منتشرشده در مجلۀ اینترنتی کاسموناوت، ۲۳ فوریۀ ۲۰۲۴

«مارک رید» تاریخ دیپلماسی بین چین پساانقلابی، جنبش رهایی‌بخش فلسطین و اسرائیل را دنبال کرده و استدلال می‌کند که وضعیت فعلی جمهوری خلق چین در منطقه نتیجۀ روابط اقتصادی در حال تعمیق آن با اسرائیل و وابستگی آن به نفت کشورهای خلیج است.

مبارزان مسلح «فتح» در حال خواندن نسخه‌هایی از کتاب «نقل قول‌های صدر مائو تسه‌تونگ»، اردن، ۱۹۷۰.

فایل PDF مقاله را از اینجا دانلود کنید.

مقدمه

در حالی که اسرائیل به حملات نسل‌کشی خود به غزه ادامه می‌دهد و افکار عمومی جهانی و «دیوان کیفری بین‌المللی» نیز ممانعتی از آن به عمل نمی‌آورند، چین و روسیه هر دو با صدور بیانیه‌های دیپلماتیک خواستار آتش‌بس و در ظاهر محکومیت اسرائیل شده‌اند. ناظران جناح چپ که با مناقشۀ اسرائیل و فلسطین و عادت کشورهای کمپرادور به صدور محکومیت‌های نمایشی در عین همکاری با اسرائیل آشنا هستند، باید چنین اظهاراتی از «بریکس» را با دوز مشابهی از شک و تردید بخوانند.

چین که با وجود تحریم‌های ایالات متحده در سیستم جهانی سرمایه‌داری گرفتار شده‌است، در حالی روابط تاریخی خود را با فلسطین برای فراهم آوردن حمایت دیپلماتیک حفظ می‌کند که همزمان به تقویت روابط اقتصادی با اسرائیل می‌پردازد. حتی زمانی که جمهوری خلق چین از حمایت اکثر جنبش‌های انقلابی در منطقه دست کشید، باز هم حمایت چین از آرمان فلسطین در مقابل دست دادن مائو با نیکسون دوام آورد. در حالی که چین دورۀ مائو به طور مداوم هم از «فتح» و هم از «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» (PFLP) حمایت می‌کرد، جمهوری خلق چین امروزی هم برای ارتقای صنایع دفاعی خود و هم به منظور قادر ساختن «هواوی» برای رقابت با همتایان غربی خود به دنبال بهره‌گیری از بخش فناوری پیشرفتۀ اسرائیل است. علاوه بر این، برنامۀ «یک کمربند، یک جاده»، بندر حیفای اسرائیل را به عنوان یک هاب لجستیکی حیاتی ادغام کرده‌است.

نقش متناقض چین در مناقشۀ اسرائیل و فلسطین پرسش‌های مهمی را در مورد ماهیت چندقطبی و همچنین نمایانِ جنگ سرد جدید مطرح می‌کند. اگر ابتکار «یک کمربند، یک جاده» در یک کشور استعمارگر شهرک‌‌نشین‌ساز نایب ایالات متحده زیرساخت‌هایی را ایجاد کند که برای تحقیق و توسعه نیز بر آن تکیه می‌کند، تا چه حد می‌توان گفت که امپریالیسم را به چالش می‌کشد؟ طرفداران چندقطبی‌گری باید مفروضات خود را در مورد بلوک‌های مستقل غیرامپریالیستی قدرت‌های سرمایه‌داری با واقعیت همکاری چین و اسرائیل تطبیق دهند. چین به جای این‌که امپریالیسم را به چالش بکشد به دنبال هم‌سازی با آن است و تنها تا جایی که سیاست ایالات متحده مستقیماً منافع اقتصادی چین را هدف قرار دهد و به دنبال خفه کردن بخش فناوری پیشرفتۀ چین باشد، می‌توان انتظار داشت که با آن مخالفت کند. با این وجود، چین برای جایگزین شدن به جای ایالات متحده به عنوان ولی‌نعمت نظامی و دیپلماتیک اسرائیل موقعیت مطلوبی ندارد. به دلیل وابستگی چین به نفت خاورمیانه، اسرائیل تنها یکی از شرکای تجاری مهم آن است. مصر و عربستان سعودی منابع حیاتی انرژی هستند که روابط چین با اسرائیل باید در تعادل با آن‌ها قرار گیرد. متأسفانه، در رسانه‌های چپ محبوب، تحلیل کافی دربارۀ روابط تاریخی چین با فلسطین و پیوندهای اقتصادی روبه‌رشد با اسرائیل وجود ندارد.

نوشتۀ اخیر «پرامیس لی» در «ژاکوبن» در حکم اصلاحیه‌ای بر تشویق غیرانتقادی از سوی حامیان چندقطبی‌گریِ طرفدار چین از قبیل «کالکتیو کیائو» عمل کرد، اما متأسفانه فاقد زمینۀ تاریخی بود و حمایت مادی چین مائوئیست از «سازمان آزادیبخش فلسطین» (PLO) را کم‌اهمیت جلوه داد. گمراه‌کننده‌تر از همه، این نزدیک بود بدین معنا باشد که اسرائیل دیگر به ایالات متحده وابسته نیست. در یک بررسی دقیق‌تر، ظهور یک نظم جهانی چندقطبی فلسطین را آزاد نخواهد کرد و چین نیز آمادۀ جایگزین شدن به جای ایالات متحده به عنوان حامی اصلی اسرائیل نیست. بنابراین وظیفۀ چپ ایالات متحده مخالفت با امپریالیسم خودمان بدون توهم در مورد دولت‌های سرمایه‌داری رقیب است.

۱۹۵۰-۱۹۵۶: به‌رسمیت‌شناسی بدون عادی‌سازی

سیاست خاورمیانه‌ای چین در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ دو عامل محرک داشت. جمهوری خلق چین که به تازگی تأسیس شده، از نظر دیپلماتیک منزوی شده و از کرسی سازمان ملل محروم شده‌بود، خواهان عادی‌سازی با هر ملتی بود که مایل به تأسیس سفارت باشد. ثانیاً، چین مائو به دنبال تقویت روابط با پیمان ورشو و کشورهایی بود که آن‌ها را ضد امپریالیستی می‌دانست. ارزیابی چین از امور خارجه در قالب گفتمان مبارزۀ طبقاتی شکل گرفت که در آن بورژوازی ملی جنوب جهانی به عنوان متحدی برای اردوگاه سوسیالیستی به تصویر کشیده شده‌بود.

اولی در نیمۀ اول دهه اولویت داشت و تنها با وقوع جنگ کره قطع شد. چین تا حدی به‌دلیل نفوذ سیاست خارجی شوروی و تا حدودی در نتیجۀ تلاش‌های مائو برای یافتن یک جای پای بین‌المللی مطمئن برای رژیم جدید، به دنبال ایجاد روابط دیپلماتیک و اقتصادی با اسرائیل بود. همه‌چیز در سال ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶ تغییر کرد. کنفرانس باندونگ دخالت جمهوری خلق چین در امور خاورمیانه را تعمیق کرد و چین را به همکاری نزدیک‌تر با رژیم‌های ملی‌گرای عرب تازه‌تأسیس در منطقه کشاند. در سال ۱۹۵۶، چین از مصر در برابر تجاوزات سه‌جانبۀ فرانسه، انگلیس و اسرائیل حمایت کرد و متعاقباً گسترش [روابط] خود با اسرائیل را متوقف کرد.

در طول سال‌های شکل‌گیریِ قبل از باندونگ، فلسطین نقش کمی در سیاست خارجی جمهوری خلق چین داشت. قبل از تأسیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین، روابط عمیق چین با ناسیونالیسم عرب، نسبت به فلسطین، مانع اصلی عادی‌سازی چین و اسرائیل بود. غیبت فلسطین در ملاحظات دیپلماتیک چین به احتمال زیاد بی‌نظمی سیاسی چین و همچنین نگرانی‌های دیپلماتیک شوروی را نشان می‌دهد. اتحاد جماهیر شوروی در مورد پیشنهاد تضعیف نفوذ بریتانیا در خاورمیانه به ایالات متحده پیوست و طرح تقسیم را تأیید کرد.[۱] در فاصلۀ سرکوب اعتصاب عمومی ۱۹۳۶ توسط بریتانیا و «نکبت»، فلسطین از هرگونه نمایندگی سیاسی واحد محروم بود. همانطور که رشید خالدی می نویسد، به‌دنبال سرکوب اعتصاب عمومی ۱۹۳۶ و قیام ۱۹۳۷ توسط بریتانیا، “بیشتر رهبران سیاسی ارشد عرب و هزاران کادر، مبارز و جنگاور دیگر به زندان افتادند، توسط بریتانیا در سیشل بازداشت شدند، تبعید شدند و یا مُردند”.[٢] علاوه بر این، پس از نکبت، تمام فلسطین تاریخی توسط اسرائیل، اردن و مصر اشغال شد که هیچ‌یک از آن‌ها حاضر به تحمل اقدامات سیاسی مستقل فلسطینی نبودند.[۳]

