این روزها برای روزنامه نگاری کشور روزهایی بحرانی است، از ماجرای اعلام برائت آقای اصلاح طلب از روزنامه منسوب به وی به بهانه یک سرمقاله (که سرمقاله نویسش هنوز در زندان و تحت فشار است)؛ تا لغو ناگهانی مجوز روزنامهای اصلاح طلب در آستانه انتشار و در نهایت رسوایی کهریزکی کردن تامین اجتماعی و فساد مالی که گریبان روزنامههای اصلاح طلب را هم گرفت. گرچه هریک از موارد ذکر شده ویا ذکر نشده کافی است که واکنش نشان بدهی و نگران آینده روزنامه نگاری شوی اما همه اینها گره کوری دارند که در حوصله این نوشتار نیست و دیگران به آنها پرداختهاند و خواهند پرداخت.
برای من جنجال در صف روزنامه نگاران بیشتر قابل توجه بود؛ که در فضای مجازی بین روزنامه نگاران عمدتن اصلاح طلب صورت گرفت که پرداختن به جزییات آن هم از حوصله نوشتار خارج است، جنجالی که مرا درگیر نوشتن کرد. نه از این حیث که خودم را روزنامه نگار بدانم و قصد اعاده حیثیت از شرافت شغلی خودم را داشته باشم، نه! دقیقن چون خودم را روزنامه نگار نمیدانم و دیگران هم نمیدانند؛ تصمیم به نگارش این متن گرفتم. ولی نه از دریچه حقیقت و شجاعت و بیپروایی در نقد دوستان یا دشمنان بلکه از دریچه واقعیات زندگی و شغلی و شاید غیر آرمانی اما به نظر من انسانیتر و اخلاقیتر.
شغلها و عنوانها و القابی هستند که درتمام دنیا به نوعی تقدیس شدهاند و بعضی شغلها هم در همه جای دنیا خار و خفیف شدهاند ونماد و سرچشمهٔ بدیها ، مثلن اگر در جمعی باشید و تصادفن شغلتان پزشکی، شاعری، نقاشی یا روزنامه نگاری باشد چشمها بیشتر حول دهان شما میگردد و شما برای حرفتان نیاز به شاهد و سند و مدرک ندارید، ناسلامتی پزشک یا روزنامه نگار یا شاعر هستید و حتمن شریف! اما اگر پلیس، سیاستمدار یا دلال خودرو باشید زبان و کلمات شما حتمن با وسواس بیشتری مورد ارزیابی قرار میگیرد، به خاطر شغل شما حتمن باید به شما با شک نگریست. از میان گزینههای متعدد، انتخاب دو گانهای به اسم «روشنفکرمتعهد-سیاستمدار فاسد» برای این منظور روشنتر است. این حرف جغرافیا نمیشناسد جهان آنها و جهان ما ندارد، همه جا سیاستمدار با عینک شک و بدبینی دیده میشود و روشنفکر متعهد هر چند فاسد، قابل تقدیر و ساحت مقدس اندیشهاش شایسته احترام! حالا حدس بزنید که در شرایط استبداد در جهان ما این دو گانه میتواند چقدر تقویت شود. دیگر سیاست در همه اشکال و انواعش فاسد و بدقواره میشود. هر کنش سیاسی در جهت سیاست و شکل دهی به سیاست به راحتی میتواند به خیانت تعبیر شود و از آن طرف هر نقد بیرحمانهای به قدرت و ارکان و مناسباتش (حتی یاوه گویی) موجب منزلت اجتماعی و محبوبیت برای مبارز-روشنفکر خیالی بحث ما شود. انصاف و عقل و تجربه اگر به کار گرفته شود بیاعتباری منزلتِ شغلی و حرفهای بر اساس شرافت ثابت میشود و معیاری معتبرتر همچون فایده یا سودمندی به کار آید. برای مثال عینی شاید بد نباشد یک کارخانه دار و پیمان کار آلمان نازی به نام شیندلر را مقایسه کرد با عملکرد روشنفکر-فیلسوفی به نام هایدگر. در مورد شیندلرداوری سخت نیست او جان ۱۱۰۰ یهودی را از کورههای آدم سوزی نجات داد اما روشنفکر پر آوازه با حمایت از نازیسم اگرحداکثر شریک جنایت نباشد حداقل همدل بابزرگترین جنایتکار قرن بوده است.
