش و مشارکت اجتماعی هماهنگ شود. ما در هر دو زمینه مشکل داریم و این دو یکدیگر را به صورت چرخهیی تقویت میکنند. اما از نظر من همانگونه که بارها گفتهام، سهم و مسوولیت نخبگان و روشنفکران ما که به جای آنکه جامعه را از اسطورهگراییاش خارج کنند، خود دائما بر این رویکردهای اسطورهیی میافزایند و به جای آنکه بر دموکراسی و تعمیم علم و فرهنگ تاکید داشته باشند، بیشتر تمایلات اسنوبیسم و اشرافیگری فرهنگی از خود نشان میدهند.ما خود عوامل محیطی خود را میسازیم اما نمیخواهیم این را بپذیریم. فرو رفتن گروههای فکری درون حبابهایی هر چه غیر قابل نفوذتر و عدم پذیرش همکاری و همراهی و نبود ظرفیت برای نقد اجتماعی و تحمل نظرات دیگران و ایدئولوژیک (در معنای بد کلمه فکر کردن) و تمایل شدید به چسبیدن به گروهی از اسطورههای روشنفکری و «چهرهها» و غیره، آفاتی هستند که مانع از رشد جامعه مدنی، تفکر بهطور کلی و تفکر انتقادی بهطور خاص میشوند و بدون چنین زمینههایی نمیتوان انتظار رشد جامعه مدنی و مدنیت را با سرعتی بالا داشت. بنابراین من موانع را صرفا در سطح دولت نمیدانم و بیعملی و بیکفایتی و محافظهکاری سودطلبی بسیاری از نخبگان را که لزوما دولتی نیستند نیز عامل مهمی در این موقعیت رکودی به حساب میآورم، برای مثال نگاه کنیم به وضعیتی که ناشران حاضر نمیشوند مسوولیت از میان برداشته شدن سانسور را بپذیرند و ضمانتهایی میخواهند که این کار برایشان هیچ هزینهیی نداشته باشد یا موضعگیریهایی که اخیرا از طرف گروهی از نمایندگان جامعه فرهنگی علیه رویکردهای دولت به مساله قومی و تدریس زبانهای محلی دیدیم. اینها گویای عقبماندگی جامعه روشنفکری و نخبه ما است که طبعا نتیجهاش ضربه خوردن جامعه مدنی و سازمانهایش است.
با در نظر گرفتن عواملی که برشمردید، آیا به عقیده شما نهادهای مدنی در ایران توانستهاند گروههای اجتماعی ذینفع خود را نمایندگی میکنند، به عبارت دیگر آیا قادر به بسیج گروههای اجتماعی هستند؟ به عنوان مثال آیا انجمن جامعهشناسان توانسته در خصوص ارائه فعالیتهای علمی یا اجتماعی، صاحبنظران یا اساتید جامعهشناس در کشور را برای دستیابی به اهداف مطلوب خود بسیج یا نمایندگی کند؟
میزان نمایندگی سازمانهای غیر دولتی پایین است و برای این موضوع دو دلیل اصلی وجود دارد؛ نخست مقاومت دولت در به رسمیت شناختن و کمک به این سازمانها و مانعتراشیهای پی در پی برای ارائه مجوز به تاسیس سازمانهای جدید و هزینهدار کردن مشارکت در این سازمانها و دستکم به رسمیت نشناختن فعالیت در این سازمانها به مثابه فعالیتی موثر در سیر علمی افراد به خصوص در دانشگاه که انگیزههای مشارکت را بهشدت کاهش میدهد؛ و از طرف دیگر همین نبود انگیزه در مشارکت و عادت کردن نخبگان و جامعه علمی و روشنفکری به خانهنشینی و کار نکردن و درونی کردن موقعیت حاشیهیی به بهانه هزینهدار بودن این فعالیتها. در موردی که ذکر کردید، دقیقا این دو گروه از مسائل باعث شده است که نسبت اعضای انجمن جامعهشناسی به کل کالبد علمی این رشتهها در کشور کم باشد، اما به جرات میتوان گفت که اگر مبنا را نه تعداد کل بدون توجه به کیفیت سطح دانش اعضای این کالبد بگیریم، میزان مشارکت و حضور جامعه علوم اجتماعی در انجمن بسیار مطلوب است. به عبارت دیگر به گمان من در حال حاضر، مطرحترین و مهمترین صاحبان اندیشه در این حوزه در انجمن حضور داشته و فعالیت میکنند و در طول سالهای گذشته در سختترین شرایط نیز این حضور تداوم داشته است.
