«چرا دختر من باید الان در زندان باشد؟ چرا دختر من را دو روز بعد از انتخابات بازداشت کردند؟ دیگر تاب دیدن مادر ندا را ندارم، مادر سهراب را هم، خودم به اندازه کافی به هم ریخته هستم. ما به هیچ محکمه ای امید نداریم که بتوانیم نزد آن شکایت بریم و شکایتمان را تنها نزد خدا خواهیم برد.»
مادر شیوا نظرآهاری، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
«من مادرانه درد دلم را به مردم می گویم. پسرم شانزده سال در همین کشور درس خوانده و
مادر مجید توکلی، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹«مگر فرزند من چه کرده که باید ده سال حکم زندان به او داده شود؟ به هر کس می گوییم مات و مبهوت می ماند چنین حکمی به کسی که کاری نکرده بدهند. عماد نسبت به مملکتش حسن نیت داشته و از سر دلسوزی راهنمایی میکرد و می نوشت. فرزند من فقط اهل قلم بود و قلمش است که همه را سوزانده است وگرنه او هیچ خطایی نکرده است.»
مادر عماد بهاور، ۸ آذر ۱۳۸۹
«چرا نمی گذارند این جوانان درسشان را بخوانند و به جامعه خدمت کنند؟ علی اکبر تنها پسر من است و تحمل این شرایط خیلی برایمان سخت است. پدر علی اکبر یکی از انقلابیونی است که سی و پنج سال برای این انقلاب زحمت کشیده و حتی خانواده را وقف این انقلاب و نظام کرده است. بهخدا اینها هزینه است که ما داریم پرداخت می کنیم.»
مادر علیاکبر محمدزاده، ۲۹ شهریور ۱۳۹۰
«با خود میگویم، آنچه بر سر دیگران آمد، آیا بر سر فرزندم هم خواهد آمد؟»
مادر مهدی و فائزه هاشمی رفسنجانی، ۱۹ مهر ۱۳۹۱
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.