پنج فعال سیاسی چپ در تهران به گفتوگو درباره بحث میان محمدرضا نیکفر و اکبر گنجی در مورد ماهیت کشتارهای دهه اول پس از انقلاب پرداختند. خطوط اصلی بحث در اینجا گزارش شده است
ویژه خبرنامه گویا
انتشار مقاله آقای محمدرضا نیکفر با عنوان ” حقیقت و مرگ” و جوابیه آقای اکبر گنجی با عنوان “جمهوری اسلامی: رژیم کشتار؟ ” به این مقاله سبب شده است یک زخم کهنه در تاریخ معاصر ایران سر باز کند و موضوع کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ تبدیل به موضوع بحث بعضی محافل سیاسی نیروهای اپوزیسیون ایران گردد. به طور قطع نمیتوان در فرصتی کوتاه به این مسئله پرداخت که روایت آقایان نیکفر یا گنجی کدام یک درست یا به واقعیت نزدیکتر است به همین خاطر در این گزارش تنها سعی شده است به نظرات فعالان سیاسی نسل جوان درباره کشتار زندانیان سیاسی ایران در دهه ۶۰ و دو روایت متضاد ارائه شده اشاره گردد.
از آنجا که فعالان سیاسی چپگرا در ایران به دلایل مختلف از داشتن تریبون و رسانه محروم هستند، با دعوت از پنج فعال سیاسی شهره به داشتن اندیشههای مارکسیستی، به بررسی نظرات مطرح شده در مقالههای آقایان نیکفر و گنجی پرداخته شده است. این پنج فعال مارکسیست زیر ۳۰ سال سن دارند و همگی آنها تجربه بازداشت توسط حکومت جمهوری اسلامی را دارند. بنا بر حساسیتهای امنیتی موضوع مورد بحث، هویت این افراد و نیز گزارشگر پنهان نگاه داشته شده است.
گنجی و نیکفر از چه چیزی دفاع میکند؟
یکی از حاضران در جلسه با اخذ اجازه از سایرین بحث را اینگونه آغاز میکند: «من میخواهم یک مقایسه انجام بدهم. یکی از موضوعات مهم تاریخی در جهان مسئله جنگ جهانی دوم است. همه کشورهای جهان به نوعی درگیر این جنگ بودهاند و تا کنون کتاب، فیلم، مستند، مقاله و سخنرانیهای فراوانی درباره آن منتشر شده است. آیا همانقدر که به استالین پرداخته شده و میشود به هیتلر نیز پرداخته شده و میشود؟ در حالت کلی جواب منفی است. البته مطالب زیادی درباره هیتلر و نازیها ارائه شده است ولی محور اصلی آنها مسئله کشتار یهودیان است. تا کنون جائی دیده یا شنیدهاید که از استالین به عنوان ناجی اروپا نام برده شود؟ نه! فقط میگویند استالین ۲۰ میلیون نفر را کشته است و بنابراین کمونیسم یک چیز بد و اهریمنی است. قدرت رسانههای غربی هم در خدمت این دیدگاه است و کسی از این صحبت نمیکند که ارتش آمریکا در ویتنام، عراق، افغانستان و غیره چند نفر را کشته است. در عراق آمار یک و نیم میلیون نفر ]کشته[ در زمان جنگ ثبت شده است…»
– ببخشید که صحبتهای شما را قطع میکنم. مسائلی که مطرح میکنید موضوع گفتگوی ما نیست. لطفا در چهارچوب موضوع بحث صحبت کنید.
– اگر اجازه بدهید ربط آنرا برای شما توضیح میدهم. در مورد کشتارهای دهه ۶۰ نیز همینطور است. مسئله اصلی کدام است: کشتارها و یا اینکه جمهوری اسلامی رژیم کشتار هست یا خیر؟ من همیشه به نیکفر انتقاد داشتهام که در خدمت ایدئولوژی مسلط جهانی است و سعی دارد یک مارکسیسم خوب را در مقابل یک مارکسیسم بد، علم کند. مارکسیسمی که هیچ خطری برای سیستم سرمایهداری ندارد. برای خودم عجیب است که در اینجا با نیکفر هم عقیده هستم. پاراگراف اول حرفهای نیکفر به نظر من هسته اصلی است. اگر متن پاراگراف اول را بخوانید…
– «کشتهشدگان، از آن روز اول گرفته تا روزهای خونین کهریزک و پس از آن، همه با احتیاط کشته شدهاند، احتیاط نظام برای آنکه هیچ دگراندیشی ابراز وجود نکند. نظام، نظام کشتار است؛ کشتار عارضه آن نیست، نقص فنی آن نیست. مخالفت خود را در حدی فراتر از ستیزهای جناحی دستگاه ابراز کنید، تا منطق آن را بشناسید.»
