یادداشت ۲۶

توضیح:

 طی هفته نهم بیست وششمین، جلسه دادگاه حمید نوری (عباسی)، درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد روزهای دوشنبه دوازدهم (۱۲)مهربرابرچهارم(۴)اکتبروسه شنبه سیزدهم(۱۳)مهر برابر پنجم (۵) اکتبربه جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.

درصبح روزدوشنبه خانم سارا روزدار،خواهرعادل روزدار،زندانی سیاسی اعدام شده درکشتارتابستان۶۷ درزندان گوهردشت با حضور در دادگاه وعصر دوشنبه چهارم اکتبرآقای حسن گلزاری عصرسه شنبه پنجم اکتبرازطریق ویدئوازکانادابه‌عنوان شاهد وشاکی دردادگاه بعنوان پانزدهمین شاکی وشاهد بعد ازخانم ها وآقایان :

۱-ایرج مصداقی۲- نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبربندعلی) -۱۰مسعود اشرف سمنانی۱۱- سولمازعلیزاده ۱۲- احمدابراهیمی ۱۳- فریدون نجفی آریا ۱۴- خانم ساراروزداردراین دادگاه شهادت داده‌اند.

دراین یادداشت اظهارات حسن گلزاری زندانی سیاسی سابق ساکن کانادا که ازطریق ویدئواسکایپ بخش دوم،روزسه شنبه سیزدهم(۱۳)مهربا دادگاه استکهلم را انعکاس می دهم.

فرازهایی ازشهادت حسن گلزاری ازشاکیان و شاهدان دادگاه حمید نوری دردومین جلسه اظهارات اش در دادگاه استکهلم از طریق ویدئو اسکایپ!

*- به گمان من دوجلسه اظهارات حسن گلزاری، خاصه نشست دومش دربرخورد باوکلای مدافع حمید نوری، که دنبال تناقض دردل اظهارات حسن گلزاری می گشتند؛بغایت مستدل،بابرشهای کوتاه،و انتخاب مفاهیم پُرکشش ومحکم به خدمت گرفته می شد  که درعمل،جوهر پرسش های تکراری آنان رابه ضد ادعاهای وکلای مدافع نوری بدل می نمود. این نوع استحکام در کلام، حتی در رابطه با مورد معنی ریاست دادگاه را به دخالت گری وا داشت و کلام وکیل مدافع نوری “دانیل مارکوس” را قطع کرد واونیزمجبوربه عقب نشینی شد.ازاین همه اعتماد بنفس آنجا که به وکلای مدافع حمید نوری با محکمی می گوید: « من مطلقا نیازی به تغییرحرف هام ندارم.من هشت سال زندگی ام رادادم.فکرش راهم نمی کردم که بعدازسی وسه (۳۳) سال، ممکنه کسی بیاد این سئوال هاراازمن بکند،من تاریخ را یکی و دو روز، پائین وبالابکنم.واودنبال تناقض بگردد. من تاریخ نگارکه نیستم.»،بعبارتی وکیل مدافع حمید نوری به شیوه همیشه ی گی اش دنبال تناقض ازحرف های شاکی می گشت! که رئیس دادگاه مداخله کرد و سئوال را تکراری دانست و قطع کرد. وکیل نوری نیزعقب نشینی کرد!

*- درجای دیگری حسن گلزاری به وکیل مدافع نوری “دامیل مارکوس” می گوید:شماالان اشتباه کردید، من هم ممکنه اشتباه بکنم !! من الان باید به شما بگویم؛دروغ می گویی!اشتباه کردید!

باید به این حد اعتماد به نفس حسن گلزاری دررودررویی با وکیل مدافع نوری تبریک وخسته نباشید گفت!

*- نکته ای که درباب وصل شدن حسن گلزار به دادگاه استکهلم از طریق ویدئواسکایپ گفتنی است.حضورنمانیده قضایی دولت کانادابود که برای رعایت پروتکل دولت کانادا برآن بود که حسن گلزاری باید باماسک ظاهرگردد. رئیس دادگاه سوئد،خواستاراین بود که اوماسک نداشته باشد که چهره اش از طریق اسکایپ قابل رویت باشد.نماینده قضایی کانادا نپذیرفت.سرانجام رئیس دادگاه سوئدقاضی ساندررضایت دادوشهادت حسن گلزاری باماسک داشتم پیش رفت !

*- حسن گلزاری :سعی می کنم کوتاه حس خودم رابگویم؛چون نمی خواهم خودم را درآن فضا ببرم. یک حسم این بود،این چه سلاخی انسانی بود که من دارم می بینم وتمام دنیا دربرابرش سکوت کرده ودارد تماشا یش می کند؟ نه خدایی،نه مادروپدری ونه دوستی،هیچکس نیست که آخربه داداین بچه های بیگناه برسد. حس بسیاراستثنایی وخیلی غم انگیزی است.حس کاملا بی پناهی داریم! تنها چیزی که درآن لحظات می تواند به توکمک بکند،عشق عمیق ات باید به انسانیت باشد،همین وهمین وهمین ونمی توانم بیشترازاین توضیح بدهم!

*****

فضای عمومی اظهارات حسن گلزاری ازکاناداوازطریق ویدئواسکایپ،دومین روزسه شنبه!

یک توضیح لازم:

 پیشترهم دریاداشت مربوط به خانم سولمازعلیزاده پنجشنبه ۱مهر۱۴۰۰ برابر با ۲۳سپتامبر۲۱۲۱ ازکانادا آوردم:طبق قانون قضایی کانادا،موقع شهادت باید نماینده ای ازدستگاه قضایی آن کشوردرموقع اظهارات شاکی وشاهد در محل باشد تا کل مطالب ردوبدل شده از فارسی به زبان انگلیسی برای آن نماینده دستگاه قضایی کاناداترجمه شود.ازاینرودادگاه امروزتاآمدن مترجم با کمی تاخیر شروع به کار کرد.

رئیس دادگاه:ضمن سلام به آقای حسن گلزاری اعلام داشت: از روزگذشته دادستان ها چندسئوال باقی مانده ازشما دارند.آنها شروع می کنند.

حسن گلزاری: خواهش می کنم، بفرمایید!

دادستان:سلام دوباره حسن آقا،من درباره روایت قبلی تان روزدوشنبه شما تعریف کردید،می خواهم بازگردم وچند سئوال تکمیلی درراستای همان ازشما بپرسم.

حسن گلزاری:بله بفرمایید!

دادستان:شمااینگونه گفتید؛ بعدازاینکه درکمیته بودید، شمارا به سلول انفرادی می برند.بعد هم اضافه کردید – تاجائیکه به خاطرمی آورید- درسه مورد از شما بازجویی شده است.دفعه قبل پریروز شما گفتید؛دفعه اولی که شما را منتقل کردند، دوازده(۱۲)،سیزده (۱۳) روزبعد ازآنی بود که شما را به سلول انفرادی منتقل کرده بودند.

حسن گلزاری:بله – دقیق نمی دانم – ولی حدودا بله!

دادستان:بعد گفتید؛آخرین باردفعه سوم، اواخرشهریورماه بوده است.

حسن گلزاری:کاملا درست است!

دادستان:حالا شاید شما پریروزبحث اش راکردید ومن متوجه نشدم،ولی خاطرتان می آورید،دفعه دوم کی بوده است؟

حسن گلزاری: دفعه دوم چند روزبعدازدفعه اول بوده است.زمان هایش به هم نزدیک بوده است.

دادستان:خوب،من اینگونه ای فهمیدم که دردفعه دوم هم “لشکری” وهم “عباسی” دربازجویی شرکت داشتند؟

حسن گلزاری: بله کاملا درست است!

دادستان:خوب شما می توانید توضیح دهید که درآنجا چه اتفاقی افتاد ودرآن بازجویی دوم چه شد؟

حسن گلزاری: باردوم مد نظرشما است یا سوم؟

دادستان: بار دوم!

حسن گلزاری: دفعه دوم،مطمئن هستم که هم “لشکری” وهم “عباسی” بودند. یک پاسداری هم سری اول وهم سری دوم باچشم بند،مرابه داخل یک اطاقی بردندو گفت؛ روی صندلی بنشینم. – صندلی که رویش کاغذ برای نوشتن می گذارند- روبه دیواربودم. کاغذی جلویم گذاشتند.اینها همیشه ی یک سری سئوالاتی می کنند که اسمت رابنویس وفامیلت رابنویس،متهم کرج هستی وتهران هستی – اول این سئوالات رامی کردند- من همه اینهارانوشتم.بعد دوباربرگشتند سراین سئوال: تو “منافقین” رامحکوم می کنید ؟گفتم؛بله. ولی پرسش کلیدی شان این بود ؛چه کسانی برعلیه ماحرف میزنند؟من هرجوابی به سئوال اولی می دادند . دوباره می آمدند،سوال بعدی رامی نوشتندواین سئوال آخری شان که کاملایادم است:این بودکه اسم بده که چه کسانی برعلیه ماحرف میزنند،همچنین میزدند. که من اینجا نوشتم که من کسی را نمی شناسم. دقیقا یادم است که اول “لشکری” بالای سرم بود،دستشان همیشه کابل بود،باکابل به سرم زد به اضافه فحش هایی که همیشه ی می داند: کثافت،اشغال،فحش خواهرومادردادند تاکیداینکه،باید بنویسی وبنویسی! یادم است که “لشکری” رفت و”حمیدعباسی” بالای سرم آمدودقیقا همین رفتارها راکردکه جزئیاتش یادم نیست.به سرم میزدودستم راروی صندلی می کوبید.دراین جلسه دوم همه اش صدا است ومن با “حمیدعباسی” و”لشکری” چهارسال بودم ودیگراینها رامی شناسم ! 

