توضیح:
متنی را که ملاحظه میکنید گزارش سیاسی به کنگره ۱۳حزب کمونیست ایران است. این سند از سه بخش تشکیل شده است. نگاهی به روندهای اصلی جهان امروز، وضعیت سیاسی کنونی و دورنمای آینده ایران و یک ضمیمه تحت عنوان: ارزیابی از موقعیت عینی حزب کمونیست ایران.
بخش اول و دوم این گزارش با اکثریت قریب به اتفاق آراء در کنگره ۱۳ حزب کمونیست ایران به تصویب رسید. بخش ضمیمه که عمدتا دیدگاه تهیه کنندگان گزارش را نمایندگی میکرد، به رای گذاشته نشد.
لازم به یادآوری است که هنگام تهیه این گزارش و سپس تصویب آن در کنگره هنوز جنگ دولت اسرائیل و حزب الله لبنان که منجر به کشته شدن رهبر حزب الله شد و نیز حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل روی نداده بود، از اینرو طبیعی است که این حوادث و بازتابهای آن در این گزارش منعکس نشدهاند. متعاقبا کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در اسناد دیگری به این رویداها پرداخته است و سیاست حزب در این مورد اعلام شده است.
گزارش سیاسی به کنگره ۱۳ حزب کمونیست ایران
الف: نگاهی به روندهای اصلی جهان امروز
۱_ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری، جهان پا به مرحله نوینی گذاشت. دولت آمریکا که خود را پیروز کشمکشهای دوران جنگ سرد میدانست، سرمست از این پیروزی آغاز «نظم نوین جهانی» را اعلام کرد. نظریه پردازان سرمایهداری این تحول را «پایان تاریخ» نام نهادند. اما دیری نپائید که این حباب ترکید. حاصل آن یک نظام جهانی بحران زا بود که بحرانهای آن یکی بعد از دیگری ظاهر شدند.
در متن بحران اقتصادی ساختاری، اپیدمی مرگبار کوید ۱۹، اولویت سود بر جان انسان را در این نظام به خشنترین شکل بروز داد. بحران زیست محیطی شدید تر و حادتر شد. جنگهای ویرانگر رویدادند.
ارزشهای لیبرالی جای خود را به نئولیبرالیسم بویژه در عرصه اقتصادی دادند و حاصل آن تعمیق شدید شکاف طبقاتی، تقویت فرهنگ زن ستیز، نژادپرستی فزاینده، ظهور جریانات راست فاشیستی، و رشد گروههای بنیادگرای اسلامی شد. قطب بندیهای جدید جای جهان دو قطبی دوران جنگ سرد را گرفتند و زرادخانەهای سلاحهای کشتار جمعی، جهان را با مخاطرات فزاینده ای روبرو ساختند.
2_ یکی از بارزترین تبعات حاکمیت نظام سرمایەداری در شکل تکامل یافتە کنونیاش، تنوع اشکال استثمار است کە به تناسب آن دامنە مبارزه علیە آن نیز توسعە یافتە است. اگر سنتا نظام سرمایەداری بە استثمار کارگران و سایر مزدبگیران در مراکز تولید، بخصوص در صنایع پیشرفتە، شناختە شدە بود کە طبق نظم و قواعد خاصی، از نوع بخشهای تولیدِ تفکیک یافتە، کارفرماهایِ شناختە شدە، قرارادهای معین و زمان و مکان کار تعیین شدە تجلی مییافت،
اکنون بخش وسیعی از نیروی کار در ساختارهای ناهمگون، بی ثبات و ناپایدار شغلی مورد استثمار قرار می گیرند. ساختارهایی کە موجبات تنوع استثمار را فراتر از اشکال سنتی آن فراهم آوردە است کە بە طبع آن جمعیت وسیعتری از جامعە بشری را بە فقر و بردگی کشاندە است. دهە هاست کە چنین شرایطی بە ظهور یک قشر عظیم از نیروی کار در همە بخشهای جهان و در سطوح مختلف شغلی انجامیدە است کە موقعیت آنها حتی از موقعیت شغلی کارگران و مزدبگیران سنتی شکنندەتر است.