– بله. همین پاراگراف. نیکفر اینجا از فلسفه و زبان پیچیده فاصله گرفته و سر راست حرفش را زده است. میگوید اگر شک دارید، از حدی که خود حکومت تعیین میکند جلوتر بروید تا منطق اصلی این حکومت را تجربه کنید. گنجی با طولانیگویی و پیچاندن موضوع از نیکفر میخواهد “رژیم کشتار” را تعریف کند.
او از نیکفر میخواهد از مرجع معتبری فکت بیاورد که اگر رژیم چند نفر را بکشد مصداق “رژیم کشتار” میشود؟ مثل اینکه بگوئیم به کسانی که گاو و گوسفند میکشند نباید بگوئیم سلاخ؛ اول باید بگوئیم اگر یک نفر به فرض ۵۰ راس دام را بکشد سلاخ است که در نتیجه کسی که ۴۹ راس را کشته باشد سلاخ نیست! کارکرد پوزیتیویسم در مسائل اجتماعی و سیاسی بسیار سطحی است. در این عرصهها پوزیتیویسم ابزار حل مسئله نیست، ابزار فرار از مسئله است. جمهوری اسلامی در این انتخابات تقلب میکند یا نمیکند؟ ابطال پذیری این ادعا را چه کسی میتواند ثابت کند. رژیم یک دوره تقلب میکند و وقتی احمدینژاد نمیتواند بمب هستهای بسازد و تحریمها غیر قابل تحمل میشود، دوره بعد تقلب نمیکنند و روحانی روی کار میآید تا تحریمها سبک شود. در دوره بعد نیز مشخص نیست رژیم چه میکند. سیاست گاهی تحقق بی معناترین گزارهها است.
– شما دوباره دارید از بحث خارج میشود…
– یک مسئله دیگر را مطرح میکنم و حرفهایم را تمام میکنم. به نظر من مهمترین چیز آن است که مشخص کنیم گنجی و نیکفر از چه چیزی دفاع میکنند. نیکفر میگوید این رژیم مخالف جدی خود را تحمل نمیکند و با روشهای مختلف آنان را حذف میکند. گنجی از جمهوری اسلامی دفاع میکند و ادعا میکند این رژیم، رژیم کشتار نیست و چون دیهیمی و نراقی در جمهوری اسلامی کتاب چاپ کردهاند در نتیجه جمهوری اسلامی خیلی هم بد نیست. حرف آخر من این است: خوب بودن یا بد بودن، قضاوتها و غیره همه نسبی هستند. بستگی به این دارد چه کسی، با چه منافع فردی و طبقاتی به موضوع نگاه کند. اول باید منافع فردی و ایدئولوژیک نیکفر و گنجی را نگاه کنیم. برای شفاف شدن صحبتهای گنجی هم میتوان به حرفهای عطاءالله مهاجرانی دقت کرد. تلاش دارند این تز را جلو ببرند که خامنهای از خمینی بهتر است. یکی میخواهد به ایران باز گردد و دیگری میخواهد با تعریف و تمجید از خامنهای او را در موضع دلخواهش بیندازد. این خیال خام است چون آنها نظام موجود را در قالب بحثهای نوسلطانی تفسیر میکنند و درک نمیکنند خامنهای روی چه ابزار سیادت طبقاتی نشسته است و بحث بر سر تصمیم یک شخص نیست.
اصلاح یا انقلاب؟
یکی دیگر از حاضرین در جلسه میگوید: «اشتباه بزرگ و مرسوم این نوع بحثها آن است که اصلاح طلبی و انقلابی بودن از هم تفکیک میشوند و این ناخودآگاه تبدیل به جدال اصلی میشود. بر عکس ظاهر علمی مقاله گنجی، دغدغه اصلی او که در کلیت نوشته موج میزند آن است که نتیجه ادعای نیکفر این است که اصلاح طلبی در مقابل جمهوری اسلامی جواب نمیدهد. بنابراین گنجی آسمان و ریسمان را به هم بافته که ثابت کند نیکفر ویروس رادیکالیسم را منتشر کرده است. خلاصه اینکه اصلاح طلبی خوب است و انقلاب خشونت است، اخ و بد است.»
– لطفا به اصل موضوع که کشتارهای سال ۶۷ است بپردازید
– شما انگار وکیل مدافع آقای گنجی هستید.
– به هیچ وجه. فقط تلاش دارم بحث در مسیر صحیح جلو برود.