با اعلام رسمی تأسیس جمهوری خلق چین، دولت مائو به دنبال عادی‌سازی روابط دیپلماتیک با هر کشوری بود که مایل به تأسیس سفارت باشد، اما در عین حال سیاست “تکیه به یک سمت” و اولویت دادن به روابط با «پیمان ورشو» و جهان سوم در حال ظهور را همچنان حفظ کرد. [۴] اسرائیل در ژانویۀ ۱۹۵۰ جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت، اما بدون ایجاد سفارت. جدای از فقدان روابط رسمی و سفارت، اسرائیل همچنان از جمهوری خلق چین حمایت کرد و به اعطای کرسی به جمهوری خلق چین در سازمان ملل رأی داد. [۵] وقوع جنگ کره مانع از تعمیق بیشتر روابط دیپلماتیک شد، زیرا اسرائیل از قطعنامۀ سازمان ملل که «داوطلبان خلق چین» را به عنوان “متجاوز” محکوم می‌کرد حمایت نمود. بنابراین، روابط دیپلماتیک به تماس‌های غیررسمی بین سفارتخانه‌ها در کشورهای طرف ثالث، به‌ویژه برمه، محدود شد.[۶]

پس از جنگ کره و در خلال اوایل دهۀ ۱۹۵۰، چین و اسرائیل روابطی غیررسمی را از طریق هیئت تجاری گاه‌به‌گاه و مذاکرات آزمایشی در مورد ایجاد سفارت ادامه دادند. هر دو طرف به برقراری روابط اقتصادی ابراز علاقه کردند، اما ایالات متحده به‌منظور منزوی کردن چین مداخله کرد و اسرائیل را متقاعد نمود که پیشنهاد چین برای توافق تجاری را رد کند.[۷] دو ماه قبل از باندونگ، در فوریۀ ۱۹۵۵، یک هیئت تجاری اسرائیلی دیگر از پکن بازدید کرد، پس از آن معاون وزیر بازرگانی چین از رادیو پکن گفت: “مردم چین و دولت آن‌ها دوستان بزرگ اسرائیل و مردم یهود هستند.”

برای توقف پیش‌روی تدریجی دو کشور، دو اتفاق می‌توانست دخیل باشد. در نتیجۀ «کنفرانس کشورهای آفریقایی-آسیایی» یا آن‌طور که معروف‌تر است «کنفرانس باندونگ»، چین همراه با موج انقلاب‌های بورژوازی- ناسیونالیستی در جهان عرب، روابط با کشورهای ناسیونالیست عرب در حال رشد را بر عادی‌سازی با اسرائیل اولویت داد. اندکی پس از انقلاب ۲۳ ژوئیۀ مصر در ژوئن ۱۹۵۳، رژیم جدید رسماً تصمیم گرفت جمهوری خلق چین را به رسمیت بشناسد که اعتراض رسمی ایالات متحده را به دلیل این “اقدام غیر دوستانه” به دنبال داشت.[۹] همانند اسرائیل، به‌رسمیت شناختن جمهوری خلق چین از سوی مصر به عادی‌سازی با این کشور منجر نشد. با این حال، هیئت‌های تجاری، حجم تجارت چین و مصر را از ۱.۷ میلیون دلار در سال ۱۹۵۱ به ۲۵.۴ میلیون دلار در سال ۱۹۵۵ افزایش دادند که بیشتر آن را واردات پنبۀ مصری توسط چین تشکیل می‌داد.[۱۰] روابط اقتصادی مقدم بر روابط دیپلماتیک بود که نمی‌توانست تا پس از کنفرانس باندونگ به عادی‌سازی منجر شود. توسعۀ روابط با مصر تا قبل از باندونگ نمی‌توانست مانع از روابط غیررسمی چین و اسرائیل بشود.

کنفرانس باندونگ در زمانی برگزار شد که چین به‌دنبال تقویت نقش خود در سیاست بلوک شرق و همچنین گسترش نفوذ خود در جهان پسااستعماری بود. نتیجۀ مشارکت چین در کنفرانس باندونگ این بود که چین به قیمت اسرائیل به رژیم‌های نوظهور بورژوا-ناسیونالیست جهان پسااستعماری نزدیک شد. اسرائیل از کنفرانس باندونگ کنار گذاشته‌شد، در حالی که پلاتفرم بی‌سابقه‌ای در اختیار یک هیئت نمایندگی فلسطینی گذاشته‌شد تا آرمان خود را عمومی کند. «احمد شُقَیری»، دبیرکل آیندۀ «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» (PLO)، نه تنها به‌طور علنی مسئلۀ فلسطین را مطرح کرد، بلکه به‌طور خصوصی با «جئو ئن‌لای» به لابی پرداخت. وزیر امور خارجۀ چین با تاکید بر این‌که “مشکل آوارگان عرب فلسطینی همچنان برای حل باقی مانده” در قامت یک حامی معتدل ظاهر شد و حمایت خود را از قطعنامه‌ای که خواسته‌های پناهندگان عرب را به رسمیت می‌شناخت اعلام کرد.[۱۱] اظهارات «جئو ئن‌لای» هر چقدر هم که غیرمتعهدانه به نظر برسد، برای نمایندگان عرب که قبلاً از بی‌تفاوتی «نهرو» ناامید شده‌بودند، غافل‌گیری دلپذیری بود.[۱۲] نتیجه می‌گیریم که باندونگ تغییر در سیاست خارجی چین به سمت جنبش‌های ملی‌گرای عرب را نشان می‌دهد. پکن که تصمیم گرفته‌بود روابط با جهان عرب را در اولویت قرار دهد، تلاش‌های خود برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل را به حالت تعلیق درآورد.[۱۳]

ملی‌کردن کانال سوئز توسط مصر همچون دستاوردی بزرگ برای جهان سومِ در حال ظهور در نظر گرفته می‌شد و حتی لازم بود که در کنگرۀ هشتم حزب کمونیست چین نیز مورد اشاره قرار بگیرد. «مائو» در سخنرانی افتتاحیۀ خود گفت: “ما قاطعانه از اقدام کاملاً قانونی دولت مصر در بازپس‌گیری «کمپانی کانال سوئز» حمایت می‌کنیم و قاطعانه با هرگونه تلاش برای دست‌درازی به حاکمیت مصر و شروع مداخلۀ مسلحانه علیه آن کشور مخالفیم.”[۱۴] چین در واکنش به تجاوز سه‌جانبه علیه مصر، ارتباط بین سفارتخانه‌ها را به شکلی قاطعانه قطع کرد و روابط بین چین و اسرائیل را برای باقی‌ماندۀ دوران «مائو» به شکل تأثیرگذاری متوقف نمود.[۱۵]

۱۹۵۶-۱۹۶۴: تعمیق روابط انقلابیون عرب

بین کنفرانس باندونگ و تأسیس «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» (PLO)، سیاست چین در خاورمیانه حول محور حمایت از ناسیونالیسم عربی و مخالفت با دولت‌های مرتجع در خاورمیانه متمرکز بود. در این زمینه، سیاست خارجی چین به جز از طریق روابط چین با کشورهایی که با اسرائیل درگیر شده‌بودند، تأثیر مستقیمی بر فلسطین نداشت. قبل از تأسیس «سازمان آزادی‌بخش فلسطین»، بحران سوئز مخالفت چین با صهیونیسم را برانگیخت. اگرچه جنبش انقلابی فلسطین هنوز در یک جبهۀ متحد ادغام نشده‌بود، اما مشارکت اسرائیل در تجاوز سه‌جانبه علیه مصر ناصری، چین را متقاعد کرد که تماس‌های غیررسمی چین و اسرائیل را که بر سفارتخانه‌های طرف ثالث مبتنی بود را به حالت تعلیق درآورد. رابطۀ چین با مصر ناصر و جمهوری متحدۀ عربی بدون قید و شرط نبود، و بدون تردید از سرکوب کمونیست‌های مصری توسط ناصر دچار آسیب شد.