روزنامه نگاری سیاسی شاید بیتشرین شباهت را به همان روشنفکرمتعهد ما که ذکرش رفت را داشته باشد، روزنامه نگاری که حامی دولت باشد روزنامه نگار موفقی نخواهد شد و درنهایت به فعال سیاسی تبدیل میشود که بیشتر دیده شده، روزنامه نگار موفق باید شمشیر آختهای برای سیاستمداران داشته باشد تا شاید اسب وحشی قدرت را مهار کند، این شمشیر معمولن آغشته به سمِّ آرمانگرایی است. وای به روزی که امکان شمشیر کشیدن به روی قدرت افسار گسیخته پرهزینه باشد و تیغ مسموم آرمانگرایی نسیب دوستان و همکارانی شود که روزگار از این راه میگذرانند. این خود بیانصافی است این خود بیعدالتی است. آن هم زمانی که دفاع از دولت در مقابل اقتدارگرایان از سوی روزنامه نگاران دنبال میشود.
حالا اگر در کشوری که رتبه آزادی مطبوعات بر اساس گزارش «سازمان گزارشگران بدون مرز» در سال ۲۰۱۳ از میان ۱۷۹ کشور ۱۷۴ مین باشد صحبت از تیغِ نقد هم نمیتوان کرد چه برسد به سردادن شعار آرمانگرایی و رادیکال بودن و ژستها روشنکفری آن چنانی در نقد قدرت و وابسته نبودن به هر گونه قدرتی!
اما برای نویسنده این سطور که ارادتی به آرمانگرایی در حوزه عمومی ندارد فروکاستن روزنامه نگاری به یک شغل عادی همچون تعمیر کار اتوموبیل یا مهندس شیمی در یک شرکت نه تنها سخت نیست، بلکه مطلوب به فایده است. در واقع انتخاب شغل بر اساس میزان فداکاری و شجاعت ما نیست بلکه ویژگیهای فردی و شخصیتی است حالا یک نفر مهندس کشتیرانی میشود یکی روزنامه نگار. حرفهای رفتار کردن وضابطهمند بودن نجات بخش هر حرفهای است.
فرض کنید شما یک پزشک هستید و باید در بیمارستانی کار کنید که ویژه نظامیان و سرکوبگران است، آیا به خاطر وابستگی بیمارستان از انجام وظیفه شغلی و انسانی خود سرباز میزنید؟ حالا حساب رسانه جداست که استقلالش در ایران به شدت مورد بحث است و درواقع رسانه مستقل وجود ندارد. همانطور که انتخابات آزاد وجود ندارد و سیاست رانتی و استبدادی است، همانطور که دانشگاه آکادمی نیست و آزادی آکادمیک معنا ندارد و همه دانشگاهها به لحاظ مالی و ایدولوژیک به قدرت فاسد وابسته است. آیا باید قید روزنامه نگاری را در ایران زد؟ به خاطر حفظ استقلال ایدئولوژیک قید نظام آموزشی ایران را زد؟ مدامی که در ایران زندگی میکنید جواب «آری» دادن به این پرسشها سخت به نظر میرسد
این مقدمه برای افسون زدایی از ساحت روزنامه نگاری بود که گویا این روزها یدک کشیدن نام روزنامه نگار هویت و افتخار و نان و….. است. روزنامه نگاری، حرفه است نه مدال افتخار یا شجاعت. گرچه روزنامه نگارانی هستند که شایسته مدال افتخارند. اما ترجمه روزنامه نگاری به واژه استقلال همان مسومیت آرمانگرایی است که گریبان همه صنف را میگیرد آن هم درزمانی که رسانه آزاد با آن ارزیابی بین المللی از وضعیت مطبوعات ایران ناممکن به نظر میرسد. نباید نقد حرفهایگری در روزنامه نگاری جایش را به نقدهای ارزشی بدهد که گریبان ناقد و نقد شونده را با هم میگیرد و تنها اعتبار روزنامه نگاران را خدشه دار میکند و آینده شغلی ایشان را به خطر میاندازد، من ترجیح میدهم پول نفت خرج دانشگاه و روزنامههای نیمه مستقل شود تا باتوم و بسیجی. در بدترین حالت رسانهای را که دوست نداری نمیخوانی یا نمیخری و در بهترین حالت رسانه میتواند نقش خود را در اطلاع رسانی و فرهنگ سازی ایفا کند. اما حداقل خرج نیروی سرکوب نمیشود که اجباری است.
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
(سعدی)
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.