دادستان:خوب، حالا شما آنجا نشستید ودارید جواب سوالات اینها جواب می دهید؛ آیاچشم بند به چشم شمااست؟

حسن گلزاری:بله

دادستان:آخه شمامی خواهیدجواب سئوالات را بدهید،چشم بند تان را در می آورید یاجواب راشفاهی می دهید.چه جوری است؟

حسن گلزاری: نه این چشم بندکه مامی زدیم،همیشه می گفتند:که یک ذره به بالابدهید.

دادستان:درمورداول تاجائیکه یادم است،گفتید:که “عباسی” دربازجویی شما حضورنداشتند.

حسن گلزاری: دردفعه اول تا جائیکه یادم می آید،”لشکری” بود.

دادستان:آخرشمامیگوید:درباردوم”عباسی”حضوردارد؛شماازکجااینقدر اطمینان دارید؟

حسن گلزاری:ازصدای آنها!

دادستان:وکیل شماپریروزگفتند:که شمادرشهریور۶۸آزاد می شوید،آیا درست است؟.

حسن گلزاری: بله!

دادستان:حالا قبل ازآزادی،بعد ازاعدام ها ،وضعیت زندان ها چه جوری است؟

حسن گلزاری: من ده ثانیه نکته ای بگویم وبعد به این سئوالتان جواب بدهم؟ من دراظهارات پریروزسریک اسمی یک اشتباهی کردم، در”هیئت مرگ”،آنکسی که به سرم میزد ومی گفت:« بنویس،من جمهوری اسلامی را قبول دارم ومنافقین را رد می کنم،اسم آن طرف “اشراقی” بود نه شوشنتری»،که من یک سال پیش هم نام”اشراقی” رابه دادستان گفته بودم ودوتا سه سال پیش که”سازمان عدالت برای ایران” که مدیران آنها “شادی امین” و”شادی صدر”هستند وبا من مصاحبه ای داشتند ومن به آنها هم گفتم که”اشراقی” بودولی پریروزاشتباه کردم واورا”شوشتری” نام بردم.

دادستان:حالابرگردیم به اواخرسال ۱۳۶۷موقعیت زندان گوهردشت.

حسن گلزاری:چه زمانی راشمامی خواهید. بفرمائید تا به شما بگویم.

دادستان: به زمانی که اعدام ها درزندان گوهردشت انجام شده وشما تا شهریور۱۳۶۸درزندان هستید.خوب حالا اعدام ها تمام شده وشما تا آزادی تان،احساس تان چی بودوچه برداشتی اززندان داشتید.آیا تغییراتی درزندان انجام شده بودکه شما دیده باشید؟

حسن گلزاری: وقایع راتعریف بکنم یاحس های خودم را برایتان تعریف کنم؟

دادستان: من بیشتردنبال وقایعی می گردم که اتفاق افتاده است!

حسن گلزاری: بعد ازدوران انفرادی من را به داخل بند دوبردند.دراین بندبا یکصد وپنجاه(۱۵۰)یابیشتریک صد وهشتاد(۱۸۰) نفرازبچه هائیکه زنده مانده بودند.وضعیت روحی بچه ها،مدام قدم میزدند،مدام فکرمی کردند،اصلا مثل قدیم نبود.ماها صدها نفرازدوستان خودمان را ازدست داده بودیم که مثل عضویک خانواده هفت(۷) سال با آنها زندگی می کردیم.

دادستان: من صحبت شما را قطع می کنم – اگرهم یک جوری بی ادبی حساب میشه- چون من فکرمی کنم که سئوالی راکه ازشما کردم،سئوال چند جنبه ای بود.ببینید شما چه می گویید: توضیح میدهید،من آمدم بند دو،بین یکصد وپنجاه (۱۵۰) تایک صد وهشتاد(۱۸۰) نفرزندانی آنجا دیدم. شما با این جمعی که رقمش را گفتید تا اخرشهریور۶۸ آنجا هستید تا آزاد گردید، یا میدانید برای این رقم زندانی چه اتفاق افتاد؟

حسن گلزاری:بعد ازیک مدت، تقریبا بعدازسه ماه،ما زندانیان کرجی رابه فرعی بردند.شما سئوال تان را بفرمائیدتا من جواب بدهم!

دادستان:خوب؛اینطورخوبه،شما می توانید بگویید؛چندنفربودید که شما رادرفرعی گذاشتند؟

حسن گلزاری:بله حدود سی(۳۰) نفربودیم!

دادستان:حالاشماخبردارید،برای آنها که کرجی نبودند،برای آنها چه اتفاق افتاد؟!

حسن گلزاری:آنهارا تاآنجائیکه من خبردارم تااواخربهمن۱۳۶۷به اوین بردند. این عددهم تقریبی است ودقیق مطمئن نیستم،اگربخواهید من می گویم،قبل از اینکه بچه هارابه اوین ببرند،ماراازفرعی به سالن بسیاربزرگی – که بچه های اوین راهم آنجا دیدم- بردند. حدودابالای صد(۱۰۰)نفرمی شدیم، همین”حمیدعباسی” داشت ازیک نفرمصاحبه می گرفت.اسم آن فرد”کاوه اعتماد زاده” ،پسرب.آذین نویسنده . مترجم معروف وعضو(حزب توده)بود.”حمید عباسی” هم درجلونشسته بود و داشت اورا بازجویی می کرد،به ما هم گفتند:باید بنشینید وگوش کنید.من حتی سئوالاتش هم یادم است- اگرلازم است- بگویم  !

دادستان: نه، همین جا بایستیم .یعنی این چیزی را که دارید، تعریف می کنید، شما می بینید یا اینکه چشم بند روی چشم تان دارید؟

حسن گلزاری: من می بینم،همه مان چشم بندها برداشته بودیم!

دادستان:حالابگویید؛ یک همچنین مصاحبه ای با شما شد؟

حسن گلزاری: نه ، با من نه ، نه!

دادستان: خوب حالامن سئوالات دیگری هم دارم که آنهاراازشما می پرسم.در درجه اول سئوالم این استکه؛ چه شکلی آگاه شدید که تحقیقاتی درحال انجام شدن است؟

حسن گلزاری: کدام تحقیات ؟

دادستان:تحقیقاتی که درباره “حمیدعباسی” است؟

حسن گلزاری:این را”شادی امین” و”شادی صدر”، که ازمدیران” سازمان عدالت برای ایران” هستند،بامن تماس گرفتند وبه من گفتند!

دادستان:خوب ازطریق مطبوعات وفضای مجازی هم فهمیدی که شخصی دستگیرشده است؟

حسن گلزاری: بله!

دادستان: ازطریق چی؟

حسن گلزاری:دقیق خاطرم نیست،ولی یشترسایت هازدند.رادیوفردا زد، بی بی سی زد. حضورذهن ندارم- ولی بیشترسایت های ایرانی زدند!

دادستان:حالا که این خبرراخواندی یا شنیدی،حالایادت می آید که عکسی هم همراه این خبردیده باشی؟

حسن گلزاری:بله و بله

دادستان: درمورد این عکس چی یادت می اید؟

حسن گلزاری:عکس”حمید عباسی”بودتا دیدم شناختم؛منتهی کمی پیرشده بود!

دادستان:یادت می اید چه عکسی بود.می توانی کمی برای ما توصیف بکنی ؟

حسن گلزاری: آره،ته ریش دارد.یک مقدارموهای پیشانی وبالای سرش ریخته،همان چشم هایی که من چهار(۴) سال درزندان شاهدش بودم. چی بگویم؛همین!

دادستان:منظورم اینکه تاعکس را دیدی،شناختی؟

حسن گلزاری: بلافاصله، بلافاصله!

دادستان:یادت می آید،کی فهمیدی که اسم اصلی اش”حمیدعباسی” نیست؟

حسن گلزاری:نه واقعا،دقیق نه،بعدها درهمین سایت هاخواندم.من هیچ نمی دانستم که اسمش”نوری” بود!

دادستان:پس بگذارببینم،درست متوجه شدم ،تازمانیکه تودرموردش می خواندی، توفکرمی کردی که اسمش “حمیدعباسی” است؟

حسن گلزاری:بله ، بله

دادستان:خوب درمدت زمانی که ازشمادراین سالن دادگاه بازجویی شده، “حمید عباسی” را دیدی؟

حسن گلزاری: نه ، ندیدم!

دادستان:خوب صبرکنیدتا دوربین را بچرخانند،روی”حمیدعباسی”،تا شما بتوانید اورا ببینید!

حسن گلزاری:بله،خودشه،احتیاج به تلاش زیادی نیست،خودشون هستند!

دادستان:حالااگربرگردید به زمان گوهردشت،فکربکنید که ازصورتش چی یادت می آد.ازصورت وهیکلش.آن موقع ها چی تنش می کرد.چه نوع لباس تنش بود؟

حسن گلزاری:من تا جایی که یادم میآد،ازاین لباس آخوندی ها که یقه نداره وتا آخردکمه آخرش رامی بندند،ازآنها تن اش می کرد،پیراهنش راهمیشه رو شلوارش می انداخت تا آنجائیکه یادم می آید، اکثرا شلوار پاسداری می پوشید. همین حد یادم می آید!

دادستان: این شلوارپاسداری چی است؟

حسن گلزاری: یک رنگ سبزتیره بود؛آنرا می پوشیدند.

دادستان:”ناصریان” و”لشکری”، چه لباس هایی می پوشیدند؟

حسن گلزاری:یادم هست که”ناصریان”لباس شخصی تن اش میکرد. “لشکری”،شلوارش یادم است که همان شلوازسبزپاسداری تن اش می کرد..پیراهنش،واقعا یادم نیست.