قبل از انتشار «نظریۀ سه جهان» توسط «دنگ شیائوپینگ» در سال ۱۹۷۳، وزارت امور خارجۀ چین کشورهای مختلف پسااستعماری آفریقا و خاورمیانه را از نظر فرماسیون اجتماعی و قدرت طبقاتی آن‌ها تحلیل کرد. در ارزیابی وزارت خارجۀ جمهوری خلق چین، ناصر یک راست‌گرا بود که گرایش‌های ارتجاعی‌اش با موج فزایندۀ ناسیونالیسم منطقه‌ای کنترل شده‌بود. نتیجه‌گیری این وزارتخانه این بود که چین باید از مبارزۀ جمهوری متحدۀ عربی علیه امپریالیسم حمایت و “در عین حال از تأیید ضد کمونیسم ناصر اجتناب کند”.[۱۶] در سال ۱۹۵۸، سلطنت عراق، که زمانی ستون اصلی پیمان ضد کمونیستی بغداد بود، با انقلاب ۱۴ ژوئیه سقوط کرد. وزارت خارجۀ چین در مواجهه با رژیمی که نه تنها امپریالیسم را نفی می‌کرد، بلکه با حزب کمونیست نیز همکاری می‌کرد، بلافاصله انتقادات خود در مورد سرکوب کمونیست‌های مصری توسط ناصر را تشدید کرد و برای ناچیزشماری تعمدی جمهوری متحدۀ عربی ناصر، از هیئتی از «حزب کمونیست سوریه» دعوت به عمل آورد.[۱۷] در حالی که روابط چین با جمهوری متحدۀ عربی در نوسان بود، الجزایر به عنوان متحدی مهم ظاهر شد. پیش از استقلال، وزارت امور خارجۀ چین شمار طبقۀ کارگر الجزایر را ۱.۶ میلیون نفر تخمین زد که با این حساب در موقعیت مناسبی برای رهبری مبارزات آزادی‌بخش ملی قرار داشت.[۱۸]

۱۹۶۵-۱۹۷۷: متحد «سازمان آزادی‌بخش فلسطین»

در دورۀ مابین انشعاب چین و شوروی و سفر نیکسون به چین، رقابت چین و شوروی چین را به حمایت سخاوت‌مندانه از جنبش‌های انقلابی خارجی سوق داد. جمهوری خلق چین نه تنها از «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» (PLO) حمایت کرد، بلکه به «جبهۀ خلق عمان برای آزادی خلیج عرب اشغالی» (PFLOAG) کمک نظامی کرد. در دوره‌ای کوتاه پس از انقلاب فرهنگی و قبل از سال ۱۹۷۲، چین نسبت به اتحاد جماهیر شوروی کمک بیشتری به یمن جنوبی ارائه می‌کرد.[۱۹] با این وجود، سیاست خارجی جمهوری خلق چین، مبارزه برای آزادی ملی و مبارزه برای سوسیالیسم را دو مرحلۀ مجزا می‌دانست. بنابراین، احزاب کمونیست محلی باید حداقل تا زمان اتحاد اعراب تابع بورژوازی ملی می‌بودند.

در پی کودتای ناموفق «لین بیائو» و دیدار نیکسون، سیاست خارجی جمهوری خلق چین گردش به راست شدیدی پیدا کرد. انترناسیونالیسم انقلابی جای خود را به گفتمان عدم مداخله داد که به دنبال ایجاد روابط حسنۀ دیپلماتیک با مجموعه‌ای از رژیم‌های طرفدار آمریکا، از جمله مهم‌ترین آن‌ها، مصر انور سادات بود. با این وجود، چین مائو حتی پس از انتشار نظریۀ سه جهان، اسرائیل را به رسمیت نشناخت و تجارت نیز تا سال ۱۹۷۹ ناچیز باقی ماند. در تمام این مدت، حمایت چین از «سازمان آزادی‌بخش فلسطین»، و رهبری جناح بورژوا-ناسیونالیست آن تداوم یافت. تسلیم‌شدن آن می‌توانست در سال‌های بعد راهی برای عادی‌سازی در اختیار چین قرار دهد.

سال ۱۹۶۵ که مصادف با تأسیس «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بود، مُهر برجستۀ سیاست خارجی انقلابی چین را بر خود داشت. سیاست خارجی چین قبل از تئوری سه جهان و نزدیک شدن به ایالات متحده، علیرغم انشعاب اولیۀ چین و شوروی، همچنان هدف تضعیف امپریالیسم و تحکیم اردوگاه سوسیالیستی را دنبال می‌کرد. در «سمینار اقتصادی آفریقایی-آسیایی» در الجزیره در فوریۀ ۱۹۶۵، «نان هان‌چن» نمایندۀ چین هدف از کمک خارجی چین را چنین تشریح کرد:

نقطۀ شروع کمک ما به کشورهای خارجی این است که مطابق با روح انترناسیونالیسم پرولتری، ابتدا از کشورهای برادر اردوگاه سوسیالیستی حمایت کنیم تا ساخت‌وساز سوسیالیستی خود را انجام دهند و قدرت کل اردوگاه سوسیالیستی را افزایش دهند؛ ثانیاً حمایت از کشورهای تازه‌استقلال‌یافته برای توسعۀ اقتصاد ملی خود از طریق تلاش‌شان به منظور تقویت نیروهای خلق‌های جهان در مبارزۀ متحد آن‌ها علیه امپریالیسم؛ و ثالثاً حمایت از کشورهایی که هنوز مستقل نیستند برای کسب استقلال.[۲۰]

حمایت چین از الجزایر انقلابی راهی برای «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» (PLO) فراهم کرد تا با جمهوری خلق چین تماس برقرار کند. اولین تماس چین با «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» زمانی صورت گرفت که خلیل الوزیر نمایندۀ «فتح» در الجزایر، به هیئت الجزایری پیوست که به پکن می‌رفت.[۲۱]

فلسطین نه تنها به دلیل مبارزه با امپریالیسم، بلکه به دلیل نقش اسرائیل به عنوان پاسگاه برون‌مرزی غرب، اهمیت فزاینده‌ای برای اهداف سیاست خارجی چین پیدا کرد. هنگامی که احمد شقیری، سلف یاسر عرفات، در سال ۱۹۶۵ از پکن بازدید کرد، مائو تسه‌تونگ مبارزات فلسطین را در چارچوب مبارزۀ جهانی علیه امپریالیسم و برای آزادی آسیا توصیف کرد. تایوان و اسرائیل هر دو، از نظر مائو، نمایندگان ایالات متحده بودند، و بنابراین شکست هر دو برای استقلال آسیا ضروری بود:

امپریالیسم از چین و اعراب می‌ترسد. اسرائیل و فورموسا پایگاه‌های امپریالیسم در آسیا هستند. شما دروازۀ پیشین قارۀ بزرگ هستید و ما دروازۀ پسین. هدف آنها یکی است… آسیا بزرگ‌ترین قارۀ جهان است و غرب می‌خواهد به استثمار آن ادامه دهد. غرب ما را دوست ندارد و ما باید این حقیقت را درک کنیم. نبرد اعراب با غرب، نبرد با اسرائیل است. پس ای اعراب، اروپا و آمریکا را تحریم کنید![۲۲]

هیئت اعزامی شقیری به چین در ۱۷ مارس وارد پکن شد، جایی که او برای اولین بار پس از گذشت ده سال از کنفرانس باندونگ با «جئو ئن‌لای» ملاقات کرد. این بار، دیدار آن‌ها علاوه بر حمایت لفظی و دیپلماتیک، می‌توانست کمک نظامی نیز به همراه داشته‌باشد. بر اساس خاطرات شقیری، «جئو ئن‌لای» قول داد که محموله‌های سلاح‌های سبک رایگان از طریق مصر ارسال شود.[۲۳] اتحاد جماهیر شوروی ممکن است از ناصر حمایت کرده‌باشد، اما به «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» کمک مادی نکرد و از چارچوب زمین در برابر صلحِ قطعنامۀ ۲۴۲ سازمان ملل حمایت کرد، که پکن در بررسی خود آن را «تحقیرآمیز» دانسته و محکوم کرده‌بود.[۲۴]

کمک‌های چین به عنوان تنها قدرت بزرگی که مایل به حمایت از «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بود، عاملی مهم در توانایی این سازمان برای تثبیت خود به عنوان رهبر دوفاکتوی جنبش آزادی‌بخش ملی فلسطین بود. اطلاعات اسرائیل تخمین می‌زند که محموله‌های تسلیحاتی ارسالی چین برای گروه‌های مختلف «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بالغ بر ۵ میلیون دلار، یا ۳۳ میلیون دلار با توجه به تورم، و شامل سلاح‌های سبک و آموزش افسران این سازمان در یک آکادمی نظامی در نان‌نینگ بوده‌است.[۲۵]

اگرچه «فتح» دریافت‌کنندۀ عمدۀ حمایت چین بود، اما «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» (PFLP) نیز از آن منتفع شد. اما، کمک به «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» با یک شرط همراه بود. آن‌ها می‌بایست بدون توجه به ویژگی طبقاتی جناح یاسر عرفات در «فتح»، به رهبری «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» رضایت می‌دادند. اتحاد اعراب و سرنگونی پاسگاه برون‌مرزی امپریالیسم در خاورمیانه شرطی ضروری برای ساختن سوسیالیسم بود. از نظر چین، متحد شدن فلسطینی‌ها پشت سر «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» بسیار حیاتی بود، حتی اگر بدین معنی باشد که دو حزب بزرگ مارکسیست در فلسطین می‌بایست رهبری را به بورژوازی ملی بسپارند. اگرچه «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» (PFLP) و «جبهۀ دموکراتیک برای آزادی فلسطین» (DFLP) نسبت به فتح شباهت‌های ایدئولوژیک بیشتری با «حزب کمونیست چین» داشتند، اما وزارت امور خارجۀ چین که بر این باور ثابت‌قدم بود که آزادی فلسطین و اتحاد اعراب باید مقدم بر مبارزه برای سوسیالیسم باشد، همۀ انقلابیون فلسطینی را تشویق کرد که در پشت جناح تحت رهبری یاسر عرفات در «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» متحد شوند.[۲۶] وزارت خارجۀ چین نظرات مشابهی را به هیئت اعزامی دولت انقلابی یمن نیز ابراز کرده و تأکید کرده‌بود که انقلاب دموکراتیک ملی باید مقدم بر سوسیالیسم باشد.[۲۷]