– مشکل من با طرز تفکر شما و آقای گنجی این است که فکر میکنید درستِ هر چیزی آن چیزی است که شما فکر میکنید و به قول یکی از رفقای خط سهای ما، تاریخ را از جائی که خودتان دوست دارید شروع میکند. گنجی موضوع بحث را به یک برش کوچک از یک روایت خطی تقلیل داده است و از حمله به پاسگاه مهاباد شروع کرده است. نیکفر حداقل با یک جمله ادبی خودش را از شمول این نقص بیرون کشیده است و با دو فعلِ «سرکوب میشدند و میشوند»، اشاره تاریخی میکند که تاریخ این کشتارها با روی کار آمدن جمهوری اسلامی شروع نشده است. بماند که خود نیکفر هم با گفتار ادبی، موضوع را پیچانده تا با سلطنت طلبها درگیر نشود.
– کشتارهای ۶۷ چه ارتباطی به سلطنت طلبها دارد؟
– ربط دارد. کشتارهای دهه شصت را خلاصه کردهاند به اعدامهای سال ۶۷. مگر سال ۶۷ چقدر اعدام کردند؟ در مقابل کل اعدامهای دهه ۶۰ رقمی محسوب نمیشود. فقط دهه ۶۰ نیست. به نظرم باید به عقبتر برگشت؛ به دیکتاتوری شاه! هم رضا شاه و هم پسرش که قدرت را با تایید و حمایت انگلیسیها و آمریکائیها به ارث برد. اینطوری موضوع باز میشود. من معتقدم کشتارهای دهه ۶۰ را نمیتوان بررسی کرد ولی به نقش قدرتهای خارجی توجه نکرد. چرا اکنون این اتفاقات نمیافتد؟ این کشتارها در هر کشوری باشد سر و صدای دنیا در میآید. حتی بحرین که یکی از پمپ بنزینهای آمریکا است وقتی با حمایت آمریکا و سکوت اروپا دست به کشتار میزند با ادامه دار شدن حرکت اعتراضی سر و صدای قضیه بلند میشود و موج تبلیغاتی علیه آمریکا، عربستان و بحرین شروع میشود.
– اگر قدرتهای خارجی در کشتارهای ۶۷ نقش داشتهاند چرا در زمان حال این حرکات و کشتارها در جمهوری اسلامی کمتر شده است و دیگر از جمهوری اسلامی در این زمینه حمایت نمیکنند؟
– جواب سطحی این است که قدرت رسانهها و افکار عمومی بیشتر شده یا بورژوازی هار آن زمان از تک و تا افتاده اما جواب من این است که کشتارها کمتر شده چون جمهوری اسلامی قبلاً همه مخالفان جدی خود را کشته است و مشکل حادی با اصلاح طلبان ندارند چون اصلاح طلبان آلترناتیو ندارند و خودشان نمیدانند باید چکار کنند. حرفشان این است که در انتخابات شرکت کنید، همه چیز خود بخود درست میشود ولی آمدن احمدینژاد بعد از دوران خاتمی نشان داد بی برنامهگی اصلاح طلبان در خدمت حکومت و زمینه ساز رشد فاشیسم است.
– اگر ممکن است جمعبندی کنید تا نوبت به صحبت بقیه دوستان هم برسد.
– کشتارهای دهه ۶۰ در ادامه کشتارهای زمان شاه بود. گروههای مارکسیست به عنوان سازمانهای حرفهای مبارزاتی و دارای آلترناتیو سرکوب شدند تا حکومت آینده ایران بعد از شاه به شوروی نزدیک نشود. مذهبیها با حمایت انگلیس و آمریکا روی کار آمدند. انگلیس فکر میکرد به دلیل سالها کنترل روحانیون از طریق پول − مثل بهبهانی، کاشانی و بقیه، − میتواند مذهبیها را بعد از سرکوب مارکسیستها کنترل کند. استراژی آمریکا که رقابت با شوروی به هر طریق ممکن بود بین اسلام سیاسی و حکومت سوسیالیستی در ایران، اسلام سیاسی را انتخاب کرد. برعکس صحبتهای امثال آقای گنجی که فضای جنگ سرد تمام نشده است و دیگر آمریکا این کارها را نمیکند، مطمئن باشید اگر جمهوری اسلامی دوباره سراغ چپهای داخل بیاید، آمریکا برای حمایت از دولت روحانی و حفظ مذاکرات هستهای هیچ اعتراضی نمیکند. وزارت اطلاعات دولت روحانی برای چند نفر از نیروهای ما خط و نشان کشیده است. بچهها دارند خودشان را برای ضربه تیم امنیتی دار و دسته هاشمی آماده میکنند و میدانیم اگر بازداشتها شروع شود، حقوق بشریها و رسانهها از ما حمایت نمیکنند. یکی مثل گنجی در بی.بی.سی یا صدای آمریکا میگوید ما تروریست و خشونت طلب هستیم و اصلاح طلبان داخل ایران هم این حرفها را تکرار میکنند. وقتی تاریخِ این کشتار بزرگ با وقاحت و دروغگوئی جعل میشود، جمهوری اسلامی برای استمرار برخودهایش دلگرمی پیدا میکند چون خیالش راحت است اپوزیسیون راست از آمریکا مقاله مینویسد و از جمهوری اسلامی دفاع میکند.»