دادستان:وقتی که می گویی؛ لباس شخصی،منظورت چی است؟

حسن گلزاری:یعنی لباس فورم نیست. مثلا پاسدارها”عادل”،”علی “، همه شان لباس فورم می پوشیدند.!

دادستان:فهمیدم.برای اطلاع دادگاه می گویم.صفحه ۵۶ است وسندی که ارائه شده است،یک فیلم است.که دادستان ها دوقسمت این فیلم را نشان دادند.حالامی خواهیم نشان بدهیم وبعد یک تنفس می گیریم وبعد سئوالات مان رااز”حسن گلزاری” می پرسیم.

دادستان: برای اطلاع دادگاه می گویم.این فیلم به فارسی صحبت می کنند ولی تکس انگلیسی دارد.”حسن” قبل این تکه فیلم رابگذاریم وببینیم، خود توهم درفیلمی بازی کردی وهمکاری داشتی واسم این فیلم “بلاد مون” است. درسته؟

حسن گلزاری: درسته!

دادستان:همکاری ات هم این بوده که درموردتجربیات ومشاهداتت در گوهردشت تعریف کردی، درسته!

حسن گلزاری: بله کاملا درسته!

دادستان: یادت می آید درچه تاریخی این مصاحبه راباتوکردند؟

حسن گلزاری:بله!

دادستان:کی بود؟

حسن گلزاری: دوسال ونیم یاسه سال پیش بود. یعنی قبل ازویروس کووید بود؟

دادستان: ممکنه ۲۰۱۸بوده باشد؟

حسن گلزاری: می توانم اینجوری بگویم . حدودا سه سال پیش بود!

دادستان: تهیه کننده این فیلم کی است؟

حسن گلزاری: خانم “شادی امین” است

دادستان: آیا سازمانی است؟

حسن گلزاری:”شادی امین” اسم است وازمدیران”سازمان عدالت برای ایران” است!

دادستان:خوب شماهم نگاه کنید وازاین فیلم،دودقیقه وسیزده ثانیه اش راپخش می کنیم!

رئیس دادگاه:توضیح می دهد؛یک مصاحبه ویدئویی است ومربوط به سال  ۲۰۱۸است! فیلم کوتاه نشان داده شد وحسن هم دید! – حسن دراین فیلم طی گفتگوبا”شادی امین” به معرفی خودووضعیت زندان گوهردشت می پردازد – حسن گلزاری دراین فیلم اعلام می دارد: درزندان تغییرعقیده دادم وچپ وکمونیست شدم-  این تکه ازفیلم بعنوان یک سند دردادگاه پخش می شود.

دادستان:درست قبل ازاینکه ایستوپ رابزنم؛توتوضیح دادی،وضعیت زندان نرمال (عادی) نبودوسه اسم “ناصریان”- “لشکری” و”حمید” هم گفتی! ویاد کردی که اینها ازروسا یا گردانندگان زندان هستند. “حمید” منظورت کی بود؟

حسن گلزاری: “حمید” همان “حمیدعباسی” بود!

دادستان:چی شد که تواینجا،فقط اسم کوچکش رابردی؟

حسن گلزاری::همان جوری که اسم کوچک “لشکری” رانمی دانم.همان جوری که اسم کوچک “ناصریان” را نمی دانم.گفتم:”حمید”.ما آنجا “حمید عباسی” نمی گفتیم. می گفتیم:”حمید”!می گفتیم:”خمینی”.دیگه اسم اولش را نمی گفتیم! ولی اینجا حق شما است،دقیق بپرسید.چشم، من هم به شما می گویم!

دادستان:یعنی منظورم اینکه شما که درگوهردشت بودی،درباره “حمیدعباسی” حرف میزدید،اورافقط “حمید” می گفتید،آیاآن موقع که این مصاحبه  ازتوشد، نمی دانستی که فامیل او”عباسی” است که استفاده نکردی؟

حسن گلزاری:صد درصد می دانستم که او”حمیدعباسی” است.این یک مصاحبه کلی بودومن هم کلی جواب دادم.

دادستان:آخردراین دادگاه،تووقتی اسمش راآوردی،یا کامل گقتی “حمید عباسی”،یا بعضی وقت ها گقتی؛”عباسی”،هیچ وقت “حمید” خالی نگفتی،یعنی فقط نگفتی “حمید”،ولی آنجا اینجوری می گفتی !

حسن گلزاری:بخاطراینکه اینجا جنبه خیلی جدی داشته ودادگاه است، ولی آنجا دادگاه نبودومن باید دقت کنم که دقیق جواب های شما را بدهم!

دادستان:حالا دوباره دنبال سه دقیقه بعدی نمایش فیلم می رویم،بعد دوباره ازتوسئوال می پرسم!- دراین فاصله سه دقیقه وسی ثانیه فیلم مصاحبه “شادی امین” با “حسن گلزاری” دردادگاه بعنوان یک سند، پخش شد- 

دادستان:درادامه خوب “حسن” آقا فیلم رابا هم دیدیم ،دراین بخش نمایش فیلم،شما چند جا اسم”فاتحی” رامی برید.امااسم “حمیدعباسی” اینجا برده نمیشه. خوب حالامی توانید بگویید،روی چه حسابی هیچ اسمی ازایشان “نوری” وقتی شما را به کمیته می برند، برده نمی شود؟

حسن گلزاری:اسم خیلی کسان دیگری را هم من درآنجا نیاوردم. چون “فاتحی”همه کاره کرج بودوهمین”فاتحی”من راداخل اطاق”هیئت مرگ” برد.ولی “حمیدعباسی” اینها آمدند مارا صدا زدند وبردند ومن هم احتمالاجواب ندادم و”حسن”ادامه داد؛ ازطرفی موضوع سئوال این نبود تا “شادی امین” ازمن بپرسد کی ها شما را بردند؟ تا من جواب بدهم که “حمیدعباسی”،”لشکری” واین وآن هم بودند.چون موضوع این دادگاه “حمیدعباسی”است.بالطبع من روی اسم”حمیدعباسی”متمرکزمی شوم. من صد ها مورد دیگرهم دارم که می توانم،خدمت شمابگویم،ولی موضوع شما نیست ومن وقت دادگاه را می گیرم!

رئیس دادگاه:راستش من اینجا باید دخالت کنم.چرا که باید بفهمم که دادستان ها منظورشان چی است.یعنی می خواهید بگویید: که ایشان دراین موقعیت بوده است؟

دادستان: نه، نه منظورم این نیست!

رئیس دادگاه :خوب پس یک سئوال مشخص ازایشان بکن،تا ما هم بفهمیم!

حسن گلزاری: من فکرمی کنم که کردم.چون که ایشان توضیح می دهند که چه شکلی ایشان را به کمیته می برند.

رئیس دادگاه:من ازشما می پرسم؛ شما نام “حمیدعباسی” راوقتی شما را به “کمیته مرگ”بردند،ازشما سئوال وجواب شد، قبلا نبردید.دراین گفتگوتلویزیونی هم نگفتید.ما باید دراین قضایا خیلی مطمئن باشیم،آیا چیزی دراین وسط هست است که ما اشتباه فهمیدیم؟

حسن گلزاری: ازمن دارید سئوال می کنید؟

رئیس دادگاه: بله ازشما سئوال می کنیم!

حسن گلزاری: یک باردیگرسئوال تان را بپرسید!

رئیس دادگاه:ببینید شمانام”حمیدعباسی” را نبردید، وقتی شما را از “کریدورمرگ”به”کمیته مرگ”بردند.آنموقع اسم ایشان را نیاوردید. حتی دراین کلیپ فیلم هم اسمش رانبردید.

حسن گلزاری:دقیقا شما درست می گویید.چون مرا”فاتحی” به “کریدورمرگ”، برد ولی به “هیئت مرگ” این”عباسی” بود که کشاند وبرد.

رئیس دادگاه:می دانم،گفتید وشما حتی بحث این را کردید که چه کسانی دراین اطاق “هیئت مرگ”بودند.

حالاوکیل شما می خواهد صحبت کند.رئیس دادگاه به اوتذکرمی دهد؛ که شما دخالت نکنید. من دارم سئوال می کنیم.شما وقتی نوبت تان شد، سئوال بکنید.

رئیس دادگاه: ببینید شاید ما اشتباه فهمیدیم.من اینجوری فهمیدم که شما الان درجواب سئوال دادستان گفیتد؛که آقای”حمیدعباسی”در”اطاق مرگ”بوده است. درست فهمیدم؟

حسن گلزاری: من چنین چیزی نگفتم!

رئیس دادگاه:خیلی خوب. پس من اشتباه فهمیدم! به اقای “بنت هسلبری” تذکرمی دهدکه شما دخالت نکنید.من قاضی میگویم:که اشتباه فهمیدم وبگذریم.خوب ببینیم که دادستان سئوال بیشتری دارد؟

 دادستان : نه خیلی ممنون!

رئیس دادگاه:آقای “یان یالمانسون” وآقای “بنت هسلبری”، ببینیم ایشان سئوالی دارد.

وکیل مشاور: سلام آقا حسن !من می خواهم دواسم برایتان ذکرکنم.شما اسم پاسداری را آوردیدکه اسمش “عادل”است؟

حسن گلزاری: بله

وکیل مشاور:شما می دانید که این “عادل”بعدا کارش به کجا کشید؟

حسن گلزاری: من بعدازآزادی درآن محلی که زندگی می کردم،همسایه پدرم بود واورابعضی مواقع می دیدم.

وکیل مشاور: ایشان چه شغلی گرفت و چه کاری داشت؟

حسن گلزاری:نمی دانم.آن هنگام که درزندان گوهردشت بود پاسداربود!