استراتژی یا استراتژیهای شما برای توانمندسازی و ظرفیتسازی سازمانهای مدنی در شرایط کنونی چیست و برای گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی مطلوب چه اقداماتی باید در دستور کار فعالان مدنی قرار گیرد؟
نکته دقیقا همین است که هیچ نشانهیی از اینکه روشنفکران و نخبگان درسی از گذشته گرفته باشند مشاهده نمیشود. همه در این عقیده استوارند همواره بهترین رفتار را داشتهاند و صرفا دخالت بیرونی، مثلا دخالت دولتی مانع به نتیجه رسیدن کنش و اندیشههای آنها شده است. این مساله تازهیی در ایران نیست، اصولا افراد و گروهها و نهادها و جریانها نه نسبت به حال و نه به خصوص نسبت گذشته خود توانایی نگاه انتقادی را ندارند و گمان میکنند اگر این گذشته یا این حال را اندکی به زیر سوال ببرند بهطور کامل تخریب میشود و در حالی که همین انفعال است که آنها را نابود میکند. ما تا نتوانیم از این چرخههای توهمزا بیرون بیاییم، نباید امیدی به بهبود جامعه مدنی و تقویت آن داشته باشیم و این امر لزوما به دولتها و سیاستهایشان مربوط نمیشود. اما به عقیده من، در شرایط کنونی، بهترین استراتژی نقد کامل و بدون تعارف تمام نهادها و سازمانهای مدنی به وسیله خودشان و حرکت به سوی اندیشه بینرشتهیی و به زیر سوال بردن اسطورههای روشنفکری و جریانهای اسنوبیسم و اشرافیتگرایی فرهنگی است که هر روز در حال تخریب بیشتر محیط ذهنی ما هستند. خروج از انفعال گروه بزرگی از کنشگران اجتماعی مثل دانشگاهیان، برخی روشنفکران، دانشجویان و… برای مشارکت در مباحث در حوزه عمومی استراتژی بسیار مناسبی است که متاسفانه به جای آن شاهد پناه گرفتن آنها در پشت مباحث انتزاعی و اسنوبی هستیم که بدون شک فایدهیی برای جامعه ما ندارند و به جای آن بهترین روش آن است که افراد با تقویت زبان خارجیشان، به جای اتلاف این همه زمان برای شنیدن و خواندن خطابهها و متون شارحان نظریهپردازان به خواندن مستقیم خود آن متنها در زبان اصلیشان بپردازند.
با توجه به تمام این نقاط ضعف و قوت چشمانداز جامعه مدنی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
سوای آنکه باوری به پیشبینی ندارم و آن را ناممکن میدانم اما منطقا و با تکیه بر موقعیتهایی که در جهان واقعی در طول چند دهه اخیر با آنها سرو کار داشتهایم میتوانم بگویم که این آینده میتواند هم بسیار خوب باشد و هم بسیار بد. این امر به آن بستگی دارد که ما در چه زمانی با چه مکانیسمهایی بتوانیم از توهمات خود خارج شویم و به جهان واقعی بپیوندیم یا اینکه تا سالیان سال غرق در این توهمات به زندگی خود ادامه دهیم. مدنیت، جامعه مدنی، دموکراسی و غیره تنها میتوانند حاصل فرآیندهای طولانی مدت درونی شدن مفاهیم و نظامهای کنش باشند و پدیدههایی مثل قوانین و ابزارهایی مثل کتابها و جلسات و غیره تنها میتوانند اثرات تسریعکننده یا کندکننده در این فرآیندها داشته باشند و نه اینکه جایگزین آنها شوند. اگر خواسته باشم در یک کلام این سخنان و این گفتوگو را خلاصه کنم، معتقدم ما در ایران پتانسیلهای بسیار بالایی در جوانان و زنان داریم که میتوانند در صورت قرار گرفتن در فرآیندهای مناسب به شکوفایی برسند، اما همین پتانسیلها اگر در فرآیندهای اسطورهساز و توهمی وارد شوند چشماندازها در آینده چندان روشن نخواهد بود که امیدوارم چنین نباشد. تجربه شخصی و روزمره من، نشان میدهد تعداد بیشمار افراد و گروههای مدنی وجود دارند که در تمام گوشه و کنار کشور ما به فعالیت و کارهای مفید مشغولند اما همه از یکدیگر فاصله میگیرند و این فاصله گرفتن هم ربطی به دولت ندارد و خودشان چون دچار اشکال مختلف بیگانههراسی هستند، ترجیح میدهند تنها در جمع خود بمانند. اگر ما بتوانیم این افراد و گروهها را قانع کنیم مرزهای میان یکدیگر را بشکنند و به جای محفلی فکر کردن مدنی فکر کنند، بدون شک آینده بسیار بهتری در انتظار جامعه مدنی خواهد بود.
گفت و گوی «روزنامه اعتماد» با ناصر فکوهی،جامعهشناس
لیلا رزاقی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.