– مواضعی که گرفته میشود از جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد بیرون میآید
– یکی دیگر از فعالان مارکسیست ایران میگوید: «اگر اجازه بدهید من در صحبتهایم حرفهای دو رفیق دیگر را دنبال کنم. اشاره شد به مسئله پایگاه طبقاتی و به این سوال میپردازم که طرفین بحث از چه چیزی دفاع میکنند.
تفاوت دو دیدگاه و مواضع ناشی از آن در این است که ما پنج نفر اینجا نشستهایم و از ترس اینکه مبادا دوباره سراغ ما بیایند هویت خودمان را مخفی میکنیم. یکی دیگر از تبعات این ترس آن است که به جای پنج نفر، ده نفر یا بیشتر نیستیم. پرسش مهمی که شما که در اینجا نقش خبرنگار را بازی می کنید، باید میپرسیدید این است که ما پنج نفر و دیگر افرادی که به هر روی، دیدگاه مارکسیستی دارند چرا سکوت کردهاند و به صورت مستقل اقدام به نوشتن مقاله نکردهاند؟
ما در برابر مخاطب این گزارش هویت نداریم. جمهوری اسلامی با کشتارهای دهه ۶۰ و اصلاح طلبان با تابوسازی از اندیشههای مارکسیستی ما را بی هویت کردهاند. رسانههای فارسی زبان کشورهای خارجی به ما تریبون نمیدهند. سایتهای راست گرایان و اصلاح طلبان ما را سانسور میکنند. اگر به فرض یکی از ما به این رسانهها دعوت شوند مجبور هستند خوشایند این رسانهها را در نظر بگیرند و طوری حرف نزنند که بایکوت شوند. به این امید که شاید یکبار دیگر هم به این رسانهها دعوت شوند. اگر بخواهیم مطلبی بنویسیم مجبور هستیم آنرا در سایتهایی با دو یا سه هزار نفر مخاطب منتشر کنیم. برای نوشتن چنین مطلبی اگر از نام واقعی خود استفاده کنیم توسط حکومت بازداشت میشویم…
– چرا از اسم مستعار استفاده نمیکنید؟
– همانطور که گفتهام جمهوری اسلامی و رسانههای راست گرایان ما را بی هویت کردهاند. اینگونه است که گنجی خیلی راحت از جمهوری اسلامی اتهام زدائی میکند. وقتی گنجی مطلبی مینویسد، سبقه تاریخیاش و طبقهای که متعلق و مدافع آن است همه در یک ردیف قرار میگیرند ولی در طرف مقابل ما نمیتوانیم هیچ نوع هویتی را پشت گفتههای خود قرار دهیم. بدین ترتیب یک طرف بحث آقای روزنامهنگار آزادیخواه که ساکن آمریکا است قرار دارد و در طرف دیگر اسامی مستعاری که مشخص نیست پیرمردی است که از نوستالژیهای خود میگوید یا نیروی جوانی که اگر هویت خود را آشکار کند برچسب خشونتطلب به او نمیچسبد چون تنها به جرم بیان عقاید مارکسیستی به زندان افتاده است. به این ترتیب اوضاع بدتر میشود. هر کس به این روزنامهنگار اصلاح طلب پاسخ بدهد با عناوینی مانند خشونت طلب، فسیل، انور خوجه ئیست، آنارشیست، متوهم، مخفی شده در کوه، چریک اینترنتی و غیره تخریب میشود.
وقتی ما نمیتوانیم جواب یک نفراز اپوزیسیون مقیم خارج کشور را بدهیم این آقا چطور توقع دارد ما بتوانیم با جمهوری اسلامی طرف شویم. تفاوت دیدگاه نیکفر و گنجی، همچنین تفاوت دیدگاه ما با راستگرایان بر سر کشتارهای دهه ۶۰ بر سر آن است که وضعیت ما در مقابل حکومت با وضعیت فعالان راستگرا متفاوت است. اصلاح طلبان حق دارند که تصور کنند کشتهشدگان دهه ۶۰ عناصری اهریمنی و خشونت طلب بودهاند. آنها با خود میگویند چرا جمهوری اسلامی که با اصلاح طلبان «دلرحم»تر از مارکسیتها و انقلابیون است؟ لابد آنها که کشته شدهاند لایق دلرحمی حکومت نبودهاند.
