بچه که بودم این اصطلاح « ول کن بابا اسدالله» را زیاد شنیده بودم واز آن چنین می فهمیدم که نباید زیاد سخت گرفت ؛( چیزی که امروز اصطلاحا در کشورهای انگلیسی زبان به Take it easy رایج است ) ولی نمی دانستم مقصود از اسدالله کیست ؟ ناگفته نماند آن زمان هنوز اسدالله عسکر اولادی و اسدالله بادامچیان کاره ای نبودند که به یمن نزدیکی به خمینی به آلاف و اولوفی برسند و خون مردم را درشیشه کنند و میلیاردر شوند. گرچه حالا هم این اصطلاح دقیقا در مورد این بازماندگان کاشانی و خمینی صدق می کند که یکصدا بگوییم ول کن بابا اسدالله ! ولی کی گوشش بدهکار است!؟

در لغتنامه های فارسی هم که می گشتی نشانی از این اصطلاح پیدا نمی کردی. سال ها گذشت تا امسال گذرم به دیار آلمان افتاد و فرصت مغتنمی دست داد تا از کتابخانه نفیس مرد نازنینی دیدن کنم. در میان انواع کتاب ها و مجلات چند شماره نشریه توفیق بود که چندماه پیش از کودتا ی ۲۸ مرداد منتشر شده بود. با دیدن کاریکاتورهای توفیق بر من آشکارشد که منظور از اسدالله همان آیت الله ابوالقاسم کاشانی است بعبارت دیگر این اصطلاح نه تنها ریشه تاریخی و سیاسی مهمی داشته بلکه حامل پندی هم بوده است .پیش از این هم به ضرب المثل ها و اصطلاحاتی بر می خوریم که حکایت از یک اتفاق تاریخی دارد و یا حامل نصیحت و پندی است. برای نمونه : باش تا قائم مقام[ فراهانی ] از باغ در آید ؛ اشاره به کشته شدن این وزیر دانا دارد که بازنخواهد آمد ؛ یا خر ما از کرگی دم نداشت که حکایت از حکم های ابلهانه دادگاه بلخ ملایان دارد.
اما این اصطلاح ول بکن بابا اسدالله بخشی از خواست مردم را آشکار می کند که در آن بزنگاه تاریخی مهم به آیت الله می گویند که دست از لجاجت بردارو کارشکنی نکن تا نهضت ملی ادامه یابد. اما افسوس آیت الله و یارانش باهمدستی دشمنان داخلی و خارجی و با لجبازی و خیانت خود ما را در چاه ویلی انداختند که هنوز هم در آن اسیریم.
دستگاه استبداد شاهی هم می خواست که این اصطلاح فراموش شود و بعد هم که شاه حکومت را تحویل آخوندها داد؛ کسی از حکومت خمینی انتظار نداشت که نازک تر از گل به کاشانی بگوید که خود خمینی شاگرد بهبهانی و کاشانی محسوب می شد اما با مزه اینجاست یکی از مجلات جمهوری اسلامی که چندی پیش اختصاص به ۳۰ تیر داشت از سید کاشی خاطره ای داشت که خود مترنم به همین ترانه ول کن بابا اسدالله بود!
البته بدیهی است که این اصطلاح دیگر باب نیست و دوره ی آن هم تمام شده است ولی دستکم باید این در دل تاریخ بماند که علت آمدنش چه بود و برای چه باب شد.
این اصطلاح بصورت کامل تر چنین بوده است :
ول کن بابا اسدالله- از دست آیت‌الله -نه شیخ می‌خواهیم نه ملا، بس کن بابا عبدالله !
و بصورت تصنیف هم رواج داشته است ولی نمی دانم متن کامل این تصنیف کجاست و خواننده وسراینده آن چه کسانی بوده اند؛ این تصنیف را مردم کوچه و بازار می خواندند و پس از کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت شاه ظفرنمون هرکس آن را می خواند دستگیرش می کردند .
حالا چه کسی از متن کامل این تصنیف با خبر است؟ سراینده ی این تصنیف کیست ؟ نمی دانم.
velkon2۲۰۱۳.۱۲.۱۲ استکهلم

توفیق شماره ۳۰ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۳۲
در این کاریکاتور توفیق اشاره به زیر پا گذاشتن قانون اساسی توسط شاه دارد که اگر او رعایت قانون نکند دیگران از بیخ و بن قانون اساسی را زیرپا خواهند گذاشت .
در تصویر کشیده شده از خطاکاران دکتر بقایی ، آیت الله کاشانی، میراشرافی ، بازنشستگان (ارتش ) و شمس قنات آبادی دیده می شوند .
همان کسانی که درکودتای ۲۸ مرداد فعالانه شرکت کردند. توفیق برای توجه دادن محمدرضا شاه از سخنان حکیمانه سعدی یاری گرفته است :
اگر زباغ « رعیت » ملک خورد «سیبی»- برآورند «غلامان» او « درخت » از بیخ به نیم « بیضه » که « سلطان » ستم روا دارد – کشند لشکریاننش هزار «مرغ » بسیخ چندین سال بعد پس از سرنگونی سلسله پهلوی عباس توفیق در مصاحبه با روزنامه شرق۷/۵/۸۵ گفت : پس از کودتای ۲۸ مرداد ما دیگر به هیچ وجه امکان انتقاد از شاه را نداشتیم. کاریکاتور معروف «اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ» در زمان حکومت شادروان دکتر مصدق در توفیق چاپ شده بود و مجازاتش هم غارت و توقیف و تعطیل توفیق و زندان و تبعید مدیر وقت توفیق بود.

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com