وکیل مشاور:بعد یک اسم دیگری به نام “تورج” دارم، می دانید که سرنوشت ایشان به کجا انجامید؟

حسن گلزاری:نه بعد اززندانم،هیچ نمی دانم!

وکیل مشاور:شما یک مطلبی بود که می خواستید که آنرااصلاح کنید.شما گفتید که درارتباط با”هیئت مرگ”اینها، شخص”اشراقی”بود که شما را زده بود واذیتت کرده بود.

حسن گلزاری:کاملادرسته.من قبلا اشتباه کردم واوراپریروز” شوشتری” گفتم وبعداصلاحش کردم وگفتم؛ که ” اشراقی”درست است.

وکیل مشاور:خاطرتان می آید که به پلیس دراین مورد، چه گفته بودید؟

حسن گلزاری:به پلیس”اشراقی” گفته بودم. درست گفته بودم. درمصاحبه با “شادی امین”هم “اشراقی” گفتم،پریروزاشتباه کردم و”شوشتری”گفتم!

وکیل مشاور:ببینید؛الان یک تمایزی ازبازجویی پلیس شما است.قبل ازاینکه وکلای مدافع به این بپردازند،من پیشدستی می کنم وخودم ازشما می پرسم: درصفحه ۱۲۱…

رئیس دادگاه :توضیح می دهد:ایشان تناقضی دربیانش با پلیس نیست بلکه در اظهارات پریروزش است که الان خودش اصلاحش کرد!

وکیل مشاور:چون توی بازپرسی پلیس تان گفتید که شخص “شوشتری” بوده است.

حسن گلزاری: شخص”شوشتری”هم در”هیئت مرگ”بودولی آن کسی که برسرم زد وگفت:باید بنویسی،” اشراقی” بوده است.آن کسی که آمد توی سرم زد وگفت: باید بنویسی “اشراقی”بود ومن پریروز اشتباهی “شوشتری” گفتم ولی “شوشتری”در”اطاق مرگ” بود. !

وکیل مشاور:حالادراصل قضیه من یک سئوال دیگری هم می خواستم ازشما بپرسم؛شماگفتید؛که “حمید نوری” رادردفعات متعدد درگوهردشت دیدید.یعنی شما ایشان را فقط درگوهردشت دیدید؟

حسن گلزاری: بله کاملا درست است!

وکیل مشاور:این را می پرسم که وکلای مدافع درطرح ماجرای اول کاراعلام داشتند؛ که آقای “حمید نوری”، فقط دراستخدام زندان اوین بوده است،وتا آنجائیکه من متوجه می شوم،شما هیچوقت درزندان اوین نبودید!

حسن گلزاری:نه من درزندان اوین نبودم.

وکیل مشاور:پس هیچوقت درزندان اوین نبودید.بعدتعریف کردید که ایشان همیشه، پیراهنش راروی شلوارش می انداخت.

حسن گلزاری: بله . من اینجوری یادم است.

وکیل مشاور:این همان چیزی است که شما به پلیس هم گفتید،آیا خاطرتان است؟

حسن گلزاری: نه واقعا . اگرگفتم،واقعا دیده هایم راگفتم .

وکیل مشاور:نه واقعاآنجانوشته،چون گفتید که”حمیدعباسی”(نوری)،چه جوری بوده است. حالا چند سئوال من درمورد حال و وضعیت روحی شما دارم.

حسن گلزاری : بفرمائید!

وکیل مشاور:شما می توانیدبگوئید دربازه زمانی اعدام ها حال شما چگونه بود؟ یعنی شما می توانید درآن مقطع زمانی، احساسات خودتان را به کلام بکشید؟!

حسن گلزاری :سعی می کنم کوتاه حس خودم رابگویم؛چون نمی خواهم خودم را درآن فضا ببرم. یک حسم این بود،این چه سلاخی انسانی بود که من دارم می بینم وتمام دنیا دربرابرش سکوت کرده ودارد تماشا یش می کند؟ نه خدایی،نه مادروپدری ونه دوستی،هیچکس نیست که آخربه داداین بچه های بیگناه برسد. حس بسیاراستثنایی وخیلی غم انگیزی است.حس کاملا بی پناهی داریم! تنها چیزی که درآن لحظات می تواند به توکمک بکند،عشق عمیق ات باید به انسانیت باشد،همین وهمین وهمین ونمی توانم بیشترازاین توضیح بدهم!

وکیل مشاور:خوب،بعدازاینکه اززندان آزاد شدید،آیاکمکی گرفتیدوکمک هایی دریافت کردید؟ ببینید،بحث من بیشتر،کمک به لحاظ روحی است!

حسن گلزاری : بله ، بله به لحاظ روحی، پیش روانشناس می رفتم.

وکیل مشاور:خوب شما قبل ازاینکه به کانادا بیائید،یک زمانی طولانی درایران بودید؟

حسن گلزاری :بله

وکیل مشاور:درایران هم کمک ازروانشناس واینها می گرفتید؟

حسن گلزاری :بله هم درایران وهم درکاندا دارم ازروانشناس کمک می گیرم.

وکیل مشاور:وقتی کانادا آمدی، به طورمرتب ومنظم پیش روانشناس رفتید؟!

حسن گلزاری :بله هشت تا نه سال من به طور مرتب پیش روانشناس می روم وقرص های خیلی ضد درد – می گویند: نروهای تودرزندان آسیب دیده- من مرتب می خورم!

وکیل مشاور: خوب، من همین جا می ایستم!

رئیس دادگاه : خیلی ممنون .آیا کسی سئوالی دارد؟

وکیل شاکی گیتا: من چند تا سئوال دارم. سلام حسن من اسمم “گیتا هدینگ وایبری”،وکیل مشاوراست یکی ازوکلای شاکی های دیگر هستم

حسن گلزاری : سلام متقابل دارم

وکیل مشاورگیتا:یک سئوال درمورد چیزی که توتعریف کردی،سئوالم اینه،آیا برای توپیش آمد که ببینی”حمید عباسی”، شخص دیگری را کتک میزند؟

حسن گلزاری :بله،بله دوستم”مجید شمس”راجلوی من به مدت هفت تا هشت دقیقه می زدند.

وکیل مشاورگیتا:این را خودت دیدی؟

حسن گلزاری: بله ، بله . من چشم بند داشتم و یک نخ اش راکشیده بودم، اززیر چشم بند می دیدم.

وکیل مشاورگیتا:غیرازاین، دیدی که”حمیدعباسی”بادیگرزندانیان برخورد داشته باشد؟

حسن گلزاری:به چشمم موقع شکنجه ندیدم،ولی با کابل به داخل بند می آمد و بچه ها را می زدند وغذاهای مارا به وسط بند می ریختند. ازاینها زیاد دیدم.

وکیل مشاورگیتا:خوب این کابل را دیدی،آیا می دونی چه کسی ازآن استفاده می کند ومیزند؟

حسن گلزاری:خوب اکثرا دست”لشکری” وهمین”حمیدعباسی” بودوبقیه پاسدارها هم داشتند!

وکیل مشاورگیتا:آیا کابل ها را دردستشان داشتند؟

حسن گلزاری: بله ، بله!

وکیل مشاورگیتا:جدا ازاینکه دردستشان داشتند،آیاواقعا با چشم خودتان دیدید که استفاده بکنند و زندانیان رابزنند ؟

حسن گلزاری: بله بله داخل بند که می آمدند،غذا که می خوردیم یا حتی ورزش دستجمعی می کردیم وما را به اطاق گازمی بردند.همیشه ی حمیدعباسی، دستشان کابل بود.

وکیل مشاورگیتا: اینها کابل ها را به کدام قسمت بدن میزدند؟

حسن گلزاری:سعی می کردند که به صورت نخورد، بقیه بدن هرکجاپیش می آمد،میزدند!

وکیل مشاورگیتا:خیلی خوب من الان چند اسم را می برم وببینم شما اینها راازدوران زندان گوهردشت می شناسید یا نه!برای بقیه می گویم که نگاه کنند.لیست آ(A)،اسم شخصی درردیف آ پنج به نام”حمزه شلالوند بروجردی” است.

 حسن گلزاری: اسمش آشنا ست ولی دقیق نه!

وکیل مشاورگیتا: اکی درردیف آ شش، “محمود میمنت”است.

حسن گلزاری:احتمالامن بااوبودم،اسم اش برایم آشناست! ولی حضوذهن ندارم!

وکیل مشاورگیتا: شماره هفت ” علی حاجی نژاد” است.

حسن گلزاری:من با”علی حاجی” بودم،اگرآن “حاجی” بوده باشد که سال ۶۷اعدام شد.من اوراخوب می شناسم ولی نمی دانم”علی حاجی نژاد” بودیا”علی حاجی “

وکیل مشاورگیتا:شماره نه،”سیدعقیل میرمحمدی برنجستانکی”

حسن گلزاری: نه نمی شناسم!

وکیل مشاورگیتا: حالامیرویم به لیست سی(C)،شماره سه “عادل طالبی”

حسن گلزاری: اسمش آشناست . 

وکیل مشاورگیتا:من دیگر سئوالی ندارم

رئیس دادگاه : “کنت لوئیس” سئوال می کند

کنت لوئیس :سلام حسن.من اسمم “کنت لوئیس”است ووکیل چند تن شاکی، در مورد این پرونده هستم. پریروزدربازجویی ات،تواسم گروهی به نام”عیاران”راآوردی،آنگونه که یادم میاید،توگفتی، که دوازده (۱۲) ،نفرازاین گروه رابیرون کشیدند! 

حسن گلزاری: بله ازبند دو،آنها را بیرون بردند!

کنت لوئیس:ازجهت مقطع زمانی،یادت میآید ازچه مقطع زمانی صحبت می کنیم ؟

حسن گلزاری:تقریبابیست تایکماه بعد ازاعدام های زندان گوهردشت، احتمالا مهرماه۱۳۶۷بود !