اگرچه یافتن اعداد دقیق دشوار است و آن‌هایی که در دسترس هستند نیز از طریق تخمین‌های «موساد» قابل دستیابی هستند، مصاحبه‌ها با سخنگویان «فتح» و «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» (PFLP) نشان می‌دهد که جمهوری خلق چین به طور مداوم کمک‌های نظامی را با میزان تعهد کمی ارائه می‌کرده‌است. به گفته یکی از سخنگویان «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین»، “چینی‌ها همیشه آنچه را که خودتان می‌خواهید به شما نمی‌دهند، اما شما با آن‌ها مذاکره می‌کنید و آن‌ها آنچه را که فکر می‌کنند بدان نیاز دارید به شما می‌دهند. آن‌ها هیچ سرویس اطلاعاتی قدرتمندی در خاورمیانه ندارند، اما می‌دانند چه چیزی به ما بدهند، چرا که ما با هم رفیق هستیم.”[۲۸]

شاید شکاف چین و شوروی چین را به عادی‌سازی روابط با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و شیلی آگوستو پینوشه سوق داده‌باشد، اما فلسطین سنگ بنای سیاست خاورمیانه‌ای چین باقی ماند. چین در سرتاسر خاورمیانه به‌شدت حمایت از جنبش‌های انقلابی را کاهش داد و با رژیم‌های کمپرادور طرفدار ایالات متحده ارتباط برقرار کرد، حمایت از «جبهۀ خلق برای آزادی خلیج عربی اشغالی» در عمان، «جبهۀ آزادی‌بخش خلق اریتره» و یمن انقلابی را قطع کرد و در عین حال با اتیوپی و سودان به برقراری رابطه پرداخت.[۲۹] علیرغم نرم شدن سیاست خارجی چین در اواسط دهۀ ۷۰، جمهوری خلق چین همچنان با تأکید بر اینکه “بدون حل و فصل، از جمله احیای کامل حقوق فلسطینیان و عقب‌نشینی کامل از تمامی اراضی اشغالی… هیچ رابطه‌ای با اسرائیل وجود نخواهد داشت”، به ناامید کردن اسرائیل ادامه داد.[۳۰]

پس از انشعاب چین و شوروی، رابطۀ چین با «فتح» دچار افت و خیز شد، چرا که «فتح» روابط خود را با اتحاد جماهیر شوروی توسعه داد. ذینفع اصلی تنش‌های چین و شوروی «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» بود، نه اسرائیل. در سال ۱۹۷۴، یک هیئت «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» از سوی رئیس «انجمن خلق چین برای دوستی با کشورهای خارجی» مورد استقبال قرار گرفت و سال بعد از آن، سفیر چین در لبنان با جورج حبش در اردوگاه «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» دیدار کرد.[۳۱] گسترش روابط «فتح» با اتحاد جماهیر شوروی هرگز منجر به جدایی از چین نشد و سیاست خارجی چین همچنان جناح‌های مارکسیست «سازمان آزادیبخش فلسطین» را به تبعیت از بورژوازی ملی وامی‌داشت.

پس از عروج انور سادات به قدرت در مصر، تمایلات ضد شوروی چین باعث شد تا از سادات به عنوان مبارزی علیه سلطه‌گری شوروی استقبال کنند.[۳۲] این امر می‌توانست در اصول منجر به تنش با «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» شود. با این وجود، چین با دعوت از یک هیئت «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» در آوریل ۱۹۷۶ که در آن رئیس بخش سیاسی این سازمان از جانب معاون نخست وزیر «لی شیانیان» مورد استقبال قرار گرفت، به برقراری مجدد توازن در روابط با مصر پرداخت.[۳۳] این نشان می‌دهد که علیرغم گرم شدن روابط با اکثر کشورهای مورد حمایت ایالات متحده و کاهش حمایت از جنبش‌های انقلابی خارجی، فلسطین حمایت چین را حفظ کرد. این نشان می‌دهد که علیرغم گرم شدن روابط با اکثر کشورهای مورد حمایت ایالات متحده و کاهش حمایت از جنبش‌های انقلابی خارجی، فلسطین حمایت چین را حفظ کرده‌بود. همانطور که در دهۀ ۱۹۸۰ مشاهده خواهد شد، همکاری چین با انور سادات راه را برای عادی‌سازی به همراه افزایش روابط اقتصادی با اسرائیل هموار کرد.

۱۹۷۷-۱۹۹۱: ازسرگیری توسعۀ روابط و افزایش تلاش برای عادی‌سازی

اگرچه سیاست خارجی مائو پس از سال ۱۹۷۲ با سازش با آپارتاید آفریقای جنوبی و شیلی پینوشه و همچنین کنار گذاشتن یمن انقلابی خدشه‌دار شد، با این وجود جمهوری خلق چین به برخی از جنبش‌های انقلابی از جمله «سازمان انقلابی فلسطین» کمک‌های مادی ارائه می‌کرد. در دوران دنگ شیائوپینگ، سیاست خارجی چین هرچه بیشتر به سمت راست چرخید. بر روی کاغذ، هم سلطه‌گری آمریکا و هم شوروی دشمن تلقی می‌شد. در عمل، اتحاد جماهیر شوروی بود که به عنوان دشمن اصلی دیده می‌شد. سلطه‌طلبی ضدشوروی زمینه‌های ایدئولوژیک را برای حمایت چینِ پس از مائو از انور سادات فراهم کرد، چراکه چین روابط غیررسمی با اسرائیل را از سر گرفت. از سرگیری روابط بی‌سروصدا و به‌تدریج و بدون انکار صریحِ «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» ادامه یافت. در همان زمانی که جمهوری خلق چین اتحاد جماهیر شوروی را به دلیل تأیید ضمنی راه‌حل دو دولتی مورد انتقاد قرار می‌داد، وزارت خارجۀ دوران دنگ از توافق‌نامۀ کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ به عنوان پیشرفتی بزرگ استقبال می‌کرد.

پس از آن‌که «دنگ شیائوپینگ» به دنبال حکومت موقتی کوتاه «هوآ گوئوفنگ» به قدرت عروج کرد، چین و اسرائیل به‌سرعت تماس غیررسمی را ازسرگرفتند. این بار ارتباط از طریق میانجی‌گری یک شرکت سهامی انجام شد. «شائول آیزنبرگ» بنیان‌گذار شرکتی اسرائیلی که با وزارت امور مالی اسرائیل در ارتباط بود، دارای چندین دهه تجربه در تجارت با ژاپن و کره بود.[۳۴] او با سفارت چین در وین تماس گرفت و پس از آن «شورای تجارت بین‌المللی چین» دعوت‌نامه‌ای رسمی صادر کرد. «گروه آیزنبرگ» متعلق به او طیف گسترده‌ای از محصولات صنعتی و کشاورزی را به چین فروخت و شرکت سرمایه‌گذاری او به نام «یونایتد دِوِلوپمِنت» در اوج خود ۲۰ دفتر در چین افتتاح کرد.[۳۵] هنگامی که جنگ چین و ویتنام آغاز شد، آیزنبرگ برای ورود صنعت تسلیحات اسرائیل به چین به وساطت پرداخت. در فوریۀ ۱۹۷۹، آیزنبرگ اعزام هیئتی را به چین ترتیب داد که مدیرعامل اجرایی صنایع هواپیماسازی اسرائیل را شامل می‌شد. در دورانی که ایالات متحده هنوز نسبت به مسیر جدید چین بدبین بود، چین از حمایت آن‌ها استقبال کرد.[۳۶]

با پیشروی پنهان روابط اقتصادی، توافق‌نامۀ کمپ دیوید و اصلاح‌طلبی «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» راه را برای برقراری نهایی روابط دیپلماتیک کامل هموار کردند. پس از مرگ مائو تسه‌تونگ، چین از «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» دور شد و این سازمان به سمت اتحاد جماهیر شوروی چرخید. همانطور که چین راه‌های جدید تجارت را بررسی می‌کرد، موضع رسمی دیپلماتیک چین در ابتدا بدون تغییر باقی ماند، در حالی که کمک‌های مادی به «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» قطع شد.[۳۷] چین به گرمی از بیانیۀ الجزیرۀ «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» در سال ۱۹۸۸ استقبال کرد، که در آن رهبری این سازمان بر روش اصلاح‌طلبانه صحه گذاشته و مبارزۀ مسلحانه را رد می‌کرد.[۳۸]