این قشر اجتماعی از طبقه کارگر، کە از آنها بە عنوان “بمب اجتماعی” و بزرگترین خطر برای نظم موجود اسم میبرند، میان خوداشتغالی، اشتغال کوتاە مدت بدون قرارداد و قراردادهای موقت سرگردانند و خارج از بازار کار رسمی بدون دورنما و امید، با احساسی خشم آلود آغشتە با بیگانگی عمیق با محیط کار و زندگی خود روزگار را سپری میکنند. مجموعە افراد منتسب بە این قشر اجتماعی از فقدان هویت رنج میبرند و احساس ناامنی در مورد آینده، نبود مزایایی مانند بیمه درمانی، تعطیلات، آموزش و حقوق بازنشستگی مداوما بە این رنج می افزاید.
در چنین شرایطی افراد ناچار میشوند بە شغلهای کوتاه مدت بدون هیچ مزایای ایمنی، بیمە و قدرت چانەزنی تن بدهند و با تمام شدن یکی به سراغ بعدی بروند. در عین حال این بخش از طبقه کارگر بە دلیل غیابش در بازار کار رسمی و بە دلیل نبود ارتباطی پیوستە میان اعضای آن، بە شدت پراکندە، بدون سازمان و ساختار معین مبارزە و فاقد آگاهی از موقعیت خود است. در مقایسه با کارگران دارای اشتغال سنتی، اعضای این بخش از طبقە کارگر، هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند و اعتراض آنها اساسا نە برای حفظ دستاوردهای کنونیشان و نە برای افزودن بە آن و یا حرص و جوش برای از دست رفتههایشان، بلکە عمدتا برای آنچە هیچ وقت نداشتەاند، اما آنرا سزاوار خود میدانند، میباشد.
از این رو رفتار و طغیان آنها بسیار نامنسجم است و ترکیبی است از حس ناعدالتی، توقعات بالا و در عین حال ناامیدی و یاس. این وضعیت بە بروز رفتارهای غیر قابل پیشبینی، بدون برنامە، بی هدف و اغلب واکنشی منجر شدە است. بە همین دلیل اعضای این قشر اجتماعی بارزترین نیروی شکل دهندە بە اعتراضات اجتماعی هستند کە با تسخیر فضاهای شهری و حمله به نهادهای دولتی و مالی در سطح وسیع تودەای نە تنها شیوهی تنظیم نئولیبرالی اقتصاد را در چند دههی گذشته به چالش کشیدەاند، بلکە عملا مبانی سیاسی و ایدئولوژیک نظام سرمایەداری را نیز زیر سوال بردەاند.
جنبشهای همچون ٩٩ درصدیها، جنبش جلیقه زردها در فرانسه، اعتراضات ضد نژادپرستی بویژه در آمریکا و اعتراضات مشهور بە «بهار عربی» نمونەهایی از خیزش های اجتماعی هستند کە عمدتا از سوی این بخش از طبقه کارگر بە جریان در آمدەاند.
به همه اینها رشد و تکامل هوش مصنوعی، روباتیک و فناوریهای جدید را نیز میبایست اضافه کرد که در عین اینکه کل بشریت را یک گام بزرگ به جلو میبرد، اما تا زمانی که این فناوریها در دست اقلیتی سرمایهدار قرار دارد، یک تهدیدی جدی برای طبقه کارگر در آینده نه چندان دور خواهد بود. تهدیدی که علاوه بر تهدیدات دیگر، موقعیت شغلی میلیونها انسان را نیز به خطر میاندازد.
3_ جهان غرق ثروت و نعمت است و ملزومات رهایی انسان از قید نیازهای مادی از هر لحاظ فراهم آمده است. اما فقر و نابرابری و آسیبهای دردناک اجتماعی ناشی از آن همچنان بیداد میکند. تولیدکنندگان همه امکانات مادی جهان با محصول کار خود بیگانه اند. این بی عدالتی در جهان رو به پیشرفت نمی تواند سرنوشت محتوم انسان ها باشد. اگرچه سوسیالیسم، به عنوان بدیل نظام سرمایهداری، هنوز به گفتمان طبقه کارگر و ستمدیدگان تبدیل نشده است و لذا نمیتوان از نقطه عطف گذر نهائی از سرمایهداری سخن گفت، اما روند تکامل این نظام و ماهیت اعتراض به آن خود زمینهساز رسیدن به چنین نقطه عطفی است.