کنت لوئیس:می دانی سرنوشت این جمع به کجا کشید؟

حسن گلزاری: دوتا سه نفرشان زنده ماندند وبقیه را اعدام کردند!

کنت لوئیس:ببین ما تاحالادراین دادگاه اسم این گروه “عیاران”را نشنیده بودیم. این چه گروهی است؟

حسن گلزاری:این جمع درمحل”سرخه حصار”، شهرکرج بودند.اینها یک جمعی بودندکه پول جمع آوری می کردند وبین فقرا تقسیم می کردندوبیشترازاین من اطلاعی ازاینها ندارم،چراکه زمان کمی بااینها بودم،ولی می دانم دههاهزارنفرپیرودرایران داشتند.

کنت لوئیس:انگاراینکه نمی دانی،چرااینها دستگیرشده بودندوچرااعدام شدندرا نمی دانی؟

حسن گلزاری:نه،جزئیات رامن نمی دانم!

کنت لوئیس:خیلی خوب،حالامیرویم حول تجربیاتت درباب شهریورماه بود وگفتی که به طرف حسینیه میرفتید!

حسن گلزاری:قبل ازجواب این پرسش،معذرت می خواهم درباب “عیاران”بگویم:من محل دفن آنهارادیدم وبعدازآزادی اززندان رفتم وسنگ قبرهای آنها رادیدم.اگرمی خواهید،جای آنهارابگویم.”بهشت سکینه”قبرستانی دراطراف کرج است.

کنت لوئیس:خوب برگردیم حول اتفاقی که داشتیدتعریف می کردید.همه شما را به طرف حسینه بردند،ولی انگاردرآنجا جا نشدید،همه شمارا به داخل نبردند.اگردرست متوجه شده باشم،تواینجوری گفتی؛ که فکرمی کردی که می خواهند شما رااعدام بکنند.درست فهمیدم ؟!

حسن گلزاری:مارا داخل حسینیه نبردند،بلکه داخل یک سالنی بردند.من حضورذهن ندارم که حسینیه بود،بچه ها بعدابه آن”راهری مرگ” می گفتند!

کنت لوئیس:من الان دارم بعد ازاعدام ها را صحبت می کنم.گفتی یک جایی آن پائین شمارابردند ودوستت صدات کرد وگفت؛اینها اعداممان نمی کنند!

حسن گلزاری: بله متوجه شدم؛ادامه بدهید!

کنت لوئیس:سئوال من اینستکه آیا آن موقع بود که بچه ها درگروههای کوچک وکوچک نشسته بودندوسرودمی خواندند.آنهاچه آوازوسرودی می خواندند؟

حسن گلزادی:سرودهای راجع به خوشبختی انسان ها.من متاسفانه حفظ شعریم خوب نیست.شعرهایی که به انسان هاامیدوعشق می دهدیادرباره انسان ها وشعرهایی ازاین نوع…

 کنت لوئیس:توتعریف کردی که مااصلا آگاهی نداشتیم که این درباره اعدام ها است.

حسن گلزاری:بله،آنوقع دیگه اعدام ها یکی ودوماه بود که شروع شده بود.ما حدس زدیم که ایندفعه دارنداعدام می کنند.

 کنت لوئیس:ببخشید،من سئوال را درست نگفتم.دوباره ازنظرزمانی به عقب برمی گردیم.من الان دارم بعد ازاعدام ها شروع شده بود وشما خبرنداشتید که اعدام می کنند.این فیلمی که دادستان نشان دادند.اگرمن درست فهمیده باشم؛ توچیزی ازنمازجمعه شنیدی بعد آمدند،تلویزیون راجمع کردند.

 حسن گلزاری:بله ، نمازجمعه “موسوی اردبیلی” بود.

کنت لوئیس:خوب می توانی توضیح دهی که”اردبیلی” چی گفت وتودر تلویزیون چه دیدی؟

حسن گلزاری:درتلویزیون دیدم که اینهاازاعضاء”منافقین”هستند ودر زندان ها محاربند.تاجائیکه من یادم است؛ برعلیه اینها صحبت کرد.

کنت لوئیس:شنیدی که آن آقا(اردبیلی)گفته که مجاهدین بایدازبین برده شوند.

حسن گلزاری:آره ، آره شنیدم درنمازجمعه گفت!

کنت لوئیس:خوب آن گونه که من برداشت می کنم آنها مرتب به شما می گفتند؛ که می خواهندهمه شماراازبین می بریم،ولی شما باورنمی کردید. یعنی همه تان رامی کشیم وهمه تان راازبین می بریم.!

حسن گلزاری:اینهاهمیشه ازاین حرف ها میزدند.شما بیائید آن هشت سال سرنوشت جامعه ایرانی راگوش کنید.آنها همیشه ازاین حرف ها می زدند.آیت الله”صانعی”یکباردرنمازجمعه می گفت:این آدم هارادرخیابان دستگیرمی کنید، درخود خیابان تکه، تکه شان کنید.همیشه ماازاین حرف ها می شنیدیم.ولی این کاری که اینهادراین سری کرده بودند،درتاریخ بی نظیراست.اینها به ماپنج سال ،شش سال تاهشت سال،حکم داده،بعدآمدند بی گناه همه رابرداشتنداعدام کردند. بحث سراین است.!

کنت لوئیس:مرسی وحالامن هم به مانندسایروکلای شاکیان،چندتا اسم را می خوانم ،ببینم آیا یرای شما می شناسید یا نه؟

کنت لوئیس:لیست آ(A)،شماره هشت،اسم”سعیدمحمد حسین برهانی”، یا شاید هم “حسین قزوینی”صدایش می کردند.آیا آشناست؟

حسن گلزاری:درکرج اسمی بود به نام”غلام برهانی”،ولی این نام نه،آن ها دو برادربودند!

کنت لوئیس:شماره ده،”محسن سیداحمدی”است

حسن گلزاری:نه

کنت لوئیس: وشماره سیزده،”رضا زند”است

حسن گلزاری:بله من “رضا زند” را من می شناسم!

کنت لوئیس:چه اتفاقی برای این فردافتاد؟

حسن گلزاری:”رضا محمد زند”،”رضا زند”،فکرکنم”محمدرضا” اعدام  شدوزیاد یادم نمی آد!

کنت لوئیس: اکی ولی درگوهردشت بودند؟

حسن گلزاری:من با “محمد زند”درزندان قزل الحصاربودم.اسمش برای من آشناست، درگوهردشت هم بودم!

کنت لوئیس: اکی دیگرسئوالی ندارم.

رئیس دادگاه اعلام می کند:حالاهیئت دادگاه یک سئوال دارد:این نمازجمعه که گفتیددرتلویزیون پخش می شد؛آیاشما با گوش خودت شنیدی وباچشم خودت دیدی؟

حسن گلزاری: من با چشم خودم دیدم وبا گوش خودم شنیدم!

رئیس دادگاه: این “اردبیلی”چه کاره بود؟

حسن گلزاری: اوامام جمعه نمازتهران بود!

رئیس دادگاه:اسمش”اردبیلی” است ؟

حسن گلزاری:بله اسمش”عبدالکریم موسوی اردبیلی”بود.ایشان مسئول سیستم قضایی آنزمان رژیم اسلامی ایران بعبارتی”رئیس دیوان عالی قضایی کشور”بوده است!!

وکیل مدافع نوری:سلام حسن ،من رامی بینید؟من”دانیل مارکوس” ،وکیل مدافع”حمید نوری”هستم!بغل دست من هم همکارم،که اوهم وکیل مدافع حمید نوری هست، ما هم یک سری سئوال ازتوداریم!

حسن گلزاری:خواهش می کنیم،بفرمائید!

وکیل مدافع:سئوالم این است که آیا توهم نشستی،تمام جریان این دادگاه راازاول تاحالا نشستی تماشاکردی وگوش کردی که بقیه چه می گویند؟

حسن گلزاری:نه من خیلی کم دنبال کردم،شاید حدود ده درصد!

وکیل مدافع:ده درصد،اکی!آیا توکتابی یا کتاب های که درباره اتفاقات زندان نوشته شده، خواندی؟

حسن گلزاری:کتاب یا کتاب هایی که دوستم”ایرج مصداقی”نوشته یک کم اش را خواندم،اذیت می شوم!

 وکیل مدافع:اکی،ببینید اول درمقدمه بگویم؛ ممکنه یک سری سئوالات تکراری باشد.لطفا توهم با من صبورباش،سعی هم می کنم که زیادی تکراریش نکنم !! اول باروسای زندان وآن “هیئت” شروع می کنم وبعدهم درباره “عباسی” سئوال می کنم!اگرمن درست متوجه شده باشم، دفعه قبل که ازشما بازجویی شد، گفتی که درجه بندی روسای زندان دردرجه اول،یک”ناصریان” است، بعد”لشکری”،وبعد گفتی که درسال ۱۳۶۴به زندان گوهردشت آمدی.خوب حالا یادت می آید که دراین سال ۱۳۶۴به زندان گوهردشت آمدی، رئیس یا روسای زندان چه کسانی بودند؟

حسن گلزاری:آن زمان”ناصریان”بودویک کسی دیگری هم به اسم”مرتضوی” بود ولی متاسفانه مطمئن نیستم.

وکیل مدافع:پس مطمئن نیستی؟وقتی توآنجا بودی، “لشکری”کی وارد زندان شد؟

حسن گلزاری:آن زمان که من بودم، “لشکری” رازیاد می دیدم .

وکیل مدافع: یعنی وقتی درسال ۱۳۶۴که شما آمدید،اوهم آنجا کارمی کرد؟

حسن گلزاری:آن یک دوره اول زیاد درذهنم نیست،ولی”ناصریان” و”لشکری” آره آن زمان بودند!