– اگر ممکن است حرفهای خود را جمع بندی کنید
– گنجی میگوید بعد از کشتارهای دهه ۶۰ میزان خشونت حکومت کاهش یافته است و از این حرف نتیجه میگیرد که زندانیان سیاسی دهه ۶۰ خشونت طلب بودهاند و عادی است که حکومت با آنان با خشونت رفتار کرده است. معتقدم خشونت جمهوری اسلامی در طول سالهای بعد کاهش نیافته است بلکه کاهش خشونتها به دلیل موفقیت نیروی مذهبی در سرکوب مخالفان جدی و کنترل کردن اپوزیسیون راستگرا بوده است. مارکسیستها همچنان از دانشگاه اخراج میشوند، تحت نظر هستند و با هر نوع حرکتی بازداشت و زندانی میشوند. اگر امروز حکومت مانند دهه ۶۰ دست به کشتار ما نمیزند به یک دلیل است. از صندوقهای رای فاصله بگیرید و به سمت تشکیلات سیاسی حرکت کنید تا جمهوری اسلامی به شما نشان بدهد با گذشته فرقی نکرده است.
ناخودآگاه گنجی تحت تاثیر پیشینه اسلامی اوست
یکی از حاضران در جلسه که به دلیل انتشار مطالبی با گرایشات مارکسیستی حبس کشیده و از ادامه تحصیل در دانشگاه محروم شده است میگوید: «اول اجازه بدهید من خیلی سریع به یک نکته اشاره کنم بعد صحبتهای خودم را مطرح میکنم. شما از دوست من پرسیدید چرا به اسم مستعار مطلب نمینویسید؟ من به اسم مستعار مطلب مینوشتم با این حال مرا پیدا کردند و زندانی شدم. هیچ کس از هویت اصلی من دفاع نکرد. روی چند سایت خبری نوشتند که فلان فعال دانشجوئی طیف چپ بازداشت شده است. من به خاطر فعالیتهای کارگری و به عنوان یک مارکسیست بازداشت شدم. سایتهای لیبرال از آوردن اسم مارکسیسم میترسند؛ میگویند طیف چپ! چرا گنجی فکر میکند چون نیکفر سال ۷۸ و ۸۰ کتاب چاپ کرده و خشایار دیهیمی همین اکنون دارد کتاب چاپ میکند و در موسسه “رخداد نو” و “پرسش” کلاس برگزار میکند، جمهوری اسلامی نظام کشتار نیست؟
– لطفا در چهارچوب موضوع کشتارهای دهه ۶۰ صحبت کنید
– اینها مسائلی است که گنجی در مقالهاش مطرح کرده است…
– هدف ما نقد آقای گنجی نیست. ما میخواهیم از نظرات شما درباره موضوع کشتارهای دهه ۶۰ مطلع شویم.
– در بیبیسی میگویند ۱۰۰۰ کلمه، در روز آنلاین میگویند ۱۵۰۰ کلمه بنویسید. در بقیه سایتهای راست میگویند چون جوابیه است و دیالوگ شخصی است مطلب را منتشر نمیکنیم. شما لطف کردهاید و درباره این موضوع میخواهید حرفهای ما را منتشر کنید. حداقل به اندازه مقاله گنجی به ما وقت بدهید حرف بزنیم یا به هر کدام به اندازه نیکفر وقت بدهید که جداگانه صحبت کنیم.
– چرا به جای بیان استدلالهای خود به دنبال مقایسه امکانات رسانهای خود با آقای نیکفر و آقای گنجی هستید؟
– برای اینکه همیشه همینطور است! لیبرالها برای متهم کردن شهدای دهه ۶۰ کلی وقت دارند ولی ما وقتی میخواهیم حرف بزنیم به ما میگویند راجع به یک شاخه باریک حرف بزنید. گنجی از وقت نامحدود خودش استفاده کرده و با چسباندن حرفها و وقایع بی ارتباط به همدیگر یک کارزار تبلیغاتی راه انداخته است. به ما فرصت بدهید با نقد قسمتهای مختلف حرفهایش، کلیت ادعایش را زیر سوال ببریم.
– من به شما قول میدهم کل این بحث و اعتراض شما نسبت به بی عدالتی رسانهها در بیان افکار شما را به صورت پر رنگ در گزارش منعکس کنم. حالا اگر ممکن است به سراغ اصل مطلب بروید.