تجربیات تاریخی و دیالکتیک تغییر تاکنونی نظامهای اجتماعی بە ما میگوید: مناسبات تولیدی هم دیگر را نفی میکنند و از دل هم دیگر زاده میشوند. این دگرگونی پروسه پیچیدەای است کە گام بە گام بە مقطع بلوغ میرسد. کارگران در چنین پروسهای قدرت سیاسی را کسب میکنند و نهایتا تغییر مناسبات اجتماعی از مناسبات تولیدی موجود به یک نظام برتر اجتماعی، سوسیالیسم، را متحقق خواهند کرد.
4_ جنگ در اوکراین
حمله روسبه با اوکراین بر خلاف پیشبینیهای اولیه اکنون به جنگی فرسایشی و درازمدت تبدیل شده است. تاثیرات سیاسی و اقتصادی آن بسیار فراتر از جغرافیای جنگ رفته و عملا به نوعی به رویاروئی دو بلوک سرمایهداری جهانی تبدیل شده است. طی صد سال گذشته اغلب جنگهای ویرانگر محلی بوده باشند یا جهانی، علاوه بر اینکه هرکدام مهر ویژگی و دلایل خاص خود را داشتهاند، اما اساسا ریشه در رقابتها و تناقضات پایهای جهان سرمایهداری دارند و تقریبا همگی آنها مهر کشمکش بر سر تقسیم و تجدید تقسیم جهان به مناطق نفوذ ابرقدرتها را برخود دارند.
جنگ اوکراین نیز در پایهترین تحلیل در همین چهارچوب قرار میگیرد. این جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که غول نظامی و اقتصادی روسیه از زیر بار خفت ناشی از فروپاشی امپراطوری اتحاد شوروی سربلند کرده بود. ناسیونالیسم عظمتطلب روس که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ١٩٩١ تحقیر و منکوب شده بود، اکنون خود را در حدی میدید که میتواند سدی در برابر زیادەرویهای پیمان ناتو به سوی شرق اروپا ایجاد نماید. این «غول جدید» با پیروزی در جبهه سوریه و با مشاهده عقبنشینیهای آمریکا از افغانستان، اعتماد به نفس پیدا کرده بود و فرصت را برای وارد کردن ضربه نظامی به رقیب مناسب یافته بود. دولت اوکراین با پشتیبانی کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا تلاش میکرد که به عضویت ناتو و اتحادیه اروپا درآید.
رویدادهای سال ۲۰۱۴، مشهور به «میدان»، سقوط دولت نزدیک به روسیه در اوکراین و کشمکش روسیه و آمریکا برای به قدرت رساندن یک حکومت خودی، باعث شعله ور شدن جنگ داخلی و اشغال منطقه دونباس اکراین توسط روسیه شد. این درگیریها به توافقنامه مینسک منجر گردید، اما تناقضات و تضادها همچنان ادامه پیدا کردند. هیئت حاکمه روسیه، نیازمند وارد آوردن یک ضربه نظامی قاطع به دولتهای غربی در اوکراین بود تا پیشروی ناتو به سوی مرزهای روسیه را متوقف کند و از این طریق توازن قوای بین المللی مساعدتری را بە نفع خود تثبیت نماید.
آمریکا به نوعی نه تنها از بلندپروازیهای روسیه، بلکه از قراردادهای نفتی و گازی روسیه با اروپا و بخصوص خطلوله «پایرپلان» روسیه به آلمان ناراضی بود و این پروسه را خلاف منافع بلند مدت خود در جهان میدید. در نتیجه از وارد کردن روسیه به جنگی نیابتی، تضعیف روسیه و تقویت بلوک ناتو، منافع هژمونیک و بلند مدت خود را دنبال میکرد. بی جهت نبود که در ماههای نخست این جنگ، این خط لوله منفجر شد و آلمان و کشورهای اروپایی مجبور به خرید نفت و گاز از آمریکا شدند.