اگرچه رسانه‌های دولتی چین به‌صراحت به تجلیل از توافق کمپ دیوید نپرداختند، اما تغییر رفتار وزارت امور خارجۀ چین در پذیرش این کنفرانس بین‌المللی به عنوان ابزاری برای حل مناقشه مشهود بود. این امر بدون شک مستلزم کانال‌های رسمی دیپلماتیک است. در سال ۱۹۸۶، نمایندگان چین و اسرائیل در نیویورک ملاقات کردند. «آبراهام تامیر» نمایندۀ اسرائیل در سازمان ملل متحد در سال ۱۹۸۷ مرتباً با همتای چینی خود دیدار می‌کرد.[۳۹]

فعالیت‌های آیزنبرگ در چین ارسال‌کنندۀ سیگنالی مبنی بر تغییر سیاست خارجی چین از ضد امپریالیسم بود، که البته با ضد شوروی‌گری غیرارادی خدشه‌دار شده‌بود. فروپاشی تقریباً کامل ناسیونالیسم و سوسیالیسم عربی در خاورمیانه و پذیرش راه‌حل دو دولتی توسط «سازمان آزادی‌بخش فلسطین»، مسیری را برای عادی‌سازی علنی از طریق دیپلماسی چندجانبه فراهم کرد. در سال ۱۹۹۱، «روون مرهاو» مدیر کل وزارت امور خارجۀ اسرائیل، برای مذاکره با «یانگ فوچنگ» معاون وزیر امور خارجۀ چین وارد پکن شد و عادی‌سازی روابط به صورت رسمی در ۲۴ ژانویه ۱۹۹۲ اعلام گردید.[۴۰]

۱۹۹۲ تا کنون: عادی‌سازی، همکاری اقتصادی

همچنان‌که که جنگ سرد فروکش کرد و چین به طور فزاینده‌ای به نفت خارجی وابسته شد، خاورمیانه دیگر نشانگر مکانی برای مبارزه علیه امپریالیسم نبود. انگیزۀ اولیۀ چین از گسترش روابط با اسرائیل دسترسی به فناوری غربی بود. در دهۀ ۱۹۹۰، موانع ناسیونالیسم عربی نیز از بین رفته‌بود، در حالی که اهمیت فناوری اسرائیل برای طبقۀ حاکم چین افزایش یافته‌بود. پراگماتیسمی که از طریق «نظریۀ سه جهان» اعمال می‌شد، دیگر به وسیلۀ ته‌مانده‌های ضدامپریالیسم تحمیل نمی‌شد، و فقدان رقابت شوروی نیز این امکان را به منافع اقتصادی می‌داد که رهبری را به دست گیرند.

این امر نیز به‌همان اندازه اهمیت دارد که احیای سرمایه‌داری در چین با ناپدید شدن مجازی ناسیونالیسم عرب همزمان شد. در عصر ناصریسم، روابط در حال گسترش با خاورمیانه، نفی اسرائیل را ضروری می‌کرد. از دهۀ ۱۹۹۰ به بعد، اظهارنظرهای رسمی دیپلماتیک جایگزین اقدام کردن شد. به‌طور رسمی، چین امروزه از راه‌حل دو دولتی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ با بیت‌المقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین حمایت می‌کند.[۴۱] با این حال، در عمل، حمایت دیپلماتیک چین از فلسطین با سرمایه‌گذاری سریعاً در حال افزایش در اسرائیل، از جمله در لنگرگاه کلیدی «کمربند و جاده» همراه است.

در ۲۱ مارس ۲۰۱۷، چین و اسرائیل به‌طور رسمی روابط خود را به یک “مشارکت نوآورانه و جامع” ارتقا دادند.[۴۲] این ارتقای رسمی روابط اگرچه تا حد زیادی نمادین بود، اما مُهری رسمی بر تعمیق روابط اقتصادی گذاشت، که به دنبال برگزاری «اجلاس همکاری خلاق» در سال ۲۰۱۵ پدید آمد و طی سه سال بعد ۵۰ پروژۀ تعاونی با فناوری پیشرفته را افتتاح کرد.[۴۳]

فلسطین و سیاست خاورمیانه‌ای شی جین‌پینگ

برای ارزیابی محدودیت‌های چندقطبی‌گری نامتقارن امروزی، باید سرمایه‌گذاری چین در اسرائیل را به لحاظ چشم‌انداز، در چنان خاورمیانه‌ای قرار بدهیم که توسط اندیشکده‌های اصلی سیاست چین ترسیم شده‌است. مؤسسات تحقیقاتی اصلی چین، «آکادمی علوم اجتماعی چین» (CASS) و «مؤسسه مطالعات خاورمیانۀ دانشگاه مطالعات بین‌المللی شانگهای»، نقش چین در خاورمیانه را به‌عنوان ضامن ثبات مورد توجه قرار می‌دهند تا هم تهدیدات افراط‌گرایی را محدود کرده و هم تأمین منابع انرژی را تضمین کنند. در گفتمان رسمی، از این به عنوان یک سیاست خارجی «برد-برد» یاد می‌شود که به واسطۀ آن تجارت، ثبات و عدم مداخله همۀ طرف‌ها را به سمت رشد اقتصادی سوق می‌دهد.

همچنان‌که در بسیاری از بیانیه‌های پس از ۷ اکتبر در سازمان ملل تأیید شده‌است، دورنمای چین در ارتباط با فلسطین همچنان در چارچوب اسلو ریشه دارد. چین به دنبال استفاده از اسرائیل به عنوان مرکز «ابتکار یک کمربند، یک جاده» و منبع فناوری است. با این وجود، مسئلۀ حل‌نشدۀ فلسطین و مداخلۀ آمریکا تهدیدی برای برهم‌زدن روابط چین و اسرائیل و برهم‌زدن ثبات منطقه است. بنابراین، دولت چین امید خود را به ازسرگیری روند صلح، که مدت‌هاست توسط معماران آن رها شده، و اجرای نهایی راه‌حل دودولتی بسته‌است.

به‌طور رسمی، سیاست خاورمیانه‌ای چین از نیاز به ابراز خود در صحنۀ جهانی در چارچوب عدم مداخلۀ متقابل ناشی می‌شود. هجدهمین کنگرۀ «حزب کمونیست»، که پایان دولت «هو جین‌تائو» و ظهور «شی جین‌پینگ» را نشان داد، چارچوب جدیدی را برای سیاست خارجی چین ارائه کرد که نوید یک سیاست خارجی فعال‌تر را به‌نفع همۀ کشورها بدون توجه به ایدئولوژی می‌داد. به‌طور رسمی، سیاست خارجی جدید چین مبتنی بر “همکاری برد-برد” و عدم مداخله است.[۴۴]

سه اصل عمده عبارت‌اند از: چین به عنوان یک قدرت جهانی از منافع خود در صحنۀ جهانی دفاع خواهد کرد، تقویت توسعۀ دوجانبۀ سودمند، و همکاری بدون اتحاد و رد تقابل به نفع گفت‌وگو. چارچوب جدید چین که در مورد فلسطین و خاورمیانه اعمال می‌شود، نه به رقابتی آشکار با ایالات متحده بر سر هژمونی دلالت دارد و نه به بازگشت به حمایت از آزادی فلسطین. علاوه بر این، «تانگ ژیچائو»، محقق «آکادمی علوم اجتماعی چین» نسبت به وسوسۀ پر کردن خلأ عقب‌نشینی ایالات متحده با استفاده از خاورمیانه به عنوان سکویی برای مقاومت در برابر هژمونی آمریکا هشدار داده‌است.[۴۵] در عوض، نگرانی‌های راهبردی چین در رابطه با خاورمیانه سه‌گانه است: حفظ تمامیت ارضی چین، مهار افراط‌گرایی برآمده از منطقه، و تضمین پایداری رشد اقتصادی چین.[۴۶]

بر اساس گزارش «آکادمی علوم اجتماعی چین»، خاورمیانه به دلیل نقش آن به عنوان تأمین‌کنندۀ حیاتی انرژی و منبع بی‌ثباتی در امتداد مرزهای چین، نیازمند تعامل فعال چین است. نقش چین در این زمینه باید به عنوان یک نیروی تثبیت‌کننده از طریق برقراری روابط خوب با همۀ رژیم‌ها بدون توجه به سیاست داخلی باشد. مصر، اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و اسرائیل همگی شرکای کلیدی محسوب می‌شوند.

«تانگ ژیچائو»، از «آکادمی علوم اجتماعی چین» رابطۀ چین با اسرائیل را در حالی توجیه می‌کند که وفاداری لفاظانه به تاریخ ضد امپریالیستی چین را حفظ می‌کند. در گذشته مسئلۀ فلسطین باعث جدایی چین و اسرائیل شده‌بود. روند صلح و راه‌حل دو دولتی، توجیه ایدئولوژیک برای چین به منظور تماس با اسرائیل را فراهم می‌کند. با این حال، روابط با اسرائیل بدون قید و شرط تلقی نمی‌شود و نقش ایالات متحده تلاش‌های چین برای واردات فناوری را پیچیده می‌کند.

اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸ تأسیس شد. با این وجود، چین و اسرائیل تا ۲۴ ژانویه ۱۹۹۲ به‌طور رسمی سفارتخانه ایجاد نکردند. روابط چین و اسرائیل برای مدت طولانی با دو مانع جدی روبرو بود. یکی از آن‌ها مسئلۀ فلسطین بود. چین چاره‌ای جز انتخاب طرفین نداشت. در مورد مناقشۀ اسرائیل و فلسطین، چین قاطعانه از آرمان عادلانۀ مردم فلسطین حمایت کرد و قاطعانه در کنار جهان عرب ایستاد. با پیشرفت روند صلح، روابط چین و اسرائیل می‌توانست پیشرفت کند. با عقب‌نشینی روند صلح، روابط چین و اسرائیل عقب‌نشینی می‌کند.[۴۷]

در زمینۀ لغزش تدریجی به سمت عادی‌سازی در دهۀ ۱۹۸۰، شاید دقیق‌تر باشد که این‌طور بگوییم که همچنان‌که روابط اسرائیل با سایر کشورهای خاورمیانه پیشرفت می‌یابد، روابط چین و اسرائیل نیز توسعه می‌یابد. زمانی که اسرائیل با همسایگان خود درگیر می‌شود، روابط چین و اسرائیل نیز بدتر می‌شود.

اگرچه فشار ایالات متحده اسرائیل را از پذیرش سرمایه‌گذاری چین یا پیوستن به «یک کمربند، یک جاده» منصرف نکرده‌است، اما ایالات متحده اسرائیل را به‌طرز موفقیت‌آمیزی تحت فشار قرار داده تا قراردادهای تجاری با چین را به دلیل خطری که متوجه امنیت ملی می‌شود، لغو کند یا به احتمال زیاد، انتقال فناوری را محدود کند. اسرائیل در سال ۲۰۰۰ و کمتر از یک دهه پس از عادی‌سازی روابط چین و اسرائیل، در برابر فشارهای ایالات متحده تسلیم شد و قرارداد ارائۀ سامانۀ کنترل و هشدار زودهنگام هوابرد فالکون به چین را لغو کرد. اسرائیل در سال ۲۰۰۵، زمانی که «صنایع هوافضای اسرائیل» (IAI) توافق‌نامۀ نگهداری از پهپادهای تهاجمی «هارپی» را لغو کرد، مجدداً موضع مشابهی اتخاذ نمود.[۴۸] در مورد دوم، ایالات متحده اسرائیل را برای امضای یادداشت تفاهمی تحت فشار قرار داد که “مقرر می‌کرد که تأییدیۀ ایالات متحده برای هرگونه صادرات دفاعی و وسایل دارای استفادۀ دومنظوره به چین ضروری است”.

ابتکار «یک کمربند، یک جاده» بر شرکت‌های دولتی چین متکی است، اما کاملاً در منطق سرمایه باقی می‌ماند، و سند چشم‌انداز افتتاحیۀ «یک کمربند، یک جاده» نیز فرآیندی مبتنی بر بازار را ترسیم می‌کند که به‌وسیلۀ مداخلۀ دولت چارچوب‌بندی می‌شود. بازار “نقش تعیین‌کننده”ای در تخصیص منابع ایفا خواهد کرد.[۴۹] فقدان مکانیسم‌های الزام‌آور قابل مقایسه با «صندوق بین‌المللی پول» و «بانک جهانی»، چارچوب مبهم آن، همراه با بی‌تفاوتی نسبت به امور داخلی کشورهای تشکیل‌دهنده، سرچشمه‌های موفقیت آن هستند. در سال ۲۰۱۷، در جریان دیدار نتانیاهو با شی جین‌پینگ، اعلام شد که اسرائیل و چین همکاری‌های اقتصادی خود را در چارچوب «جادۀ ابریشم دریایی قرن بیست و یکم» توسعه خواهند داد که اسرائیل را رسماً وارد طرح «یک کمربند، یک جاده» خواهد کرد.[۵۰]

«لیو ژونگ‌مین» از «دانشگاه زبان‌های خارجی شانگهای»، مقصر کشمکش‌های کنونی را «توافق آبراهام» می‌داند که فلسطین را به حاشیه برده‌است. با این حال، او همچنان مطمئن است که حملۀ اسرائیل به غزه منجر به جنگ منطقه‌ای نخواهد شد. او در مصاحبه با نشریۀ «گوانگمینگ ریبائو» گفت:

ریشۀ مشکل در به‌حاشیه‌راندن مسئلۀ فلسطین نهفته است، از جمله اینکه هم اسرائیل و هم فلسطین به خاطر بسیاری از تضادهای پیچیدۀ داخلی، و هم ایالات متحده و به‌ویژه دولت ترامپ، راه‌حل دو دولتی را به‌منظور اجرای «پیمان آبراهام» که عادی‌سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی را به‌طور یک‌طرفه پیش می‌برد، دور می‌زنند.[۵۱]

اگرچه تنش‌های منطقه‌ای تشدید شده‌است، اما او مطمئن بود که حوثی‌ها نمی‌توانند فراتر از حملات گاه‌به‌گاه هواپیماهای بدون سرنشین مداخله کنند و درگیری بین حزب‌الله و اسرائیل ممکن است تشدید شود، اما به یک جنگ تمام‌عیار تبدیل نخواهد شد.

منافع اقتصادی چین در خاورمیانه

حجم تجارت چین و اسرائیل به‌طور پیوسته از ۳ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۲ به ۱۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ افزایش یافته‌است.[۵۲] اگرچه روابط چین با اسرائیل مشروط به روابط این کشور با منطقۀ گسترده‌تر جهان عرب است، اما جایگاه اسرائیل به عنوان “درۀ سیلیکون جهانی” هم دولت چین و هم شرکت‌های خصوصی را برای سرمایه‌گذاری تشویق می‌کند. «تانگ ژیچائو» خاطرنشان می‌کند که اسرائیل دارای بالاترین تعداد سرانۀ استارت‌آپ‌های فناوری در جهان است.[۵۳] تولید با فناوری پیشرفته بیش از ۵۰ درصد از صنعت اسرائیل را تشکیل می‌دهد.[۵۴] از زمان عادی‌سازی، همکاری چین و اسرائیل به مبارزه با تروریسم، نمک‌زدایی آب، مدیریت داده‌ها، توسعۀ نرم‌افزار و امور مالی گسترش یافته‌است. مهم‌تر از همه، شرکت «هوآوی» پرچم‌دار فناوری چینی، بخش عمدۀ تحقیقات و توسعۀ خود را به شرکت اسرائیلی «توگا نتوورکز» واگذار می‌کند.[۵۵] این امر محدود به «هواوی» نیست و بسیاری از شرکت‌های چینی به همکاری اسرائیل برای تحقیق و توسعه چشم دوخته‌اند. تنها در سال ۲۰۱۵ استارت‌آپ‌های اسرائیلی ۵۰۰ میلیون دلار از سرمایه‌گذاران چینی دریافت کردند.[۵۶] سرمایه‌گذاران بخش خصوصی در اسرائیل عبارت‌اند از «گروه ارتباطات متقابل جایِنت» که شرکت نرم‌افزاری اسرائیلی «پلِیتیکا» را به قیمت ۴.۴ میلیارد دلار خریداری کرد و شرکت لوازم خانگی «میدئا» که ۱۷۰ میلیون دلار در شرکت اسرائیلی «سِرووترونیکس موشن کنترولز» سرمایه‌گذاری کرد.[۵۷]

همان‌طور که «دنگ شیائوپینگ» در اولین دفعه به سرمایه‌گذاران اسرائیلی ابراز محبت کرد، انتقال فناوری انگیزۀ اصلی برای سیاست‌گذاران چینی باقی مانده‌است. برای اسرائیل، تجارت چین ساخت‌وساز زیرساخت، هم از بخش خصوصی چین و هم از پروژه‌های «کمربند و جاده» را با خود به همراه دارد. از نظر چین، نقش اسرائیل به عنوان یک “قدرت علم و فناوری” و همچنین موقعیت ژئواستراتژیکش، به آن نفوذی نامتناسب با جمعیتش می‌دهد. ابتکار «یک کمربند، یک جاده» به دنبال ادغام اسرائیل در شبکه‌ای از بنادر و راه‌آهن پرسرعت بود که چین را به بازارهای غربی متصل می‌کرد و می‌توانست کانال سوئز را هم دور بزند.[۵۸] اسرائیل به نوبۀ خود به دنبال رفع تنگناهای حمل و نقل ناشی از وابستگی‌اش به تجارت دریایی بود.[۵۹] در سال ۲۰۱۵، پس از امضای قرارداد «یک کمربند، یک جاده» توسط اسرائیل، «گروه بین‌المللی بندر شانگهای» قراردادی به ارزش ۱.۷ میلیارد دلار برای ادارۀ بندر حیفا به مدت ۲۵ سال به دست آورد.[۶۰]