وکیل مدافع:یعنی”مرتضوی”درسال ۱۳۶۷برابر۱۹۸۸میلادی،دیگرآنجا نبود؟

حسن گلزاری:”مرتضوی” بعدا درآنجا نبود

وکیل مدافع:خوب ماازبقیه شاکیان وشاهدان که اینجاآمدند،این سئوال را پرسیدیم،ازتوهم می پرسیم:آیاکسی به نام”عرب”رادرآنجامی شناسی،آیا اسمش را شنیده بودی ؟

حسن گلزاری: آره اسم “عرب” را شنیده بودم!

وکیل مدافع:ایا او را دیدی؟

حسن گلزاری: من حضورذهن ندارم، ولی اسمش برایم اشناست!

وکیل مدافع:حالااگریادت می آید، بگوواگریادت نمی آد،بگویادم نمی آید.کجا اسم این شخص را دررابطه با چی شنیدی؟!

حسن گلزاری:دردرون زندان شنیدم، ولی دررابطه اش یادم نمی آید!

وکیل مدافع:راجع به شخص دیگری که به او”حاج حسن” می گویند، چیزی شنیدی؟

حسن گلزاری: نه نشنیدم!

وکیل مدافع:خوب حالااین اشخاص رابه کناری بگذاریم وبرویم سئوالاتی درباره این شخص که ادعا میشود”عباسی”است،بپرسیم.البته الان توگفتی که عکس اش رادرمطبوعات وفضای مجازی دیدید.به خاطرت می آید که این”عباسی”،موهایش چه رنگی بود، پوستش چه رنگی بود.چه چیزی ازاویادت می آید وآن موقع چه شکلی بود؟!

حسن گلزاری:پوست”عباسی”روشن بود.مثلا”ناصریان” تیره بود.چهره اش روشن بود.لاغراندام ویک مقدارکشیده بود. موی سرش یادم نمی آید. همین

وکیل مدافع: توپیش پلیس، به فارسی یادت می آید این”عباسی” که ادعا میشه را توصیف کنی؟

حسن گلزاری:ما معمولابه رنگ های روشن درفرهنگ خودمان می گوییم،این آدم بُوراست.

 وکیل مدافع:خوب فهمیدم.این عباسی راشماگفتید بُوربوده است. پیشتر صحبت این راکردی که تورا سال ۱۳۶۴به گوهردشت آوردند. شاید تودوشنبه گفتی ولی من حضورذهن ندارم، چه تاریخی را شما را به گوهردشت آوردند؟ 

حسن گلزاری:اوایل ۱۳۶۴بودکه مارااززندان قزل الحصاربه گوهردشت آوردند وتاریخ دقیق روزش یادم نیست!

وکیل مدافع:پس اوایل۶۴بود.توگفتی که صدها باراین”عباسی” را درون بندهائیکه بودی، دیدی.حتی دراولین بندی که تورابرده بودند،گفتی که “عباسی” رادیدی؟حالاسئوالم، ممکنه کمی سخت باشد،ولی بگواگرمی دانی یا که نمی دانی، اوایل ۶۴که تورا به گوهردشت آوردند،یادت می آید،کی ودر چه تاریخی تو”عباسی”را دیدی،اولش،وسطش،آخرش، یادت می آید درچه تاریخی؟!

حسن گلزاری:بعد ازاینکه ازانفردای درآمدم”عباسی”را زیاد می دیدم. مثلا ازسال ها ۶۵به بعد،اورا زیاد وزیاد می دیدم.

وکیل مدافع:ازقرارسوء تفاهم شده،چون من این طوری نوشتم که تویکماه سلول انفرادی بودی.یعنی بلافاصله تورا می آوردند به آن زندان،درسلول افرادی می برند ویک ماه هم در سلول انفردای بودی!

حسن گلزاری:بگذاریدتوضیح بدهم،بگذارید توضیح بدهم.ازقزل الحصار که من رابه زندان گوهردشت آوردند درسلول انفرادی بودم.بعد ازآن یگماه،من رابه مدت چهار(۴) ماه به بند هشت(۸) بردندوبعد از چهار (۴) ماه،من را دوباره شش(۶) ماه به انفرادی بردندوبعد ازتمام شدن این شش(۶)ماه،من را به بند نه(۹) آوردند،دیگرمن بعد ازسال ۶۵ “عباسی” رازیاد می دیدم!!

وکیل مدافع:حالا شاید بعدا برگردم واین سئوال ها را بپرسم.چون من قبلا اینجوری متوجه نشده بودم.حالاتویک توضیحی دادی.این رابه کناری می نهیم ومیرویم روی بخش دیگر…توصحبت یک اتفاقی راکردی که شما رابه جایی انداختندوشما بُوی یک گازی راحس کردید،این جریان مال بعدازاعدام ها بوده است.بعدتوازدیگران شنیدی که این یک جورتنبیه ومجازات است که آدم رابه درون اطاق گازمی اندازند.اسم این جا را، اطاق گازنام گذاشته بودند ومن این آنطورکه فهمیدم قبل ازاین اعدام های ادعا شده است.حالاسئوال من این است، آیا خودت را به درون این اطاق گازی که ادعا میشه،انداخته اند؟!!

حسن گلزاری: درسه تاچهاردقیقه، توضیح بدهم !

وکیل مدافع:نه فقط سئوال راجواب بده!شما دراطاق گاز، قبل ازاعدام ها بودید؟

حسن گلزاری:دقیقا،سئوال شمارامی خواهم جواب بدهم.بله من دقیقا دراطاق گازبودم،ولی ما دوتااطاق گازداریم.دوموضوع کاملا متفاوت است.

وکیل مدافع:اول ازهمه متوجه زمان باش، که قبل ازاعدام ها است ولی تورا به کدام اطاق بردند؟!

حسن گلزاری:جواب سوال شما این است،بله من دراطاق گازبودم!

وکیل مدافع:این اطاق گازی که تودرونش قرارگرفته بودی، کجا بود؟

حسن گلزاری:اجازه است من توضیح بدهم .داخل یک اطاقی بود.

وکیل مدافع: داخل یک اطاقی؟. خوب آن اطاق کجا بود؟

حسن گلزاری:فکرمی کنم که کنارآشپزخانه بوده است.این برای بچه های کرج اتفاق افتاد.آن اطاق گازی که قبل ازاعدام ها می گویند،با این اطاق گازی که من می گویم،باهم فرق می کنند.این قبل ازاعدام ها بود؛اطاق گازی که دوردربش حوله می کشیدندومارابعد ازورزش درون آن می کردند!

وکیل مدافع:دقیقا سئوال من هم همین بود،که اطاق کجا بودوالان توجواب دادی وگفتی که کنارآشپزخانه بود.

حسن گلزاری:من اطاق مربوط به بعدازاعدام هابوده که بُوی گازرا استشمام کردیم.ولی آن اطاق گازی که قبل ازاعدام ها می گفتیم،بوی گاز نبود؛اصطلاحا آنرااطاق گازمی گفتیم!.

وکیل مدافع: اکی، متوجه شدم . آن اطاق کجابود؟

حسن گلزاری:قبل ازاعدام ها.ما که ورزش جمعی درحیات می کردیم،- موقعیت جغرافیایی اش یادم نمی آد،برمی داشتند،مارا درون سالن بزرگی می انداختند، پنجره واینها نداشت ویک درب بیشترنداشت که دورش را حوله می کشیدند!

وکیل مدافع:خیلی خوب، تومی گفتی ما را به درون اطاقی می بردند ونمی دانی که کجا بود؟حالابگو:مساحت این اطاق چقدربود؟ چند نفردراطاق بودند؟و چه مدت زمانی آنجا می ماندید؟

حسن گلزاری:اطاق خیلی بزرگی بود.ما صد واندی نفرکه ورزش می کردیم.ما رامی زدندومارابرمی داشتند وبه آن اطاق می بردند.ما بزور درآن اطاق می بودیم وروی هم می افتادیم وما راروی هم،پرت مان می کردند.حدود نیم ساعت مارادرآنجا نگه می داشتندوچون اکسیژن نبود،به سرعت ازحال می رفتیم، ما رابعدازنیم ساعت بیرون می کردند.

وکیل مدافع:مرسی،حالابه مرحله اعدام هارسیدیم ومی خواهم چند سئوال بپرسم. روزدوشنبه اینگونه گفتی؛بعدازاینکه با مادروپدرت صحبت کردی،ودرمورد ضوابط وشرایط زندان برایشان تعریف صحبت کردی، وآنگونه که فهمیدم تورا به کرج بردند وتوراکتک زدندوبعدازپنج تاشش روزتورا به گوهردشت برمی گردانند.تورا به انفرادی بند یک می برند!

حسن گلزاری:نه من را ازبه بند یک نمی برند بلکه به بندنه(۹) می برند!

وکیل مدافع:بند نه(۹) ؟

حسن گلزاری:بله بند نه(۹)

وکیل مدافع: خوب تورا به بندنه(۹) بردند،بعدا توراکجا بردند؟

حسن گلزاری:بعدا من را به بند یک بردند!

وکیل مدافع:پس بعداآن موقع برگشتی به بند یک؟بعد تورا روبروی بندجهاد بردند؟

حسن گلزاری:کاملا درست است؟

وکیل مدافع:خوب چهل(۴۰) تا(۵۰)شمارابه بند یک بردند وکتک زدند واین اتفاق ده(۱۰) روزقبل ازاعدام ها بودند؟!

حسن گلزاری:حدودا!

وکیل مدافع:حالاببین دربازجویی پلیس ات گفتی؛درست قبل ازاعدام ها، من رابه بند روبروی جهاد بردند!