-… گنجی در بند “پ” مقالهاش حرف وحشتناکی زده که به نظرم تاثیر آن بخش ناخودآگاهی است که متاثر از هویت اسلامی اوست. گنجی در دستگاه جمهوری اسلامی کار میکرده است و طبیعی است بخواهد گذشته جمهوری اسلامی را تطهیر کند. با این کار میخواهد گذشته خودش را پاک کند.
منطق بند “پ” یعنی اینکه اگر تعداد کشتههای رژیم جمهوری اسلامی و هر گروهی که با این نظام وارد مبارزه میشود برابر باشد، هیچ جنایتی اتفاق نیافتده است.
– آقای گنجی به کشتارها اعتراض کرده است.
– به ظاهر اعتراض کرده ولی میگوید دلیلش خشونت خود زندانیان بوده. اینجا باید از گنجی پرسید شما که اکنون آزادیخواه شدهاید و معتقد به دولت، مالیات، دادگاه و قانون هستید پس نقش اینها این وسط چیست؟ فرض بگیریم زندانیان دهه ۶۰ تروریست بودند؛ چون آنها تروریست بودند جمهوری اسلامی حق دارد آنها را بکشد؟ تازه سقف هم گذاشته است؛ گفته چون در قیام آمل بیشتر کشتند بعد جمهوری اسلامی اعدام کرد تا برابر شد. یعنی دولت مدرن عصر حاضر هم مانند طوایف بادیه نشین باید خون را با خون بشویند و برابر کنند. با این منطق، گنجی باید موافق حکم اعدام باشد.
برای حمله به مارکسیسم از مسعود رجوی استفاده میکنند!
در بین حاضران در جلسه فردی حضور دارد که چند سال پیش از دانشگاه اخراج شده است و اکنون از طریق مسافرکشی با موتور سیکلت امرار معاش میکند. این فعال سیاسی میگوید: «به نظر من برای رسیدن به حقیقت اتفاقات دهه ۶۰ باید با استفاده از اسناد موجود گروهها را از یکدیگر تفکیک کنیم. ایدئولوژی، پیشینه آنها، امکانات فیزیکی و سطح آگاهی آنان را بررسی کنیم. اینطوری وقتی به تقابل گروههای مارکسیستی و جمهوری اسلامی میرسیم، با مقایسه تفاوت رفتارها به نتایج مهمی دست خواهیم یافت. طبق تحقیقاتی که من داشتهام رفتار جمهوری اسلامی در برابر همه گروههای یک شکل بوده است. از تودهای و اکثریتی گرفته تا اقلیتی و پیکاری با زبان اعدام سخن گفته است.
متاسفانه کسانی که میخواهند نقش حکومت در ماجرای کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰ را کمرنگ کنند از یک تاکتیک روانی استفاده میکنند و مثالهای خود را از سازمان مجاهدین خلق انتخاب میکنند. تاکید من روی شناسایی دقیق گروههای درگیر در دهه ۶۰ به همین دلیل است. این حق برای سازمان مجاهدین و نزدیکان مجاهدین اعدام شده محفوظ است تا حرفهای مورد لزوم خودشان را بزنند ولی آقای گنجی و همفکران ایشان برای حمله به مارکسیسم و کمرنگ کردن اعدامهای دهه ۶۰ از مسعود رجوی و سازمان مجاهدین استفاده میکنند که قیاس مع الفارق است. آنها تلاش میکنند مسئولیت خشونت نظام را هم به گردن مجاهدین بیاندازند.
بر عکس رفیقی که قبل از من صحبت کردند من نیاز ندارم تا به اندازه آقای گنجی صحبت کنم تا نادرستی حرفش را نشان بدهم. کل استدلال آقای گنجی با اعتراف خودش زیر سوال است. جمهوری اسلامی بچه ۱۴ ساله را به اتهام همراه داشتن اعلامیه کشته است، اعضای گروههایی که فعالیت مسلحانه نداشتهاند را اعدام کرده است. اسم نظامی که در مقابل هر نوع فعالیت مسلحانه یا غیر مسلحانه، ماتریالیستی یا متافیزیکی، معتقد به تجزیه کشور یا معتقد به تمامیت ارضی و غیره دست به کشتار زده است اگر ماشین کشتار نیست، پس چیست؟
– اما گروههایی مانند ملی مذهبیها و نهضت آزادی از خشونت استفاده نکردند و جمهوری اسلامی با آنها برخورد خشونت بار نکرد.
– مگر کسی ادعا کرده است در دهه ۶۰ غیر از مارکسیتها و چپهای مذهبی کسی اعدام شده است؟
– خیر. از این جهت عرض کردم که نشان بدهم جمهوری اسلامی با همه گروهها به یک شکل برخورد نکرده است.