اما روند رویدادها منطبق بر آنچه که پوتین و هیئت حاکمه روسیه پیش بینی کرده بودند، پیش نرفتە است. طولانی شدن جنگ در عین اینکه تغییری در انگیزهها و مصالح پشت این جنگ ایجاد نکرده است، نشان میدهد که دولت روسیه و شخص پوتین در تعیین زمان حمله اشتباه محاسباتی داشتهاند و مقاومت در اوکراین با کمک تسلیحاتی غرب به درازا کشیدە است.
۵_ خاورمیانه
خاورمیانه بزرگ امروز به کانون کشمکشها و تضاد منافع قدرتهای بزرگ جهانی و محلی برای کسب سلطه و سهم بری از منابع زیرزمینی و تقسیم کار منطقهای و جهانی تبدیل شده است. فشارهای سیاسی، رقابتهای اقتصادی، جنگهای داخلی و نیابتی ابزار تامین این منافع هستند. دولتهای دیکتاتوری منطقه نظیر ایران، ترکیه، مصر، عربستان و اسرائیل دخالت در امور منطقه را عمق امنیتی و استراتژی بقای خود در داخل کشورهایشان میدانند.
قدرتهای بزرگ اروپای غربی، روسیه، چین و آمریکا هم در این منطقه بر سر تامین منافع خود وارد رقابت در عرصههای مختلف سیاسی اقتصادی و حتی نظامی شدهاند. در کنار اینها و در سطح دیگر در خاورمیانه با مسائلی چون بنیادگرائی اسلامی در اشکال مختلف داعش، طالبان، حزب الله، حشد شعبی با اعمال بربر منشانه، روبرو هستیم. علاوه بر این به دو فاکتور مهم دیگر که بخشی از کشمکشهای این منطقه هستند، باید اشاره کرد. اول مسئله فلسطین و دوم مسئله کرد.
۶- نسلکشی در غزه
روز هفتم اکتبر ۲۰۲۴ سازمان ارتجاعی اسلامی حماس در یک حمله جنایتکارانه به شهروندان اسرائیلی، بهانه نسلکشی آشکار فلسطینیها را به دولت مذهبی و نژاد پرست اسرائیل داد. این نسلکشی همچنان ادامه دارد که تا کنون بیش از ۴۱ هزار قربانی که بخش اعظم آنرا کودکان تشکیل میدهند، گرفته است. آنچه روشن است، تاریخ اشغال، آوارگی و کشتار مردم فلسطین به هفتم اکتبر بر نمیگردد. دهه هاست سرزمین مردم فلسطین از سوی اسرائیل تصرف و اشغال شده است و این مردم به اشکال مختلف مورد ستم قرار گرفتهاند.
جنبش رهایی مردم فلسطین فراز و فرودهای مختلفی را طی کرده است. این جنبش در اساس جنبشی سکولار، چپ و پیشرو بود. در تقابل با آن و با حمایت کشورهای مختلف منطقه و در راس آنها اسرائیل، سازمان ارتجاعی حماس و گروههای مشابه را ایجاد و تقویت کردند. مردم فلسطین از یک سو توسط دولت اشغالگر، شوونیست و تا دندان مسلح اسرائیل با پشتیبانی دولت آمریکا به خاک و خون کشیده میشوند و از سوی دیگر توسط نیروهای مرتجع و فاسدی نمایندگی میشوند، که خود بخشی از تراژدی حاکم بر این مردم هستند.
اما اینکه حماس این دوره از درگیریها را با ارتکاب جنایت آغاز کرد و اینکه تشکیلات خودگردان فلسطین در ساحل غربی رود اردن یک دولت فاسد است، یا اینکه جمهوری اسلامی مدافع جریانات ارتجاعی در منطقه است و اینکه همه اینها به نام دفاع از مردم فلسطین صورت میگیرد، ذرهای از حقانیت مقاومت و مبارزه مردم فلسطین برای بازگشت به سرزمینهائی که به زور از آن رانده شدهاند و از ضرورت بهرمندی این مردم از حق تعیین سرنوشت خود نمیکاهد.