حسن گلزاری:بله شش(۶) وهفت(۷) روزبعد،اعدام ها شروع شده است

وکیل مدافع: یعنی تومطمئن هستی که به پلیس اینگونه ای گفتی؛که قبل ازاعدام ها، شما را به بند روبروی جهاد بردند؟

حسن گلزاری:بله مطمئن هستم!

وکیل مدافع:ولی من اینجوری این را برداشت نکردم!

حسن گلزاری:برداشت چیه؟، سند وصحبت من آنجا هست دیگه، تحلیل نیست که ،آنجا سندش هست!!

وکیل مدافع:صبرکن،آماده کنم ونشان بدهم!با اجازه هیئت دادگاه صفحه ۱۲۰درپروتکل اف(F)دورامی خواهم بخوانم،برای اینکه متوجه بشویم .توگفتی که “عباسی” است که به بند روبروی جهادمی آیدوتعدادی افراد راباخودش صدا می کندومی برد!

حسن گلزاری:کاملا درست است!

وکیل مدافع:خوب من همین رامی گویم توقبلا این رانگفتی.اجازه بدهیدکه ببینم رئیس دادگاه اجازه می دهد!

حسن گلزاری:چراقبلاهم گفتم والان هم می گویم!

وکیل مدافع:منتظریم که رئیس دادگاه اجازه بدهد.ازپائین بند سه(۳) وهمچنین اولین جمله صفحه ۱۲۱…

رئیس دادگاه: بله حرف هایتان تنافض دارد واجازه می دهیم که بخواند!

وکیل مدافع:خودتواینگونه ای گفتی ونوشتند:سال ۱۳۷۸جنگ ایران وعراق تمام شد واین تاریخ ده(۱۰)مرداد بود.

حسن گلزاری:من ده(۱۰) مرداد نگفتم،بلکه دو(۲) مرداد تمام شد!

وکیل مدافع:بگذارید همه رابخوانم،بعدبپرسم!بعدمترجم آنجامی گوید؛که مرداداسم ماه است.بازجومی گوید.ممم …بعدتومی گویی؛”حمید عباسی”، همراه پنج تاشش نفرپاسدارانقلابی به بند آمدند.آنموقع بند ما، بندیک بود.این تناقض دارد،الان دردادگاه توبرگشتی وگفتی؛بند روبروی جهاد، ولی دربازجویی پلیس ات گفتی؛بندیک!چرا به پلیس نگفتی؛ بند روبروی جهاد، بجایش گفتی بند یک ؟!

حسن گلزاری:بندروبروی جهادرا یک سری بچه ها هم بند یک می گفتند وهم بندجهاد،به همین سادگی!!

وکیل مدافع:اکی .خوب چراتواین را نمی گویی؛ بند روبروی جهاد وبند یک گفتی. چرانگفتی که دوتاشون اسم اش رااینجوری می گویند؟!؟

حسن گلزاری:نمی دانم،آن لحظه به ذهنم نرسید ولی آن لحظه جزء سئوالاتشان ازمن نبود.شما الان دقیق دارید ازمن سئوال می کنید.من هم جواب تان را میدهم؛هم بند یک می گفتیم وهم بند جهاد!!

وکیل مدافع:پس بنابراین هم به آن می گفتند: بند یک ویا بند روبروی جهاد؟

حسن گلزاری:بله ، بله!

وکیل مدافع:صفحه ۱۱۷بازادامه توضیحاتت است که چه جوری ازاین بند به آن بند می بردند. پس توضیحات توبازهمین است که تودرگفتن بند ها دقیق نبودی!

حسن گلزاری:درکدام قسمتش من دقیق نبودم؟

وکیل مدافع:صبرکنیم ازرئیس دادگاه اجازه بگیریم. صفحه ۱۱۷، بند هشت، ازسطرششم شروع می شود،تم اش نیزهمان موضوع است.فعلا گوش کنید:اینجوری نوشتند؛من راچندین بارازاین بند به بند دیگری بردند،مثلاچهارماه دربند یک بودم.بعدازشش ماه،من را به سلول انفردای بردند،ولی اینها اسم بندها راعوض می کردند.مثلا بند هشت(۸)،بعدها بیست وچهار(۲۴)،شد.اسم این بندها رامرتب عوض می کردند.ببین به نظرمن خیلی جای علامت سئوال داردکه آدم را ازساختمان اصلی که روبروی بند جهاد است ولی آدم یادش نیاد که توضیح بده .بعد بگوید: که بند یک بود.دلیل اصلی که من این سئوال را می پرسم؛اینکه ما ازافراد دیگری که دراین دادگاه بازجویی کرده شده، شنیدیم که گفتند؛که خودشان شخصا بند یک بودند،ازبند یک آنها را بردند به روبروی جهاد، وتوضیح دادند که بند یک را بالکل خالی کردند.این درتمام ماتریالی که ماداشتیم، نوشته شده وازجمله “ایرج مصداقی”هم درکتابش اینها را نوشته است .پروتکل الحاقی شماره دو،صفحه۹۶،تمام بندرا خالی وتخلیه کردند.برای همین من ازهمان اول ازتوپرسیدم؛ نشستی وتمام روزها راگوش کردی؟گفتی: که یک کم گوش کردم!

حسن آقا واقعااینجوری نیست که توداری سعی می کنی، نظرات خودت را عوض بکنی ؟ 

حسن گلزاری: مطلقا

وکیل مدافع:منظورم اینکه تومی گویی دربند یک بودی،درحالیکه بند یک کاملا تخلیه شده بوده است .

حسن گلزاری: من مطلقا نیازی به تغییرحرف هام ندارم.من هشت سال زندگی ام رادادم.فکرش راهم نمی کردم که بعدازسی وسه (۳۳) سال، ممکنه کسی بیاد این سئوال هاراازمن بکند،من تاریخ را یکی و دو روز، پائین وبالابکنم.واودنبال تناقض بگردد. من تاریخ نگارکه نیستم.

در واقع وکیل مدافع حمید نوری به شیوه همیشه ی گی اش دنبال تناقض ازحرف های شاکی می گشت!دربرابرپاسخ محکم “حسن” گفت:خوب ول کنیم اینها راحالابرویم به قسمت بعدی ومیرسیم به ده مرداد.ما راجع به جزئیات صحبت می کنیم ومن این جزئیات رامطرح خواهم کرد.من باید یک سری چیزها را درباره این تاریخ دهم (۱۰) مرداد متوجه گردم وبفهمم!

این تاریخ دهم (۱۰)مرداد است که تورا پیش”هیئت مرگ”می برند.من یادداشت کردم وتوگفتی دقیقا درباره خود روزمطمئن نیستی.بالاوپائین دارد.حالایک روزبعد است یایک روزقبل!وقتی پلیس ازتوبازجویی کرد،آنجاهم درباره این تاریخ، نامطمئن بودی؟

حسن گلزاری:یادم نمی آید،چه جوری به آنها جواب دادم.من می خواستم، هم آنجا وهم اینجا،حقیقت رابگویم.من راجع به خون های ریخته شده،نه را جع به تفریحاتم حرف زدم!                                                     وکیل مدافع:جوابت رادادی وگفتی که دقیق نمی دانی.اجازه بده الان باید آن قسمتی که تناقض داردبااجازه رئیس دادگاه بخوانم. صفحه ۱۲۲، بند سه ازبالا، بازپرس شماره یک،پنج خط بعدازآن راباید بخوانم… :

رئیس دادگاه : لطفا بگویید چه چیزی اش تناقض دارد؟

وکیل مدافع: به رئیس دادگاه جواب می ده،درباره ده(۱۰) مرداد،رئیس دادگاه گفت:آنجا ده مرداد گفته واینجاهم ده مرداد گفت.وکیل مدافع گفت:اکی پس فرقی نمیکنه! ورئیس اجازه ندادند که آن سئوال مطرح بشود!

وکیل مدافع:به هرحال اینگونه خواندید که اسامی را خواندند که آنها راازقسمت جهاد بردند.

حسن گلزاری:روبروی بند جهاد!

وکیل مدافع:کاملا درست، روبروی بند جهاد است!

حسن گلزاری:شما الان اشتباه کردید دیگر،من هم ممکنه اشتباه بکنم !! من الان به شما بگویم؛دروغ می گویی!اشتباه کردید!

وکیل مدافع:تواسم شخصی را به “مهران صمد زاده” را آوردید

حسن گلزاری:بله،من هفت(۷) سال با اوبودم .

وکیل مدافع:بهرحال می خواهم گوش کنی،سئوال دوقسمت است.قسمت اول،من قسمتی ازکتاب”ایرج مصداقی”راخواندم.حالاسئوال مطرح نشده است.درکتاب “تمشک های نا آرام”که “ایرج”نوشته،آمده است که “مهران”رانهم (۹) مرداد بردند!هرکدام تان یک جوری جداگانه توصیف می کنید،آیا جوابی دارید.لااقل درک من این است که اینها با هم فرق می کند؟

حسن گلزاری:من چیزی را که دیدم دارم می گویم.

وکیل مدافع:حالاشمارا پیش این”هیئت”می برند وآنجا یک بحثی سر “فاتحی” می شود.تا آنجا که من می فهمم “فاتحی”دادیارکرج بوده است!

حسن گلزاری: کاملا درست است!

وکیل مدافع:ببینید.این هم همینه.من سعی می کنم که این را دریابم . چون “ایرج” هم این را درکتابش نوشته است ودرپروتکل الحاقی شماره دوآمده وایشان اورا ” فاتح” نام نمی برد بلکه “فاتحی”می گوید وجزء امنیت شهرکرج بوده است. !