– عزیز من چرا مغلطه میکنید؟ اعضای نهضت آزادی از یاران خمینی بودند و از پاریس دور او را گرفته بودند. بعد از انقلاب ۵۷ سهم خودشان را گرفتند و دولت موقت را تشکیل دادند. البته نیروهای مذهبی به جز کارهای حوزه و منبر رفتن کار دیگری بلد نبودند و برای کشورداری به نیروهای نهضت آزادی احتیاج داشتند. وقتی نیروهای مذهبی خودشان را پیدا کردند این کارگزاران عاریهای را کنار گذاشتند! در ضمن فراموش نکنید در ماجرای قتلهای زنجیرهای که آقای گنجی با پرداختن به آنها مشهور شد تعداد زیادی از روشنفکران و نویسندگان از طیفهای مختلف کشته شدند. این قتلها منطق آقای گنجی مبنی بر اعمال خشونت حکومتی در برابر خشونت نیروهای دگراندیش را زیر سوال میبرد. یکی از انتقادات جدی به آقای گنجی این است که وقتی از ایران خارج شد و دیگر مشکل امنیتی نداشت از دادن اطلاعات بیشتر درباره قتلهای زنجیرهای خودداری کرد و برای پیش بردن خط اصلاح طلبان اقدام به خارج کردن آقای رفسنجانی از پرونده قتلهای زنجیرهای کرد. کسی که خود آقای گنجی زمانی که در ایران بود به او میگفت عالیجناب سرخ پوش.
– از موضوع اصلی فاصله نگیریم. این موارد مربوط به بحث دیگری است.
– جمهوری اسلامی در برابر هر نوع تغییر غیر سطحی حالت صلب و دیرجنب دارد. با این حکومت باید چه کرد؟ خود را به سطح استاندارد تعیین شده توسط حکومت تقلیل داد یا برای تغییر ساختارها مبارزه کرد. ادعای ما که با تجربیات پر شمار به اثبات رسیده آن است که جمهوری اسلامی در اعمال خشونت نسبت به هر نیرویی که در فکر تغییر ساختارهای حکومت باشد تردید به خود راه نمیدهد.
جمهوری اسلامی از خود دفاع میکرد یا گروههای سیاسی مخالف آن؟
فردی در جلسه که معقتد است ناخودآگاه آقای گنجی تحت تاثیر پیشینه اسلامی اوست دوباره رشته بحث را به دست میگیرد و میگوید:
«حرف رفیقی که میگوید بعضی گروههای اعدام شده کار مسلحانه نمیکردند درست است ولی من با این منطق که میگوید اگر کسی کار مسلحانه کرد طبیعی است اعدام شود مخالفم. این رژیم راه همه چیز را بسته است. در اولین قدم خمینی گفت من جمهوری اسلامی را انتخاب کردهام و بقیه حق دارند بگویند انتخابی که من کردهام آری یا خیر؟ اکنون هم نمیتوانیم کار سیاسی درست و حسابی کنیم. مجوز نشریه چند سال طول میکشد و نشریه را یک شبه توقیف میکنند. میگویند برای مجوز نشریه باید فوق لیسانس داشته باشید اما ما را ستارهدار میکنند. رژیمی که به نخست وزیر و رئیس مجلس خودش رحم نمیکند معلوم است چه بلائی سر مارکسیستها میآورد.
این شانتاژ است که میگویند اعدامیهای دهه ۶۰ خشونت طلب بودند. آنها برای دفاع از خودشان در مقابل خشونت دولتی اسلحه به دست گرفتند. اعدام تودهایها و اکثریتیها که اوایل با رژیم همکاری میکردند نشان داد باید از خودمان دفاع کنیم…
– لطفا اتهام نزنید.
– این اتهام نیست.
– شما حزب توده و اکثریت را متهم به همکاری با رژیم میکنید.
– شما اجازه بدهید من حرف بزنم. اگر مربوط به بحث نبود همه را خط بزنید.
– بفرمائید.
– اختلاف خط یک با خط سه همین بود. خط یک از تئوری راست شوروی بعد از لنین در سیاست خارجی دفاع میکرد. اسمش را گذاشته بودند تئوری دوران. معتقد بودند شرایط برای گذار مستقیم به سوسیالیسم در ایران فراهم نیست و فعالیت سیاسی مخفی الزاما به مبارزه مسلحانه میانجامد و بهانه دست رژیم میدهد تا همه را سرکوب کند. روی همین حساب حتی همکاری با رژیم را برای حذف گرایش خط سه لازم میدانستند. خط سه میگفت نباید گول مواضع ضد آمریکائی رژیم را خورد و این رژیم دیر یا زود همه نیروهای غیر مذهبی را سرکوب میکند به همین خاطر برای دفاع از خودشان اسلحه به دست گرفتند و برای آنکه اجازه ندهند رژیم خودش را مستقر کند عملیات مسلحانه کردند.