در این شرایط دشوار مردم فلسطینی ساکن غزه بیش از همیشه به حمایت و همبستگی مردم آزادیخواه و انسان دوست در سراسر جهان نیاز دارند. این همبستگی میتواند به نیروی مادی موثری برای متوقف کردن جنایات ارتش اسرائیل در غزه و ساحل غربی تبدیل شود.
۷_ مسئله کرد
مقاومت مردم کردستان در مقابل حکومت های مذهبی_شونیست ایران، ترکیه، عراق و سوریه همچنان ادامه دارد. تقسیم مناطق کردنشین در بین این چهار کشور از مقاومت و مبارزه برای آزادی، برابری و رفع ستم ملی نکاسته است. توطئهها و دسیسههای این چهار دولت علیرغم تضاد منافع منطقهای آنها، همچنان ادامه دارد. اگر حکومت اسلامی ایران به اشکال مختلف از جمله سرکوب، کشتار، تقویت بنیادگرایی مذهبی و تقویت محاقظه کاران اصلاحطلب سعی کرده است که مبارزه انقلابی جنبش کردستان را تضعیف کند،
اما نتیجه معکوس این تلاشهای مذبوحانه حکومت اسلامی را میتوان در خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی، مشاهده کرد. نمونه تازه چنین اراده مقاومتی را در دومین سالروز خیزش انقلابی ژینا در بیست و پنج شهریور دوباره تجربه کردیم. حکومت اسلامی با فشار، تهدید و زندانی کردن فعالین سیاسی و مدنی، با به کار گرفتن چهرههای مذهبی وابسته و اصلاحطلبان حکومتی و فشار آوردن بر احزاب سیاسی کرد و از جمله کومهله در اقلیم کردستان، میخواست که از اقدامات جمعی در سالروز این خیزش پیشرو اجتماعی جلوگیری کند.
اما مردم کردستان در جواب به فراخوان کومهله و احزاب سیاسی دیگر و تشکلهای مدنی یک اعتصاب عمومی گسترده را در جواب به سرکوبهای حاکمیت به نمایش گذاشتند. این جنبش به یاری چنین آگاهی جمعی، اراده مقاومت و سازمانیافتگی نه تنها خواست رفع ستم ملی را به ملل دیگر ساکن در جغرافیای ایران تعمیم داده است، همبستگی مبارزه ملتهای تحت ستم را تقویت کرده است، بلکه در مبارزه برای برابری طبقاتی و جنسیتی و حفاظت از محیط زیست نیز رو به رشد و تکامل بوده است.
حملات جنایتکارانه ارتش ترکیه به مناطق آزاد شده روژاوای کردستان، که در هماهنگی توطئهگرانه با دولتهای سوریه و ایران صورت میگیرد، همچنان ادامه دارد و مدام قربانی میگیرد. دولت ترکیه عفرین و بخش هایی از روژاوا را به اشغال خود درآورده است و مشغولِ تغییر دموگرافی آن است. اهدافی را که ارتش جنایتکار ترکیه انتخاب کرده است نشان میدهد که هدف دولت ترکیه همزمان با کشتار مردم بی دفاع، نابود کردن منابع و زیرساختهای اقتصادی، از بین بردن نهادهای مدنی، وادار کردن مردم به ترک منطقه و نهایتا به شکست کشاندن حاکمیت خودمدیریتی روژآوا است.
در شرایطی که دولت ترکیه مستقیما آزادی وحق این مردم در اداره امور زندگی خویش را مورد حمله قرار داده است، در شرایطی که دولت آمریکا برای تامین منافع خود همراهی با دولت ترکیه را بر حمایت از مردم روژآوا ترجیح میدهد، در شرایطی که همه دولتهای منطقه و از آن جمله جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد نیز با توطئه گریهایشان عملا همگام با دولت ترکیه عمل میکنند، در چنین شرایطی تنها حامیان واقعی جنبش روژآوا، مردم مبارز در منطقه و آزادیخواهان جهان هستند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.