روابط اقتصادی چین با اسرائیل در درون یک بخش خصوصی که مشتاق امتیازگیری از بخش فناوری اطلاعات اسرائیل است، به‌طور تصاعدی رشد کرده، در حالی که فلسطین به حاشیه رفته‌است. تا سال ۲۰۲۱، حجم کل تجارت چین و اسرائیل به ۱۸.۲۴ میلیارد دلار رسید. از سوی دیگر، حجم تجارت چین با فلسطین تنها به ۲۴۸ میلیون دلار رسیده‌است.[۶۱] علاوه بر این، تجارت چین با فلسطین تقریباً به طور کامل از صادرات چین تشکیل شده‌است. به نظر می‌رسد که فلسطین در انزوا محصور شده و تأثیر کمی بر سیاست چین در خاورمیانه اعمال می‌کند. با این حال، مانند دهۀ ۱۹۸۰، سیاست چین در مورد فلسطین با میانجی‌گری نیاز به حفظ روابط حسنه با کشورهای عربی پیرامون شکل گرفت. امروزه، حتی بیشتر از دهۀ ۱۹۸۰، انرژی به عاملی فراگیر در روابط چین با منطقۀ گسترده‌تر خاورمیانه تبدیل شده‌است.

گسترش سرمایۀ چینی که به شدت به نفت خارجی وابسته است، اولویت‌های متغیری را در خاورمیانه به همراه می‌آورد. هنگامی که کنفرانس باندونگ سکویی در اختیار رهبری آیندۀ «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» قرار داد، منافع چین در خاورمیانه، علی‌رغم خرید پنبۀ مصری به مقدار کم، عمدتاً سیاسی بود. هم برای تقویت یک بلوک ضد امپریالیستی و هم برای به‌دست‌آوردن مجدد کرسی سازمان ملل که توسط «جمهوری چین» اشغال شده‌بود، سیاست در خدمت دیپلماسی چین در خاورمیانه قرار داشت. امروز، برای چین به‌عنوان بزرگ‌ترین واردکنندۀ نفت خام در جهان، خاورمیانه امنیت منابع را نشان می‌دهد. در سال ۲۰۱۴، نفت خاورمیانه ۵۲ درصد از واردات نفت خام چین را به خود اختصاص داد. اگرچه چین منابع واردات نفت خود را تا حدودی متنوع کرده‌است، عربستان سعودی با تأمین ۱۸.۴ درصد نفت خام چین همچنان تأمین‌کنندۀ شماره یک آن باقی مانده‌است.[۶۳]

رابطۀ چین با اسرائیل در چارچوب یک اقدام موازنه‌گرانۀ دیپلماتیک بین مصر، ایران، عربستان سعودی و اسرائیل صورت می‌گیرد و فلسطین تنها تا آن‌جایی که دیگر کشورهای خاورمیانه آن را به عنوان یک مسئله مطرح کنند، در این معادله نقش می‌بندد. محاسبات چین مائوئیستی قبل از نظریۀ سه جهان، که در آن مبارزۀ طبقاتی اساس ارزیابی آن از هر رژیم خاورمیانه‌ای را تشکیل می‌داد، جای خود را به منفعت‌طلبی بورژوازی چین داده‌است، که به دنبال همکاری با اقتصاد فناوری پیشرفتۀ اسرائیل و نیاز دولت به امنیت منابع است، که برای دستیابی بدان برقراری روابط حسنه با جهان عرب امری ضروری به شمار می‌رود. «تانگ ژیچائو» صراحتاً می‌نویسد که اولویت چین در خاورمیانه امنیت منابع است که بر خلاف سرمایه‌گذاری فناوری اطلاعات، به عنوان منفعتی اصلی تعریف می‌شود.[۶۴] هر دو هدف را تنها تا جایی می‌توان به‌طور همزمان دنبال کرد که جهان عرب زیر مهمیز رژیم‌های کمپرادور باقی مانده‌باشد.

با این حال نقش چین در سرکوب فلسطین با ایالات متحده قابل مقایسه نیست. در حالی که حیفا ممکن است مرکز ترانزیتی مهمی در «کمربند و جاده» باشد، روابط چین با تأمین‌کنندگان نفت خود نگرانی بیشتری به همراه دارد. برخی از تحلیل‌گران، مانند «طارق کینی-شَوّا»، مدعی شده‌اند که حمایت ایالات متحده دیگر برای اسرائیل برای حفظ برتری نظامی خود در برابر تهدیدات منطقه‌ای ضروری نیست.[۶۵] رویدادهای اخیر به خوبی نشان داد که اسرائیل برای عملیات نظامی مستمر به ایالات متحده وابسته است. عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد. ارتش اسرائیل در ۱۰ اکتبر نیازمند مهمات آمریکایی بود.[۶۶] در حال حاضر محاصرۀ دریای سرخ توسط «انصارالله» محدودیت‌های حمایت چین از اسرائیل را مشخص می‌کند. اگرچه «گروه بندر بین‌المللی شانگهای» به بهره‌برداری از بندر حیفا ادامه می‌دهد، اما شرکت کشتی‌رانی دولتی چین «کوسکو» حمل و نقل به اسرائیل را متوقف کرده‌است.[۶۷]

هرچقدر هم که باور چین دورۀ مائو به بورژوازی ملی جهان عرب خام‌اندیشانه بود، جمهوری خلق چین موفق شد از آرمان فلسطین حمایتی معنادار به عمل بیاورد. از خط سیر «فتح»، پیوندهای چین با انور سادات و لغزش آرام اما پیوسته به سمت عادی‌سازی در دهۀ ۱۹۸۰ مشهود است که رویکرد دو مرحله‌ای به رهایی ملی و سوسیالیسم راه را برای تسلیم شدن هموار کرده‌است. پراگماتیسم «نظریۀ سه جهان» اولین مرحله را در جدایی چین از جنبش‌های انقلابی در خاورمیانه نشان می‌دهد. چین مائوئیست در اواسط دهۀ ۱۹۷۰، از قبل «جمهوری دموکراتیک خلق یمن» و «جبهۀ خلق برای آزادی خلیج عربی اشغالی» (PFLOAG) در عمان را ترک کرده‌بود. هنگامی که «دنگ شیائوپینگ» به قدرت رسید، از سرگیری روابط اقتصادی با اسرائیل نیازی به عادی‌سازی رسمی نداشت، اما می‌توانست از طریق تماس غیررسمی بین سفارتخانه‌ها و ارتباط با سرمایه‌داران فردی عمل کند، که علت تقریبی آن جنگ تجاوزکارانه علیه یک کشور سوسیالیستی بود که دورۀ بهبودی از جنگی ویران‌گر را از سر می‌گذراند.

با این حال، روابط چین با اسرائیل در مقایسه با نیاز چین به حفظ امنیت انرژی بسیار شکننده است. علاوه بر این، تعلیق حمل و نقل «کوسکو» به اسرائیل نشان می‌دهد که بورژوازی چین مایل است تا هر زمان که بی‌ثباتی منطقه‌ای سودش را تهدید کند، زیان‌های خود را کاهش دهد. حمایت چین از فلسطین تاکنون به شکل ژست‌های دیپلماتیک کم‌هزینه و کم‌تأثیر در سازمان ملل بوده که طی آن، آن‌ها صرفاً حمایت دیرینۀ خود را از راه‌حل دو دولتی تکرار کرده‌اند. اگر بی‌ثباتی منطقه‌ای تأمین انرژی چین را تهدید کند، چین می‌تواند بی‌سروصدا از اسرائیل خارج شود. رقابت چین و آمریکا شباهت کمی به رقابت سنتی بیناامپریالیستی دارد، چرا که چین تعمداً از استفاده از اهرم فشار خود در خاورمیانه برای آسیب رساندن به منافع ایالات متحده اجتناب می‌کند. بنابراین، چندقطبی بودن امروزی، بسیار محدودتر از آن چیزی است که طرفداران آن و یا مخالفان اردوگاهِ‌سوم‌گرای آن فکر می‌کنند. قدرت‌های سرمایه‌داری نیمه‌پیرامونی روبه‌رشد، چارچوب سیاسی یا اقتصادی جدیدی را پیش نمی‌برند، و همچنین به دنبال به چالش کشیدن «صندوق بین‌المللی پول»، «بانک جهانی» یا نمایندگان منطقه‌ای ایالات متحده نیستند. چین سرمایه‌داری نه کمک مادی به آرمان فلسطین می‌کند و نه تأمین انرژی یا سود خود از طرف اسرائیل را به خطر می‌اندازد. برای حامیان فلسطین در ایالات متحده، دشمن اصلی هنوز در خانه است.