حسن گلزاری:من هم”فاتحی”گفتم نه”فاتح”یادکردم.من سال های سال توسط “فاتحی” شکنجه شدم. مگرمی شود که فراموشش کنم !!

وکیل مدافع:بعد که آن مصاحبه رانگاه کردی گفتید: پنج وشش تا ملا بوده بعدمی گویید:هفت وهشت تابوده …بعد اسم این ملاها راشما بردید. حالا سئوالم این استکه،شما اینهاراازکجا می شناختید؟ به زعم من اینگونه می آید،شماکه واردمی شوید،ایشان رامی شناسید.ازکجا اینها را می شناسید؟!

حسن گلزاری:کاملامی شناسم.بگذاربه شمابگویم ازکجا می شناسم: شخص “ابراهیم رئیسی” که الان رئیس جمهورمملکت است،دادستان کرج بود.حکم دوازده(۱۲) سال زندان من را “رئیسی” داد.بارها، بارها به داخل بند می آمد ومن اورامی شناسم. من اوراازسال ۱۳۵۹می شناسم.من درآن سال یکماه دستگیرشده بودم و”ابراهیم رئیسی”راازهمان زمان می شناسم!الان ممکنه شما بگویید، چرا آن یکماه رانگفته بودی،خیلی چیزهای دیگراست که شمانپرسیدی ومن هم نگفتم! بعدسال شصت(۶۰)که تازه من دستگیرشده بودم ودرقزل الحصار”ابراهیم رئیسی”،”نیری”بوده با”پورمحمدی”،اینها سه تایی به بندما آمدند. لطفا بنویسید – (ابراهیم رئیسی- نیری- پورمحمدی) بعد نگویید که من حرفم راعوض کردم.می آمدند به داخل بند ما که سی (۳۰)نفرما راانداخته بودند، توی یک جای دو متری!که همین”نیری” وقتی ازجلوی سلول های ما رد می شد.می گفت:همه تون عین میمون ها ی داخل قفس می مانید!بعدهمین آقای”مقتدایی”بود.من “اشراقی” راندیده بودم. “مقتدایی” بود با”شوشتری”و”ابراهیم رئیسی”،”فاتحی” نه”فاتح”، دوباره ما را انداخته بودنددرون سلولی دومتردرسه مترکه یک سال باید اینجوری می نشستیم ونمی گذاشتند که تکان بخوریم.یک دقیقه صبح باید دستشویی برویم ویک دقیقه ظهرویک دقیقه شب.اینها آنجا می آمدند وبه ما سرمی زدند!اینها دربند های کرج درزندان قزل الحصاربود.

وکیل مدافع:خوب حالاشما برای من تعریف کردید که اینها راچه جوری دیدی،چه جوری درارتباط افتادیدوازچه حساب می شناسید یا نمی شناسید!

حسن گلزاری:خوب کجای صحبت قبلی من ایراد دارد؟

وکیل مدافع:من جلوترمی روم وفقط یک سئوال نهایی ازشما دارم. چون می خواهم بفهمم،متوجه اید!اگربخواهم صادقانه خدمت تان بگویم؛ من را راستش یک جوری گیج ام کرد.بگذارببینم،می توانم به نحوی آنرا سرهم اش بکنم!

حسن گلزاری:بفرمایید!

وکیل مدافع:دردادگاه روزدوشنبه شما گفتید:این”شوشتری”است که در توی دادگاه بلند می شودومی آید وکاغذ دستتان می دهد ومی گوید که بنویسید: “مجاهدین”را محکوم می کنید.

حسن گلزاری:نه، من آنجا اشتباه کردم وبعدش گفتم.

وکیل مدافع:نه شما گفتید ولی من مطمئن نیستم که قضیه را خوب فهمیدم .به همین خاطرمی پرسم.حالا بعدا توضیح دادید که “اشراقی”بود.

حسن گلزاری:” شوشتری” درآن “هئیت مرگ”بود ولی اشراقی آمد من را زد.

وکیل مدافع:آره شمااین رااصلاح کردید واین خیلی روشن است .بعد وکیل مشاورشما یک سئوالی برای شما طرح کردو پرسید: آیا در خاطرتان هست که به پلیس مطلب دیگری درهمین مورد، به نحوه دیگری گفته بودید؟آن موقع شما به پلیس بحث “شوشتری”را کرده بودید!

حسن گلزاری: نه. لطفا یک لحظه اجازه بدهید.من هم به پلیس وهم به “شادی امین”اینها که آن نوارراازمن پُرکردند،گفتم:”اشراقی”من را زده ولی روز دوشنبه من اشتباهی گفتم : که “شوشتری” من را زده ، همین!

وکیل مدافع:نه ، من اینجوری درک می کنم که به پلیس هم شمانگفیتد که “اشراقی”شما را زده بلکه گفتید که “شوشتری”شما را زده است!

حسن گلزاری:نه ، گفتم “اشراقی”!

وکیل مدافع:من میخواهم با اجازه دادگاه این را بخوانم،چون یک تمایزی آن توهست تاببینم جوردرمی آیدیانه!وکیل تان اشاره کرده، صفحه۱۲۱، بندهفتم ازپائین است.بااجازه رئیس دادگاه می خواهم بخوانم:

رئیس دادگاه :چون ما می بینیم که با آنچه به وکیل گفته تمایزدارد.به همین خاطربه ایشان اجازه می دهیم که آن رابخواند!

وکیل مدافع:بعدگفتید:دادستان تهران که اسمش”شوشتری”است.بلند شد وبه طرف من آمد،به من یک کاغذی داد.بعدبه من گفت: بنویس آن چیزی را که گفتی. بنویس:”منافقین”، بعد گفت: که بنویس محکوم می کنید”منافقین”راو بعد همزمان بنویس که قبول می کنیدجمهوری اسلامی را.بعد من گفتم:من نمی نویسم.بعد اوشروع کرد قلم را دردستم فشار دادن. بعد گفت که باید بنویسی!بعد سی یا چهل ثانیه من را لگد زد.بعد اینجا شما خیلی سریع، روشن و واضح گفتید: که این “شوشتری” است که می آید شما را میزند. به این حساب به پلیس هم همین را گفتید!

حسن گلزاری:من اگربه پلیس هم همین را گفتم:اشتباه کردم والان دارم اصلاح می کنم. ولی “اشراقی” بود ومن قشنگ یادم است.”اشراقی” چون لباس شخصی تن اش بود ومن حسابی یادم است.ولی شما لطفا نوارصوتی من درپلیس را گوش کنید. ممکن است درنوشتن اشتباه شده است .

وکیل مدافع: اکی . من همین جا می ایستم!مرسی!!

حسن گلزاری:آن نوارصوتی رالطفا یک باردیگرگوش کنید، شاید در نوشتن اشتباه شده است!

رئیس دادگاه : خیلی ممنون.ببینم ازطرفین قضیه کسی سئوالی دارد؟ آقای بنک هسلبری ازشما سئوال دارد؟

وکلای مدافع سئوالات بیشنتری دارند ؟ نه ندارند . خوب کلام را می دهیم به دست بنک هسلبری

وکیل مشاور:من یک سئوال دارم درمورد همان تمی که الان تمام کردیم.

حسن گلزاری: بفرمائید!

وکیل مشاور:درمورداینکه به پلیس چی ها گفتید!دادستان تهران آن موقع کی بود؟

حسن گلزاری: چه زمانی؟

وکیل مشاور:شما اینجوری گفتید که “شوشتری”نبود که شما را زد در ارتباط با کمیته و این جورچیزی ها

حسن گلزاری:بله درسته!

وکیل مشاور: شما می گوئید که “اشرافی “بود که منو زد!

حسن گلزاری: بله ، دقیقا !

وکیل مشاور:می خواهم بدانم داستان تهران کی بود، چون ظاهرا نوشسته شده که “شوشتری”بوده است !

حسن گلزاری :من واقعا این را نمی دانم! اگرهم قبلا چیزی گفتم .حدسم ایست.چون این دواسم،اولش “ش” دارد، من همیشه این دو را اشتباه می گیرم . ولی من فکرمی کنم که “اشراقی”دادستان بود! 

وکیل مشاور: دادستان بود دیگه ؟

حسن گلزاری : حدس می زنم و مطمئن نیستم!

بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم برآنم:

دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته درخاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی برتخت قوه‌ی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم

بیست وششمین جلسه دادگاه حمید نوری با جملاتی رئیس دادگاه : خوب آقای حسن گلزاری شهادت وبازجویی ازشما تمام می شود و ما این لینک رامی بندیم . دادگاه از شما تشکر چعمیقی از شما دارد. بخاطر اینکه این دو روز را وقتتان را در اختیار ما  گذاشتید و شهادت تانرا به اینجا دادید و برای شما روز خوبی در تورنتوی کانادا آرزو داریم .

حسن گلزاری : من هم عمیقا ازهمه شما ها تشکرمی کنم، بخاطراین پروسه این دادگاه شما،جدا ازاینکه نتیجه دادگاه چه باشد که امیدوارم که”عدالت”باشد که این پروسه بسیارعادلانه بوده است وعمیقا ازهمه تان متشکرم .

رئیس دادگاه : ما هم به خاطر گفته های شما ، تشکر می کنیم و دیگر پرسشی نیست ونقطه پایان کاررامی گذاریم .

بیست وهفتمین جلسه دادگاه درصبح روزپنجشنبه با اقای  مجید جمشیدیت زندانی سیاسی سابق،امروزساکن کانادا است،دردادگاه استکهلم حاضرمی گردد وروزپنجشنبه هفتم اکتبرباحضوردردادگاه،اظهارات خودرا بیان می دارد. 

تا یادداشتی دیگر …

 

 

     امیرجواهری لنگرودی

amir_772@hotmail.com    

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم :

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)