از اول: دل نگرانی ام درست از آب درآمد. طبق قوانین اتحادیه، قهوه چیان حق ندارند افسرده شوند. من هم آدمی نیستم که بگذارم جوازم باطل شود. پس پیرمرد سرحالی ام ولی این قبراقی با آنچه که شعف نامیده می شود -هیچی که نباشد- از تهران تا مسجدسلیمان فاصله دارد. حدسم درباره خودم درست بود. من مرد میدان شعف نیستم ولی تا وقتی که هنوز نفسم ممد حیات است، دست هایم به علامت hand up بالا نخواهد رفت.
تا زمانی که تنها شعفی شادی محسوب می شود که به تحکیم منافع ما کمک کند، حتی نوشتن درباره شعف نیز امری طبقاتی بدل می شود. از عهد بوق تاکنون همواره صدور قرار منع تعقیب موجب شادی متهم و فغان مالباخته شده است.
ولی با همه این حرف ها آدم بهتر است -مثلا- یک پیرمرد قبراق باشد تا مر غ کرچی که از تخم رفته است. حتی اگر این قبراقی با آنچه که شادی نامیده می شود از بازار سید اسمال تا بروکلین فاصله داشته باشد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.