 

منابع:

  1. Rashid Khalidi, The Iron Cage: The Story of the Palestinian Struggle for Statehood, (Beacon Press, 2007), 128.
  2. Ibid, 153.
  3. Ibid, 181.
  4. Mao Zedong, “On the People’s Democratic Dictatorship,” https://www.marxists.org/reference/archive/mao/selected-works/volume-4/mswv4_65.htm.
  5. Yitzakh Shichor, The Middle East in China’s Foreign Policy, 1949-1977 (Cambridge University Press, 2008), 23.
  6. Xia Liping [夏莉萍], “Sino-Israeli Relations in the 1950s as Seen from Declassified Files of the Ministry of Foreign Affairs” [从外交部开放档案看۲۰世纪۵۰年代中以接触始末], Contemporary China History Studies [当代中国史研究],  ۱۲, no. 3 (May 2005), 76–۸۲., ۷۸.
  7. Kadir Temiz, Chinese Foreign Policy toward the Middle East (Routledge, 2021), 129.
  8. John K. Cooley, “China and the Palestinians,” Journal of Palestine Studies ۱, no. 2 (January 1, 1972): 19–۳۴.
  9. Liping, 77.
  10. Shichor, 33.
  11. Ibid., 53.
  12. Hashim S. H. Behbehani, China’s Foreign Policy in the Arab World, 1955-75: Three Case Studies (Routledge, 1981)۲۲.
  13. Liping, 82.
  14. Shichor, 49.
  15. Liping, 6.
  16. Jeremy Friedman, Shadow Cold War: The Sino-Soviet Competition for the Third World (University of North Carolina Press,, 2015), 38.
  17. Behbehani, 5.
  18. Freidman, 47.
  19. Helen Lackner, P.D.R. Yemen: Outpost of Socialist Development in Arabia (Ithaca Press (GB), 1985), 160.
  20. Behbehani, 8.
  21. Harold M. Cubert, The PFLP’s Changing Role in the Middle East (Routledge, 1997), 156.
  22. Cooley, 21.
  23. Behbehani, 41.
  24. Guy Burton, Rising Powers and the Arab–Israeli Conflict since 1947 (Lexington Books, 2018), 391.
  25. Shaina Oppenheimer, “Weapons and Ideology: Files Reveal How China Armed and Trained the Palestinians,” Haaretz, August 4, 2019.
  26. Lillian Craig Harris, “China’s Relations with the PLO,” Journal of Palestine Studies ۷, no. 1 (October 1977), 123–۵۴, ۱۳۰.
  27. Hashim S. H. Behbehani, China and the People’s Democratic Republic of Yemen: A Report (Routledge, 1985), 26.
  28. Harris, 137.
  29. Lackner, 67.
  30. Yitzhak Shichor, “Hide and Seek: Sino‐Israeli Relations in Perspective,” Israel Affairs ۱, no. 2 (December 1, 1994): 188–۲۰۸, ۱۹۴, https://doi.org/10.1080/13537129408719323.
  31. Behbehani, China’s Foreign Policy in the Arab World, 1955-75: Three Case Studies, ۱۲۳.
  32. Ibid., 120.
  33. Harris, 145.
  34. Aron Shai, China and Israel: Chinese, Jews; Beijing, Jerusalem (1890-2018) (Academic Studies Press, 2019), 115.
  35. Ibid, 117.
  36. Ibid, 119.
  37. Burton, 391.
  38. Ibid, 392.
  39. Shichor, 200.
  40. Ibid, 203.
  41. “waijiao bu fabu ‘zhongguo guanyu jiejue bayi chongtu de lichang wenjian’” 外交部发布《中国关于解决巴以冲突的立场文件》[Foreign ministry issues document, “China’s stance on resolving the Israeli-Palestinian conflict”] Xinhua News Agency, Nov 30, 2023. https://www.gov.cn/govweb/lianbo/bumen/202312/content_6917944.htm.
  42. Liu Zhongmin 刘中民, Wang Lishen 王利莘, “zhongguo yu yiselie guanxi de lishi huigu ji yingxiang yinsu fenxi – jinian zhongguo yu yiselie jianjiao 30 zhou nian,” 中国与以色列关系的历史回顾及影响因素分析 ———纪念中国与以色列建交 ۳۰ 周年 [China-Israel Relations, History and Influencing Factors: Commemoration the 30th Anniversary of China-Israel  Diplomatic Relations], 《国际关系研究》[International Relations Studies],May, 2022 , 54.
  43. Cui Shoujun 崔守军, Liang Shufan 梁书矾, “zhongyi guanxi de zhuanxing jiqi mianlin de tiaozhan”中以关系的转型及其面临的挑战 [the transformation and challenges faced by Sino-Israeli relations], 《现代国际关系》 [contemporary international relations] March, 2018, 57.
  44. Tang Zhichao 唐志超, xin zhongdong zhixu yu zhongguo dui zhongdong de zhanlve 新中东秩序构建与中国对中东战略, 社会科学文献出版社 shehui kexue wenxian chubanshe, 2019, 106.
  45. Ibid, 150.
  46. Ibid, 120.
  47. Ibid, 155.
  48. Yoram Evron, “Between Beijing and Washington: Israel’s Technology Transfers to China.” Journal of East Asian Studies ۱۳, no. 3 (2013), 512.
  49. Tim Summers, “Rocking the Boat? China’s “belt and road” and the global order,” in Ehteshami, Anoushiravan, and Niv Horesh, China’s Presence in the Middle East: The Implications of the One Belt, One Road Initiative (Routledge, 2018), 29.
  50. “China, Israel announce innovative comprehensive partnership,” Xinhua, March 21, 2017 http://www.xinhuanet.com/english/2017-03/21/c_136146441.htm.
  51. Liu Zhongmin 刘中民, “zhongdong: zhuanxing yu chongtu xianghu jidang” “中东:转型与冲突相互激荡” [middle east: transformation and conflict stirring each other up] Guangming Ribao 光明日报, December 26.
  52. Xian Xiao, “The ‘Belt and Road Initiative’ and China-Israeli Relations,” Journal of Middle Eastern and Islamic Studies in Asia ۱۰, no. 3 (2016): 2.
  53. Zhichao, 153.
  54. Ibid, 154.
  55. Evron, 518.
  56. Wang Yu, “Economic and cultural interactions between Israel and China: Opportunities and Challenges,” in, Ehteshami, Anoushiravan, and Niv Horesh. China’s Presence in the Middle East: The Implications of the One Belt, One Road Initiative, (Routledge, 2018), 139.
  57. Shira Efron, Karen Schwindt, and Emily Haskel, Chinese Investment in Israeli Technology and Infrastructure: Security Implications for Israel and the United States (RAND, 2020), 88, 94.
  58. Yoram Evron, “OBOR’s impact on Sino-Israeli Relations,” in Anoushiravan Ehteshami and Niv Horesh, China’s Presence in the Middle East: The Implications of the One Belt, One Road Initiative (Routledge, 2018), 128.
  59. Ministry of Transport, Israel. Administration of Shipping and Ports https://web.archive.org/web/20151216170241/http://asp.mot.gov.il/en/ports/15-issmp.
  60. Ricky Ben-David, “Israel inaugurates Chinese-run Haifa port terminal, in likely boost for economy,” Times of Israel, September 2, 2021, https://www.timesofisrael.com/israel-inaugurates-new-haifa-port-terminal-in-expected-boost-for-economy/.
  61. Observatory of Economic Complexity, https://oec.world/en/profile/bilateral-country/chn/partner/psehttps://oec.world/en/profile/bilateral-country/chn/partner/isr.
  62. Ehteshami and Horesh, China’s Presence in the Middle East: The Implications of the One Belt, One Road Initiative, ۱۳.
  63. Observatory of Economic Complexity, AJG Simoes, CA Hidalgo. The Economic Complexity Observatory: An Analytical Tool for Understanding the Dynamics of Economic Development. Workshops at the Twenty-Fifth AAAI Conference on Artificial Intelligence. (2011), https://oec.world/en/profile/bilateral-product/crude-petroleum/reporter/chn.
  64. Zhichao, 120.
  65. Promise Li, “China and Israel Have a Long History of Cooperating in Repression,” Jacobin, October 21, 2023, https://jacobin.com/2023/10/china-israel-repression-military-trade-palestine-technology.
  66. Matthew Lee, Tara Copp, and Seung Min Kim, “US Begins Delivering Munitions to Israel as the American Death Toll Rises to 11 in Hamas Attacks | AP News,” AP News, October 10, 2023, https://apnews.com/article/israel-palestinians-hamas-state-department-39b9e7f15334ff756f022704f9516867.
  67. Samuel Shen, Casey Hall, Ellen Zhang, “Red Sea shipping attacks pressure China’s exporters as delays, costs mount,” Reuters, January 22, 2024, https://www.reuters.com/world/red-sea-crisis-pressures-chinas-exporters-shipping-delays-costs-mount-2024-01-19/.

 

در همین رابطه بخوانید:

چین و اسرائیل سابقۀ طولانی همکاری در سرکوب دارند

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)