این مجاهدین خلق که اینقدر فحش میخورد اگر مقر حزب جمهوری اسلامی را منفجر نکرده بود اصلاح طلبان حالا مجبور بودند در انتخابات بین بهشتی و احمدی نژاد یکی را انتخاب کنند.»
با قلم میتوان جنایاتی بزرگتر از کشتار با اسلحه انجام داد
آخرین قسمت این گزارش مربوط به صحبتهای فردی است که این گزارش با صحبتهای او آغاز شد. او میگوید: «یک موضع مشترک بین نیکفر و گنجی وجود دارد و آن ارجاع به انتزاعی به نام حقیقت است. نیکفر برای آنکه خرقهاش به مارکسیسم غیر آکادمیک آلوده نشود روی حقیقت کشتارها تاکید دارد و گنجی تلاش میکند تاکید کند ایجاد کمیته حقیقت یاب ملی مهمتر از مجازات عاملان کشتارهای دهه ۶۰ است. حقیقت برای هر دو نفر امر مقدسی است که بر همه چیز ارجحیت دارد در صورتی که در ایدئولوژی زندانیان سیاسی مارکسیست که در دهه ۶۰ و پیش از آن اعدام شدند حقیقتی وجود ندارد. هر آنچه هست واقعیت است. واقعیتِ واحد از نگاه افراد مختلف تفسیرهای گوناگونی میشود. این گوناگونی به دلیل وجود منافع طبقاتی مختلفی است که تاریخ این تفسیرها را شکل میدهد. در نگاه حاکمان این رژیم، مخالفان لایق مرگ و اعدام هستند و منعی ندارد از اشکال مختلف خشونت برای بقای رژیم و سرکوب مخالفان خواهان تغییر رژیم استفاده شود. اگر آقای گنجی، محسن رضائی، لاریجانی، خامنهای، سلطنت طلبان و بقیه موضع مشترکی درباره اعدام زندانیان سیاسی دهه ۶۰ دارند باید دلیل این مشابهت تفسیر را در اشتراک منافع طبقاتی این افراد جستجو کرد. یک طرف هژمونی سرمایه است و طرف دیگر برای شکستن این هژمونی وارد مبارزه طبقاتی شده است. در همه جای دنیا نیز سیستم سرمایهداری با یک تشکیلات مارکسیستی که برای نظم موجود خطر محسوب شود با خشونت برخورد میکنند. خطر اصلی معرفی یک آلترناتیو و تلاش عملی برای تغییر نظام سرمایهداری است.
اعدامهای دهه ۶۰ توسط جمهوی اسلامی، انفعال بین المللی در برابر این کشتارها در آن زمان و تلاش امروز اصلاح طلبان برای شستن دستهای جمهوری اسلامی نیز خارج این قاعده نیست. من به عنوان یک نیروی مارکسیست ۲۸ ساله که فعالیتی به جز شرکت در محافل کارگری و نوشتن ندارم اگر امروز برای جمهوری اسلامی خطری محسوب شوم با من همان رفتاری میشود که با یک فرد معتقد به مبارزه مسلحانه! همانطور که از نظر جمهوری اسلامی هر کردی الزاما پژاکی یا کوملهای است؛ از نظر اصلاح طلبان هم هر مارکسیستی الزاماً خشونت طلب است. همانطور که از نظر قوه قضائیه و وزارت اطلاعات هر فعال سیاسی مخالف الزاماً عامل موساد، همجنسگرا یا منافق است از نظر رسانههای اصلاح طلب هم هر کس که معتقد به مشی اصلاح طلبانه نباشد تروریست و برای دموکراسی مضر است. ما نمیتوانیم به آقای گنجی خلاف حرفهایش را ثابت کنیم چون مشابهت موضع گنجی و جمهوری اسلامی اتفاقی نیست. ما نمیگوئیم گنجی عامل جمهوری اسلامی است. این سبک بحث متعلق به جاماندگان در تاریخ است! ما میگوئیم اشتراک مواضع آنها نسبت به کشتارهای دهه ۶۰ ناشی از سبک برخورد مشترک آنها با دشمن طبقاتی مشترکشان است. حکومت طنابِ دار و اسلحه دارد، روزنامهنگار قلم؛ با قلم میتوان جنایاتی بزرگتر از کشتار با اسلحه انجام داد.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.